آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

به یاد استاد بهزاد بهزادی

بهزاد بهزادی فرزند میرزاپاشای بهزادی که بخاطر خدمات ارزنده ای که در طول زندگی برای همشریها و شهر آستارا انجام داده بود از شخصیت های مورد احترام و وثوق کلیه اهالی آستارا بود. این راد مرد با مدیریت قوی خود و با جلب همکاری بازرگانان و روشنفکران آستارا در سال ١٢٨٧ شمسی در آستانه انقلاب مشروطیت مدرسه ای به سبک جدید پایه گذاری کردند، که بنام دبستان حکیم نظامی نامیده شد. اولین رئیس افتخاری معارف آستارا میرزا پاشا بود که معلمین علوم را از باکو و لنکران استخدام کرده به آستارا آورد همچنین وسایل درسی، ورزش، موسیقی از باکو وارد کردند و سپس مدرسه دخترانه ای نیز تأسیس نمودند و چند مدرسه هم در اطراف آستارا دایر کردند. برای کودکان بی سرپرست پرورشگاهی به مدیریت میرزا پاشا دائر شد که علاوه به سواد به آنها فقه تعلیم میدادند از بین معلمین و شاگردان گروه تئاترال تشکیل دادند و در شهر قرائت خانه و کتابخانه هم بکار افتاد. دسته موزیک آموزش داده شد که در مراسم و روزهای تعطیل در بلوار شهر موزیک مینواختند. تیم های فوتبال تشکیل شد. بودجه این همه خدمات فرهنگی را مردم از راه خودیاری تأمین می کردند. بعد از تقویب قانون بلدیه ها میرزا پاشا بعنوان شهردار آستارا انتخاب شد. میرزا پاشا در سال ١٣٠۸ به مدریت عاملی شیروخورشید آستارا منصوب می گردد. اولین بیمارستان شهر در این زمان ساخته میشود و او ریاست آن را بعهده میگیرد. در اواسط حکومت رضا خان از خدمات دولتی محروم می گردد و کمی بعد از سال ١٣٢٠ این حکم لغو و بسمت بخشدار و شهردار آستارا بخدمات خود ادامه میدهد. او در سال ١٣٢٢ زندگی را بدرود می گوید ولی یاد و خاطره او همیشه با احترام فراوان بمنزله پدر فرهنگی و معنوی شهر آستارا بر سر زبانها است. بهزاد در دوم دیماه ١٣٠٦ در این خانواده چشم به جهان گوشد. خانواده ای کثیرالاولاد با ٩ دختر و ٧ پسر که بهزاد فرزند هشتم خانواده بود. بهزاد در خانواده ای که خدمت به میهن و هم شهریان و همنوعان اساس زندگی آن را تشکیل میداد پا به عرصه وجود گذاشته و در یک محیط سرشار از محبت تربیت شد.

بهزاد بهزادی دوران دبیرستان را با رتبه اول در دبیرستان حکیم نظامی آستارا به پایان رسانید و در ادامه با احراز رتبه ممتاز از دانشسرای مقدماتی تهران فارغ التحصیل شد و در نهایت در خرداد ١٣٢٤ در رشته حقوق قضائی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل گردید. وی در مدارس آستارا، تبریز، سمنان، نو شهر و تهران به آموزگاری پرداخته و آنگاه کارمند و عضو هیئات مدیره شرکت بیمه ملی و عضو موسس و عضو هیئات مدیره شرکت بیمه تهران مدیر عامل انبارهای عمومی ایران شده و ازسال ١٣٤٦ نیز بعنوان وکیل پایه یک دادگستری مشغول به کار شد.

پس از خروج رضا شاه در شرایطی که نیروهای انگلیس و شوروی کشور را در اشغال داشتند شرایط نسبتأ آزادی درکشور بوجود آمد و امکان تشکیل احزاب را داد. در این شرایط حزب توده ایران به همت کمونیست ها و مبارزین که از زندانهای رضا شاهی آزاد شده بودند تشکیل و مرامنامه و نظامنامه نوینی ارائه نمود. در اندک مدت حزب توده به یکی از قدرتمند ترین احزاب ایران و خاور میانه تبدیل شد. بهزاد بهزادی در آستارا به عضوت سازمان جوانان توده در آمد و به فعالیت مشغول گردید. پس از تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان بهزاد در کادر سازمان جوانان فرقه به فعالیت مشغول گردید و بعنوان عضو اولین گنگره سازمان جوانان در تبریز شرکت کرد. از این تاریخ زندگی سیاسی بهزاد بهزادی در فرقه دمکرات آذربایجان  و حزب توده ایران عجین شد و تا آخر عمرش به نهضت آزادی ایران و آذربایجان صادقه خدمت کرد. و در این راه به دفعات از طرف مقامات دولتی باز داشت و زندانی می گردد. ولی  مصمم تر از قبل به فعالیت خود ادامه میدهد.

در65 سال گذشته بهزاد بهزادی فعالیت بسیار ارزنده ای در زندگی اجتماعی و سیاسی کشور داشته و آثار بسیار ارزنده ای از خود بجای گذاشته است. برای ارزیابی این آثار ارزنده به نوشته  های خود بهزادی مراجعه می نمائیم که در زیر آورده میشود.

