آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

سوسیالیسم با ویژگی چینی:

شوچنکو ولادیمیر نیکولایویچ- دکتر علوم فلسفه دانشکده فلسفه آکادمی علوم روسیه

برگردان از: اردشیر قلندری

کتاب ” رویای چین و جهان، مصوبات کنگره هجدهم حزب کمونیست چین” (نویسندگان: هوآن هوآگوآن و لوآن سیآن جوآن)، شامل تفسیرهای ژرف و گسترده مصوبات و تصمیمات کنگره هجدهم حزب کمونیست چین میشود. تعمق بر محتوای تفسیرهای فوق موجب نوشتن مقاله کنونی گردید.

” رویای چینی و جهان ” – نمونه ای از یک سند ایدئولوژیکی بسیار خوب، با متنی که نه تنها برای عامه و علاقمندان به زندگی سیاسی چین معاصر قابل درک است، بلکه برای بسیاری که خواهان کسب اطلاعاتی دقیق از چین میباشند، نیز مفید است. کتاب شامل 12 فصل است که بطورجامع جهات حرکت حزب کمونیست چین پس از مصوبات کنگره هجدهم، از جمله اینکه چین در اینده چه مسیری خواهد پیمود و چگونگی توسعه روابط چین با جهان در سالهای اتی را توضیح می دهد. شیوه نگارش کتاب و شکل ارتباط با خوانندگان بسیار موفقیت امیز است. هر فصل به مساله مشخصی پرداخته، و نویسندگان کتاب پاسخی شایسته و قانع کننده برهریک از انها داده اند.

استنباط اصلی که پس از خواندن کتاب حاصل می شود، این است که جمهوری مردمی چین حقیقتا سوسیالیستی است: اول اینکه؛ واژه، اعتقاد به مارکسیسم، سوسیالیسم و کمونیسم بی اندازه با صلابت است و روح سیاسی و تکیه گاه معنوی کمونیست های چین است، تا با افتخار از این آزمون سخت برایند. دوم ؛ درک واقع گرایانه اینکه چین در مراحل آغازین سوسیالیسم قرار دارد. بالاخره؛ این درک که اصرار بر ایده ال های کمونیستی یک چیز و تبدیل انها به ایده ال های زندگی چیز دیگریست…ساختمان جامعه ای خوشبخت، عادلانه و هارمونیک، بتدریج در یک فرایند بلند مدت و پیچیده محقق می گردد، درک دقیقتری استکه که در چین موجود است. (1)

چنین محتواهای ایدئولوژیکی همیشه بمثابه پدیده ای عمل گرایانه تلقی می شوند. از یک طرف، در ان برایندهای واکاوی اندیشه مارکسیستی چینی در امور امروزین جامعه مطرح گشته و از طرف دیگر، فرمولبندی اهداف و وظایف استراتژی مشخص، گام های عملی تحقق انها در زندگی طرح می گردد. علاوه بر این در پس محتوای ایدئولوژیک، صلابت بزرگ اندیشه های تئوریکی “پنهان” است، که در جهت تکمیل جهان بینی و شناخت متدولوژی مساله جامعه امروزین چین میباشد. اینک به چگونگی طرح و حل اندیشه های مارکسیستی مساله فلسفی تئوری و پراکتیک سوسیالیسم امروزین چین می پردازیم. اما در آغاز یک گام به عقب.

برخورد با سوسیالیسم با ویژگی چینی در ادبیات روسیه معاصر

در سطح اجتماعی روسیه طبیعتا ایده مسلط، سرمایه داری بودن کشور چین است. عبارت سوسیالیستی، معنای صرفا ایدئولوژیکی و تبلیغات داشته، که در راستای پوشش دادن کارکردهای واقعی، اهداف غیر سوسیالیستی دولت بکار میرود. ارزیابی دقیق از چنین مواضع ای را چین شناس مشهور روس، آکادمیسین تاتارینکو میدهد:”بسیاری از همکاران ما و بسیاری از تحلیل گران غربی و روسی تاکید دارند، که رفرمهای اجتماعی – اقتصادی در چین چیزی غیر از کاپیتالیسم زیر پرچم سوسیالیسم نمی باشد”(2) بسیاری از نویسندگان در مورد سوسیالیسم چینی مینویسند، شعارهای سوسیالیستی را به خلق چین میبندند، اما کل کارکردها صرفا سرمایه دارانه است. منظور مالکیت خصوصی، بازار، سرمایه مالی بانکی، سهام ها و غیره می باشد، خلق قطعا با انچه که بنام عقب نشینی از سوسیالیسم نامیده میشود، مخالف است. بدین سان همه پیچیدگی ها و واقعیات اندیشه تغییرات در سوسیالیسم چین تحریف می گردد.

دیدگاه دیگر دانشمندان و فلاسفه روس نسبت به سوسیالیسم در چین – دارای محتوا بیشتری است. ماهیت این دیدگاه در تعارض با نابودی سرمایه داری بوسیله گذار به سوسیالیسم است. این دیدگاه بطور گسترده در روسیه بکار گرفته می شود اما از دیدگاه مارکسیستی پذیرش ان غیر ممکن است. یکی از نویسندگان مینویسد: “از دید من بعید نیست که اصطلاح “کاپیتالیسم” بمراتب زودتر از اصطلاح “سوسیالیسم” محو گردد، چراکه سایر نظامهای اقتصادی میتوانند با عناوین دیگری از قبیل: “اقتصاد دموکراتیک”، “اقتصاد مختلط”، “اقتصاد چند منظوره” و غیره نامیده شوند”. (3) بعبارتی، سرمایه داری و سوسیالیسم منسوخ می شوند و درهمان سده بیستم خواهند ماند. به همین خاطر در بیشتر آثار مکتوب نامی از سوسیالیسم در چین نمی برند.

