آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

حزاب

 در دوره ی چهاردهم مجلس شورای ملی

اولا بنده خیلی متاسفم که چندین بار خواستم و نوبت به بنده نرسید و ترتیبات حرف زدن و اجازه خواستن یک طوری است که متاسفانه اشخاصی که کم رو هستند یا ناشی هستند کمتر موفق می شوند حرف بزنند. بنده از روزی که آمده ام، یک پیغام ها و یک سفارشاتی اهالی تبریز برای مجلس شورای ملی فرستاده اند، که مقتضی بود زودتر به عرض مجلس شورای ملی برسانم. ولی بنده موفق نشدم. و امرور هم وقت تنگ است و نمی توانم به تفضیل به عرض آقایان برسانم. و حالا می خواهم هر چه ممکن شود نه مثل یک نفر وکیل آذربایجان بلکه مثل یک نفر مدیر روزنامه، مثل یک نفر مخبر روزنامه که در جریان زندگی اهالی وارد شده بودم، آنها را به عرض آقایان برسانم و آقایان هم اطلاع پیدا کنند که ما چه می گوئیم و مردم چه می خواهند. و خواهش می کنم آقایان یک قدری توجه بفرمایند. قبل از اینکه وارد پیغامهای آقایان آذربایجانیها بشوم، می خواستم راجع به حسات خصوصی، عرایضی عرض بکنم. 

بنده نمی دانم برای یک موضع هائی که روزنامه ها می توانند بحث بکنند، تمام روزنامه های داخله و خارجه هم بحث می کنند و در هر جا می نویسند و در روزنامه های خودمان هم ممکن است نوشت، برای این قبیل مطالب چرا جلسه خصوصی تشکیل می شود؟ این کار واقعا هیچ معنی ندارد که مدتی مدیران جراید و تماشاچی ها معطل شوند و جلسه ی خضوصی برای یک موضوع عادی تشکیل شود. که از آن جلسه هیچ نتیجه گیری نشود. البته این قاعده چه به عقیده ی من از اول بد گذاشته شده است. در صورتی که باید مطالب به صورت لایحه در بیاید و به مجلس داده می شود و بعد می رود به کمسیونها و در فراکسیونها هم اظهار نظر می کنند و تصویب می شود. دیگر جلسه ی سری و جلسه ی خصوصی نمی خواهد. این وقت تلف کردن نمی دانم برای چیست. الان چندین ماه از عمر این مجلس گذشته و هیچ کاری برای مملکت نشده. تا امروز هنوز بودجه ی تفضیلی کشور به مجلس نیامده و شما آمده اید یک اختیاراتی داده اید و یک قانونی وضع کرده اید که بر طبق سال گذشته یک مخارجی بشود و یک خرجهائی هم بشود. ولی معلوم نیست که نمایندگان امروز با آن عقایدی که نسبت به بودجه دارند با آن عقایدی که بودجه ی سال گذشته را تصویب کرده بودند موافق اند و یا موافق نیستند. و باید بودجه به مجلس بیاید و ما هنوز از بودجه اطلاعی نداریم. و فردا هم می آیند و یک دوازدهم، چهارم را می آورند و می گذرانند، شروع می کنیم به خرج کردن. در صورتیکه اساس کار مجلس شورای ملی نظارت در بودجه و رسیدگی به جمع و خرج مملکت است و برنامه ی دولتها باید روی بودجه باشد و این کار از هر چیزی مهمتر است. حالا من نمی خواهم زیاد روی این موضوع بحث کنم. وقتی که من می آمدم، آذریایجانیها دو موضوع را به من سفارش کرده اند که اینجا مذاکره کنم. یکی اینکه مجلس شورای ملی باید مرکز ثقل مملکت باشد و اینجا مرجع مردم باشد و احتیاجات روزانه ی مردم و کارهای مردم در پشت این تریبون باید انعکاس پیدا کند و مردم بتوانند به این اعتماد پیدا بکنند. ولی فعلا ما نمی توانیم بگوئیم کارهائی که کرده ایم مطابق میل مردم بوده است و فعلا هم کاری که می کنیم مطابق میل مردم است. و حالا هم اگر این طور ادامه پیدا بکند گمان می کنم ما بین مجلس و ملت یک دیوار بسیار ضخیمی مثل دیوار چین حایل خواهد شد و بالنتیجه ملت از مجلس ناراضی خواهد شد. و می خواهم یک قدری جسارت کنم و عرض کنم که متنفر خواهد شد. برای اینکه مردم می بینند بعد از