آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

انتخابات مجلس و سونامی تغییرات

مدنی، پژوهشگر و استاد دانشگاه که پنج سال در زندان بسر برده است، پس از آزادی از زندان، برای گذراندن 2 سال تبعید، تحت الحفظ به بندرعباس فرستاده شده است.تخصص او آسیب اجتماعی، جنبش های اجتماعی و جامعه گرایی است. کتاب ها و آثار او مرجع جامعه ی دانشگاهی ایران است. او در گفتگویی با مجله ایران فردا نظرش را در مورد انتخابات اخیرمجلس شورای اسلامی گفته است.

در این مصاحبه سعید مدنی، زیرساخت ها و لایحه های پنهان انتخابت اخیر مجلس را از منظری نو باز نمایی می کند.

سعید مدنی ابتدا در مورد تغییرات اجتماعی که در سال های اخیر رخداده است، می گوید:

 درواقع فرایند تغییرات اجتماعی پس از جنگ، به آرامی نمودهای خود را نشان می‌داد، اما در انتخابات ۷۶ و پس از پیروزی آقای خاتمی ابعاد گسترده و عمیق این تغییرات رونمایی شد. تغییرات جمعیتی، تغییرات تکنولوژیک، تغییرات در ارزش‌ها و نگرش‌ها و رفتار‌ها، و تغییرات اقتصادی توامان تغییرات اجتماعی را در گوشه گوشه جامعهٔ ایران رقم زدند. هیچ‌کس و هیچ خانواده یا جمعی مصون از این تغییرات نبود. از خانه‌های مسئولان ارشد نظام تا بیت مراجع، از خانهٔ شهری‌ها تا روستایی‌ها، از خانهٔ پولدار‌ها تا خانه نادار‌ها، از خانهٔ سنتی‌های مذهبی تا خانهٔ مدرن‌ها، همه جا سونامی تغییر رسوخ کرد و بسیاری محاسبات را در هم ریخت. منظور از تغییرات اجتماعی، تغییراتی است مداوم و طولانی، بادوام در همه بخش‌های اجتماعی. تغییرات اجتماعی برای جامعهٔ پس از انقلاب که تصور می‌کرد، همه چیز فیکس و ثابت و لایتغیر است، غیر منتظره بود. آن‌ها که عاقل‌تر بودند اصل تغییر را پذیرفتند و در جستجوی راه‌هایی برای مواجهه بهتر و درست‌تر با تغییر برآمدند و آن‌ها که حاضر نبودند چشم روی واقعیت بازکنند شروع کردند به نفی تغییر یا تلاش برای توقف تغییر. اگرچه برای این کار خیلی دیر شده بود. امروز اغلب ما می‌دانیم که حدی برای تغییر وجود ندارد، به ویژه در جامعه ایران با بیش از ۴۰ درصد جمعیت جوان ۱۵ تا ۳۵ سال و ۷۲ درصد جمعیت شهرنشین.

تغییرات اجتماعی عموماً به سه تغییر عمده در جوامع منجر می‌شود.

اول ـ تغییر در نقش دولت و نظام سیاسی از طریق افزایش منابع و نیروهای اجتماعی متمایل به مشارکت در قدرت. در واقع میل به سهیم شدن درقدرت و مداخله در تصمیم سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌های کلان در میان نیروهای اجتماعی افزایش پیدا می‌کند و دولت (اینجا منظورم کل نظام سیاسی است) اگر عاقل باشد از این گرایش استقبال می‌کند، اما از آنجا که هیچ قدرتی از شریک خوشش نمی‌آید، اغلب نظام‌ها در برابر این خواست تا مدت‌ها مقاومت می‌کنند.

دوم ـ تغییر در زمینهٔ تولید و اقتصاد، که به ظهور گروههای اجتماعی جدید از طریق تقویت بخش صنعت، کوچک شدن بخش کشاورزی سنتی، رشد بخش خدمات و پدید آمدن و بزرگ شدن طبقه متوسط منجر می‌شود.

سوم ـ تغییر در روابط اجتماعی و رابطهٔ دو حوزهٔ عمومی و خصوصی است که یکی از نمودهای آن ورود زنان به بازار کار و پیوند بسیاری از مسایل آن‌ها در خانه و جامعه است.

همان طور که می‌بینید دامنه و عمق تغییرات اجتماعی بسیار وسیع‌تر از آن است که کسی یا کسانی تاب مقاومت در برابر آن‌ها را داشته باشند. پس همه به فکر مدیریت تغییر می‌افتند، که شدن و نشدن آن خود بحث دامنه‌داری است و در حوصله این گفتگو نمی‌باشد.