این قبیل نویسندگان تلاش دارند، شرایط رشد فرایندهای جهانی شدن مساله حقیقی و جدی مدرنیزه شدن چین را بحث بگذارند، اما سایر کشورهای غیر غربی را از زاویه آهنگ فرایندهای فنی -علمی، نواورانه، رشد توانایی اقتصادی و تولیدات ناخالص داخلی، افزایش نرخ دستمزدها، مزایای اجتماعی و غیره نگاه کنند. در نتیجه، بیشترین تلاش بر اینست که کشورها، منجمله چین باید شدیدا تلاش کنند تا به سطح استانداردهای غرب برسند. چنین ترجمانی از مدرنیزه کردن، حتی اگر با در نظر داشت ویژگی ملی بیان گردد، معمولن از چارچوب نظام اجتماعی، اهداف و وظایف استراتژیکی جامعه، سیستم ارزش های ان فراتر نمی رود.

در کتاب “رویای چین و جهان” امده است که ” بسیاری از دوستان خارجی براین گمانند، که از سوسیالیسم با ویژگی چینی تنها ویژگی چینی باقی مانده است. …سروکارمان با یک درک اشتباه از حوادث است. … سوسیالیسم نظامی است که، عمده ترین ارزشمندی رهاسازی جامعه از ستم سرمایه باشد، همانطور که سرمایه داری عمده ترین ارزشمندی را سرمایه میشناسد”. (4) صدر کمیته مرکزی حزب کمونیست چین دراین کنگره 18 بار تاکید کرد که مهم شتاب اهنگ مدرنیزاسیون سوسیالیستی است. (5) این واژگان اصول استراتژی حزب و دولت را بیان میکنند، که بیشتر اوقات دانشمندان روس از کنارش میگذرند. دانشمندان ما با مطالعه فرایند مدرنیزاسیون چین، بیشتر اوقات صرفا نتایج فن سالاری را تعمیم میدهند.

در این رابطه علاقه وافر به اثر دانشمند روس پیووارف “سوسیالیسم با ویژگی چین” وجود دارد. پژوهش های انجام شده به نویسنده امکان میدهند که به مهمترین پرسش، “آیا اصطلاح “سوسیالیستی” که در کنار روابط بازار با مقوله “سوسیالیسم با ویژگی چین” قرار دارد، “پوشش” ایدئولوژیکی ماهیت فرایندهای گذار در اقتصاد چین نمی باشد؟ (6)” که بدرستی و جامع به ان پاسخ دهد. پاسخ نویسنده منفی است، می گوید : نه ، نیست، اگرچه به نظر نویسنده، “سوسیالیسم با ویژگی چین در بسیاری از پارامترها کاملا با مدل سوسیالیسم، کلاسیک های مارکسیسم – لنینیسم مطابقت ندارد.”(7)

در میان مارکسیستها مدت هاست که دیدگاه های متفاوتی در مورد طبیعت سوسیالیسم وجود دارد. برخی تنها ترجمان سوسیالیسم مارکس را یگانه صحت سوسیالیسم علمی میدانند. برخی دیگر حق حیات به بقیه سوسیالیسم ها، دقیقتر گفته باشیم، سوسیالیسم های گوناگون با ویژگی ملی- منطقه ای، خصیصه های بومی گرایانه قایل میباشند. پرسش اینجاست که، ایا سوسیالیسم از این بابت علمی و یا غیر علمی میشود یا نه، مفصلا به ان می پردازیم.

سوسیالیسم مارکسیستی و رویکرد بومی گرایانه

امروزه بسیاری از کشورهای غیر غربی در پی راهکارهایی دال بر حرکت به کدام سمت هستند؟ در اینجا یک انتخاب وجود دارد، یا وابستگی و سرمایه داری، عقب مانده گی، یا راهی دیگر، راه غیر سرمایه داری. ولی نه به بشکلی که در دوران شوروی مطرح بود، بل به شکلی دیگر، که دیرتر سخن خواهیم گفت. اما این راه غیر سرمایه داری بشدت از راه اروپایی به سوسیالیسم اروپایی متمایر باشد، که در مورد امکان و احتمال ان نیاز به بحث جداگانه دارد. بنظر میرسد چشم انداز ان، در شرایط امروزی کاملا ازدست رفته و برای مارکسیسم به مساله واقعی ای تبدیل شده است.

به تصور ما، سازوکار اجرای منطق فرماسیون در فرایند تاریخ بدون توجه به مبانی بومی قابل توضیح نیست، همانطور نیز برعکس، یعنی فرگشت خلاقانه تئوری فرماسیون مارکس بدون تعمیم موارد مشخص، که موجب ویژگی فرگشت دولت-متمدن جداگانه، چه در گذشته و چه در حال می گردد، میسر نخواهد بود. با اینهمه، دلایل گسترش سریع رویکرد بومی گرایانه در همین سطح واکاوی، سبب علقه به این رویکرد نه تنها در میان مارکسیستها، بل در میان برخی اندیشمندان غیرغربی (کسانی که در جستجوی راه فرگشت اتی کشورخود در شرایط فعلی هستند) نیز گشته است.

در تمام سده بیستم و اینک در سده بیست و یکم مدام میان هواداران سوسیالیسم یوروسنتریسم و دیگران که به سوسیالیسمی با پارامترهای دیگر معتقدند، تضاد وجود داشته است. چه این طرف و چه انطرف، بر متون کلاسیکهای مارکسیسم تکیه داشته، اما در اینجا تنها نقل و قول های مشخص کفایت نمی کند. پرواضع است که، مبارزه میان هواداران ترجمان گوناگون این متون، تنها در سطح تئوریک ختم نشد. بیشتر اوقات و در شرایط امروزین در اشکال سیاسی و سازمانی نیز بروز کرده است.

اینک می پردازیم به سوسیالیسم با ویژگی چین، که از نظر ما تلاشی موفق در پیوند رویکرد فرماسیون با رویکرد بومی گرایانه داشته است. این پیوند بیانگر دورانی نوین در فرگشت تئوری مارکسیستی جامعه، فلسفه تاریخ مارکسیستی، و نیاز مند فهم جدیتر در اتی میباشد.

