header photo

هراس از تکنولوژی؛ از افسانه تا واقعیت

 

هراس از تکنولوژی؛ از افسانه تا واقعیت

اغلب ما از یک طرف، تکنولوژی را دوست داریم و به درستی می‌پنداریم تکنولوژی می‌تواند سودمند باشد، اما از طرف دیگر از غایت آن دچار اضطرابی توضیح‌ناپذیر می‌شویم. ذهن دوپاره‌ی ما هم به تکنولوژی تمایل نشان می‌دهد و هم از آن گریزان است. به نظر می‌رسد در مواجهه با این وضعیت دو راه حل بیشتر نداریم. پذیرش بی‌قید و شرط تکنولوژی و یا برعکس، فرار تمام عیار و روی آوردن به فولکلور تکنولوژی‌ستیز. اما اینها تنها پاک کردن صورت مساله است.

تصویر پایان جهان در یک سناریوی آخرالزمانی برای بسیاری از ما آشناست و آنرا مدیون هالیوود و کمپانی‌های چند ملیتی ساخت فیلم هستیم. سینما می‌تواند با کمک فن‌آوری‌های نوین، جهانی را به تصویر بکشد که در آن امپراطوری ربات‌ها تمدن انسانی را به بند می‌کشد یا بدتر از آن، کاملا نابود می‌کند. فیلم‌هایی مثل آی-ربات، مجموعه ترمیناتور و سریال‌های تلویزیونی مثل بتل‌استار گلکتیکا که میان جامعه ایرانیِ طرفدار تکنولوژی هم بسیار محبوب بوده‌اند، فقط چند نمونه از این محصولات هستند. اما در کنار این تصاویر آخرالزمانی سرگرم‌کننده، خطراتی جدی هم وجود دارند که عموما از دیدنشان ناتوان هستیم یا تمایلی به صحبت در موردشان نداریم. فکر می‌کنیم که اگر دنیا هنوز توسط ربات‌های هوشمند تسخیر نشده پس حتما جای نگرانی نیست. از یک طرف، تکنولوژی را دوست داریم و به درستی می‌پنداریم که تکنولوژی می‌تواند سودمند باشد، اما از طرف دیگر از غایت آن دچار اضطرابی توضیح‌ناپذیر می‌شویم. ذهن دوپاره‌ی ما هم به تکنولوژی تمایل نشان می‌دهد و هم از آن گریزان است. به نظر می‌رسد در مواجهه با این وضعیت دو راه حل بیشتر نداریم. پذیرش بی‌قید و شرط تکنولوژی با وضعیت کنونی و تمام مخاطرات آینده‌اش و یا برعکس، فرار تمام عیار و روی آوردن به فولکلور تکنولوژی‌ستیز؛ یعنی همان مجموعه باورهایی که بدوی‌گرایی نامیده می‌شوند؛ همان که به طور خلاصه می‌گوید تکنولوژی ذاتا چیز بدی است. تکنولوژی منابع طبیعی را می‌بلعد و زمین را نابود می‌کند. باید گوشی‌های تلفن همراهمان را دوربیاندازیم، از شبکه‌های اجتماعی مثل فیسبوک و توییتر خارج شویم، از شهر به روستا کوچ کنیم، لباس‌هایمان را به اندازه نیاز، خودمان بدوزیم و جهان و درهم‌تنیدگی زندگی اجتماعی نوع بشر را در پرتو رابطه‌ نوینی با مادر طبیعت درک کنیم.   

در انتظار ربات‌های هوشمند

اگر به کل غیرممکن نباشد، بسیار سخت می‌شود این روزها خودمان را از شر شنیدن اصطلاحاتی مثل یادگیری ماشینی، یادگیری عمیق و نظایر این‌ها نجات دهیم. این اصطلاحات همه‌جا در مقابل چشمانمان رژه می‌روند. در رسانه‌های انگلیسی و فارسی زبان، توییتر، فیسبوک، رادیو و تلویزیون. در رسانه‌های مین‌استریم و غیر از آن معمولا از این مفاهیم به بدترین شکل، استفاده ژورنالیستی می‌شودآلفا گوی شرکت گوگل، استاد بزرگ بازی گو را شکست می‌دهد، هوش مصنوعی، اثری درست شبیه به آثار رامبرانت خلق می‌کند، دو هوش مصنوعی در فیس‌بوک شروع به مکالمه به زبانی که خودشان اختراع کرده‌اند می‌کنند، رباتی رهبر ارکستر فیلارمونیک می‌شود و نظایر اینها. هر لحظه منتظر سربرآوردن ربات‌هایی هوشمند یا دست کم شکلی از یک هوش مصنوعی همه‌منظوره در یکی از آزمایشگاه‌های مدرن جهان یا یکی از شرکت‌های مربوط به بیلیونرهای سیلیکون‌ولی هستیم. گویی امکان وقوع هر پدیده‌ای وجود دارد. از به بند کشیده شدن انسان‌ها توسط ربات‌های هوشمند تا رستگاری به وسیله نانوتکنولوژی و فرار از مرگ و بیماری.