١- در دوره حکومت دکتر مصدق سه روزنامه بزبان آذربایجانی آغاز به انتشار کرد. روزنامه «بشریت» که صاحب امتیاز و مدیر آن سید حسین قرشیان بود، در تاریخ ٩/٤/١٣٣٠ به فعالیت آغاز کرد. روزنامه «بشیرآینده» که صاحب امتیاز آن باقر دیانت بود. از ١٤/ شهریور ١٣٣٠ و روزنامه «آذربایجان» از آذر ماه ١٣٣٠ انتشار یافتند که سر دبیری دو روزنامه اخیر بعهده اینجانب بود.

باقر دیانت در اهر آموزگار بوده بعد از حوادث خونین ١٣٣٥ به تهران مهاجرت کرده در بازار در یک مغازه خیاطی کار می کرد. ایشان روشنفکر زحمتکشی بود که به ادبیات آذربایجان علاقه خاص داشت. امور مالی، چاپ و پخش روزنامه را شخصأ اداره می کرد. مطالب روزنامه در «بشیر آینده» بوسیله هئیت تحریریه تهیه می گردید.

٢- انتشار این مطبوعات که هر یک هفته ای یک شماره انتشار میداد و حتی در دوره حکومت دکتر مصدق با موانع جدی مواجه بود. روزنامه «بشریت» «روزنامه بشیر آینده» دفعات از طرف وزارت فرهنگ آن دوره توقیف شد. دکتر سنجابی از رهبران جبهه ملی و وزیر فرهنگ طی نامه هایی به اداره شهربانی دستور داد که «چون ترکی ممنوع است»! لذا از چاپ و انتشار آنها جلوگیری کنید: دستور وزیر فرهنگ جای تأمل دارد. اولأ انتشار روزنامه بزبان ترکی ممنوع است یا نه هماطوریکه وزیر نوشته «چون ترکی ممنوع است»! ثانیأ پاسخ سؤال بالا هر چه باشد بموجب کدام قانون مصوبه ترکی و یا انتشار روزنامه بزبان ترکی ممنوع است؟

بویژه باید تأکید کرد که در آن زمان شاه و نوکرانش آذربایجان را منطقه ای تلقی  می کردند که گویا با لشکرکشی آنرا فتح کرده اند و مستقیمأ استبداد مضاعفی را بوسیله منصورها، دکتر اقبال ها (غلام خانه زاد شاه) و شاه بختی (جلاد آذربایجان) و … اداره می کردند. در همین دوره از پخش روزنامه های ترکی جلوگیری می کردند. سرگرد مبصر (سپهبد آینده) به دفتر روزنامه فروشها یورش برده نسخه های موجود را توقیف کردند و پرونده سازی شروع شد.

 اما هیچ یک از این تضعیقات نتوانست جلوی انتشار این روزنامه ها را بگیرد. «بشیر آینده» با استفاده از امتیاز سایر روزنامه ها و با نام و آرم «بشیر آینده» و با قید اینکه «هنوز توقیف است» بانتشار خود ادامه داد. آذربایجانی هایی که با روزنامه همکاری می کردند نسخ چاپ شده را از در دیگر چاپخانه خارج می ساختند و ٣٠٠ – ٢٠٠ نسخه باقی می گذاشتند و محر معلی خان و مامورین شهربانی آنها را با خود می بردند. فداکاری و تلاش این رادمردان در خور تحسین بود.

در این دوره روزنامه ارمنی زبان به مدیریت آرزومانیان در تبریز منتشر می شد که مقالاتی بزبان آذربایجانی در آن منتشر می شد. آرزومانیان در سال ١٣٣١ بدست تروریست های داشناک به قتل رسید.

٣- انتشار مطبوعات بزبان آذربایجانی مظهر علاقه طبیعی و اراده تزلزل ناپذیر آذربایجانیها به زبان مادری شان بود و نشان داد که زبان ملتی را نمی توان با توپ و تانک، کشتار و سوزاندن کتابهایش از بین برد. شاه و «فاتحان» آذربایجان با قشون کشی به آذربایجان علیرغم اینکه حکومت ملی باستناد قرارداد با دولت مرکزی شهرهای آذربایجان را بلادفاع اعلام نمود بفرمان شاه و قوام السلطنه و رهبری مستشاران نظامی و ژاندارمری آمریکایی آنچنان فجایعی مرتکب شدند که هانری والاس از رجال آمریکا نوشت: «…من شرم دارم از اینکه بگویم نیروهای پلیس ایران عملیات خود علیه مردم ایران زیر فرمان سرتیب شوارتسکوف آمریکایی بوده اند. به رهبری این شخص و آلن سفیر آمریکا در ایران … جمع کثیری اعدام شده اند و هزاران خانواده را به زور و قهر به زندان و بازداشتگاه فرستادند.