چکیده ای در باره تاریخ و اندیشه سوسالیسم غیر سرمایه داری

بدین ترتیب، تمایز عمده در بحث میان مارکسیسم این است که: آیا میتوان همه ویژگیهای بومی کشورها را در کلیت قانونمندی های ساختمان سوسیالیسم و حرکت به مسیر سوسیالیسم بمثایه یک مقایسه درجه دو مورد بررسی قرار داد؟ یک گروه از مارکسیست ها می گویند، خیر ممکن نیست. انها بر مواضع ماهوی سوسیالیسم اروپایی در مطابقت کامل با اموزه های مارکس، و بر ویژگی بومی – که امریست درجه دو، و بطور کامل به توسعه نیافتگی جامعه، حفظ روابط و مناسبات قبل بورژوازی مرتبط است، اصرار دارند. گروه دیگر از مارکسیستها بر عکس می گویند، که مراجعه به عوامل بومی گرایانه در شرایط امروزین هرچه بیشتر در زندگی کشورها و جهان در مسیر پویش سوسیالیستی اهمیت می یابد، و چنین است، که این گروه از مارکسیستها، با توجه خاص به ویژگی تمدنها، از مارکسیسم حقیقی دوری میجویند. میان این دو گروه- با پاسخ های مثبت و منفی ان – میدان حقیقی و کاملا پیچیده مساله قرار دارد، که تلاش میکنیم ماهیت انرا در ذیل روشن کنیم.

مسیر روسیه در شَمای فرماسیون توسعه اروپایی قرار نمی گرفت، همان چیزی که مارکس پس از تعمق زیاد به نارودنیک های روس اطلاع داد. (8) زمانی که نارودنیک ها طرح موضوع سرمایه داری در روسیه غیر ممکن است، را مطرح کردند. وقتی که در انها نطفه یک بینش مطلقا دیگر – راه رشد غیر سرمایه داری بروز کرد. مارکس از انها حمایت کرد و این اندیشه نارودنیک ها یک ترجمان تازه و ژرف امروزی یافته است. در تبیین تاریخی توسعه جامعه در مسیر راه رشد غیر سرمایه داری به سوسیالیسم، نباید تنها به برخی ویژگی های کشورها، که گویی قصد طرد خط اصلی توسعه فرماسیون را دارند، توجه کرد. مساله بمراتب پیچیده تر از این حرف هاست.

برای نخستین بار زمانی مساله وابستگی اقتصادی و عقب ماندگی روسیه در مقایسه با غرب بطور اساسی مطرح شد که آن کشور در یک بن بست تاریخی در استانه قرن بیستم قرار گرفت. بن بست فوق، از آنجا ناشی می شد که روسیه بعنوان یک امپراتوری، در حاشیه سیستم سرمایه داری جهان که همه راه های رسیدن به مرکز در آن بسته بود قرار داشت. در رشد مرکز و حاشیه، سیستم پیشرفت و عقب ماندگی یکسان نیست، که خود ویژگی مدیریت سرمایه داری اروپایی بمثابه یک سیستم همگون اجتماعی می باشد. همان چیزی که بطور وضوع در تجربه تاریخی روسیه دیده می شود. سرمایه داری حاشیه – جاده بن بست رشد است. (9)

روسیه نمی توانست چه در اغاز سده بیستم و چه در آغاز سده بیست و یکم یک کشور سرمایه داری شود. چرا؟ آیا سرمایه داری در روسیه غیرممکن است؟ خیر، ممکن است، البته در قالب سرمایه داری مستعمراتی، یک سرمایه داری وابسته و عقب مانده. ولی برای روسیه بمثابه یک کشور قدرتمند این امریست مطلقا نپذیرفتنی.حال روسیه در چنین شرایطی کدام مسیر را خواهد پیمود؟.

تنها شرایطی منحصر بفرد در سال 1917 زمینه ساز گسست کشور از سیستم سرمایه داری شد. دولت های سرمایه داری غرب بی رحم بودند و نمی خواستند یک کشور نیمه استعماری را از دست بدهند. درواقع، همین نقش را امروزه امریکا، انگلیس ، بعبارتی تمدن انگلوساکسون انجام می دهد.

انقلاب اکتبر راه خروج را اشکار ساخت. انگاه مساله ویژه ای در قالب نگرش شوروی به ماهیت سوسیالیسم و مسیر سوسیالیستی تبیین شد. اتحاد شوروی، سوسیالیسم را در شرایط محاصره بنا کرد. یک سوسیالیسم غیر سرمایه داری.

در این زمان برای نخستین بار مساله سوسیالیسم غیر سرمایه داری بمثابه مساله سده بیستم مطرح شد، که دارای ریشه های رشد در نظام فئودالی (قبل از سرمایه داری) بود که هیچ سنخیتی با سوسیالیسم دهقانی نداشت. مساله فوق سبب زایش ویژگی های تاریخی راه رشد امپراتوری (روسیه، چین، ترکیه و غیره) بمثابه دولی که دارای سطوح مختلف حاشیه ای نظام سرمایه داری بودند گردید.

بهمین خاطر برای روسیه عملا امکان بنای سوسیالیسم اروپایی غیر مارکسی یعنی سوسیالیسم روسی یا سوسیالیسم با ویژگی روسی فراهم شد. مارکسیسم در روسیه بتدریج ویژگی روسی می گیرد، روسی میشود (10) اگرچه طنین ان غیر عادی است. دقیقن همانطور که مارکسیسم خلاقانه در راستای راهیافت مساله مبرم در چین”چینی شده” کارکرد دارد. درک ان نه تنها قانونمداراست، بل حق تاریخی این روابط با مارکسیسم اروپایی را امروزه باید در تجارب مثبت چین درک نمود.

