آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

نگاهی گذرا به گسترش و رواج زبان فارسی دری و ترکی آذری در ایران

  دکتر م. ع. فرزانه

بخش دوم

موضوع جالبی که بعد از جایگزینی فارسی دری در خراسان  امروزی و گسترش آن بصورت شعر و نثر میان ساکنان نقاط دیگر ایران پیش می آید، اینستکه، این گسترش بدلیل مغایرتهایی که زبان فارسی دری با لهجه های رایج در بین اقوام ایرانی داشته، در یک فاصله زبانی محدود و به سادگی انجام نپذیرفته، بلکه در یک دوره طولانی یک قرن سامان می گیرد. بطوریکه این شعر و نثر در در خراسان در قرن چهارم و پنجم اشاعه می یابد، امواج آن به شیراز که همواره مهد شعر و ادب بوده، فارسی دری تنها در قرن ششم و هفتم و حتی هشتم در آثار سعدی و حافظ خودنمایی می کند و یا مثلا در کرمان در شعر خواجوی کرمانی در محدوده همین قرنها نمایان می گردد و فراتر از سبک عراقی در غرب ایران قریب دو قرن و چه بسا سه قرن دیرتر از سبک خراسانی در شرق رسالت اشاعه فارسی دری را بعهده می گیرد.

ناصر خسرو در سفرنامه خود اشاره صریح دارد بر اینکه در تبریز قطران نام شاعری را دیده که شعر نیکو می سروده ولی زبان فارسی نیک نمی دانسته و دیوان منجنیق پیش او آورده و بر خوانده و ناصر خسرو ندانسته های قطران را بر او مکشوف ساخته است و مردم اصفهان بعد از تدوین مثنوی «ویس و رامین» در قرن پنجم از سراینده آن فخرالدین اسعد گرگانی درخواست که این داستان دلنشین به زبان اصفهانی ترجمه شود، تا آنها بهتر بتوانند از آن بهره جویند.

ولی مستند تر از همه اینها وجود دو کتاب لغت که یکی مقارن با اشاعه زبان فارسی دری در سایر نقاط ایران و دیگری در آستان کوچ و سکونت مردم ترک تبار نوشته شده، می باشد.

یکی از این دو کتاب نوشته اسدی طوسی ادیب و شاعر قرن پنجم هجری است که نام فرهنگ اسدی طوسی یا لغت فرس است. فرهنگ اسدی که یک فرهنگ فارسی به فارسی است در اصل برای تفهیم و توجیه لغاتی که به همراه فارسی دری وارد ایران گشته و همسانهای آنها در لهجه های ایرانی وجود نداشته، تدوین شده است. این کتاب لغت، که مولف برای هر یک از لغات گردآوری شده در آن معمولا مثالهای منظوم از شعرای دری گوی ماورالنهر نقل کرده است، بفحوای نخستین ویراستار آن عباس اقبال، همچنانکه اشاره رفت، بمنظور تفهیم معانی کلمات دری که در لهجه های آن روزی رایج در ایران موجود نبوده، تالیف شده است. کتاب دیگر «دیوان لغات الترک» تالیف محمود کاشغری است که در همان قرن پنجم هجری تالیف شده و در نوع خود یک فقه اللغه بی همتای دو زبانه (ترکی به عربی) است که لغات و کلمات رایج در زبانها و لهجه های آنروز اقوام و جوامع مختلف ترک تبار را در خود گردآورده است. در کتاب علاوه بر نقل معانی عربی کلمات، جا به جا نحوه کاربرد آنها را با آوردن مثال و شاهد نشان داده و اشکال و اسلوب تلفظ لغات را در زبانها و لهجه های ترکی آن دوره مشخص کرده است. کتاب به عربی نوشته شده و قصد مولف از تدوین آن فراهم ساختن کتاب جامعی در فراگیری زبان ترکی، به عربی زبانان بوده است. در همین رابطه مولف ضمن تدوین فرهنگ،دانستنیهای گرامری جالبی نیز ارائه می دهد که در شناخت ویزگیهای آوایی ترکی بی نظیر است.

در دیوان لغات الترک کاشغری، جابجا و بکرات به شیوه های قبیله ای اوغوز استناد می شود و ضمن اینکه از شیوه کاشغری بعنوان فصیح ترین شیوه نام برده می شود، شیوه اوغوز نیز رایجترین شیوه متداول آن زمان معرفی می گردد. از این نظر، کتاب در بررسی واژه شناسی تاریخی و اتنیک زبان ترکی آذری از اهمیت فوق العاده برخوردار است.