تصویر ربات‌های هوشمند که جهان را تسخیر می‌کنند احتمالا یک ویژگی مشترک با کاراکتر گودو در نمایشنامه معروف ساموئل بکت دارد؛ آنها نمی‌آیند (دستکم به این زودی‌ها). پیتر تیل، همان بیلیونر معروف سیلیکون‌ولی که بیش از یک میلیون دلار به کمپین تبلیغاتی دونالد ترامپ در جریان انتخابات ریاست جمهوری امریکا کمک مالی کرد سودای ساخت اکسیر جوانی از خون افراد جوان را در سر می‌پروراند [۱]. البته ادعای ساخت اکسیر جوانی، هوش مصنوعی همه منظوره و نظایر این‌ها با توجه به وضعیت کلی تحقیقات در این حوزه‌ها فعلا دور از دسترس به نظر می‌رسد، با این حال یک مسئله باقی می‌ماند؛ ذهنیتی که می‌خواهد از خون انسانها اکسیر جوانی بسازد و این می‌تواند بالقوه بسیار خطرناک باشد.

خطر واقعی کجاست؟

می‌توان گفت پیتر تیل دیوانه است. این ساده‌ و دم‌دستی‌ترین توضیح برای مسئله‌ای است که با آن مواجهیم. با این حال نگاه دقیق‌تری به وضعیت می‌تواند روشن کند که ما (یعنی مردم عادی) اغلب در مقابل این دیوانگان کاملا بی‌دفاع هستیم. این افراد با کمپانی‌ها و ثروت‌های کلان چند بیلیون دلاری‌شان می‌توانند به کمک لابی‌های قدرتمند در قوای قانون گذار کشورهای مختلف، مجموعه قوانینی را تصویب کنند که راه را برای رسیدن به اهدافشان هموار می‌کند، جلوی تصویب قوانین دست و پا گیر را بگیرند یا قوانین دست و پاگیر فعلی را از لغو کنند. تاریخچه‌ی شیوه برخورد کنگره ایالات متحده با قوانین ضد بی‌طرفی اینترنت [۲این واقعیت را به خوبی نشان می‌دهد که حتی دستگاه قانون‌گذار در ایالات متحده در بسیاری از موارد کمترین اطلاعی از جزئیات طرحی که با آن مواجه است ندارد. جیسون چیفتس، نماینده حوزه یوتا در جلسه کمیته‌ قضایی مجلس نمایندگان در این مورد می‌گوید «به نظر می‌رسد ما می‌خواهیم اینترنت را جراحی کنیم، بدون آنکه دکتری در اتاق عمل حضور داشته باشد. من به شدت نگران این هستم که ما به قدر کافی زمان برای اینکه دقیقا بفهمیم مشغول انجام چه کاری هستیم اختصاص نداده باشیم. به همکارانم می‌گویم که اگر شما نمی‌دانید که ضمیمه‌های امنیتی دی‌ان‌اس چه هستند، واقعا چیزی از موضوع نمی‌دانید. امیدوارم که قدری مکث کنیم و به این فکر کنیم که شاید باید از نِردها بپرسیم که این طرح چه نتایجی دارد». اینکه نمایندگان مردم در مجلس در مواجهه با قوانین مربوط به تکنولوژی در بسیاری از اوقات دقیقا نمی‌دانند با چه چیز روبرو هستند، کاملا واقعی و بی‌نهایت ترسناک است