وی ادامه می دهد: تغییرات اجتماعی مدتهاست که شروع شده و ادامه هم خواهد داشت و آنچه در انتخابات اخیر دیدیم، تنها گوشه‌ای از ابعاد و محصول این تغییر است که با ساختار روابط اقتصادی و نظام تولید، ساختار نظام سیاسی و جامعهٔ مدنی مرتبط است. در یک جمع بندی کلی، انتخابات اخیر یکی از میدان‌های مواجهه قدرت در نظام سیاسی و سپهر عمومی (جامعه مدنی) بود و نشان داد چه پتانسیل عظیم و قدرتمندی درون جامعه مدنی و بدنه اجتماعی انباشت شده که در صورت مدیریت صحیح می‌تواند آثار ارزشمند و پر بهایی برای جامعه و مردم ایران به ارمغان آورد. او اعتقاد دارد احزاب و سازمان های سیاسی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی سال های اخیر نقش تعیین کننده ای نداشته اند و باید در نقش مطلقی که برای احزاب و سازمان‌های سیاسی قایل بودیم، تجدید نظر کنیم و اضافه می کند:

به نظر من در هر دو انتخابات سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۴ تشکل‌ها نبودند که نقش اصلی را ایفا کردند، بلکه شبکه‌های اجتماعی دایر مدار مدیریت آرا بودند. اصلاً در هر دو انتخابات، حزب به مفهوم واقعی وجود نداشت. فقط تابلو‌ها بالا بود، اما از اعضا و بدنه حزبی خبری نبود یا حداقل و ناچیز بود. البته در صورتی که احزاب هم از سازماندهی واقعی برخوردار بودند، بازهم هیچ‌یک نمی‌توانستند ادعا کنند که همهٔ یک فهرست را راهی مجلس می‌کنند. به‌ویژه زمانی که می‌دانستند آن فهرست شناخته شده هم نیست. بنابراین در انتخابات مجلس، شبکه‌ها‌ی اجتماعی توانستند بسیج اجتماعی را ایجاد و مدیریت کنند. باز تاکید کنم که این به‌معنی نادیده گرفتن نقش افراد مرجع یا‌‌ همان عاملیت‌های اجتماعی نیست. بلکه کارکرد شخصیت‌ها و فعالان سیاسی نیز در متن کنش شبکه‌های اجتماعی معنا می‌دهد. این شبکه‌ها سرمایه تغییر و تحول در آینده هستند.

در عوض فکر می‌کنم این گذار و تحول از این یا آن جهت، نیازمند اداره شدن است. مسلماً این اداره شدن از پایین و براساس برنامه‌های مشترک است، اما همواره باید به یاد داشت که در این گذار، داشتن یک نیروی سیاسی سازمان یافته که قادر به برساختن خود و مدیریت این تحول باشد، ضروری است.» او تاکید دارد:

تغییرات در سطح کشور قطعا یک‌دست نیست. شرایط تهران با شرایط زاهدان یا بندرعباس تفاوت‌های جدی دارد. اما این به معنای جهت متفاوت تغییرات نیست. موج تهران دیر یازود به حاشیه‌ای‌ترین مناطق ایران می‌رود. وقتی در دنیای کنونی موج آرا، اندیشه‌ها و تمایلات اجتماعی از مرز‌ها عبور می‌کند و به سرعت از کشوری به کشور دیگر و از منطقه‌ای به منطقه دیگر می‌رود، انتظار اینکه موج تغییر از تهران به آستارا، زاهدان، بندرعباس، سنندج و خرمشهر برسد، دور از واقع نیست. در مورد شهرهای بزرگ مثل اصفهان، شیراز، اهواز، تبریز و رشت اساساً برخی اوقات همزمانی رخ می‌دهد. در واقع با این گسترش و نفوذ شبکه‌های ارتباطی و اینترنت، فاصله‌های جغرافیایی موضوعیت خودشان را از دست داده‌اند. اما با این وجود، هرگونه تعمیم باید با ملاحظاتی انجام شود. چون هنوز بسیاری از متغیرهای محلی و خاص نیز در گرایشات و مطالبات مردم اثرگذار هستند. به علاوه نابرابری در سطح توسعه یافتگی استان‌ها و مناطق نیز بسیار زیاد است، در استان‌هایی که بافت اقتصادی کمتر صنعتی و بیشتر کشاورزی و سنتی است. سرعت تغییر آهسته‌تر است. برای همین به نظر می‌رسد. مخالفان تغییر و اصلاح تا حد زیادی تهران را از دست رفته می‌دانند و روی مناطق دیگر سرمایه‌گذاری می‌کنند. آن‌ها به ویژه هنوز روستا‌ها را حیاط خلوت خودشان می‌دانند و تصور می‌کنند تا اطلاع ثانوی می‌توانند روی ساکنان روستا‌ها حساب کنند به ویژه که هنوز نفوذ نهادهایی مثل کمیته امداد و… در این مناطق زیاد است.