در اینجا باید این را نیز حتما اضافه کرد، که سخن تنها بر سر درک فرماسیونی فرایندهای تاریخی، که رشد بی نظم سبب زایش گذار اجتناب ناپذیر از کاپیتالیسم وابسته رشد نیافته به سوسیالیسم غیر غربی میشود، نیست. بل بر ویژگی بومی کشورهایی است که امروزه اساس انتخاب و استدلالات انها بر راه رشد خود میباشد.

مارکسیسم چین چگونه درک می گردد

جوامع امروزی بر این باورند که مدرنیزه کردن باید بر پایه ویژگی ملی صورت گیرد اما فکر همان فکر قبلی است. مدرنیزه کردن، هدایت تدریجی جامعه، در مسیر اقتصادی، با پارامترهای فنی جوامع غربی و معیارهای زندگی غربی است. اما چین راه رشد خود را می پیماید. ولی این امر تحت هیچ شرایطی مانع نوسازی در راستای سبقت – از عقب ماندن نیست. راه رشد ملی در شرایط جهانی شدن نیازمند خلاقیت مستقل و واکاوی علمی ژرف است. تلاش در راستای درک حقیقت علمی سوسیالیسم با ویژگی چینی سبب بنای مفهوم علمی توسعه، در اندیشه چینی می گردد.

همانطور که روشن است، مفهوم علمی توسعه، محتوای تئوریک و فلسفی آن، سبب برخی دشواریها در راستای شناخت می گردد. پرواضع است، که این موضوع در نسل چهارم رهبران حزب کمونیست چین به صدارت آقای هو تسه زین تائو رخ داده است. ترجمان ان در ادبیات روسیه معمولا در ایده توسعه هارمونیک همه ی بخش های جامعه برپایه اتحاد مارکسیسم با حقیقت چین و ویژگی های دوران معاصر مورد بررسی قرار میگیرد. چنین ترجمانی درست است، اما همه ی غنای ایده را آشکار نمی سازد. زمانی که تن سیائپین اهداف نزدیک سوسیالیسم را بمثابه “شکوفایی کوچک” فرموله کرد، این تنها مراجعت به سنت چین، به ائین کنفوسیوس نبود، بل خاطر نشان ساختن طبیعت چرخه تغییرات در کشور بود. در ادبیات روسیه چندی پیش توجه ها بر این معطوف گشت که رابطه “شکوفایی کوچک” با چرخه توسعه”برای اروپایی ها از دست رفته ” است. (11) از دید من، می توان با اطمینان گفت، که یک رویکرد علمی از بیان ماهیت چرخش تاریخی توسعه جامعه چین باید صورت گیرد. “شکوفایی کوچک” یکی از طبیعت های چرخه هستی تمدن چین میباشد. طبیعت چرخشی توسعه تمدنی چین در متون چینی بشکل ذیل ترسیم می گردد: هرج و مرج دول متخاصم – “شکوفایی کوچک” با دول متمرکز – “یگانگی بزرگ” مرکز امپراتوری و حاشیه در هارمونی – در استقرار مجدد هرج و مرج نوین “دول متخاصم” است. نگرش چرخشی تاریخ چین با ماهیت چرخشی توسعه روسیه خیلی هم اهنگ است. اگر به شمارش چرخه ها از هرج و مرج های آغاز سده هفدهم بپردازیم، روسیه امروزی در مرزهای سوم چرخه توسعه خود قرار دارد. چرخه نخست سالهای 1613-1917 ، چرخه دوم 1917-1991، در سال 1917 – فروپاشی امپراتوری روسیه و آغاز هرج و مرج ها در بنای دولت جدید روسیه – اتحاد جماهیر شوروی، دستاوردهای شوروی در مقام ابرقدرت با استانداردهای اجتماعی فرازمند در سالهای 60-80 سده بیستم و ، بالاخره ، هرج و مرج دوباره دوران گورباچیف را در بر میگیرد. از سالهای 1991-1993 روسیه وارد فاز سوم چرخه می گردد، به کجا خواهد رسید زمان نشان خواهد داد.

در دولت های بزرگ که در وابستگی اقتصادی به کشورهای غربی گرفتار هستند، سرمایه داری حاشیه توسعه یافت. این دول منابع زیادی را در شرایطی غیر منصفانه از دست داده و نتوانستند راه ملی خود را طی کنند. به قول ادام اسمیت اقتصاد دان کلاسیک انگلیسی در کتاب “پژوهشی پیرامون طبیعت و علل ثروت ملل” چین قرون وسطی نمونه ای از کشورهایی بود، که راه توسعه در مسیر بلوغ اقتصادی را پیمود، که وی انرا مسیر طبیعی ثروت نامید. طبق نظر وی هلند برعکس، بعنوان نمونه بارز مقابل مورد بررسی قرار گرفت، که بلوغ اقتصادی خود را در مسیر اروپایی پیمود که اسمیت راهی غیر طبیعی و دروغین مینامد. ” قبل از هرچیز، در روند طبیعی بخش عمده سرمایه، به سمت کشاورزی، سپس منوفاکتورها و در پایان تجارت خارجی هدایت می گردد… اما این مسیر طبیعی پدیده ها باید در وهله نخست در همه جوامعه رخ می داد، در همه کشورهای اروپایی معاصر این روند در بسیاری از موارد وارونه بوده است”. (12) پس از شکست چین در جنگ تریاک، کل اقتصاد چین به انحطاط رفت. (13) جووانی اریگی اقتصاد دان معاصر ایتالیا در مورد ریشه های تاریخی سوسیالیسم غیر سرمایه داری چین یاد اور می شود. تئوری بازار اسمیت “بمثابه ابزار مدیریت در راستای درک بازار اقتصاد غیر سرمایه داری بسیار مهم است، همان طورکه اقتصاد چین تا ورود (بر شرایط فرمانبری) به سیستم جهانی شدن دولت های اروپایی چیزی که بار دیگر در سده بیست و یکم در یک شرایط داخلی و جهانی خواهد شد، بود”. (14) بنظر اریگی با توجه به توسعه تبادلات بازار بمنظور کسب سود، طبیعت توسعه اقتصادی چین معاصر کاملا سرمایه داری است. برای من نظرات اسمیت در مورد راه های طبیعی و غیر طبیعی پویش بسوی بلوغ اقتصادی و تفسیرهای دانشمند ایتالیایی اریگی به نظرات اسمیت جهت درک طبیعت سوسیالیسم غیر سرمایه داری در چین معاصر، ویا سایر کشورها با تاریخی مشابه بی اندازه مهم است.

