آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

«نقطه چرخش به چپ»

نوشتۀ آ.آ.کوالف عضو هیأت رئیسۀ «روسو»

برگردان: ر. ح. بازیار

امید به تغییر و تحول در رهبری حزب کمونیست روسیه فدراتیو و باز سازی آن در کنگرۀ هیجدهم، به واقعیت نپیوست. گذشته از این، رهبری کهنۀ حاکم از طریق وارد ساختن «بله گویان» و خارج ساختن «دگراندیشان» موقعیت خود را مستحکم تر نموده است. مراجعات بسیاری به آدرس کمیته مرکزی حزب با پیشنهاد بازسازی حزب صورت گرفته بود. اما مثل همیشه توجهی به آنها نشده بود. اما علیرغم این، باز همه چیز می توانست به آرامی پیش رود اگر بیانیه شخصیت شناخته شده حزب، عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه فدراتیو «ن.ن.نیکیتچوک» در مورد بیرون رفتن از حزب منتشر نمی شد. او دلیل این تصمیم را تسلط اپورتونیسم و رویزیونیسم در حزب وخط مشی که با ایده های کمونیستی هیچ سنخیتی ندارد، بیان کرد. البته این بیانیه به دنبال مقاله عضو سابق کمیته مرکزی حزب، آکادمیک «بوریس کاشین» با عنوانِ «چرا زوگانف تملق گوئی می کند»، انتشار یافت.

باید قید کرد که اینگونه انتقادات مستدل و بجا به آدرس حزب کمونیست روسیه فدراتیو و انحرافات آن از مارکیسم–لنینیسم، از لحظه تشکیل آن، هم در داخل حزب و هم در خارج آن، مطرح بود. اما چیزی تغییر نکرد و همه چیز به جای خود ماند. چنانکه زوگانف می گوید «حزب کمونیست روسیه فدراتیو با اطمینان به پیش می رود».

حال این سئوال مطرح است که آیا این بیماری که اکثریت اعضای حزب آن را درک و حس می کنند، اما توان تغییر آن را ندارند، قابل علاج است؟

در این رابطه نگاهی می اندازیم به منشآ رویزیونیسم و اپورتونیسم و منطقِ خطوط اساسی آن، بخصوص اینکه این بیماری دامنیگر اکثریت احزاب جنبش جهانی است.

اولین و مهمترین بلا، پارلمانتاریسم است. اینجا مبارزه طبقاتی با رفرم بورژوازی عوض می شود. از مارکسیم انقلابی روح آن یعنی مبارزه طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا گرفته می شود. تاریخ این رویزیونیسم از اینترناسیونال دوم شروع می شود، زمانی که رهبران آن در شاهراه رفرمیسم پارلمانی قرار گرفتند و در صندلی نمایندگی مجلس و پُست وزارت نشستند و در نتیجه توانِ مبارزه آشکار انقلابی و طبقاتی را از دست دادند. نتیجه آن، شکست انقلاب در بسیاری از کشور ها بود. فقط در روسیه پیروزی انقلاب اکتبر به ثمر رسید. آن هم به دلیل آنکه طبقه کارگر روسیه و حزب آوانگارد او به رهبری لنین، مبتلا به اپورتونیسم، پارلمانتاریسم و رفرمیسم نشده بود.

پس از لنین، این فاکت آموزنده است که در 1950 اکثریت احزاب کمونیست بزرگ غرب، مبارزه طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا را با پارلمانتاریسم و «دولت اجتماعی» عوض کردند. و زیر پرچم یوروکمونیسم به منافع طبقه کارگر خیانت کردند که فروپاشی و تضعیف بسیاری از این احزاب را به دنبال آورد. همچون احزاب نیرومندی نظیر احزاب کمونیست فرانسه و ایتالیا.