شهریور یعنی بعد از سقوط دیکتاتوری که تمام تقصیرات را گردن یک شخص گذارده بودند، چندان تغییری در عملیات پیدا نشده است. و متاسفانه بنده در روزنامه ها می خواندم که عملا کار مجلس روی شخصیت ها و منم و منم ها و اله کردم و بله کردم اداره می شود. در صورتیکه در این موقع خطرناک و باریک باید یک هدف معین و واضح و روشنی باشد تا مجلس بتواند یک دولتی درست بکند که آن هم هدف داشته باشد و به درد ملت بخورد (صحیح است). کلاه خودتان را قاضی بکنید. بنده در آن جاهای تاریک در آن کلبه های محقر که بچه های هشت ساله و شش ساله دارند کار می کنند، وارد شدم. دیدم آنها شما را نمی شناسند و شما را از خودشان نمی دانند. آنها می گویند دولت در فکر ما نبست. گرسنه هستیم، نان نداریم و هیچ چیز نداریم و معلوم نیست که دولت چه کاری می کند. وقتی که من به تبریز وارد شدم، دیدیم برای هر بیمارستانی که در تبریز است. برای هر بیمارستانی سی هزار تومان تقاضا کرده بودند و چهارده هزار تومان تصویب شد. در صورتیکه برای مریضخانه ی پنجاه تختخوابی که حساب کردیم، برای هر بیماری که یک تومان حساب شود، پنجاه و پنج هزار تومان خرج آن می شود و نسبت به آن چهارده هزار تومان که حساب کردند، نسبت به هر بیماری دو ریال می رسد. این را شما حساب کنید. پنجاه و پنج هزار تومان بودجه ی بهداری تبریز است. این را که ما حساب کردیم برای اهالی آذربایجان و قسمت کردیم ببینیم برای هر نفر چقدر خرج می شود، دیدیم به هر نفری به قیمت یک سیگار هم نمی شود. این دو مریضخانه امروز تعطیل است. مریض هم نمی تواند منتظر باشد مجلس شورای ملی جلسه ی خصوص تشکیل بدهد که نقره ها را بفروش یا نفروشد. او درمان می خواهد. چاره می خواهد. الان در تبریز دو بیمارستان که هست هر دو تعطیل است. (بعضی از نمایندگان- همه جا تعطیل است) این است که بنده خیال می کنم وظایفی که به گردن آقایان گذاشته شده است و این دونده گی هائی که ما با آقایان کردیم و آمدیم این کرسی ها را اشغال کردیم، یک وظایف سنگین را به عهده ی ما گذاشته است. البته سیاست خارجی ما خیلی روشن است. اینهم یا از خود ما بود یا از یک شخص بصیری بود که یک وقتی یک پیشنهادهائی کرد، که امروز سیاست خارجی ما روی آن پیشنهاد خیلی روشن است. در قسمت کارهای داخلی و سیاست داخلی هم اگر یک دولت خیلی مقتدر و محکمی باشد که تکیه اش به ملت باشد و ملت او را بشناسد و تکیه اش به مجلس باشد و اکثریت مجلس از روی یک نظریات صحیحی و از روی ایمان نه از نظرهای خصوصی و اینکه من اله می کنم بله می کنم، او را تقویت کند، تصور می کنم وضع داخلی هم روشن بشود. ولی به شرط اینکه، اگر نظرهای خصوصی هم داشته باشیم، زیر پا بگذاریم و برویم به طرف ملت و نظریات آنها را تامین کنیم. البته شما می گوئید که برای هر کاری باید لایحه بیاید در مجلس تصویب شود. ولی من نمی دانم که احتیاجات مردم را چطور می شود به این ترتیب تامین کرد. این مریضخانه که الان تعطیل است، چقدر می توانند مردم صبر کنند. بیمارها چقدر بمانند تا لایحه و محل اعتبار خرج این مریضخانه ها بگذرد؟ یک کسی که زیر اوتومبیل برود، اگر یک جائی نباشد که اقلاً او را ببرند پانسمان کنند و یا صورت مجلس تهیه کنند که این شخص زیر اوتومبیل رفته است، این را من نمی دانم می خواهند چکار کنند. اگر دولت اکثریت ندارد و لایحه نمی آورد به مجلس، برای اینکه می ترسد اکثریت مجلس موافقت نکنند. یک چنین دولتی که از اکثریت مجلس می ترسد، آن دولت نمی تواند کار کند. باید یک دولتی بیاید که بداند اکثریت مجلس پشتیان او است و پشتیان اکثریت مجلس هم باید ملت باشد و ملت باید احساس کند که اکثریت مجلس به دردهای او می رسد. باید بفهمد که مجلس به او بهداری می دهد. یک قانون از مجلس سیزدهم گذشت که نمی دانم واقعا از روی عقیده و تحقیقات بود و یا اینکه می خواستند واقعا خودشان را حق به جانب نشان بدهند. و آن قانون تعلیمات عمومی بود. الان در تبریز از تمام دبستانها و دبیرستانهائی که هست، فقط شش تا دولتی است و بقیه اش ملی است. بنده رفتم، دیدم آن اطاقهائی که بچه ها در آن درس می خوانند، شما اسبتان را نمی بندید. برای اینکه این قدر خراب است که اطمیان نمی شود کسی آنجا باشد. به آموزگار هم ماهی سی تومان حقوق می دهند. یک آموزگاری که ماهی سی تومان یا چهل تومان حقوق می گیرد، چطور می تواند بچه های شما را درس یدهد و تعلیم بدهد. و شما هم مدعی هستید که ما داریم تعلیمات عمومی را اجرا می کینیم. برای تمام آذربایجان یک دبستان فقط از محل اعتبار تعلیمات عمومی در نظر گرفته شده است (فریور- آنهم که عملی نشد). آن وقت شما حساب کنید ببینید در عرض چند سال با این ترتیب می توانید این کار انجام بدهید. به عقیده ی من باید مجلس این چیزها را از دولت بخواهد. و از دولت بخواهد که بودجه بیاورد. اگر این دولت نمی تواند و موفق نمی شود، یک دولت دیگری تعیین کنید که این کار را انجام بدهد. باید دولتی بیاید که بهداشت مردم را درست کند. فرهنگ مردم را درست کند. این چیز ها را درست کند و به دست مامورین خودش بسپارد که آنها این دردهای مردم را دوا کنند. اینکه احساس می کنید من عصبانی هستم، علت آن این است که آن اشخاصی با بنده حرف می زنند، از من عصبانی تر بودند. بنده در روزنامه نوشتم که یک روز بود که هر کس برای خودش زندگی می کرد. ولی باید امروز برای مردم کار کنیم. یک مجلسی بود که بنده رفتم یک روز آنجا صحبت کردم. بعد از تمام شدن صحبت، یک کارگری روی مرا بوسید و من در آنجا گفتم که من نمی روم به این مجلس برای اینکه مردم از من یک انتظاراتی دارند و من تصور نمی کنم که بتوان انتظارات مردم را انجام دهم. مردم از من این انتظار را دارد، که بهش نان بدهند. پارچه بدهند. لباس بدهند. بهداشت و فرهنگ او را تامین کنند. وضع بهداشت تبریز را که الان توضیح دادم با این ترتیب این سو استفاده هائی هم می شود. در نظر بگیرید همین سو استفاده که اخیرا در مجلس گفته شد. این پارچه هائی که داده شده است به رشیدیان و بطور تحقیق در بازار فروخته شده است. این پارچه ها را اگر پهن کنید، یک نفر آدم تا سی روز می تواند روی آن راه برود. ولی اگر اعتبار بهداری آذربایجان را به این حساب در بیاوریم، شاید نیم ساعت هم نمی شود روی آن راه بروند. یعنی فقط از اینجا تا میدان توپخانه می شود. ولی اگر آنرا به خواهیم حساب بکنبم، مسافت از اینجا تا بندر شاه می شود. از یک نفر تاجر تبریزی پرسیدم که این بودجه ی فرهنگ آذربایجان را اگر به حساب در بیاوریم و تبدیل بکنبم به لاستیک اتومبیل جقدر می شود. گفت ماهی دو حلقه لاستیک می شود. با این ترتیب ما می خواهیم مردم پشتیبان ما باشند و حرف ما را گوش بدهند؟! این طور ها نمی شود. ما باید مردم را از فلاکت و ادبار و از این کوران بزرگ سیاسی و از این کورانی که از زمین و آسمان و شمال و جنوب پیدا شده است، نجات بدهیم. ما مسئولیم. شما مسئول هستید. نگوئید دولت باید این کار را بکند. دولت را باید شما تعیین کنید. دولت را شما انتخاب می کنید. اختیار دولت با شما است. برنامه ی دولت را باید شما تعیین کنید. بودجه ی دولت با