به این ارقام توجه بفرمائید: ٢٥٠٠ نفر با حکم دادگاههای نظامی صحرائی محکوم به اعدام شدند. ٨٠٠٠ نفر به حبس های طولانی محکوم گردیدند (صفر قهرمانی یکی از آنها بود)، ٣٦٠٠٠ نفر را به کشتارگاه خرم آباد لرستان (با اتهام اینکه مهاجر بودند) و کارمندان دولت را به به شهرهای دور دست ایران تبعید نمودند، ٧٠ هزار نفر به مهاجرت به کشورهای همسایه مجبور شدند، هزاران نفر به تهران و سایر شهرهای ایران پناه بردند. بیش از ٢٠٠٠٠ هزار نفر مردان و زنان آذربایجانی را حتی بدون محاکمه فرمایشی ترور کردند… این ارقام کمیت جنایت را نشان می دهد کیفیت رفتار غیر انسانی و جنایات ارتکابی ارتش شاهنشاهی، ژاندارمری شورا تسکوف و خانهای خائن و ایادی آن فاجعه فراموش نشدنی است.

به منظور تجسم وضع اسفبار آذربایجان در این ایام بدون هر نوع تفسیری اعترافات رحیم زهتابی فرد از روزنامه نگران مداح شاهنشاه و نماینده مجلس را عینأ می آوریم:

«…آذربایجان در یک قحطی بیسابقه و در یک بحران اقتصادی و در یک بیکاری مدهش بسر می برد. گوایئکه این استان بزرگ قبرستان عظیمی است که همه با حال تأثر برای ادای فاتحه آمده باشند.»

رنگها زرد، پاها سست افکار منقلب، همه در بهت عظیمی گرفتارند… نه ورود استاندار نه آمدن ارتش نه تشریف فرمائی اعلیحضرت شاه، نه اعزام بازرس از مرکز و نه نمایندگان آذربایجان و حتی نه تجار آذربایجان، هیچکدام به داد آذربایجانی مفلوک نرسیدند.

… وضع فعلی تبریز به یک شهر در محاصره دشمن شبیه است که مردم آن از خواربار و پول و امنیت در مضیقه بوده و هر آن منتظر جریانات غیر منتظره باشند. زیرا شهر بواسطه وجود حکومت نظامی و کثرت مأمورین آگاهی منظره غریبی به خود گرفته.

… اگر می خواهید وضعیت امروز آذربایجان را پیش خود مجسم نمائید بهتر است مطالبی که در سه – چهار سال پیش در جراید و نشریات تبلیغاتی متفقین و یا در سینماهای سیار از خشونت ورزی مأمورین گشتاپو با مردان نجیب و اصیل فرانسه و لهستان شکست خورده خوانده و یا دیده اید دوباره در ذهن خودتان خطور و یقین بدانید که آذربایجان فعلی بمراتب وضعش بدتر از فرانسه اسیر آنروز می باشد».

سوزاندن کتابهای ترکی به انگیزه دشمنی با فرهنگ و زبان آذربایجان و امحای موجودیت آن ابعاد گسترده تری داشت و لکه ننگینی در کارنامه سیاه شاهنشاهی باقی خواهد ماند.

استیلاگران غارتگری و جنایتکار تصور می کردند که آذربایجان را به گورستان خاموشی تبدیل کرده اند ولی تشکیل میتینگ کم سابقه ٢٠ هزار نفری در باغ شمال تبریز و انتشار مطبوعات بزبان آذربایجانی، مبارزات مردم آذربایجان در راه ملی کردن صنایع نفت ایران و… ضربه گیج کننده ای به «غلامان خانزاد» و «جلادان» و در رأس آنها شاه خائن وارد ساخت.

از این دیدگاه انتشار مطبوعات بزبان آذربایجانی دارای نقش و اهمیت تاریخی در خود ستایش و قابل بررسی است.

٤- انتشار مطبوعات بزبان آذربایجانی در دوره اوجگیری مبارزات ملی و ضد استعماری ملی کردن صنعت نفت، در بسیج قشرهای مختلف آذربایجان برای شرکت در این مبارزه نقش مهمی داشت. البته تأثیر زعامت آیت الله میلانی و آیت الله انگجی را در تعمیق و گسترش این مبارزات بین بازاریها و توده های مردم نباید فراموش کرد.

لبه تیز حملات مطبوعات ترکی آذربایجانی متوجه سیاست های استعماری و تجاوزگرانه آمریکا و انگلیس و دربار و دست نشاندگان آنها بود.

٥- حدر بررسی شرایط دوره مورد بحث مسائل مربوط به محرومیت و تحمل ستم های طاقت فرسا و بیداری و مبارزات دهقانان باید بطور گسترده تری مورد مطالعه قرار گیرد. در این مختصر اشاره ای گذرا به آنها خواهیم کرد.