مدنی عمومی ترین خواست مردم را از شرکت در انتخابت چنین ارزیابی می کند:

اولین و محوری‌ترین خواستی که به نظر بنده به روشنی می‌توان استنباط کرد خواست تغییر است و این یعنی همه چیز. ابعاد تغییر می‌تواند سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی باشد. حامیان تغییر‌‌ همان طور که قبلا توضیح دادم اعضای یک حزب نیستند که مطالبات واحدی داشته باشند بلکه مجموعه‌ای از فعالان جنبش‌های اجتماعی زنان، جوانان، اقوام و مذاهب، دانشجویان و امثال آن هستند که فصل مشترکشان اصرار بر تغییر است. به علاوه متناسب با مسایل منطقه‌ای نیز مطالبات دامنه‌ای از سطح ملی تا محلی را پوشش می‌دهد.

او ادامه می دهد: به نظرم حامیان ادامه وضع موجود یا مخالفان تغییر نیز از این پس سعی می‌کنند در انتخابات با چهره منتقد وضع موجود به میدان بیایند چون می‌دانند که گفتمان غالب در جامعه ایران تغییر است. بنابراین سعی می‌کنند روی موج آن سوار شوند و آدرس غلط دهند. مشکل این است که دولت ضعیف آقای روحانی تاکنون ناتوان‌تر از آن بوده که با اقداماتی فرا‌تر از برجام و روابط بین الملل گشایشی در معیشت مردم و رونقی نسبی در فضای کسب و کار ایجاد کند و همین ضعف به ویژه در حوزه مسایل اقتصادی زمینه مناسبی برای شعارهای پوپولیستی و سوار شدن محافظه کاران بر امواج تغییر فراهم می‌کند. بنا براین اگر دولت بهبودی در وضعیت اشتغال و رونقی در فضای کار ایجاد نکند احتمال دارد که بخشی از جامعه که کمتر درون شبکه ‌های اجتماعی حضور دارند مثل روستاییان یا فقرای شهری فریب پوپولیسم از گرد راه رسیده را بخورند.

این پژوهشگر جنبش های اجتماعی تاثیر نتایج صندوق رای با مجموعه ضعف‌ها و قوت‌هایی که دارد، در مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور چنین می بیند:

انتخابات یک فرصت سیاسی است. باید ببینیم حامیان تغییراز این فرصت چه بهره برداری می‌توانند داشته باشند. به نظر می‌رسد تا اطلاع ثانوی با توجه به چرخه قدرت درایران تسخیر برخی مناصب یا نهاد‌ها درون ساخت قدرت دستاورد ویژه‌ای برای پیشبرد پروژه تغییر ندارد یا لا اقل دستاورد ماندگاری ندارد. در دوره اصلاحات دو قوه مجریه و مقننه یکسره در اختیار اصلاح طلبان بود. بخش زیادی از دستاوردهای این دوره از سال ۸۴ و با آمدن دولت احمدی‌نژاد نابود شد. منظورم این نیست که باید بی‌خیال انتخابات شد یا قدرت را به کلی‌‌ رها کرد. از‌‌ همان دوره اصلاحات شوراهای شهر و روستا پایه ریزی شدند و حالا به نهاد‌های ماندگار مشارکت مردم تبدیل شده‌اند. در فرایند دمکراسی سازی حضور نیروهای واسط در ساخت قدرت تسهیل کننده فرایند تغییر به سمت دمکراسی هستند. …همان جا هم نتیجه گرفت یعنی در یک بستر واقعی و عینی اجتماعی تمرین کنش جمعی کرد. اما از‌‌ همان اول هم روشن بود که ساختار قدرت به سادگی اجازه نخواهد داد دامنه آثار شکست‌اش تا اندرونی مجلس خبرگان امتداد پیدا کند. بنا براین انتخابات فرصتی است برای جامعه مدنی تا هم یابی و همگرایی کند و سرمایه بیاندوزد برای آینده و از طریق انباشت قدرت در جامعه مدنی بر مناسبات اثر گذارد.