.از طرف دیگر تجمع سرمایه در دست این کمپانی‌ها و صاحبان دیوانه‌شان یک نتیجه‌ی ضمنی بسیار مهم دارد. اینکه یگانه منطق حاکم بر عملکرد آنها چیزی جز منطق سود نیست. اهمیتی ندارد که این سود دقیقا از کجا به دست می‌آید؛ ارائه خدمات عام‌المنفعه یا تهیه اکسیر جوانی از خون انسا‌ن‌ها. خصوصی کردن جنگ یا شکار انسان. کمپانی‌های بزرگ تکنولوژی به دلیل وجود نداشتن مجموعه قوانین بازدارنده کافی در بسیاری از موارد وارد مدل‌های اقتصادی مشکوک و غیراخلاقی شده‌اند و سودهای کلانی از این طریق به دست آورده‌اند. گویی برای ما مردمان عادی که صرفا ناظر صحنه هستیم (یا دستکم اینطور به نظر می‌رسد) تنها، چنگ زدن به نوعی از امیدواری ساده‌لوحانه باقی می‌ماند. امید به اینکه این کمپانی‌ها سرعقل بیایند و در نهایت از انجام کارهای غیراخلاقی پرهیز کنند؛ چه بسا اگر انسان‌هایی شریف و متعهد زمام امور این شرکت‌ها را به دست بگیرند خروجی کار آنها بتواند عام‌المنفعه و در جهت خیر عمومی باشد.

نمونه‌های تاریخی فراوانی نشان می‌دهند که این شکل از امید، در اغلب اوقات بیهوده است. حتی بیل گیتس، مدیرعامل اسبق شرکت مایکروسافت مدتی قبل، از اینکه پول بیشتری برای درمان کچلی در مردان نسبت به درمان بیماری‌هایی که سالانه جان میلیون‌ها انسان را از بین می‌برد اختصاص داده می‌شود به شدت برآشفته شد. ممکن است ربات‌ها جهان را تسخیر نکنند، اما با نگاه به تجارب واقعی می‌توان ادعا کرد که از تکنولوژی در دست کمپانی‌ها که بر اساس طبیعت‌شان تنها به تولید سود می‌اندیشند معمولا به جای بهبود کیفیت زندگیِ عمومی، باید ساختن ابزارهای نظارت، کنترل، سانسور (آنطور که تجربه‌ی اسنودن نشان داد) و کانالیزه کردن اطلاعات، تکنولوژی‌های مرتبط با اتوماسیون (که در نهایت منجر به از دست رفتن مشاغل زیادی خواهد شد) و نظایر این‌ها را انتظار داشت؛ پیشرفت‌هایی که کاملا در تضاد با خیر عمومی هستند.

خصلت دوگانه تکنولوژی[۳]

اما چرا تکنولوژی لزوما در جهت خیر عمومی حرکت نمی‌کند؟ پاسخ به این پرسش، پیچیده و چندوجهی است. با این حال می‌توان لایه‌هایی از مسئله را واکاوید. لغت تکنولوژی در ذهن ما معمولا ترجمه می‌شود به مجموعه‌ی ابزارها و علوم مفید که زندگی ما را راحت‌تر می‌کنند و یا جبهه‌های جدیدی در کیفیت زیست ما می‌گشایند. استفاده از تکنولوژی باعث می‌شود وقت کمتری را به کارهای سخت اختصاص دهیم و به این ترتیب وقت بیشتری برای فراغت داشته باشیم. تکنولوژی می‌تواند ما را به ماه یا شاید مریخ برساند و باعث شود بتوانیم کارهایی را انجام دهیم که پیش از این حتی فکر کردن به آنها ممکن نبود. این جنبه از تکنولوژی به مسئله‌ی مفید بودن تکنولوژی و کالاهایی که تولید می‌کند ارتباط پیدا می‌کند. هرچند، این تمام داستان نیست. تکنولوژی در خدمت سرمایه‌داری کاربرد بسیار مهمتری دارد و آن چیزی نیست جز افزایش بهره‌وری.

افزایش بهره‌وری برای یک موجودیت خصوصی مثل یک کمپانی صنعتی به تنهایی مسئله‌ی بسیار مهمی است، چرا که مستقیما به افزایش سود ارتباط دارد. هدف ذاتی یک کمپانی خصوصی، همواره افزایش میزان سودی است که باید به صاحبانش پرداخت کند. اما افزایش بهره‌وری، همواره معادل تمام آن خصوصیت‌های خوبی که پیشتر به آنها اشاره کردیم نیست. روایت‌هایی از تکنولوژی که آنرا ذاتا مفید می‌دانند درست به همین دلیل به خطا می‌روند که این دو مسئله را یکی فرض می‌کنند. برعکسِ آن جنبه‌ی پیشین، این وجه از تکنولوژی صرفا به ارزش و سود ارتباط پیدا می‌کند. پیشرفت تکنولوژی در خط تولید یک کارخانه نه تنها لزوما به معنی اوقات فراغت بیشتر برای کارگران آن خط تولید نیست، بلکه می‌تواند به معنای شدت کار بیشتر، استراحت کمتر و افت کلی کیفیت زندگی باشد. این مسئله را چارلی چپلین در فیلمعصر جدید به خوبی نمایش داده و کارگرانی که در خطوط تولید کارخانه‌های بزرگ و در شرایط سخت و طاقت‌فرسا کار می‌کنند از نزدیک آنرا درک کرده‌اند. همچنین در بسیاری از اوقات انجام کاری که خیر عمومی را در پی داشته باشد نمی‌تواند به صاحبان تکنولوژی منفعتی برساند یا به قول معروف «توجیه اقتصادی» ندارد.