خانهای بزرگ، مالکین آذربایجان هر یک برای خود حکومت جابرانه ای داشتند. در زنجان ذوالفقاریها مالک ٣٦٠ پارچه ده، امیر افشار ٢٠٠ پارچه، امیر اشجع ٩٠ پارچه، مقدم ٥٠ پارچه ده و… داشتند. باتمانقلیج در مجلس اعلام کرد که به اندازه وسعت کشور سویس در کشور صاحب زمین است و…

هر یک از خوانین و مالکان بزرگ در قلمرو خود دارای مباشرین و شکنجه گران و گروه مسلح غارتگر خاصی بودند و ژاندارمها بازوی مسلح و قانونی آنها بودند…

حکومت ملی آذربایجان از لحاظ تقسیم اراضی بین دهقانان و انجام اصلاحات عادلانه در روابط بین زارع و مالک تدابیر مهم اتخاذ نمود. برای نخستین بار در ایران تقسیم اراضی خالصه بفرمان حکومت ملی انجام گرفت. در مرحله اول اراضی خالصه بر اساس تدابیر عملی و اجرایی متخذه به شکل دمکراتیک با سرعت بی سابقه ای انجام گرفت. در هر ده پنج نفر از معتمدین محل از طرف دهقانان انتخاب گردیدند که سهم هر یک از دهقانانرا با توجه به تعداد عائله برای هر سال با معیارها و واحد اندازه گیری محلی تعیین می کردند و یک نفر از طرف اداره کشاورزی با آنها همکاری می کرد.

بهترین توصیف را سید جعفر پیشه وری کرده: «ما طناب را بدست دهقانان دادیم و گفتیم که زمین ها را بین خود تقسیم کنید»! (طناب بمعنی ریسمان است و در عین حال واحد مساحتی در بعضی از دهات می باشد).

ساکنین بدون نسق دهات و یا کارگران زراعتی و نیز دهقانانی که برای کار به شهرها مهاجرت کرده بودند در صورت باز گذشت بده و اشتغال به کشاورزی از اراضی سهم می بردند. ضوابط تقسیم اراضی دیم و آبی و غیره بوسیله هیئت معتمدین و دهقانان در هر ده تعیین می گردید.

علاوه بر اراضی خالصه دهات متعلق به مالکین عمده ای که از آذربایجان فرار کرده و بر علیه حکومت ملی مسلحانه توطئه می کردند نیز مصادره و مشمول تقسیم اراضی شد. و حکومت ملی قول داد که در آینده با تراضی با مالکین دهات اراضی آنها از طرف بانک کشاورزی دولتی بتدریج خریداری و بین دهقانان محل مجانأ تقسیم خواهد شد. نخستین کنگره دهقانان که در تاریخ ایران بی نظیر بود در فروردین ١٣٢٥ تشکیل یافت و در پیاده کردن طرح تقسیم اراضی و اصلاح روابط مالک و زارع تأثیر قطعی داشت.

در مورد اصلاحات در روابط بین مالک و زارع نیز در هر ده شورای ده با مذاکره و توافق با مالکین مربوطه راه حل مرضی الطرفین و عادلانه را بررسی و انجام دادند. البته کلیه بدعت های ظالمانه از قبیل بیگاری و غیره لغو شد…

جزئیات  این تدابیر بحث جالبی است که در جای دیگر باید به آن پرداخت. مسئله تقسیم اراضی خالصه با مخالفت شدید قوام السلطنه (نماینده اشراف و مالک بزرگ لاهیجان) در مذاکرات فیمابین حکومت ملی و دولت مرکزی قرار گرفت و بالاخره در اثر پافشاری حکومت ملی، قوام السلطنه قبول کرد که تقسیم اراضی خالصه و اصلاحات اراضی را در سراسر ایران انجام دهد و طبق معمول خود این وعده نیز دورغ از آب در آمد. بویژه مقایسه این تدابیر حکومت ملی با آنچه که بفرموده آمریکا در جریان انقلاب سفید شاهانه، بعنوان تقسیم اراضی مطرح گردید بسیار جالب است. در یک کلام تقسیم اراضی و اصلاحات بین زارع و مالک در دوران حکومت ملی با حمایت هایی که حکومت ملی از جهت تأمین تنخواه گردان و با تضمین بدهی آنها می کرد موجبات دلگرمی دهقانان و افزایش تولیدات کشاورزی را فراهم آورد.

و اما پس از یورش تجاوزکارانه و خصمانه ارتش شاهنشاهی و ژاندارمها و خوانین و مالکان بزرگ در آذر ١٣٢٥ انتقام خونینی از دهقانان گرفتند. مالکین غارتگر برای وصول مابه التفاوت بهره های سنوات قبل و باز پس گرفتن آنچه که بنفع دهقانان مقرر شده بود و بر قرار مجدد بدعتهای غیر قانونی ظالمانه، ستمگرانه وارد عمل شدند. شکنجه وحشیانه دهقانان بطور بی سابقه ای شیوه یافت و ژاندارمها داروندار دهقانان را غارت کردند. گروه کثیری از دهقانان به شهرها مهاجرت کردند و برخی به کوهها پناه بردند، در سال ٢٨- ١٣٢٧ قحطی در دهات آذربایجان بیداد می کرد.

