header photo

رژیم خودکامه و بازماندگان از تحصیل

رژیم خودکامه و بازماندگان از تحصیل

بر پایهٔ گزارش‌های انتشاریافته، شمار دانش‌آموزان بازمانده از تحصیل در شش‌سال اخیر ۱۷درصد افزایش داشته و به یک میلیون و۲۰۰‌هزار نفر رسیده است. طبق گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، از میان همۀ استان‌های کشور، استان سیستان و بلوچستان در دو شــاخص “بازماندگی از تحصیل” و “ترک‌ تحصیل” وضعیتی بســیار نامناسب‌تر دارد. در سال تحصیلی‌ ۱۴۰۰- ۱۴۰۱، تعداد ۱۴۵هزار و۳۴۰ نفر، معادل بیش از ۱۸.۲ درصد از جمعیت دانش‌آموزی این استان، از تحصیل بازمانده‌اند و بیش از ۴ درصد از جمعیت دانش‌آموزی این دیار، ترک تحصیل کرده‌اند. “بحران اقتصادی و فقر مالی”، “تبعیض طبقاتی و جنسیتی”، “ناعادلانه ‌بودن سطح آموزشی و زبان آموزش”، و “فقر فرهنگی و محدودیت‌ها” در افزایش میزان ترک تحصیل کاملاً نمایان است. سیاست‌های اقتصادی ناکارآمد جمهوری اسلامی سبب افزایش فقر، بیکاری، و ورشکستگی خانواده‌ها شده و بسیاری از کودکان و نوجوانان این خانواده‌ها را از تحصیل بازداشته است. پس از استان‌ سیستان و بلوچستان، استان‌های خراسان رضوی، خوزستان، آذربایجان غربی، و کرمان، بالاترین میزان بازماندگی از تحصیل و ترک تحصیل را دارند. مرکز پژوهش‌های مجلس آمارِ تفکیکی بازماندگی از تحصیل و ترک تحصیل را منتشر نکرده است. بر مبنای داده‌ها و آمارهای سال‌های گذشته، منطقه‌های محروم و جامعۀ روستایی بیش‌ترین میزان بازماندگی از تحصیل را دارند.

پارسا سپهری، در نشریهٔ ستارۀ صبح، ٢١ اسفندماه ۱۴۰۱، دربارۀ شکاف فاحش طبقاتی در آموزش و پرورش می‌نویسد: “متوسط تعداد افراد باسواد در خانوارهای ثروتمندترین دهک شهری، تقریباً دو برابر فقیرترین دهک شهری است.” به‌رغم امکانات موجود کشور، در اثر زیرساخت‌های عقب‌ماندهٔ ارتباطات و محدودیت‌هایی که رژیم اعمال می‌کند هرچه از مرکز استان‌ها و شهرهای بزرگ دورتر و به منطقه‌های مرزی در استان‌های محروم نزدیک‌تر می‌شویم دانش‌آموزان به فناوری‌های ارتباطی و دیگر امکان‌های لازم برای تحصیل دسترسی کافی ندارند. اکثر مدارس روستاها از امکانات لازم برخوردار نیستند. کافی‌نبودنِ وسایل گرمایش و فضای آموزشی و پرورشیِ نامناسب در سرمای استخوان‌سوز زمستان، نبود یا کم‌بود سرویس‌های بهداشتی، و دفع غیربهداشتی زباله‌ها و مدفوع و فاضلاب و غیره، بخشی از وضعیت ناهنجار در مدارس روستاهای دورافتاده و محروم است که بی‌توجهی رژیم را به زندگی و سرنوشت کودکان و نوجوانان میهن ما را نشان می‌دهد. سوءِتغذیۀ خانواده‌ها و کودکان و نوجوانان و وضعیت اسفناک بهداشتی اکثر محیط‌های آموزشی، به‌ویژه مدارس روستایی، یکی از عوامل شیوع بیماری‌های واگیر بین دانش‌آموزان است. کجی ستون فقرات و نارسایی‌های قلب و ریۀ ناشی از درمان ‌نشدن به‌موقع، از نابسامانی‌هایی است که سلامتی کودکان و نوجوانان را با مخاطراتی جدی روبه‌رو می‌کند. با این که درصد زیادی از جمعیت روستایی میهن ما را جوانان و نوجوانان تشکیل می‌دهند، زندگی غم‌انگیز و محنت‌بار این گروه عظیم را باید در چارچوب عقب‌ماندگی زیستی، فرهنگی، بهداشتی، درمانی، رفاهی حاکم بر جامعه روستایی بررسی کرد. رشد ناموزون سرمایه‌داری در روستاها که در دوران سلطۀ رژیم ستم‌شاهی شکل گرفت، در کنار باقی‌ماندن مناسبات فئودالی که هنوز هم نقش آن را در تاروپود جامعۀ روستایی می‌توان دید، سبب شده است که دو شیوۀ استثمار سرمایه‌داری و اربابی در کنار یک‌دیگر شیرۀ جان روستاییان و ازجمله کودکان و نوجوانان را بمکد. امروزه نیز حکومت جمهوری اسلامی همان مناسبات استثمارگرانۀ گذشته را – با پوشش شرعی- در روستاها حفظ کرده و در برخی نقاط تشدید هم کرده است. همان شمارهٔ نشریهٔ ستارۀ صبح در این‌باره می‌نویسد: “روستاییان در معرض نابرابری بیش‌تری قرار د‌ارند… سیاست‌های تورم‌زا بیش از همه روستاییان را هدف قرار داده است. نرخ تورم سالانۀ ده‌سال اخیر نشان می‌دهد که در اغلب سال‌ها نرخ تورم بخش روستایی از شهر بیش‌تر بوده است.”