ویروس اپورتونیسم (یوروکموینسم) از 1960 حزب کمونیست اتحاد شوروی را نیز مبتلا ساخت. زمانی که حزب به «حزب تمام خلق» تبدیل گردید و از دیکتاتوری پرولتاریا امتناع ورزید و به جای نقش آوانگارد طبقه کارگر، بوروکراتیسم نخبگان حاکم جای گرفت و این یکی از دلایل اصلی شکست سوسیالیسم در شوروی و فروپاشی آن بود.

حزب کمونیست روسیه فدراتیو از دل حزب کمونیست اتحاد شوروی بیرون آمد و به همین دلیل بدترین خصوصیات پارلمانتاریسم را به ارث برد. بیشتر از یک چهارم قرن است که از این انتخابات به آن انتخابات می رود و فقط حرف لنین را در مورد پارلمانتاریسم به شکل سطحی و کم عمق تکرار می کند که موحب فریب توده های وسیع زحمتکشان و تفرقه در جنبش کارگری می گردد.

ماهیت پارلمانی حزب کمونیست روسیه فدراتیو یا «حزب تمام خلق» نقش پیشروی طبقه کارگر و همراه با آن مبارزه طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا را نفی می کند. حزب به دنبال یافتن طرفدار، به طور عینی بر روی قشرهای اجتماعی پرتعداد نظیر بازنشتگان، روشنفکران، کارمندان، تجارِ کوچک و بزرگ (با پولهای کلان) تکیه می کند. کارگران به لحاظ تعداد از اینها کمتر هستند. به همین دلیل برای کمونیست های پارلمانی جالب نیستند و عملآ کنار گذاشته شده اند. از طرفی پارلمانتاریسم باعث تجزیه و تفرقه در صفوف جنبش کارگری می گردد. «طبقه کارگر سازمان نیافته – یعنی هیچ». و از طرف دیگر، حزب بدون حمایت طبقه کارگر، حزب کمونیست نخواهد بود.

می توان اعتراض کرد که آخر حزب کمونیست روسیه فدراتیو سالهاست در وفاداریِ خود به طبقه کارگر و دیکتاتوری پرلتاریا سوگند می خورد. حقیقتآ هم در سال 2014، حزب که 20 سال مبارزه طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا را قبول نداشت و به دروغ خود را کمونیستی نامیده بود، نهایتآ این مهترین احکام مارکسیسم را پذیرفت. البته این برای 5 سال بود. در سال 2019 بهوش آمد و دوباره این احکام به فراموش سپرده شد. بعد از یک سال جبهه وسیع خلقی- میهنی به سرکردگی طبقه کارگر را اعلام کرد. اما همین وقت مخبر روزنامه پراودا «و.و.تروشکوف» به یاد آورد که طبقه کارگر فعلآ وجود ندارد و باید آن را دوباره ساخت. در یکی از مراجعات فراوان کمونیست ها به کنگره هیجدهم گفته می شود «عدم وجود کار سیستماتیک و هدفمند با طبقه کارگر و زحکتکشان روستا از طریق اتحادیه ها» کار را به اینجا رسانده است.

پارلمانتاریسم، وارد شدن در حاکمیت را در نظر دارد. یا به بیان «نوویکوف»، «حرکت مولکولی» برای وارد شدن در حاکمیت، آنهم در تمامی سطوح. رهبران بالائی حزب وارد مجلس «دوما» شوند و پائین ترها هم در تناسب با قوانین دولتی در جاهای دیگر. همکاری، سازش با حاکمیت و تملق مقابل حاکمیت اجتناب ناپذیر است. چون طرف مقابل قویتر است. این بازی قواعد خاص خود را دارد که حاکمیت آن را دیکته می کند. از همین جا انتقاد از پوتین ممنوع می گردد و اقدامات حزب در تناسب با اشارات کرملین تنظیم می گردد. طور دیگر غیر ممکن است. به گفته شاعر «آنها همیشه با هم کنار می آیند». وارد شدن در حاکمیت، در آمد و امتیازات ویژه بالائی های حزب را تآمین می کند.

Facebook
Telegram
Twitter
Email