ویلیام داگلاس قاضی عالیرتبه آمریکا که ظاهرأ برای تجسس درباره بقایای کشتی نوح به ایران و آذربایجان مسافرت کرده بود و مطبوعات روز او را جاسوس ویژه آمریکا معرفی می کردند چنین می نویسد:

«… مالکین آذربایجان… در حالیکه دهقانان از گرسنگی تلف می شدند گندمهای آنانرا به گرانترین قیمت در بازارها می فروختند… و یک هزار تن گندمی که حکومت مرکزی جهت تخفیف گرسنگی بیچارگان به تبریز فرستاده بود بدست مردم نرسید. مأمورین محلی دولت گندمها را در بازار سیاه فروخته و پولش را به جیب زدند… بطوریکه در زمستان سال ١٣٢٧ دهقانان عملأ از گرسنگی و بی غذایی به خوردن علف و ریشه گیاهان مجبور گردیدند… در یکی از قصبات اطراف خوی که من توقف نمودم از سیصد نفر اهالی قصبه پنجاه نفر از گرسنگی مرده بودند.

در دهات خانه هایی که همه افراد آنها دسته جمعی تلف شده بودند کم نبود و در حالیکه انبار مالکین پر از گندم بود.

…. بدبختی و فلاکت در آذربایجان بحدی رسیده بود که در خیابانهای تبریز آدمها و  سگها برای حفظ حیات خود سر تکه نانی باهم درگیری پیدا می کردند….»

علاوه بر خوانین و مالکین و ژاندارمها آفت اصل چهار آمریکایی هم بدهات سرایت کرد که با اعتراض و مقاومت شدید دهقانان آذربایجان استقبال شد.

قابل دکر است که در دوره حکومت مصدق بموجب مصوبه ای مقرر گردید که ١٥% حاصل کشاورزی به زارع اختصاص یابد و بقیه بین مالک و زارع تقسیم شود.

مصوبه ای که باید گفت در روی کاغذ ماند. ولی عده ای از مالکین احساس خطر کردند و بفروش املاک خود پرداختند. طبق نوشته مطبوعات ترک زبان یکی از مالکین با عوامفریبی خاص اراضی را به دهقانان فروخت و پول حاصله را در زمینه بسیارـ بفروش در تهران بکار انداخت و سود سرشاری تحصیل نمود. ولی دهقانان زحمتکش بامید مالکیت قطعه زمینی گاو و بذر و داروندار خود را فروختند و بهای ملک را پرداختند و بدون سرمایه تنخواه گردان و یا نزول با نرخ بالای پول گرفتار فشار و سختی شده از هستی ساقط گردیدند. روزنامه های ترکی با افشای شرایط طاقت فرسای حاکم در دهات آذربایجان و دفاع از حقوق و خواسته های دهقانان زبان گویای دهقانان زحمتکش و ستمدیده آذربایجان بودند.

٦- امپریالیسم آمریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم و یکه تازی در اختیار داشتن بمب اتمی برای توسعه نفوذ خود در کشورهای جهان سوم بتلاش گسترده ای دست زد. نفوذ روزافزون نظامی و اقتصادی آمریکائیها در ایران همه آشکار است. از جمله آمریکائیها برای ایجاد بحران اقتصادی در داخل کشور به وارد کردن لباسهای کهنه دست دوم سربازان خود به بازار ایران در حجم بزرگی اقدام کرد و چند نفر سودجو دلال این خیانت بودند. این لباسهای بنجل آمریکایی به قیمت ارزانی عرضه می شد، طبقات و قشرهای کم در آمد که مصرف کننده عمده محصولات داخلی بودند به خریدن بنجل های آمریکایی جلب شدند. در سال ١٣٣١ که از تبریز به ارومیه می رفتم مینی بوس در میدان شهر سلماس (شاهپور) توقف کرد. جمعیت انبوهی در میدان پرسه می زدند. تقریبأ همه لباس کهنه آمریکایی به تن داشتند و میدان به اردوگاه اسیران سربازان آمریکایی شباهت داشت. پرکردن بازارهای کشور با بنجل های آمریکایی باعث رکود کارخانجات نساجی شد و بحران در صنعت نساجی کشور بروز کرد. در تبریز کارخانه پشمینه و کلکته چی ماهها بود که قادر به پرداخت مزد کارگران نبودند و کارخانه کلکته چی در آستانه ورشکستگی و تعطیل قرار داشت.

کارگران بر علیه صاحبان کارخانجات مبارزه می کردند. روزنامه «آذربایجان» «پس از بررسی موضوع، ریشه این بحران را فاش ساخت و کارگران و صاحبان کارخانجات را دعوت کرد که متفقأ دولت را وادارند که از ورود بنجل آمریکایی جلوگیری کند، دولت با تأمین سرمایه تنخواه گردان به باز تولیدی کارخانجات کمک کند، از تعطیل آنها جلوگیری شود و کارفرمایان متعهد گردند که پس از رونق تولید در بالابردن دستمزد کارگران اقدام کنند!

این دعوت پذیرفته شد و از تعطیلی کارخانجات جلوگیری گردید.

کارگران آذربایجانی که از سیاست کارگری و حمایت از صنایع داخلی حکومت ملی اطلاع داشتند، شاهد بودند که برای نخستین بار در کشور کنگره کارگران در اوایل سال ١٣٢٥ در تبریز تشکیل شد و قانون کار و قانون بیمه های اجتماعی به تصویب مجلس ملی و حکومت ملی رسید هوشیارانه در این مرحله از مبارزه با کارفرمایان همکاری نمودند.