رویکرد بومی (تمدن) گرایانه و تئوری فرماسیون مارکس

بدین سان، واکاوی فرماسیونی پیشرفت جامعه، که مارکس طرح نمود، واکاوی تمدنی دوران معاصر را نیز در خود ادغام کرده است. ادغام ائین کنفوسیوس با مارکسیسم بمعنی ادغام رویکرد فرماسیون با رویکرد تمدن، که جایگاه عمده ان شامل چرخه طبیعتی توسعه تمدن است. پویش بسوی سوسیالیسم سرشار از اندیشه های ژرف، که شامل تعامل متقابل ماهیت چرخشی توسعه تمدنها و فرماسیون های مستقل، به مفهوم جهات کامل توسعه سیستم جهانی است. تنها در این مسیر تحقق ان دسته از اصول کمونیسم مارکسی، که شامل شناخت ماهیت این مفهوم که : تکامل ازادانه هر کس- شرط تکامل ازادانه همگان است، میسر میگردد، امکان تحقق چیزی که مارکس جامعه انسانی مینامد، بر خلاف جامعه مدنی بورژوازی است. در این مسیر می توان در مورد توسعه همه جانبه انسان بمثابه هدف اصلی تاریخ سخن گفت. این همان تحقق امروزی ایده ائین کنفوسیوس است که با ایده مارکس: “بدین خاطر زیباست، جایی که انسانیت است. چون انسان عاقل، با حق انتخاب، در پرتگاه ان ساکن نمی شود” (15) همصدا میباشد. کوتاه سخن، سوسیالیسم با ویژگی چین بدون مراجعه به شناخت اندیشه فرماسیونی تاریخ که شامل ژرفای ماهیت اموزه های مارکس میشود، غیر ممکن است. تنها در چنین مواردی میتوان بطور جدی در باره چشم انداز سوسیالیستی و کمونیستی سخن گفت. این ارتباط تمدن و فرماسیون در سده بیست و یکم هرچه بیشتر پیچیده و متضاد میگردد، و نیازمند واکاوی در بسیاری از متددها، منجمله با متدد سنیرژیک میباشد.

کمونیسم تاریخی یعنی چه

برپایه خواست مارکسیسم بحث جهانی- تاریخی سوسیالیسم با سرمایه داری بمثابه دو سیستم اجتماعی را باید از دیدگاه تحلیل تاریخ ارزیابی نمود، در غیر این صورت بحث فوق نادرست درک خواهد شد.

کارل مارکس می گوید: “میان جامعه سرمایه داری و کمونیستی دوره انقلابی تبدیل اولی به دومی وجود دارد. این دوره متناسب است با دوره گذارسیاسی، و دولت نمی تواند چیزی غیر از دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا باشد “. (16) لنین نیز بر محتوای تئوریک،”دوره مبارزه میان سرمایه داری میرنده و کمونیسم در حال زایش” (17)و غیر ممکن بودن فقدان این دوره اشاره دارد. این و ان نظرات درست کلاسیک های مارکسیسم مرتبط است به ماهیت انچیزی که میتوان “کمونیسم ایده ال” نامید. آنها از چه میگویند؟ سخن این است، که در صحنه جهانی سوسیالیسم در اغاز تنها در کشورهای پیشرفته سرمایه داری به پیروزی برسد. این یک سوسیالیسم پسا سرمایه داری میباشد. و انگاه یک پیکار بلند مدت میان سرمایه داری و سوسیالیسم بمثابه سیستم اجتماعی در صحنه جهانی بروز مینماید.

اما در عمل طور دیگری شد. پویش حقیقی بسوی کمونیسم را کشورهای غربی آغاز نکردند، این مسیر حرکت به کمونیسم را طبق گفته دقیق تاریخ دان معروف روسیه فورسوف باید “کمونیسم تاریخی” نامید. در واقع، مفهوم “تاریخی” تثبیت این واقعیت است، سخن در مورد یک پدیده است، که نه در صفحات آثار بنیانگذاران مارکسیسم -لنینیسم ، درسنامه ها ی کمونیسم علمی و در متون تبلیغاتی نوشته شده است، بل حقیقتن در تاریخ موجودیت دارد”. (18) در واقعیت امر چنین شد که اندیشه کمونیستی در اتحاد شوروی در قالب سیستم اجتماعی ضد سرمایه داری با شکل سازمانی نیروهای مولد و اجتماعی ویژه ای تجسم یافت. استقرار این فرایند چندگانه نظام اجتماعی نوین بر صحنه جهانی دارای ترجمان گوناگون مدل های توضیحی میباشد. که بی تردید یک امر بسیار مهم است. استقرار سوسیالیسم (استالینی)حقیقی شوروی با مدل سوسیالیسم پسا سرمایه داری اروپا محور مارکس جور درنمی اید. ریشه مدل شوروی در ویژه گی تاریخی رشد امپراتوری روسیه قرار دارد.چیزی که در بالا به ان اشاره شد. (19)