اینکه بدانیم چه کسانی محتوا، جهت پیشرفت، کیفیت، چگونگی توسعه‌ی تکنولوژی و آینده آنرا مشخص می‌کنند درست از همین جهت اهمیت حیاتی پیدا می‌کند. با این حال، شناخت آن افراد قسمت ساده‌ی ماجراست. آنها همان یک‌درصدی‌ها هستند؛ یعنی مالکان کمپانی‌های خصوصی و صاحبان سرمایه. سوال دشوار شاید این است که در مواجهه با این وضعیت چه باید کرد.

تکنولوژی در دست چه کسانی؟ برای چه کسانی؟

ظهور نرم‌افزارهای آزاد در اوایل دهه ۸۰ میلادی نشان داد که تصاحب و اداره‌ جمعی و اشتراکی تکنولوژی توسط مردم ایده‌ای کاملا امکان‌پذیر است. ایده ابتدایی در اکوسیستم نرم افزار آزاد نه کسب سود، بلکه کمک به حل مشکلات واقعی جامعه استفاده‌کننده از این ابزارها است. یعنی، همان‌طور که ریچارد استالمن می‌گوید، تکیه بر ایدئولوژی آزادی، جامعه و اصول اخلاقی. مالکیت اشتراکی بر نرم‌افزار، می‌تواند تضمین کند که این خصلت مفید در این جامعه حفظ و تقویت شود. جامعه نرم افزار آزاد برای حصول اطمینان از ادامه برقراری این ارزش‌ها شیوه‌ی بسیار عجیبی در پیش می‌گیرد. استفاده از مفهوم کپی‌رایت به صورت معکوس؛ یعنی درست در جهت عکس کارکرد آن در نظام سرمایه‌داری. این روش درست به همین دلیل «کپی‌لفت» نام گرفته است. کپی‌لفت از طریق ظرفیت‌های قانونی موجود در نظام‌های حقوقی سرمایه‌داری تضمین می‌کند که مشارکت‌های انجام شده توسط استفاده‌کنندگان حتما برای استفاده سایر اعضای جامعه، به آنها بازگردند. به این ترتیب اگر شرکتی که از یک نرم افزار آزاد استفاده می‌کند، اشکالات آنرا برطرف کند و یا قابلیت جدیدی به آن اضافه کند، به سبب وجود کپی‌لفت باید این تغییرات را به نرم افزار اصلی بازگرداند تا سایر کاربران هم بتوانند از منافع آن بهره‌مند شوند. این مدل کوچک و مفید می‌تواند سرمشق خوبی باشد بر نگرش ما به مسئله‌ی تکنولوژی در معنای کلی آن.

مردم (و نه شرکت‌ها) باید صاحبان واقعی تکنولوژی باشند

ما نمی‌توانیم به عقب بازگردیم. دور انداختن گوشی‌های تلفن همراه، استفاده نکردن از شبکه‌های اجتماعی و بازگشت به سوی طبیعت تنها پاک کردن صورت مسئله است. رسانه‌های جریان اصلی در مورد تکنولوژی تمام واقعیت را به ما نمی‌گویند. اینکه تکنولوژی در دست چه کسانی است، به چه کسانی خدمت می‌رساند و کیفیت زندگی چه کسانی را بهبود می‌بخشد مسئله‌ی بسیار مهمی است؛ تکنولوژی در دستان پیتر تیل دیوانه یا در خدمت منفعت عمومی؟

