header photo

ضرورت درک یکسان واقعیت ها

ضرورت درک یکسان واقعیت ها

یو.یو.  ارمالا ویچیوس ـ دکترای علوم تاریخ ـ پروفسور

در تاریخ آن چیزی تصدیق می گردد، که باید باشد. منطق عینی تاریخ جهان از دیالکتیک رشد جامعه بشری شکل گرفته است. از دیالکتیک جهان واحد و متضاد؛ از دیالکتیک تناسب مابین نیروهای مولده و مناسبات تولیدی جامعه؛ از دیالکتیک مبارزات طبقاتی، تضادهای اجتماعی تمدن های مالکیت خصوصی.

دقیقا دیالکتیک، دینامیک پروسه تاریخ را کاراکتریزه می کند. و منطبق با این، درک علمی تاریخ در آموزش تئوریک ماتریالیسم دیالکتیک نهفته است. علاوه بر این، جهان بینی علمی نزد مردم بر اساس درک یکسان واقعیت های تاریخی شکل می گیرد. نقطه مقابل این، چیزی غیر از خود فریبی، وارونه جلوه دادن، تخیل و رویا نیست. دلیل نوبتی این ویژگی ها، در تقسیم مجدد کنونی جهان مشاهده می گردد.

اولین نشانه های تقسیم مجدد جهان در سال های 1970 همزمان با بحران نوبتی عمومی سرمایه داری و گسترش آن تا حد بحران جهانی تمدن های مالکیت های خصوصی، هویدا شد. از 1974 کنگره ایالات متحده آمریکا، شروع به تصویب اسناد تحریک آمیزی در مورد «اشغال شوروی» در رابطه با کشورهای پری بالتیک نمود، که در این کشورها، لیتوانی، لتونی و استونی در 1940 وارد ترکیب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی گردیده بودند. غرب اینطور تبلیغ می کرد، که گویا این جمهوری ها از طرف اتحاد شوروی بوسیله نیروهای نظامی اشغال گردیده است. و براساس این دروغ من درآوردی جامعه بین المللی را در مقابل ایده هذیان آمیز بازبینی ضد انقلابی نتایج جنگ دوم جهانی قرار دادند. و همزمان غارتگران امپریالیستی غرب، کشورهای سوسیالیستی اروپای مرکزی و شرقی، جمهوری های پری بالتیک را منطقه «منافع حیاتی» آمریکا اعلام کردند.

کشور شوراها به تحریکات خصمانه امپریالیسم آمریکا و متحدانش عکس العمل نشان داد. نهادهای علمی اتحاد شوروی سوسیالیستی، به مبارزه علیه این تبلیغات ضد شوروی و جعل تاریخ ملحق شدند. اما در 1986مقامات برجسته دولت شوروی به جعلیات کنگره آمریکا در مورد «اشغال شوروی» کشورهای پری بالتیک واکنش مثبت نشان دادند و حتی در نشست های رهبران شوروی و آمریکا مورد مذاکره قرار گرفت. بدنبال این در 1988 در جمهوری های پری بالتیک، جنبش های ناسیونالیستی شکل گرفت، که هدف خود را فروپاشی اتحاد شوروی اعلام کردند. این جنبش ها تحت رهبری مستقیم مراکز ضد کمونیستی ایالت متحده آمریکا قرار داشتند و نقش «ستون پنجم» امپریالیسم را در اتحاد شوروی بازی می کردند.

دامن زدن به هیستری ضد شوروی در جمهوری پری بالتیک شوروی، زمینه سیاسی فروپاشی ضد انقلابی کشور شوراها گردید. در تاریخ 6 سپتامبر 1991با یک تصمیم، لیتوانی، لتونی و استونی را از ترکیب اتحاد جماهیر شوروی خارج کردند. و این خط بطلانی بود بر نتایج جنگ دوم جهانی. بدنبال آن «رژه استقلالی ها» آغاز شد و 8 مارس1991 توافق «بلاویژ» خاتمه موجودیت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را اعلام کرد. هدفی که در 1940 فاشیزم آلمان و میلیتاریزم ژاپن نتوانستند به آن دست یابند. همزمان با فروپاشی شوروی سیستم سوسیالیستی جهانی، که شکل گیری آن نتیجه پیروزی خلق های اتحاد شوروی در جنگ دوم جهانی بود، از هم فروپاشید. تاریخ جهان با پدیده ای تا آن وقت ناشناخته ــ یعنی فروپاشی بزرگترین و ثروتمند ترین کشور کره زمین، روبرو شد، که ضامن  حفظ صلح جهانی در تاریخ نوین بود، که محتوای آن عبارت بود از گذار انقلابی بشریت از کاپیتالسم به سوسیالسم.

در حقیقت تاریخی، فروپاشی اتحاد شوروی تناسب نیروهای طبقاتی در عرصه بین المللی، بالانس در رشد اجتماعی جهانی و سیستم اقتصادی و سیاسی جهان را بهم زد، و موجب مطرح شدن تقسیم مجدد جهان در مقیاس بین المللی گردید. تضادها و مشکلات اجتماعی رابه بالاترین حد رشد رساند و خطر نابودی کره زمین و فاجعه برای کل بشریت افزایش یافت. در نتیجه جهان وارد فاز هرج و مرج عمومی گردید، که گردانندگان خودسر آن (بالایی ها) از اداره آن عاجزند. و این همان شرایط انقلاب جهانی است.

