header photo

اگر پزشک در روستا داشتیم، الان "زهرا" زنده بود

اگر پزشک در روستا داشتیم، الان "زهرا" زنده بود

اهالی روستای زلزله‌زده ورنکش از روند کند آواربرداری در روستا گلایه دارند و می‌گویند؛ با وجود شروع فصل سرما باید سریعتر فضایی برای اسکان موقت آنها مشخص شود، چراکه خانه‌ها اغلب ترک خورده و غیرقابل استفاده هستند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، نیمه شب جمعه ۱۷ آبان ماه زمین زیرپای مردمان آذربایجان شرقی لرزید. مرکز لرزه‌نگاری کشور بزرگی این زمین‌لرزه را ۵.۹ در مقیاس ریشتر و در عمق ۸ کیلومتری زمین اعلام کرده بود. کانون زلزله در نزدیکی روستای ورنکش بود؛ روستایی که با مرکز استان آذربایجان شرقی، شهر تبریز در حدود ۱۳۰ کیلومتر فاصله دارد و اهالی آن اغلب دامدار و باغدار هستند. در این روستا در حدود ۳۴۰ خانوار زندگی می‌کنند که اغلب آنها در فصل تابستان و یا ایام محرم در روستا هستند و در فصل‌های سرد سال در تهران و دیگر شهرهای استان ساکن می‌شوند.

در شب حادثه نیز نیمی از اهالی روستا در آنجا نبودند و روز بعد با شنیدن خبر زلزله خود را به روستا رسانده و با خانه‌های ویران‌شده‌شان مواجه شدند.

نیروهای انتظامی در ورودی روستا برای جلوگیری از حضور افراد متفرقه حضور دارند و اجازه نمی‌دهند، افراد غیرمسئول و غیر از اهالی روستا وارد شوند.

هوا کمی سرد است و اغلب خانه‌ها یا دیوارهایشان ترک خورده و یا فروریخته است. اهالی بخش پایینی روستا در میدان چادر زده‌اند و شب گذشته را با وجود سرمای هوا از ترس زلزله و آوار شدن خانه‌‌هایشان در چادر گذرانده‌اند.

وارد میدان می‌شوم، زهرا ۲۲ ساله و یکی از اهالی روستاست که در مقابل چادر ایستاده است، وی درباره آن شب می‌گوید: وقتی زلزله آمد ما خواب بودیم و با صدای مهیبی از خواب بیدار شدیم و دیدیم که سقف خانه در حال ریزش است.

این دختر جوان ادامه می‌دهد: ما به سرعت از خانه خارج شدیم و دیدیم که خانه در حال ریزش است به میدان اصلی روستا آمدیم. ساعت ۳ بود که نیروهای امدادی و هلال احمر رسیدند. دیشب از ترس پس‌لرزه‌ها در خانه نماندیم و در چادر خوابیدیم، شب‌ها اینجا سرد است، البته چراغ و والور به ما داده‌اند، اما باز هم سرد است ما هم می‌ترسیم که به داخل خانه برویم. هنوز ارزیابی هم نشده است و ما نمی‌دانیم چه زمانی می‌توانیم به خانه‌هایمان برگردیم.

کمی آنطرف‌تر در یکی از چادرها مراسم ختم دو نفر از اهالی روستا در حال برگزاری است، پدر و مادر این خانواده در زلزله جان خود را از دست داده‌اند. خانم جوانی که صدایش از شدت گریه گرفته است، می‌گوید: ما به محض شنیدن خبر زلزله به اینجا آمدیم و متوجه شدیم پدر و مادرم از دنیا رفتند. خانه کاملا فرو ریخته و آوار شده بود و هر دو آنها در زیر آوار مانده بودند. پدر و مادرم به همراه مادربزرگم در اینجا زندگی می‌کردند. مادربزرگ مدتی بود به تهران آمده بود و در شب حادثه اینجا نبود.

وی ادامه می‌دهد: همه چیز ویران شده پدرم سه راس دام داشت که دو راس آن تلف شده و در زیر آوار بودند و یک راس هم گمشده و ما نمی‌دانیم اصلا کجاست. تمام مدارک در زیر آوار هستند و هنوز کسی برای آواربرداری نیامده است. ما می‌خواهیم به تهران برگردیم و برای پدر و مادرم مراسم ختم برگزار کنیم، اما نمی‌توانیم چون اینجا همه چیز بلاتکلیف است و نمی‌دانیم چه باید بکنیم.