لازم به توضیح است که بازار، سیستم بانکی، مالکیت خصوصی از سرمایه داری چین به میراث نرسیده و چین عملا چنین میراثی نداشته است. چیزی که نباید فراموش شود این است که مساله فوق توسط دولت سوسیالیستی ایجاد و در جامعه بارز گشته و بمثابه ابزار مهم و موثر اداره دولتی کاربرد دارد. وجود چنین ابزاری دلیلی است بر اینکه چین به راه سرمایه داری میرود، اگرچه، بهمراه خود دشواری های زیادی از منظر نواقض اجتماعی در مراحل آغازین سوسیالیسم را یدک می کشد. سرمایه داری زمانی که خود را در دولت بشناساند، زمانی که مهمترین اهرم های اداره دولتی را بدست گیرد، نظام اجتماعی میشود. در چین قشر ثروتمندان وجود دارد، تنظیمات دولتی با شیوه های سرمایه دارانه در اقتصاد گسترش یافته، اما سرمایه داری بمثابه نظام اجتماعی محسوب نمی شود. دولت متعلق به مردم در سیمای دولت سوسیالیستی میباشد. بدین خاطر گواهی به پیکار سرمایه داری و سوسیالیسم در چین معاصر شک برانگیز است. اما غرب گرایان، محافل لیبرال در سرتاسر جهان تلاش فراوان دارند، چین سوسیالیستی را بی اعتبار سازند. اینجا نه تنها انتقاد از منتقدین مهم است، بل توسعه اتی تئوری مارکسیستی ساختمان سوسیالیسم با مظاهر تمدن که در مورد فوق، مرتبط به ویژگی چینی میشود، نیز مهم است.

سوسیالیسم – یعنی حرکت هر روزه و مستمر در مسیر کمونیسم، مراحل حرکت برای کشوری که در این مسیر قرار گرفته توسط همان کشور مشخص می شود و ممکن است در سایر کشورها تکرار نگردد. پرواضع است، که راه یک کشور نمی تواند برای سایر کشورها الزامی باشد. پویش در این مسیر ممکن است چندین دهه به درازا انجامد، در تمام این مدت باید دیکتاتوری پرولتاریا را درست درک نمود، که چنین نادرست در نوشته های غیر مارکسیستی منتشر شده است. نمایندگی اندیشه های سه گانه خلق از جمله بهترین نمونه سازگار سازی شروط مارکسیسم در مورد دیکتاتوری پرولتاریا بکارگرفته شده از سوی چین، بمثابه یک کشور اساسا غیر غربی میباشد. این امر درک قانونمندی دگردیسگی پیکار طبقاتی در توافق، هماهنگ سازی حزب کمونیست چین با منافع بنیادی اقشار خویش فرما، روشنفکران و توده وسیع زحمتکشان را فراهم میسازد.

چنانکه از کل تجربه تاریخ جنبش کمونیستی برمی آید،اجبار به تقلید از راهکار دیگر کشورها در ساختمان جامعه سوسیالیستی، سبب تضادهای جدی در مناسبات میان حزب های کمونیست کشورهای مختلف و جنبش کمونیستی در کلیت خود گردید. وفاداری به مارکسیسم در فاداری به عالیترین اصول جهان بینی ان مشخص می شود.مساله ای تبیین می گردد که: چگونه حزب ها در کشور خود می توانند دو موضع متضاد – وفاداری به اصول و حل مشکلات مشخص را ترکیب نمایند.

اتحاد جماهیر شوروی – نخستین کشور سوسیالیستی غیر سرمایه داری (در رابطه با کشورهای سرمایه داری غرب میتوان انرا ضد سرمایه داری نامید) است. رهبران ان، راه خاص خود را در جنبش سوسیالیستی می دیدند، مراحل انرا به شیوه خاص خود می فهمیدند و تلاش می کردند به همان سبک توضیح دهند: این راه سیاست نوین اقتصادی (نیِپ) بود، مدل توسعه بسیج عمومی در دوران سوسیالیسم استالینی در شرایط تحت محاصره بودن، همان شرایطی بود که شوروی درتمام طول موجودیت خود در مرحله نخست ساختمان سوسیالیسم توسعه یافته قرار داشت. تراژدی نظام شوروی زمانی آغاز شد که بعد از امحا از مدل بسیج عمومی ضرورت بازگشت به ان چیزی که در زمان ساختمان پایه های شوروی سوسیالیسم استالینی، کشور از ان فاصله گرفته بود، عینیت یافت. گسست از بسیاری از پایه های سنتی جامعه به این دلیل ضرورت داشت که آنها تکیه گاهی برای نظام اقتصادی-اجتماعی دیگر بودند. نگرش دینی پراواسلاف تکیه گاه رژیم تزاری بود، بهمین خاطر لنین و بلشویک ها در انتقاد های خود به نقش اجتماعی ارتجاعی پراواسلاف محق بودند. در چین ائین کنفوسیوس تکیه گاه نظام فئودالی دولت امپراتوری بود. بهمین خاطر مائوذدون در انتقادهای شدید خود درسالهای 50-60 سده پیش محق میباشد. در آغاز بایست گسست از سنتها صورت میگرفت، سپس در شرایط گذار از همان مراحل آغازین سوسیالیسم و ساختمان اتی ان از سنت بعنوان تکیه گاهی در راستای پویش به مسیر سوسیالیسم بهره برداری می شد، پرواضع است، که در بازگشت به سنن قرون پیشین، متناسب با شرایط جدید و با تاکید بر مطالبات جدید اجتماعی بازنگری هایی در آن صورت میگرفت. در اتحاد شوروی روند پری استرویکا تلاش در راستای ادغام سوسیالیسم شوروی با سنت تاریخی با شکست مواجه شد. بازگشت به پایه های تمدن موفق نبود، نیروهای لیبرال -رادیکال غرب گرا پیروز شدند. در چین معاصر ما شاهد هماهنگی غنای پایه های سوسیالیستی با ائین کنفوسیوس هستیم، در چنین شرایطی پویش در مسیر سوسیالیستی که بسوی اجرای رویای چندین سده ای چین در باره احیای ملیت چین و بهمراه ارزش های انسان دوستانه، که جوهر مارکسیسم است، دگرگونه میباشد.