معذالک در برخی از کارخانجات حقوق کارگران تضییع می شد و کارگران برای کسب حقوق خود مبارزه می کردند. مطبوعات ترک زبان این دوره خواسته های آنها را در صفحات خود منعکس می کردند. و مدافع حقوق حقه آنها بودند.

٧- تأسیس دانشگاه در آذربایجان از شاهکاری های فرهنگ و مدیریتی حکومت ملی بود تأسیس دانشگاه تبریز از اولین مصوبات مجلس ملی، فرمان حکومت ملی و وزارت فرهنگ بود. زمین وسیعی را جهت احداث ساختمان و تأسیسات دانشگاه اختصاص دادند و کار ساختمانی آغاز گردید. ولی حکومت ملی تصمیم داشت که در اول مهر ١٣٢٥ کلاسهای دانشگاه شروع بکار کند. لذا ساختمان دانشسرای مقدماتی تبریز را تخلیه کردند و به دانشگاه دادند، کادرهای آموزش را از بین دبیران، پزشکان و شخصیتهای علمی تبریز استخدام کردند (فقط یکنفر دکتر ریاضیات از باکو استخدام نمودند) و مواد درسی را آماده نمودند به نحوی که کلاسهای دانشگاه در اول مهر ماه ١٣٢٥ دایر شد.

در دانشگاه تسهیلات جالبی برای دانشجویان فراهم آوردند. کارمندان و معلمین که در مسابقه ورودی قبول شده بودند بدون تشریفات اضافی به تبریز منتقل می شدند و در ادارات مربوطه کارهای سبک تری به آنها ارجاع می شد. دانشجویان شهرستانی از مزایای شبانه روزی مجانی استفاده می کردند و دانشجویان تبریزی هم در صورتیکه در مضیقه مالی بودند از مزایای شبانه روزی بهره مند می شدند. کلاسها از ساعت ١٢ لی ٨ بعد از ظهر دایر بود. تا دانشجویان کارمند بتوانند در کلاسهای شرکت کنند. دانشگاه محیط دموکراتیکی بود که دانشجویان اتحادیه خود را تشکیل دادند و در امور شبانه روزی و کتابخانه با دانشگاه همکاری می کردند.

تأسیس دانشگاه آذربایجان برای اولین بار انحصار دانشگاه تهران را شکست.

اهمیت دانشگاه از نظر حکومت ملی موافقت شد که ٢٥% در آمد گمرکات آذربایجان برای توسعه و تکمیل تجهیزات دانشگاه اختصاص یابد.

بعد از یورش ارتش شاهنشاهی دانشگاه آذربایجان تعطیل گردید. شاه و دولت او مخالفت جدی برای بازگشایی آن کردند. ولی در اثر اصرار اهالی تبریز، بخصوص در موقع استقبال از شاه در باسمینج موافقت او را با بازگشایی دانشگاه تبریز جلب نمودند و در سال ١٣٢٧ دانشگاه تبریز «بنام نامی اعلخضرت همایون شاهنشاهی» از طرف چاکران او افتتاح گردید. ولی تکمیل تجهزات و کادرهای آموزش آن مورد توجه قرار نگرفت.

دانشجویان روشنفکر و مبارز دانشگاه تبریز با وحدت و یکپارچگی و بطور پیگیر مبارزه شدیدی را برای تکمیل کادر آموزشی و تأسیسات دانشگاه آغاز کردند. روزنامه های منتشره به زبان ترکی آذربایجانی با تمام امکانات از مبارزات دانشجویان دانشگاه تبریز پشتیبانی می کردند.

بنظر می رسد که دانشجویان فعلی دانشگاه تبریز این مبارزات تاریخی دانشجویان آنزمان را بررسی و تدوین نموده و به مبارزات سرسختانه و خستگی ناپذیر و متحد جوانان روشنفکر و برومندی که در راه تکمیل کادر آموزش و تجهیزات دانشگاه تبریز کوشیده اند، ارج بگذارند.

٨- از اهم خدمات مطبوعاتی ترکی آذربایجانی انتشار آنها بزبان آذربایجانی و رونق زبان ادبی ترکی آذربایجانی بوده است. در زمان حکومت ملی بیشترین حملات از طرف دشمنان این بود که چرا نسبت به رسمیت زبان آذربایجانی و تدریس آن در مقاطع مختلف تحصیلی پافشاری می کند؟ شاه با یورش خونین در آذر ١٣٢٥ و قتل عام و ممنوع کردن تحصیل و انتشار مطبوعات بزبان آذربایجانی و سوزاندن کتب و نشریات ترکی مرگ زبان آذربایجانی را جشن می گرفتند و آنرا یکی از دستاوردهای فتوحات خود را در آذربایجان قلمداد می کردند.

