آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

کوبایی ها و فیدل

حلیل پدرو ر. بریگر ( Pedro R. Brieger )

مدیر سایت NODAL

خاکسترهای فیدل یک هفته بعد از وفاتش در ۲۵ نوامبر در شهر سانتیاگوی کوبا دفن شد و یک پرسش بر فراز همه وقایع و تحلیل ها گشت می زند :

« آیا انقلاب کوبا بدون فیدل به حیاتش ادامه خواهد داد ؟ »

جالب است که این پرسش با خصلت سیاسی و حتی نمایشی خارج از کوبا به شیوه ای متفاوت با آنچه که در کوبا روی می دهد ، فرمول بندی می شود .در حقیقت ، در طی تقریباً ۵۸ سال انقلاب ، اکثریت عظیمی از تحلیل ها در باره کوبا بدون رایزنی و مشورت کردن با خلق کوبا انجام می گیرد ، گویا این خلق خودش آوایی ندارد ، یا اینکه صدای این خلق اهمیتی ندارد ، یا اینکه خلق کوبا نمی تواند نظری در مورد زندگی اش ارائه دهد ، زیرا – در نهایت – خارج از کوبا خیلی بیشتر « می دانند » که چه چیزی برای کوبایی ها « بهتر » است . این تحلیل ها عموماً کوبایی ها را که یک دیکتاتوری را شکست دادند ، انقلاب کردند و تغییرات بنیادی اجتماعی را به سرانجام رساندند ، دست کم می گیرند ، گویا همه این موارد اهمیتی ندارند یا اینکه عناصری غیرضروری و دست دوم اند .

فقط کسی که در کوبا بوده باشد به رابطه رهبر– خلق و به مفهوم عشق و احترامی که اکثریت عظیمی از کوبایی ها نسبت به فیدل احساس می کنند ، ( آنطور که فقط او را فیدل می نامند ) پی می برد و احتمالاً آن را درک می کند . در تاریخ جهانی یافتن شخصی که یک پروسه دگرگونی عمیق اجتماعی را در طول بیش از ۶۰ سال رهبری کرده باشد، دشوار است . اگر رهبران انقلاب فرانسه یا انقلاب ایالات متحده در قرن نوزدهم در نظر گرفته شوند کارهای برجسته ای انجام دادند و حتی مهر و نشان خویش را بر تاریخ بشر زدند ، ولی زندگی سیاسی شان نسبتاً بسیار کوتاه بود . همین طور در قرن بیستم هم یافتن رهبرانی ، چه در حاکمیت و چه خارج از آن ، که مهر و نشان خود را بر تاریخ یک کشور طی مدتی طولانی زده باشند ، آسان نیست . برخی از رهبران مهم امریکای لاتین زندگی سیاسی کوتاهی داشتند ، مانند اِوا پرون ( اِویتا ) به اصطلاح پرچمدار فروتنان آرژانتین یا سالوادور آلنده در شیلی ، که در سرتاسر جهان از دولت سه ساله اش یاد می کنند که از طریق کودتا در ۱۹۷۳ ساقط شد .

فیدل کاسترو رهبری اش را طی یک مرحله کوتاه بنا کرد : از حمله به پادگان مونکادا در ۱۹۵۳ تا سرنگونی دیکتاتوری فلوخنسیو باتیستا در اول ژانویه ۱۹۵۹ . به زحمت شش سال می شود اگر فعالیت اش به عنوان یک رهبر دانشجویی به حساب نیاید . متعاقباْ طی تقریباْ ۶۰ سال به مترادف انقلاب تبدیل شد . در واقع ، اقلیتی از جمعیت امروزی کوبا ، فیدل را به عنوان رهبر دانشجویی در دانشگاه هاوانا ، یا کسی که به پادگان مونکادا حمله کرد یا کسی که در ۸ ژانویه ۱۹۵۹ وارد پایتخت شد ، می شناخت . اکثریت کوبایی ها فیدل را در راس انقلاب شناخت ، از راه مترادف بودن فیدل و انقلاب . در مدت ۴۸ ساعت تصاویر هزاران و هزاران نفر در یاد واره خوزه مارتی برای ادای احترام به فیدل ، یا بعد از آن همراهی کردن کاروان حمل خاکسترش در کوبا غیرقابل درک است اگر کسی در قلب کوبایی ها نفوذ نکند . رویدادی احتمالاْ انعکاس یافته در بزرگترین رسانه های گروهی که همیشه مراقب اعمال و گفتار مشتی کوبایی اند که دهه هاست در میامی زندگی می کنند ، رسانه هایی که در عوض خیلی کم با ساکنین جزیره مشورت و رایزنی می کنند .

کوبا تناقضاتی را با خود حمل می کند : نظر سنجی ها فاش می سازند که تقریباْ در تمام کشورهای امریکای لاتین موضوع به اصطلاح « ناامنی » یا خشونت نخستین جایگاه را در نگرانی های شهروندان به خود اختصاص می دهد . روز به روز ارقام وحشتناکی در مورد قتل هایی از هر نوع ظاهر می شوند ، چه بخاطر فعال بودن باندهای مسلح ، قاچاق مواد مخدر یا استفاده از هر نوع اسلحه گرم که اقشار میانی و طبقات بالا را به فرار پشت دیوارهای بلندی که مناطق بسته را در گوایاکیل ( Guayaquil ) ، بوئنوس آیرس و پایتخت مکزیک در محاصره خود گرفته اند ، مجبور ساخته است . برزیل ، کلمبیا و گواتمالا با خشونت مترادف اند و دستگاه های امنیتی یه شدت مسلح در خیابان ها گشت می زنند یا در حال نگهبانی از ساختمان های عمومی اند . با این وجود ، یک سیستم سیاسی که در امریکای لاتین از طرف وسایل ارتباط جمعی و سیاستمداران حرفه ای بیشتر در مورد آن بحث شده ، سیستمی است در منطقه که کمترین شاخص های خشونت را ثبت می کند ، جایی که امکانات ناچیزی برای به قتل رسین در خیابان ها وجود دارد و جایی که مرگ بخاطر اعمال خشونت در یکسال تقویمی کمتر از قتل در یک روز در شهرهای اصلی امریکای لاتین است ، زیرا – از میان عوامل دیگر – غیر نظامیان نمی توانند بدون اجازه مخصوص اسلحه حمل کنند .