تاثیر عوامل خارجی در راستا و اهنگ ساختمان جامعه سوسیالیستی دائمن افزایش می یابد. تلاش در راستای تسلط بر جهان توسط تمدن انگلوساگسون(امریکا+انگلیس) امروزه به یک اصل بدیهی تبدیل شده است. چه کسی پس از رخدادهای سالهای اخیر، زمانی که جنگ جدید سرد علیه روسیه که به هدف تغییر روند سیاسی و امتناع کشور ازحق حاکمیت و استقلال آغاز شد، میتواند شک داشته باشد. بدین ترتیب، ساختمان سوسیالیسم در هر کشوری در دوران معاصر صرفا امری داخلی نبوده و بدین خاطر در شرایط امروزی نیازمند تعامل و حمایت متقابل میباشد. در همین راستا از سوی اندیشمندان معاصر مارکسیست طرح تئوریهای جدید ضرورت دارد. یکی از دستاوردهای مارکسیسم در چین از نظر من ترجمان مارکسیستی قوانین در مورد توسعه سه جانبه میباشد.

ماهیت قانون فرگشت سه گانه (قانون دگرگونی ها)

قانون وحدت و مبارزه اضداد، جوهر و هسته دیالکتیک می باشد. از این زاویه در میان مارکسیستها اتفاق نظر موجود است، اما در محتوای این قانون در راستای کاربرد و در راستای واکاوی فرایندهای مشخص اجتماعی سه گانگی ای بمثابه بازتاب و بیان نامتوازن فرایند توسعه پدیدار شده است.

پیدایش اتحاد شوروی اوضاع جهان را بطور بنیادی تغییر داد. در افکار عمومی شوروی سه گونه گروه کشورها در جهان، که با مهمترین پارامترها زندگی اجتماعی -اقتصادی، سیاسی، ایدئولوژیکی و فرهنگی متمایز میگشتند – جهان اول، جهان دوم، جهان سوم عمیقن تثبیت گردید. با برخی پیچیدگی ها در راستای ایجاد مرز میان انها بدون تردید، “جهان دوم” قبل از هرچیز، اتحاد شوروی و به کمک ان تشکیل سیستم جهانی سوسیالیسم، که چین نیز در ترکیب ان قرارداشت، بشمار می امد.امریکا و همه کشورهای توسعه یافته سرمایه داری شامل جهان اول می شدند. جهان سوم همه کشورهای در حال توسعه آسیا، افریقا و امریکای لاتین محسوب میشدند.این مبنای محکم نگرش سیاسی- ایدئولوژیک شوروی در راستای تقسیم قوا در عرصه جهانی بود. در ان زمان توجه ویژه ای به توصیف امپریک وضعیت تاثیرات متقابل میان این سه نیرو می شد. اما این مساله فاقد استدلال های فلسفی، دیالکتیکی بود.

اندیشه های تئوریکی مارکسیستی در زمینه قوانین دیالکتیک پژوهش کاملی انجام داده اند. در ان به کرات در مورد سه گانگی بمثابه طبیعت مارپیچ گونه توسعه صحبت شده، که در قانون نفی نفی (تز، انتی تز، سنتز) بطور کامل بیان میگردد. اما از نظر من، اندیشه مارکسیستی بطور کامل به قانون ماهیت سه گانه توسعه، بمثابه بازتاب و بیان نامتوازنی ان توجه نکرده است.

تن سیاپین با تقدیر از تئوری مائو در مورد تقسیم جهان به سه بخش خدمت بزرگی به گنجینه مارکسیسم – لنینیسم نموده است. مطابق قوانین دگرگونی ها مرتبط به سه نیرو، که از قدیم مشهور است، سه گانگی توسعه اجتماعی از مواضوع مارکسیستی امروزه بصورت ذیل میباشد. جهان اول- ابر قدرت امریکا، جهان دوم ، کشورهای توسعه یافته سرمایه داری، برای نمونه، روسیه، اروپای غربی و ژاپن. جهان سوم، کشورهای درحال توسعه میباشد. چین خود را کشور درحال توسعه میداند و عملا در صدر این کشورهای قرار دارد. در کتاب “رویای چین و جهان” این پرسش مطرح است، که “آیا منصفانه است که مانند گذشته چین را کشور درحال توسعه بدانیم” به این پرسش پاسخ بسیاری روشنی نیز داده شده است. “چین مدت نسبتن طولانی همچنان در همین گروه خواهد ماند…. چین در امور جهانی، از دسته کشورهای درحال توسعه است، در راستای منافع این دسته از کشورها پافشاری خواهد نمود”. (20) مارکسیستهای چین در این اواخر کوشش زیادی در راستای جلب توجه به مساله دورنمای ماهیت سه گانه (سه قوا) توسعه اجتماعی پرداخته اند. مهم، جلب توجه بموضوع خاص است، این موضوع تمایز قانون تغییرات از قانون وحدت و مبارزه اضداد است. اگر قانون تغییرات در راستای تامین شرایط توسعه و هارمونی سه نیرو باشد، انگاه قوانین عمده دیالکتیک بیشترین تکیه را به مبارزه خواهند داشت. ولی معلوم شد، که مبارزه و هارمونی قطب های مختلف توسعه بحساب میایند. تجربه چین نشان میدهد، که تاکید بر هارمونی مانع توسعه نمی گردد، و در درجات بالاتر کمک ان میباشد. گواه این موضوع “ایده نمایندگی سه گانه” می باشد. در اینجا هنوز باید بر بسیاری از جنبه های مساله باز اندیشی نمود، بویژه از سوی کسانی که به مساله سنتی دیالکتیک مارکسیسم مشغولند. سهم اندیشه چینی در بازاندیشی انقلابی دیالکتیک هنوز به شایستگی مورد ارزیابی قرار نگرفته است.