به این ترتیب زبان فارسی دری و زبان ترکی آذری با پتانسیل و کاربرد همسان در یک مقطع تاریخی وارد سرزمین امروزی ایران گشته و قرنهای متمادی ضمن اینکه بار ادبی و بدیعی این یکی و یا نقش دیوانی و حکومتی آن دیگری در الویت قرار می گیرد، هر دو زبان در ارائه آثار جاویدانی بر جهان اندیشه و کلام نقش هماهنگ و مشترکی را انجام می دهند و حتی گروهی از ترکان «پارسی گوی» در دیدگاه حافظ بخشندگان عمر به قلم می روند. …

قرنها سپری می شود و این دوزبان در پهن دشت ایران با نظم و نثر و نشر آهنگین کلاسیک و ادبیات عامیانه در آثار سخنسرایان و متون فولکلور منادی اندیشه ها و جهان نگریهای انسانی، عرفانی سخن پردازان و بیانگر رازها و نیازها و اندوهها و شادیهای نسلها می گردد. البته در این قرون متمادی، پردازشهای هر دو زبان، نشیب و فرازها و کامیابی هایی را از سر می گذرانند. بعنوان مثال، آثار کلاسیک هر دو زبان در مراحلی با لغات و ترکیبات عربی آمیخته می گردند. یا مثلا شعر فارسی بدلیل هماوایی ساختار فونتیک این زبان با وزن عروض (وزنهای هجاهای ناهمگون) جولانگاه فراتری در اختیار دارد. در حالیکه زبان ترکی آذری به اتکای ساختار هجایی آن (وزن هجاهای همگون) در محدودیت قرار دارد و در عوض چون ادبیات شفایی منظوم آن با وزن هجا همساز است، بطور وسیعی گسترده می شود و نشید زیبا و سحرانگیز حافظ، نظامی، سعدی، مولوی، نسیمی و فضولی با نوای دلسوختگان به هم می آمیزد و سحر سخن حلال کام سوته دلان را شفا می بخشد.

با صنعت چاپ در ایران، که این فن برای نخستین بار در ایران، در تبریز راه می افتد، اگر گلستان سعدی و دیوان حافظ با اسلوب تمیز یک بار چاپ می شود، دیوان فضولی و نباتی و دلسوز، با همان نفاست بارها چاپ می گردد. تئاتر زبان ترکی آذری، خیلی زودتر از تئاتر فارسی جان می گیرد و معارف جدید وسیله نام آوربزرگ حاج محمد حسن رشدیه نخستین بار در تبریز بارور می شود و ندای رسای میرزا علی اکبر صابر در نشریه ملا نصرالدین در ترویج اندیشه آزادی و مشروطیت فراتر از همه شنیده می شود و به ژرفای جامعه نفوذ می کند و سید اشرف الدین حسینی صاحب نشریه نشریه نسیم شمال را شیدای خود می سازد و تاریخ ادبیات مشروطه ایران با با بانگ رسا می توفد که میرزا علی اکبر صابر بزرگترین سخن پرداز مشروطیت است و همچنان خواهد ماند. داشتن و خواندن این اثر بزرگ در تمام دوران حاکمیت رژیم پهلوی ممنوع می گردد، لکن مردم محروم از درس و کتاب، شعر صابر را مانند سایره از حفظ می خوانند.