ساختن یک تصویر ستمگر و سرکوب کننده با واقعیتی که هر کسی می تواند در هر گوشه هاوانا مشاهده نماید در تضاد است و این امر در مراسم تدفین فیدل کاسترو ، بی نیاز از خودروهای یورش برنده و بی نیاز از پلیس های ضد شورش آشکارا مسلح برای مرعوب ساختن مردم ، خود را به نمایش گذاشت ، و حتی یک حادثه خشونت آمیز ثبت نشد . در این مناسبت ، با سپاس از حضور وسایل ارتباط جمعی بین المللی ، تصاویر به تنهایی سخن گقتند . اگر کوچکترین رویدادی در این زمینه وجود داشت ، رسانه های بین المللی آن را ثبت و تا حد فرسودگی شان آن را پخش می کردند .

از طرف دیگر یک گرایش وجود دارد و خواستار اینست که کوبا « بهشت » باشد یا یک « رژیم تمام عیار » داشته باشد و یک سری خواسته هایی را مطرح می کند و در صورتی که برآورده نشوند ، مظهر کامل شکست سیستم محسوب می شوند . کوبا بطور انتزاعی با یک واحد اندازه گیری بسیار بلند اندازه گرفته می شود که هیچگاه نخواهد توانست به آن بلندی برسد و معمولاً همان واحد اندازه گیری برای رژیم های دیگر بکار برده نمی شود . اگر شاخص های مصرف شبیه شاخص های مصرف اقشار میانی در پایتخت های کشورهای امریکای لاتین نباشد ، می گویند انقلاب شکست خورده است ؛ اگر تعداد زیادی از ساختمان های بخش قدیمی هاوانا قطعه قطعه ریزش کنند ، می گویند انقلاب شکست خورده است ؛ به اینها می توان اضافه کرد : اگر فقط یک حزب سیاسی وجود دارد ، اگر انتخابات به سبک اروپا یا امریکای شمالی برگزار نمی شود یا اگر آخرین برنامه های کاربردی برای موبایل عمل نکنند و بسیاری اگرهای دیگر . هر وقت چیزی کار نمی کند از شکست انقلاب حرف زده می شود .

کوبا تا رسیدن به یک بهشت آرمانی ، فاصله زیادی دارد . مسایل بیشماری مانند تمام جوامع دیگر وجود دارد . تعداد زیادی از کوبایی ها هویت خویش را با دولت مشخص نمی کنند ، یا علاقه ای به سیاست ندارند ، یا فقط می خواهند پولدار شوند یا می خواهند برای زندگی کردن به کشور دیگری بروند . تقریباً خیالپردازی یا کودکانه است اگر کسی وانمود کند که اینطور نیست .

تقریباً ۶۰ سال بعد از اول ژانویه ۱۹۵۹، نخستین پدیده ای که با انقلاب پیوند دارد ، بهداشت و آموزش است ، پدیده ای که کوبا را از تمام قاره امریکا متمایز می سازد ، از جمله از اولین قدرت دنیا . فقط لجبازترین و متعصب ترین مفتریان انقلاب کوبا در یافتن امری مثبت مستعد نیستند . هنوز باید از نرخ مرگ و میر کودکان سخن گفت که بر اساس شاخص های بانک جهانی میانگین آن در کوبا برای هر هزار نوزاد متولد شده به سطح میانگین اروپا ( ۴ ) می رسد ، و سطح آن از سطح ایالات متحده بالاتر است( ۶ ) و بسیار بالاتر از حد متوسط کشورهای امریکای لاتین و کشورهای کارائیب است ( ۱۵ ) و علیرغم تحریمی که به چند دهه بالغ می شود .

هنگامی که از کوبا حرف زده می شود ، طوری قلمداد می گردد مانند اینکه رسیدن به این شاخص ها بسیار ساده است . آیا به این خاطر است که از کوبا خواسته می شود که چنین شاخص های بالایی را در حوزه های دیگر هم داشته باشد ؟

به هر جهت ، هیچگونه نمودار آماری نمی تواند آنچه را که در کوبا از تاریخ ۲۵ نوامبر تجربه کرده است ، منعکس نماید . علاوه بر این ، یافتن واژه هایی که بتوانند منعکس کننده احساساتی باشند که هزاران مرد و زن از هر سن و سالی در حال نزدیک شدن به یادواره خوزه مارتی در هاوانا نسبت به فیدل کاسترو ابراز می کردند ، یا ادای احترام به کاروان حمل خاکسترهایش که یک مسیر ۹۰۰ کیلومتری را از پایتخت تا سانتیاگوی کوبا طی کرد ، بسیلر دشوار است

. پرسش « و حالا چه خواهد شد ؟ » به نظر می رسد که بیشتر محدود به آنهایی است که خارج از کوبا زندگی می کنند و اینکه بارها با نعلبکی و طبل بزرگ پایان انقلاب را اعلام کرده بودند . آنهایی که در جزیره زندگی می کنند به سادگی می گویند : « به پیش »

منبع : NODAL

برگردان : کبوتر سفید

Facebook
Telegram
Twitter
Email