ویژگی فضای معنوی در سوسیالیسم غیر سرمایه دارانه

بدین ترتیب، برخی نتیجه گیری ها. در فضای معنوی کشورهای سوسیالیستی میتوان سه مولفه مرتبط به هم را بر شمارد: نخست، مارکسیسم معاصر که نشان میدهد، چکونه گذار از ارزش های عمومی و اصول مارکسیسم به مارکسیسم سوسیالیسم با ویژگی بومی صورت گرفته است؛ دوم، ایدئولوژی عملگرایانه؛ سوم، مولفه های معاصر که با بازاندیشی فرهنگی- ویژگی های تمدن کشورها مرتبط است. همه این مرزها دارای محتوای واحد ارزش های معنوی مرتبط میان خود هستند که تاثیر بسیار قوی به یک دیگر میگذارند. میان انان عدم توافق و تضاد وجود دارد، که با یک رویکرد ماهرانه جهت حل انها می توانند هماهنگ عمل نمایند، می توان همه یگانگی را در تنوع رویت کرد، میتوان اتحاد هر سه را دریکی و یکی را در هر سه مشاهده کرد.

دانشمند چین یان مین دین واکاوی جالبی بر سهم مائو در ایجاد مارکسیسم چینی (Sinicized Marxism) ارائه داده است. ایشان بطور منصفانه دیدند که “خط ایدئولوژی پایه مساله بود. ایدئولوژی مشخص نمود، که آیا ما جوهر مارکسیسم را درست درک خواهیم کرد، آیا ما واقعیت شرایط زندگی در چین را درست درک خواهیم کرد، آیا در اینده در اتحاد با حقیقت جهان شمول مارکسیسم و پراکتیک مشخص چین ، (بدین ترتیب) با کاربرد خلاقانه و با تکامل مارکسیسم همگام خواهیم شد” (21) .مابه نقش ایدئولوژی و ادغام ویژگی های جهان شمول مارکسیسم و با اندسته از اهداف استراتژی والا (رویای چین) که کشور در برنامه خود در مسیر سوسیالیسم دارد، توجه ویژه ای معطوف میداریم. تجربه چین امروزه سزاوار توجه ویژه ای میباشد. اگر ایدئولوژی اندسته از مساله ویژه که جامعه در پیش رو دارد، را درست فرمولبندی کرده باشد، انگاه ایدئولوژی پل محکمی میان زبان اصول جهان شمول مارکسیسم و ارزشمندی های تمدن جامعه چین میشود. میتوان تاکید کرد، که ایدئولوژی امروزین با اطمینان خاصی سبب ادغام رویای چینی با ارزش های جهان شمول و اهداف مارکسیسم شده است. کتاب “هجدهمین کنگره حزب کمونیست چین رویای چین و جهان” این رابطه را در عمل نشان داد، که در اغاز مقاله مورد بحث قرار گرفته است. بنظر من، همه استدلالات در راستای تائید سوسیالیسم با ویژگی چینی به سوسیالیسم علمی در تاریخ نوین دوران، موجود است.

در روسیه امروز وضعیت بر خلاف وضعیت چین است. برای روسیه ادغام تئوری لیبرال تحمیلی از سوی غرب، و ارزشها و اهداف سنتی (محافظه کارانه) جاده مستقیم رسیدن به وضعیت نیمه مستعمره، که روسیه صد سال پیش در ان بسر میبرد، میباشد. بعبارت دیگر، ویژگی تمدن تحت فرمان و زیر نفوذ اندیشه لیبرال غربی در میاید، که بتدریج برای مردم و شیوه زندگی انها، و بر پایه وضعیت اجتماعی عملا به قرون وسطی جدید تبدیل می گردد. این هدف اصلی استعمار در تمام دوران ، بویژه امروز بوده است.

منابع :

1. هجدهمین کنگره حزب کمونیست چین . رویای چین و جهان. پکن 2013 ص 10

 2. تاتارینکو : اهمیت ژئوپلیتیک شرق دور.روسیه.چین و سایر کشورهای اسیا . مسکو 2008 ص 86

   3. فیدوتوف مدرنیزاسیون چین و درس های ان برای روسیه // علوم فلسفه 2015 شماره 1 ص 61  

 4. رویای چین و جهان // پکن 2013 ص 3

  5. اسناد پلنوم سوم حزب کمونیست چین نشست 18 پکن 2013 ص 109

  6. پیوواروف سوسیالیسم با ویژگی چینی ، مسکو 2011 ص 319  

 7. همانجا ص 324  

 8. اگر روسیه بهمان راهی که سال 1861 میرفت، ادامه دهد، انگاه بهترین اتفاق را، که تاریخ برای یک خلق درنظر میگیرد را ازدست میدهد، همه اتفاقات نا گوار نظام سرمایه داری را متحمل خواهد شد. // کارل مارکس، انگلس مجموع آثار جلد 19، ص 119  

 9. مراجعه شود به شوچنکو : لنین : بن بست تاریخی امپراتوری روسیه و اینده روسیه // مارکسیسم روسی : پلیخانوف ، لنین مسکو 2013  

 10. مارکسیسم روسی : پلیخانوف ، لنین مسکو 2013  

 11. دویاتوف ویژگی چینی . برای کسانی که تصمیماتی اتخاذ می نمایند. مسکو 2008 ، ص 187

  12. همانجا اسمیت ، پژوهشی در باره طبیعت و علل ثروت ملل مسکو 1959 ص 384  

 13. چین کشوری ثروتمند، نسبت به سایر بخش های اروپا ، همانجا ص 228    

14. اریگی . ادم اسمیت در پکن ، میراث سده 21 مسکو 2009 ص 18  

15. کنفسیوس، سخنان مسکو 2015 ص 40  

 16. مارکس ، نقدی بر برنامه کوتا (1875) ماکس ، انگلس مجموع اثار جلد 19 ص 27  

  17. لنین مجموع اٍار جلد 33 ص 271  

18. فورسوف کمونیسم تاریخی http://www.docme.ru/doc/116586/ andrej-fursov—istoricheskij-kommunizm#  19.

     مقاله : سرنوشت تاریخی روسیه مسکو 2014 شماره 8 ص 7-24    

 20. هجدهمیم کنگره حزب کمونیست چین پکن 2013 ص 420-421 .

Minqing Jin. Important Mark of the Preliminary Formation of Sinicized Marxism // Marxist studies in

Facebook
Telegram
Twitter
Email