انتشار مطبوعات بزبان آذربایجانی  بدست عده ای از فرزندان از جان گذشته و فداکار آذربایجانی مشت محکمی بود که بدهان شاه و یاوه گویان نواخته شد و خوابشان را آشفته کرد. زبان آذربایجانی موجودیت و حقانیت خود را آشکار کرد. فرزندان مبارز با جانفشانی و استقبال هر گونه خطراتی وظیفه ملی خود را ادا کردند.

بعد از کودتای آمریکایی ٢٨/مرداد ١٣٣٢ «بشیر آینده» و «بشریت» توقیف شدند و اجازه چاپ نیافتند. ولی روزنامه «آذربایجان» مخفیانه انتشار می یافت. بار دیگر ارتجاع و استبداد خوشحال بود که مطبوعات ترکی را از صحنه خارج کرده است. ولی در اواخر سال ١٣٣٢ حادثه دیگری اتفاق افتاد و آن انتشار اشعار «حیدر بابا»ی شهریار بود که در این مرحله حساس و تاریک چون مشعلی درخشید. و سر آغاز جنبش جدیدی در رونق زبان و ادبیات ترکی آذربایجانی گردید.

اما کتاب «حیدربابا» هنوز زیر چاپ بود که ما یک نسخه از آن را بدست آوردیم و آنچنان تحت تأثیر احساس آن قرار گرفتم که با مواجه به مجموع آشعار شهریار در دیوانش مقاله مفصلی در چهار یا پنج شماره «آذربایجان» درج کردیم. بویژه حساس بودن شرایطی که آن کتاب چاپ شد اهمیت تاریخی دارد. این مقالات جمع بندی احساسات آذربایجانیها درباره «حیدربابا» می تواند تلقی گردد. در این زمان محمدعلی فرزانه و قره چورلو (سهند) از تهران به تبریز آمدند و با بهزاد بهزادی ملاقاتی داشتند و اظهار نمودند که ما آمده ایم بشما بمناسبت این سلسله مقالات تبریک بگوئیم. پیش از پخش کتاب «حیدربابا» این مقالات روزنامه «آذربایجان» که بدست همه دوستداران زبان آذربایجانی حتی در دورترین نقاط ایران می رسید زمینه مناسبی برای استقبال مشتاقان فراهم ساخت، و سپس نظیره نویسی باین اشعار آغاز گردید و موج جدیدی در رونق ادبیات آذربایجانی ایجاد کرد. باید خاطرنشان ساخت که اغلب نظیره نویسان، نویسندگان و خوانندگان روزنامه «آذربایجان» بودند.

نقش مطبوعات بزبان آذربایجانی در بیداری ملی و دفاع از حقوق ملی و فرهنگی آذربایجان در خور رسیدگی ویژه ایست. علاوه بر مقالات متعددی که در این مطبوعات در زمینه حقوق ملی آذربایجان درج گردید بر شعار اصلی: «تأمین حقوق ملی و فرهنگی آذربایجان با حفظ تمامیت ارضی ایران و دمکراسی برای سراسر ایران» تاکید گردید. در سرلوحه روزنامه «بشیرآینده» و «آذربایجان» این شعارها با خط درشت بچشم می خورد:

فریاد کردن این شعارها در مطبوعات ترکی آذربایجانی انعکاس فریاد دلیر مردانی بود که قهرمانانه در راه آزادی و حقوق ملی و فرهنگی خلق خود بدست جلادان شاه جان باختند.

١٠- مطبوعات بزبان ترکی آذربایجانی در سالهای طوفانی ٣٢- ١٣٣٠ در شرایط حساس مبارزات ملی و ضد استعماری ملت ایران بر علیه امپریالیست های آمریکایی و انگلیسی و استبداد شاهنشاهی، در شرایطی که استبداد و خفقان سیاسی مضاعت بوسیله استیلاگران در آذربایجان حاکم بود آذرخشی بود که در تاریکی درخشید. در بسیج خلق آذربایجان برای پیشبرد مبارزات بر حقشان نقش مؤثری بازی کرد، بویژه انتشار مطالبات مردم آذربایجان بزبان آذربایجانی و انتشار روزنامه بزبان ترکی آذربایجان پس از یورش ارتش شاهنشاهی در آذر ١٣٢٥ نه فقط اهمیت تاریخی و سیاسی خاصی داشت، بلکه از جهت اشاعه زبان ادبی آذربایجانی و جلب نویسندگان و شاعران و علاقمندان به زبان ادبیات آذربایجانی اقدام موفقت آمیزی بود. مطبوعات ترکی آذربایجان در این دوره مکتبی گردید برای پرورش استعدادهای درخشان شیفتگان زبان آذربایجانی که در سالهای استبداد درباری ساواکی شاهنشاهی در شرایط فشار پلیسی، هر چند در محدوده کوچک. معلم و مبلغ زبان ترکی آذربایجان بودند و پس از انقلاب اسلامی مروجین و مربیان پیشگام اشاعه زبان آذربایجانی گردیدند و گروهی از آنها هنوز در سن کهولت مشتاقانه در این زمین فعالیت می کنند.