ولی پایان جنگ اول جهانی و دگر گونی هایی که در سیاست استراتژیک و ژئوپولتیک منطقه پیش می آید، سناریوی جدیدی وسیله ساحل نشینان تایمز نوشته می شود و اجرای آن بعهده رضاخان میرپنج که ظاهرا برخاسته از میان مردم است زیر چتر حمایت و هدایت اردشیرجی رپورترها وارد گود می شود تا ایرانی  مترقی آریایی را بدست توانای خود پایه گذاری کند. با وقوع کودتای سوم اسفند و انتشار اعلامیه معروف «من حکم می کنم» آثار دمکراسی به جا مانده از انقلاب مشروطیت برچیده می شود، قلمها می شکند، آزادی بیان و اجتماعات از میان بر می خیزد، زندانها و سیاهچالها از آزادیخواهان و خوانین و عشایر انباشته می گردد و بالاتر از همه حقوق قومی خلقها و آداب و رسوم آنها به حساب ایجاد وحدت ملی و زبان واحد و کشف حجاب به شیوه خشن و به زور باتوم، این رفورم تازه از راه رسیده را تکمیل می کند و درست در همین راستاست که زبان آذری و دیگر زبان های قومی به همراه همه آداب و سنن این اقوام زیر ضربات تهدید و تحقیر قرار می گیرد. از چاپ و نشر کتاب به ترکی آذری که حالا بازار رایجی برای خود دارد، جلوگیری می شود. کتابهای موجود و نمایشنامه ها جمع آوری و معدوم می گردند. در مدارس و ادرات نه تنها از خواندن و نوشتن، حتی سخن گفتن به شدت جلوگیری می شود و ایادی رنگارنگ  از نوع عمادالملک محسنی ها، عبدالله مستوفی ها، سرتیپ آیرم ها، ذوقی ها، یزدابندها، خانبابائیان ها و ماهیار نوایی ها برای برگرداندن زبان مادری و قومی مردم و تغییر هویت قومی خلق اسب می تازند. سید احمد کسروی، بخاطر نوشتن رساله «آذری یا زبان باستان آذرآبادگان» به دریافت نشان  از انجمن سلطنتی تاریخ انگلستان مفتخر می شود و پژوهندگان و علامه ها در مورد این رساله کوچک که هیچگونه مبنای علمی سوسیال لینگویسینک ندارد، داد سخن می دهند و آنرا قباله قومی مردم آذربایجان و دیگر ترک تباران ایرانی می شمارند. ولی با همه پافشاری در مورد این جزوه کوچک، در مورد کتاب مفصل او، یعنی پیرامون ادبیات، که در آن زیرآب ادبیات فارسی را می کشد، سکوت اختیار می کنند و دم بر نمی آورند. یکسونگری و انکار واقعیت زبان و فرهنگ قومی تا آنجا رواج می یابد که «تئورسین های» راسیست فارس، زحمت این دردسر را از دوش خود برمی دارند و به دوش آذری نماهای خواب نما شده از انواع عبدالعلی کارنگ، دکتر منوچهر مرتضوی، ناصح ناطق و امثالهم می گذارند و خود باد در غبغب می اندازند و می گویند: ببینید که ما نمی گوییم که ترکی رایج در آذربایجان لهجه است، این را همزبانان «با صلاحیت» خودتان می گویند. …

ما در این قسمت، از فاکت ها و شواهد فراوانی که وجود دارد، صحبت نخواهیم داشت و تنها به نقل از یک نمونه از طرز داوری یکی از این با صلاحیت ها در مورد زبان ترکی آذری و شرحی نیز از نحوه عملکرد دو نفر دیگراز آنها در ایجاد تنگناها و سمپاشی به ترکی آذری و گرامیداشت لهجه تاتی در شرف موت خواهیم آورد.

و اما، نخست اظهار نظر «عالمانه و زبانشناسانه» آقای با صلاحیت اولی، در مورد مبانی ساختاری: «در زبان ترکی، نه مانند فارسی ظریف کاری و تقید(!) به قواعد سهولت و انسجام و زیبایی موجود است و نه مانند زبان عربی اعلال (!) اعراب مشکل قواعدصرفی و نحوی پیچیده، زبان ترکی ادبیات  و قواعد نحوی مدونی نداشت و در قبول الفاظ و لغات بیگانه هم هیچ زبانی به قدر ترکی دارای سعه صدر و سهل انگاری نیست. زیرا اگر یک رشته لغات مختلف را از دری و آذری و عربی و غیره را پهلوی هم چیده و در آخر جمله فعل (است) یا (نیست) به ترکی گفته شود، جمله ترکی سلیسی ایراد شده و گوینده هم، همه گونه گذشت و بزرگ منشی موجود است و بقولی ترکی  هر جور تلفظ شود باز به قدر خودش خوب است» (آذربایجان و وحدت ملی ایران ص 43 و 42، نگارشناطق، تهران 1358، بنیادموقوفات محمود افشار).

و دوم، تحصیل حاصل دو آقای با صلاحیت دیگر، در مورد احیای زبان با لهجه تاتی که ظهور آثار افول عنقریب آفتاب درخشان این یادگار پر ارج ایران باستان می باشد و دیری نخواهد کشید که این نور ایرانی یکباره از این سرزمین رخت برخواهد بست و هم امروز نسل جدید و کودکان این روستاها از زبان پدران خود بکلی بیگانه اند و پدران نیزتحت تاثیر علل و عوامل «مجهول» اندک اندک «لهجه آذری ترکی: را جانشین زبان خود کرده و زبان دیرین خود را بدست فراموشی می سپارند. …    

Facebook
Telegram
Twitter
Email