وی بر این عقیده است که در ایران در نتیجه تحولات اجتماعی به خصوص افزایش جمعیت شهرنشین، افزایش میزان باسوادی، افزایش افراد با تحصیلات عالی، گسترش بوروکراسی دولتی و افزایش کارکنان دولت، تغییر شیوه و سبک زندگی، به تدریج طبقه متوسط شکل گرفت و قدرتمند و اثر گذار شد. در مورد عامل آخر یعنی سبک زندگی باید توضیح بیشتر داد. منظور از سبک زندگی عواملی مثل نوع مسکن، نحوه گذراندن اوقات فراغت، فعالیتهای فرهنگی و مصرف کالاهای فرهنگی مثل کتاب و مجله و فیلم و موسیقی است. مقایسه شاخص‌های وضع جمعیت برخوردار از امکانات ارتباطی در آغاز پیروزی انقلاب و امروز نشان می‌دهد که چه تحول عظیمی در جمعیت رخ داده و طبقه متوسط نسبت به آن دوران تا چه حد گسترده شده است. طبقه متوسط در ایران را باید به دو گروه سنتی و مدرن تقسیم کرد. طبقه متوسط سنتی نتیجه تحولات اقتصادی و اجتماعی دوران گذشته است و بیشتر در مالکیت، ارث و دستیابی به عناصر قدرت سیاسی ریشه دارد. مثل بازاریان، برخی خرده مالکان، و کسانی که از محل رانت جویی به نان و نوایی رسیده‌اند. اما طبقه متوسط جدید نتیجه مدرنیزاسیون در ایران است، مدرنیزاسیونی که از زمان رضا شاه آغاز و تا کنون ادامه دارد. طبقه متوسط جدید پس از انقلاب سعی کرد در عرصه فرهنگ سازی نقش ایفا کند و با ارائه تفسیر جدید از رابطه دین و سیاست مطالبات خود را مطرح و پیگیری کند. گسترش اندیشه‌های جدید با تاکید بر نوعی عرفی گرایی در عرصه سیاست نمودهای شکل گیری و تعمیق هویت طبقه متوسط جدید است. جالب آن است که با توجه به نتایج پیمایش ملی ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان که در سالهای ۱۳۸۰ و ۱۳۸۲ انجام شد بیش‌از ۵۰ درصد افراد جامعه به لحاظ ذهنی خود را جزو طبقه متوسط می‌دانند. من شک ندارم که طبقه متوسط بازهم در اینده نقش محوری خودش را ایفا می‌کند و کمتر هم نگران تاثیر پذیری این طبقه از جریانات پوپولیستی و اقتدار گرا هستم.

نیروهای تغییر پیشاپیش امکانات، منابع و قدرت طبقه متوسط مدرن را در حساب سپرده ثابت خود دارند.

تحلیل حافظان و حامیان وضع موجود و مخالفان تغییر دشوار‌تر است. علاوه بر تجار سنتی، افراد عالیرتبه در مناصب رسمی و مدیران سطوح بالا اعم از تکنو کرات‌ها، نظامیان و روحانیون، بدنه اجتماعی پشتیبان حافظان وضع موجود را بخش‌هایی از طبقات فرودست شهری و طبقه متوسط سنتی شامل می‌شوند. شنیده‌ام در انتخابات اخیر مجلس میزان مشارکت در محلات جنوبی شهر تهران کاهش یافته است و با وجود آنکه محافظه کاران تلاش کرده‌اند با تحریک انگیزه‌های مذهبی مثل همیشه مردم این مناطق را به سود خودشان پای صندوق رای بیاورند، چندان موفق نشده‌اند. این نشانه این است که ریزش در بدنه اردوگاه مخالفان تغییر ادامه دارد و آن‌ها در مقایسه با گذشته قدرت بسیجشان را از دست داده‌اند. اما در سطوح بالای هنوز به خاطر کسب منافع و گسترده مقاومت جدی وجود دارد. اخیرا رییس اتاق بازرگانی ایران و چین گفته روابط خود را با چین تا ۵۰ سال ترسیم کرده‌ایم. وقتی حجم مبادلات با چینی‌ها که تقریبا انحصار آن در اختیار حامیان وضع موجود است از ۵۰ میلیارد دلار عبور کرده که منافع هنگفتی را نصیب تجار ایرانی با گرایشات سیاسی محافظه کارانه می‌کند، چگونه انتظار داشته باشیم که آن‌ها ازاین منفعت صرفنظر کنند و به اردوگاه تغییر بیایند.

در صورت ادامه وضع موجود به نظرم به تدریج از حجم افراد بلاتکلیف نیز کاسته خواهد شد. بلاتکلیف‌ها شامل گروههای به شدت ناراضی

Facebook
Telegram
Twitter
Email