بهزاد بهزادی تألیفات و ترجمه های جالبی از خود به یاد گار گذاشت بعضی از آنها بقرار ذیل بود:

١- سیمای معنوی ملت ما (کالفین)

٢ – درباره نهضت دمکراتیک ملی آذربایجان جنوبی (میرزه ابراهیم اوف)

٣- گفتگو درباره بیمه عمر،

٤- دو نمایش نامه از میرزه ابراهیم اوف،

٥- فرهنگ لغات – آذربایجانی به فارسی،

٦- فرهنگ آذربایجانی به فارسی،

٧- آذربایجان دیلینی ایضاحلی لغتی (دریه جلد)

٨- درباره نگارش زبان آذربایجان

٩- ترجمه فارسی کتاب ده ده م قورقوت:

بدین ترتیب بهزاد بهزادی خود را بعنوان زبانشناس با سابقه تجسسات پنجاه ساله به اجتماع تقدیم نمود. آقای دکتر علی اکبری ترابی یکی نخبگان برجسته فرهنگی در این مورد چنین می نویسد. میدانیم که فرهنگ (cultura)در مفهوم علمی نامی است به کلیه ارزشهای مادی و معنوی و به تمام ساخته های فخر و بازوی انسان ها اطلاق میشود. اگر در زمینه علوم وادبیات و در قلمروهای گوناگون حیات انسانها در فرهنگ به میراث اجتماعی اراده می کنیم، بلافاصله می توانیم و باید اضافه کنیم که زبان نیز به عنوان نهادی اجتماعی، از عناصر مهم – اگر نگوئیم مهمترین وسیله انتقال فرهنگها است.

اگر دامنه مطالعه در زبان و ادبیات گسترده و غنی این دیار را برای آسانی بررسی، به نیم قرن اخیر محدود کنیم.

باژرف نگری واقع بینی می توانیم دست کم از سر حادثه در سه قلمرو – شعر مطبوعات ،فرهنگ نویسی که در همین نیم قرن اخیر موج هایی در ادبیات و مطبوعات و زبان به وجود آورده اند نام ببریم.

١- سروده شدن «حیدربابا سلام» (از سوی شهریار)

٢- انتشار مجله وارلیق، از سوی دکتر جواد هیئت

٣- بر گرداندن و نگارش آذربایجان دیلینی ایضاحلی لغتی (از سوی بهزاد بهزادی) باید گفته شود که اشاره به اثر پر ارزش استادان براین معنی نیست که کارهای خلاق آثر و اشعارهنرآفرینان، نویسندگان، فرهنگ نویسان خستگی نشاس دیگری که با صرف عمر و جوانی خود به خدمات ارجدار کمر بسته یا توفیق یافته اند کم بها داده شود. به خدمات ارزنده این راد مرد و ابرمرد بزرگ فرهنگ مادر میهن بطور شایسته ارج گذاشته شده بطوریکه 75 سالروز تولد استاد از طرف انجمن ادبی صابر در فرهنگسرای هنرحشنی برپا کرد که در آن شخصیت های بر جسته سیاسی – اجتماعی و فرهنگی کشور شرکت کرده  و از استاد تقدیر نمودند. (نکوداشت هفتاد و پنجاگی استاد بهزاد بهزادی).

در سال ١٣٨٠ کنگره بزرگداشت استاد بهزاد بهزادی برگزار شد که شخصیت های برجسته اجتماعی و فرهنگی کشور در آن شرکت کردند. بهزاد بهزادی در سالهای آخر زندگش به مرض سرطان دچار شد و بالاخره در سال ١٩٨٦ در آمریکا بدرود حیات گفت بهزاد بهزادی در صفحات طلائی تاریخ فرهنگ ملت ما به زندگی ابدی خود ادامه می دهد.

همسر استاد بهزادی سرکار خانم حشمت حافظی شاعره شناخته شده و یکی از مدیران مجله آذری که از طرف استاد  بهزاد بهزادی تأسیس شده و چندین سال به تاریخ و تمدن آذربایجان خدمت کرد. بمناسبت هفتادمین سالروز تولد استاد بهزاد بهزادی شعری سروده که در زیر آورده میشود.

شهرکی بود کوچک وزیبا                   آرمیده میان جنگلها

سر نهاده به روی بالش کوه                پای گسترده جانب دریا

خانه ای بود در دل این شهر                مامنی گرم و پر زلطف وصفا

خاندانی بزرگ و پر اولاد                  زیورش مار و پدر پاشا

مادری نرم و مهربان و صبور           خلقی آراسته به زیورها

پدری پر صلابت و مغرور               شیر مردی یگانه و یکتا

زاده شد در چنین محیطی گرم            کودکی بس عزیز و بس زیبا

از سپدی تنش چو نقره خام              گیسوان رنگ با شکوه طلا

Facebook
Telegram
Twitter
Email

بخش مربوط به مسئله ملی از کتاب: انقلاب ایران سال‌های  1978-1979/ آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی دارای نشان پرچم سرخ کار، انستیتوی خاورشناسی/ ترجمه. رحیم کاکایی

بخش شکل‌گیری ارگانهای قانون اساسی حکومت بازتاب مسئله ملی در قانون اساسی یکی از مسائل حاد سیاسی- اجتماعی که رهبری

ادامه مطلب