این دختر جوان با بیان اینکه ما نمی‌دانیم بر سر اموال پدرم چه آمده، با تلفن همراه پدرم که تماس می‌گیرم شخص دیگری پاسخ می‌دهد، تصریح می‌کند: جنازه‌ها را به سردخانه روستا برده بودند، اما برق آن را وصل نکرده بودند و اجساد پدر و مادرم را در حالی که کاملا ورم کرده و از حالت عادی خارج شده بودند، تحویل گرفتیم.

یکی از اهالی روستا که برای شرکت در مراسم ختم به این چادر آمده بود، می‌گوید: وضعیت خانه‌ها هنوز مشخص نیست و ما نمی‌دانیم که چه اتفاقی قرار است، بیفتد. بیشتر از ۸۰ درصد دام‌ها در روستا از بین رفته‌اند. قبل از زلزله وضعیت خیلی خوب بود.

در کنار حسینیه روستا آشپزخانه‌ای است که با کمک خیرین فعال شده و برای اهالی روستا غذای گرم آماده می‌کند. یکی از خیرینی که این آشپزخانه را فعال کرده می‌گوید: من ساکن همین روستا هستم کل جمعیت روستا بیش از ۲ هزار نفر است، اما از آنجا که نیمی از آنها در خارج از روستا زندگی می‌کنند، خدا را شکر تلفات کمی در زلزله داشتیم. ما روزانه برای ۵۰۰ تا هزار نفر سه وعده غذایی آماده می‌کنیم و تا زمانی که وضعیت عادی در روستا برقرار نشود، ادامه می‌دهیم.

وی می‌گوید: زلزله مانند یک آسیاب بزرگ همه چیز را خرد می‌کرد و بهم می‌ریخت صدای مهیبی می‌آمد همه چیز از بین رفت.

کمی آنطرف‌تر از حسینیه خانه‌ای است که دیوارهای آن فروریخته وارد خانه می‌شوم، مردی در حیاط ایستاده و به آوارهای دیوار خانه‌اش نگاه می‌کند. وی می‌گوید: من تهران بودم و دیروز صبح با شنیدن خبر زلزله به روستا بازگشتم بیش از نیمی از خانه‌مان آوار شده است. من ده بچه دارم که ۸ نفر از آنها در این جا هستند.

وی ادامه می‌دهد: به ما یک چادر داده‌اند و در آن زندگی می‌کنیم، هنوز هم برای برآورد خسارت به اینجا نیامده‌اند. تعدادی از دام‌هایم هم در زیر آوار تلف شده‌اند. امیدوارم زودتر تکلیف خانه‌ها مشخص شود.

به سمت بخش شمالی روستا می‌روم سربازها در حال باز کردن معابر هستند، اما خبری از آواربرداری در بخش شمالی روستا نیست. مرد جوانی در جلوی یک منزل نیمه مخروبه ایستاده است، وی می‌گوید: همه احشام و دام‌ها از بین رفته‌اند و خانه‌ام کاملا تخریب شده‌است به ما چادر داده‌اند، اما وسیله‌ای برای گرمایش به ما نداده‌اند یک سری از مدارک هویتی‌مان در زیر آوار است و از بین رفته است، شب‌ها اینجا بسیار سرد است و یک ماه دیگر هم زمستان شروع می‌شود و ما نمی‌توانیم در چادر زندگی کنیم و تکلیف خانه‌هایمان هم مشخص نیست.

وی تصریح می‌کند: هنوز آوار برداری شروع نشده است. ما در روستا آب و برق و گاز داریم، اما به دلیل اینکه خانه از بین رفته است هیچ چیز نداریم و نمی‌توانیم استفاده کنیم.

کمی آنطرف‌تر چند نفر از اهالی روستا ایستاده‌ و در حال صحبت هستند. یکی از آنها می‌گوید: بخش شمالی روستا بیشتر آسیب دیده‌ است و خانه‌های نوساز و قدیمی تخریب شده‌اند. هنوز آواربرداری شروع نشده البته مسئولان به منطقه آمده‌اند، سرباز‌ها هم آمده‌انداما آنها هم که با دست خالی نمی‌توانند کاری کنند و فقط می‌توانند راه تردد را باز کنند.