بیش‌تر این روستازادگان به کار مزدوری در کارگاه‌های قالی‌بافی و دیگر صنایع دستی و کارگاه‌های صنعتی، پیشه‌وری، و خدماتی شهری و اطراف شهرها جذب می‌شوند. این بخش از نوجوانان و جوانان روستایی به‌شدت استثمار می‌شوند. ساعت کار آنان بیش‌تر از ۸ ساعت در روز است. اکثراً از حق بیمه برخوردار نیستند. از آموزش‌های فنی بی‌بهره‌اند و در مقابل فشار کار و سوانح و حوادث گوناگون، تأمین جانی ندارند. روستازادگان در روستاها به نگه‌داری دام، کمک به کاشت و برداشت محصول و دیگر فعالیت‌های زیستی و تولیدی در مقابل دریافت دست‌مزدی ناچیز به‌کار می‌پردازند. طبیعی است که وقتی تهی‌دستی اکثریت قریب‌به‌اتفاق دهقانان زحمتکش میهن‌مان نیاز به کار فرزندان‌شان را طلب می‌کند، شمار عظیمی از این نوجوانان و جوانان روستایی امکان و فرصت دست‌یابی به آموزش عمومی و حرفه‌ای را نمی‌یابند. علاوه بر فشار مالی و فقر خود و خانواده، کم‌بود یا نبود امکان‌های آموزشی در روستاها موجب می‌شود که تعداد زیادی از روستازادگان تحصیل را نیمه‌کاره رها کنند. این امر سبب شده که رشد اجتماعی و فرهنگی در روستاها و در بین عشایر زیاد نباشد. جمهوری اسلامی از فراهم‌آوردن تسهیلات ضرور آموزشی برای اکثر روستانشینان سر بازمی‌زند. نبود امکان‌های لازم برای تحصیل، به‌ویژه در دوره‌های راهنمایی و متوسطه در روستاها، سبب شده است که اکثر دانش‌آموزان دبیرستانی کشور از شهرنشینان باشند و فقط درصد ناچیزی از دانش‌آموزان روستایی از این امکان بهره بگیرند. مسلم است وقتی روستازادگان از آموزش‌های عمومی بی‌بهره‌اند، رنگ آموزش حرفه‌ای را هم نمی‌بینند؛ درحالی که این نوع آموزش، به‌خصوص در رشته‌های کشاورزی، دامداری، خدمات روستایی، صنایع دستی، بهداشت و مامایی به‌ویژه برای دختران روستایی، از حقوق مسلم آنان است.

چهل‌وچهار سال حکومت جمهوری اسلامی نشان داده است که رژیم نه می‌خواهد و نه می‌تواند پاسخ‌گوی نیازهای کودکان، نوجوانان و جوانان، به‌ویژه روستازادگان کشور باشد. فقط حکومتی ملی و مردمی با برنامۀ اصلاحات عمیق اجتماعی برای تحقق خواست‌های زحمتکشان می‌تواند مشکلات عظیم آموزشی را حل و شکوفایی فرهنگی ایجاد کند. لازمۀ استقرار چنین حکومتی، اتحاد همۀ نیروهای ملی و مترقی و برچیدن بساط استبداد قرون‌وسطایی و ارتجاع مذهبی حاکم است.

به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ  ۱۱۷۸، ۷ فروردین ۱۴۰۲

Go Back

Comment