انقلاب علمی، فنی جهانی در نیمه دوم قرن بیستم، مقدمات انقلاب سوسیالیستی جهانی را فراهم آورد. تبدیل علم به نیروی مولده بلا واسطه جامعه، چنان شکلی از تولید علمی را پدید  آورد، که پتانسیل نا محدود علمی آن، تامین کننده پروسه کاملا اتوماتیکی تولید و افزایش چند برابر کار مولده گردید و چنان امکاناتی برای رشد نا محدود تولید پدید آورد که بتوان نیاز مصرفی تمامی جمعیت کره زمین را بطور کامل فراهم نمود. تولید بر بنیانهای علوم پیشرفته نیازهای نوین بشریت را تعیین می کرد. اولا، تبدیل علوم به نیروی مولده بلاواسطه اجتماعی، موجب اجتماعی شدن تولید در مقیاس جهانی شد، که نیازمند برقراری مالکیت عمومی بر ابزار تولید در مقیاس جهانی است. دوما، پیوند مستقیم علوم با تولید، نیازمند استدلال علمی تولید و تمامی فعالیت های اجتماعی خلقها و همچنین اداره علمی رشد جامعه می باشد. سوما، استدلال علمی حیات اجتماعی، یعنی استفاده آگاهانه قوانین عینی و عمومی دیالکتیکی، و همچنین قوانین بنیادی اقتصادی و اجتماعی در پراتیک مشخص خلاقیت تاریخی.  چهارما، تامین نیازمندی های ضروری نوین خلق های جهان بر مبنای درک یکسان و علمی واقعیت های تاریخی ممکن است، که در توان جهان بینی علمی ماتریالیسم دیالکتیک است. و برای حل این وظایف بزرگ استراتژیک، انقلاب جهانی سوسیالیستی پا به عرصه گذاشت.

در شرایط هرج و مرج عمومی، که برای برون رفت از آن انقلاب جهانی سوسیالیستی را وعده می دهد، جبهه ضد انقلاب امپریالیستی به سر کردگی فاشیزم آمریکا اقدام به برده ساختن خلق های شوروی و دیگر خلق ها که سیستم سوسیالیستی آن را تخریب کردند، نموده است. با همین هدف در سرزمین اتحاد شوروی سوسیالیستی و دگر کشورهای بلوک سوسیالیسم، به برقراری ضدانقلابی کاپیتالیسم از طریق خصوصی سازی ابزار تولید اقدام نمودند، که محتوای اصلی آن غارت و چپاول ثروت عمومی کشورها تا فقر عمومی جمعیت آن ها.

ضد انقلاب امپریالیسم جهانی تلاش دارد که حاکمیت سیستم اجتماعی سرمایه داری را در مقیاس جهانی بر قرار کند، که این از لحاظ عینی غیر ممکن است. خلق های جهان و بشریت در مجموع خود، نمی توانند از دستاوردهای خود در پروسه تاریخی، که نقطه اوج آن در صد ساله قرن بیستم سوسیالیسم شوروی بود، امتناع  کنند. بویژه اینکه  در پروسه انقلاب علمی ـ فنی جهانی، شیوه تولید اجتماعی کاپیتالیستی کاملا توان سازندگی خود را از دست داده است و بطور طبیعی گام در مرحله تاریخی پایان موجودیت خود نهاده است. مالکیت خصوصی بر ابزار تولید دیگر اساسی برای شکل دهی مناسبات تولید اجتماعی نیست. این فرماسیون به تخریب کننده تولید اجتماعی تبدیل شده است. به همین دلیل دمیدن جان در کالبد مالکیت خصوصی بر ابزار تولید بطور اجتناب ناپذیر بزرگترین و ثروتمندترین کشورهای جهان را منفجر خواهد کرد. که به دنبال خود (زنجیره وار) انقلاب جهانی سوسیالیستی را خواهد آورد.  فقط انقلاب سوسیالیستی در آمریکا  می تواند این کشور را از متلاشی شدن نجات دهد. در نهایت باید گفت که تقسیم مجدد کنونی جهان که در جریان است به پیروزی کامل سوسیالیسم در جهان منجر خواهد شد.

بازبینی ضد انقلابی نتایج جنگ دوم جهانی تلاشی ماجراجویانه است که سعی دارد پروسه تاریخ جهانی را به عقب برگرداند. مطابق قوانین عینی و عمومی دیالکتیکی، عوامل این ماجراجویی تاریخی به پرتگاه نابودی کشانده خواهد شد. به همین دلیل این تقسیم مجدد جهان، عصر تاریخی گذار بشریت از کاپیتالیسم به سوسیالیسم است. که آغاز عصر بزرگ گسترش و رشد جمع گرایی و انسان گرایی جامعه بین المللی و ارتقا آن به مرحله بالاتر، یعنی مرحله کمونیستی تمدن بشری است. پیروزی سوسیالیسم جهانی باعث بر قراری اتحاد جهانی خلق ها و دولت های جهان در شکل اتحاد شوراهای سوسیالیستی است.

برگردان: ر.ح. بازیار

Go Back

Comment