مرد دیگری از اهالی روستا می‌گوید: برخی از دام‌ها زنده‌اند و در زیر آوار هستند و ما نمی‌توانیم آنها را خارج کنیم. این حیوانات اذیت می‌شوند. یک یا دو تا ماشین سنگین در اینجا هستند. ای کاش زودتر دام‌ها را از زیر آوار بیرون می‌آوردند.

در زلزله ۵.۹ ریشتری که مرکز آن در روستای ورنکش بود ۵ نفر از هموطنان جان خود را از دست داده‌اند. این زمین‌لرزه اگرچه خسارت جانی کمی در پی داشت، اما دخترکی در روستای ورنکش جان خود را از دست داد که غم از دست دادن آن داغ سنگینی برای همه اهالی روستا است.

زهرا عابدی ده ساله در شب حادثه براثر آسیب‌های ناشی از زلزله جان خود را از دست می‌دهد. پدر زهرا «اصغر عابدی» در مقابل خانه‌اش نشسته، خانه‌ای که تا شب قبل از زلزله صدای دخترکش و شیرین‌زبانی‌هایش در آن می‌پیچید، اما امروز به تلی از آوار تبدیل شده است و دیگر خبری از صدای شیرین زهرا هم نیست.

عابدی درباره آن شب می‌گوید: مهمان داشتم و آنها شب در منزل ما خوابیده بودند، هنگامی که زلزله آمد؛ همه ترسیده بودیم به مهمانانم کمک کردم تا از منزل خارج شوند و به زهرا گفتم در گوشه‌ای امن بماند، اما همین که بازگشتم خانه آوار شده بود و زهرا در زیر آوار مانده بود. بلافاصله زهرا را از زیر آوار خارج کردیم.

وی ادامه می‌دهد: دخترم بیهوش شده بود، اما نفس می‌کشید او را به سرعت به بخش چالدران بردم در آنجا هم برق قطع شده بود و کسی نمی‌توانست به زهرا کمک کند و نتوانستیم زهرا را حفظ کنیم. جسد بی‌جان دخترم را به روستا آوردم و غسلش دادیم و دفنش کردیم.

یکی از اهالی روستا می‌گوید: پزشکان هفته‌ای دو روز به اینجا می‌آیند، در شب حادثه هم پزشک در روستا نبود برای همین پدر زهرا او را به ترکمانچای می‌برد، اما در آنجا هم برق قطع شده بود و کسی نتوانست به زهرا کمک کند و زهرا از دنیا رفت. اگر پزشک داشتیم شاید امروز زهرا هنوز زنده و در کنار ما بود.

«میکاییل حاتمیان» مدیر هماهنگی ترویج کشاورزی سازمان جهاد کشاورزی استان آذربایجان شرقی که در حال بازدید از واحدهای دامی در روستا بود، درباره وضعیت دام‌ها و اماکن دامی در روستای ورنکش می‌گوید: بافت تاریخی روستا که دوام کمتری داشت، آسیب بیشتری در زلزله دیده‌ است.

وی ادامه می‌دهد: در بخش کشاورزی ارزیابی خسارت توسط ارزیابان انجام شده است و حدود هزار و ۱۵۰ راس واحد دامی در زلزله آسیب دیده است. براساس ارزیابی‌های صورت گرفته تا الان ۷۵ راس دام سبک در این روستا تلف شده‌اند، البته هنوز ارزیابی به صورت کامل به پایان نرسیده است و نمی‌توان آمار دقیق آن را در حال حاضر اعلام کرد.

حاتمیان با بیان اینکه تا پایان هفته برآورد نهایی دام‌ها و اماکن دامی اعلام خواهد شد، گفت: طی دیروز و امروز جمعیت دامی که زنده بودند، از زیر آوار خارج شده‌اند و هیچ دام زنده‌ای در زیر آوار نیست. شبکه دامپزشکی استان در اینجا حضور دارد و در حال آفت‌زدایی و گندزدایی هستند تا از نظر ایمنی دامی مشکلی نداشته باشیم.

Go Back

Comment