با مالکیت اشتراکی و عمومی بر تکنولوژی (چیزی شبیه به مدل نرم افزار آزاد) می‌توان از چنگ خطرات آینده‌ی آن گریخت. صد البته که این، شرطِ کافی برای گریز از خطرات نیست. همانطور که شناخت و پرسشگری صرف در مورد تکنولوژی، آنطور که بابک ولی‌پور بیان می‌کند نیز تضمین‌کننده رهایی از خطرات و مضرات تکنولوژی نیست. تکنولوژی مسئله‌ای درخود و برای خود نیست بلکه در تار و پودِ زیست انسانی ما تنیده و درست به همین دلیل است که کمپانی‌ها به دنبال کنترل آن هستند؛ البته در جهت منافع خود و نه لزوما خیر جامعه‌ی انسانی. ذهن ما فعلا یا اسیر گفتمان هراس از تکنولوژی است و یا اسیر گفتمان ستایش بی چون و چرای آن. مالکیت عمومی بر منابع و ابزارها و دموکراتیک سازی تمام ساختارهای قدرت، مرهم نهایی است بر درگیری‌های ذهن دوپاره‌ ما و نحوه مواجهه‌ی آن با تکنولوژی. تنها در این صورت است که می‌توانیم مطمئن باشیم سیاره‌ای که روی آن زندگی می‌کنیم و منابع طبیعی‌اش را از بین نمی‌بریم، شغل خود را بدون دریافت حق زندگی از دست نخواهیم داد و ربات‌های هوشمند در آینده ما را به بند نخواهند کشید و از همه‌ی اینها مهم‌تر، اطمینان حاصل کنیم که تکنولوژی کارکرد همیشگی خودش را حفظ خواهد کرد؛ یعنی خدمت‌رسانی به نوع بشر و حرکت در جهت خیر عمومی. عقل سلیم به ما می‌گوید که باید کنترل و نظارت کافی بر ذهنیت‌های خطرناکی که می‌خواهند از خون انسانها اکسیر جوانی بسازند وجود داشته باشد، در غیر این صورت آینده‌ی تکنولوژی حقیقتا هم می‌تواند ترسناک باشد.

پاورقی

۱) این خبر توسط رسانه‌های بسیاری منتشر شد. سپس چند خبرگزاری مستقل، ارتباط پیتر تیل را با شرکت امبروزیا پلاسما (شرکت علاقه‌مند به ساخت اکسیر جوانی) رد کردند. پیتر تیل چه با امبروزیا پلاسما ارتباط داشته باشد یا نه، ایده‌ی ساخت اکسیر جوانی واقعی است.

۲) بی‌طرفی، خنثی بودن اینترنت یا Net neutrality به مجموعه اصول و نگرشها در طراحی و معماری اینترنت گفته میشود که بر خنثی و بی‌طرف بودن اجزای تشکیل دهنده‌ی چیزی که به آن اینترنت میگوییم تاکیید میکنند و این بی‌طرفی را در طراحی فنی خود لحاظ میکنند. بی‌طرفی به معنی آن است که اجزای تشکیل دهنده‌ی اینترنت، فارغ از اینکه شما چه کسی هستید، از کجا آمده‌اید و چقدر برای سرویس اینترنت خود پول پرداخت کرده‌اید با داده‌های شما در اینترنت برخورد میکنند. به این معنا اینترنت شبیه به هواپیمایی است که فرست کلس و بیزنس کلس ندارد. همینطور این نگرش تمایل بسیاری به غیرمرکزگرا بودن دارد. بسیاری از تکنولوژی‌های پرکاربرد در اینترنت حاصل این نگرش هستند، مثل سرویس ایمیل. شرکت‌ها و کمپانی‌های بسیاری هر روزه خواسته یا ناخواسته این نگرش را تغییر میدهند و یا برای تغییر آن تلاش میکنند. آنها میخواهند بی‌طرفی را از اینترنت حذف کنند؛ به این معنی که اگر شما پول بیشتری برای سرویس اینترنت خود پرداخت میکنید طبیعی است که اولویت با شما باشد. شرکت‌ها و موسسات بسیاری مثل کام‌کست، شبکه‌های ان‌بی‌سی و سی‌بی‌اس، شبکه‌ی ورزشی ای‌اس‌پی‌ان، انتشارات مک گروهیل و مک‌میلان، تولید کننده لوازم آریشی لورئال، شرکت‌های مربوط به پردازش کارت‌های اعتباری نظیر مسترکارت و ویزا و بسیاری از شرکت‌های بزرگ دیگر موافق از میان بردن این اصل بوده و هستند. تا به امروز دست کم دو طرح بزرگ برای از بین بردن این اصل پس از کمپین‌های گسترده و مردمی در اینترنت شکست خورده‌اند. از جمله‌ی این طرح‌ها میتوان به SOPA و PIPA اشاره کرد.

۳) این خصلت دوگانه شبیه به همان مفهومی است که در کالا و کار هم میتوان آن را مشاهده کرد. مارکس در کالا، این دو خصیصه را ارزش مصرفی و ارزش مبادله‌ای (شکل پدیداری ارزش) و در مفهوم کار، کار مجرد و کار واقعی نامیده است. کار مجرد همان است که ارزش تولید میکند و کار واقعی پدیدآورنده‌ی ارزشهای مصرفی است.

منبع: میدان

 

Go Back

Comment