برنامه ی شما تطبیق نمی کند. یک حرفهائی می زنند و شما را تشویق می کنند. ولی وقتی که به عمل می رسد، یک کار دیگری می کنند. باید فکر این چیزها را کرد. بودجه را هنوز من نخوانده ام. مثل اینکه می گویند به سه میلیارد رسیده است. سه میلیارد را حساب کنید. به هر فامیل پنج نفری دویست تومان می رسد. البته با این وضعیت و با ابن ترتیب نمی شود مملکت را اداره کرد. بنده رفتم اداره ی کشاورزی آذربایجان را دیدم. مثل یک مخبر روزنامه. مثل یک آدمی که خودش را توی مردم انداخته است. مثل یک آدم معمولی. شما هم اگر به این صورت بروید خیلی چیزها را می بینید. شما اگر این لباس قشنگ را می کندید، فکل کراوات را کنار می گذاشتید، خیلی چیز ها را می دیدید. و خیلی حساس تر و جدی تر و خیلی شدیدتر می توانستید باشید. پس خودتان را مذمت کنید. بنده رفتم اداره ی کشاورزی آذربایجان رادیدم. میز ها تمام مرتب است. ماشین نویس مرتب دارد. ولی از این اداره ی کشاورزی نمی توانید اطلاع پیدا کنید که چند گوسفند در آذربایجان است. و برای اصلاح نژاد حیوانات، برای اصلاح فلاحت باغبانی، برای این میوه ای که در آذربایجان از طلا هم قیمت اش بیشتر است و می شود به حد وفور تهیه کرد و برای این قبیل چیزها کاری نمی شود. یک دستگاه بزرگی است از میز و صندلی ولی کار نیست. اینست که می گویند ادارات ما کار نمی کنند. یک اردوی بزرگی بنده در این تثبیت نرخها دیدم. این یک قشونی است که برای حقوق آنها این ملت مالیات می دهند. این قشون برای شما چه می کند؟ این قشون برای شما چه کاری صورت داده است؟ هیچ کاری صورت نداده است. اینست که از آقایان نمایندگان تقاضا دارم یک قدری خودشان را فشار به دهند. و از هیئت رئیسه هم تقاضا دارم که سعی کنند جلسه را که باید ساعت نه تشکیل شود، همان ساعت نه تشکیل بدهند که آقایان نمایندگان اینجا بیایند و دردها را بگویند. البته نمی گویم دستور نباشد. ولی باید دردها را علاج کنیم. چون یکی از آقایان نمایندگان می گفت ما باید حرف بزنیم. این بدبختی است. ما را برای حرف زدن نفرستاده اند. ما را اینجا فرستاده اند که مملکت را در این موقع سختی و بدبختی از روی بصیرت اداره کنیم. از روی یک سیاست روشن و تاکتیک دقیقی اداره کنیم. البته باید دولت اداره کند. ولی راهنمای دولت باید مجلس باشد و مرکز ثقل دولت باید اینجا باشد. مرکز ثقل کار باید مجلس باشد. کار را باید اینجا یاد بدهند. وقتی که مجلس محترم شورای ملی سر موقع تشکیل نمی شود، آن وقت شما از یک نفر مامور دولت که در فکر رتبه است و درجه می خواهد، چه انتظاری دارید. وقتی که کار شما منظم نیست، وقتی شما فکر می کنید وقتی دولت لایحه آورد، ما جلسه تشکیل می دهیم، دیگر چه انتظار دارید که وزرا برای شما کار بکنند. چه انتظار دارید که فلان ثبات برای شما کاری انجام دهد. در این اداره ها روی کارهای سخت و زیاده روی، کارها بطوری انباشته شده است که اگر یک وزیری بخواهد عریضه بنویسد، باید یک ماه، چهل روز، شصت روز صبر بکنند و منتظر باشند تا آنکه آن عریضه بدست وزیر برسد. و یک ماه باید منتظر باشد تا به چه نتیجه رسیده است. تازه اگر در جریان کار از این میز به آن میز عرضه گم نشود، اسباب خوشوختی خواهد بود. این است که باز تکرار می کنم که آذربایجانیها از مجلس و این دوره، مخصوصا انتظار دارند که آن سیاست نحسی که می خواستند آذربایجان را خرد بکنند، تکه تکه بکنند. می خواستند تبریزی را که علم آزادی را بلند کرده بود، نباشد و از بین برود. برای اینکه می ترسیدند یک مرتبه ی دیگر آن آتش مقدس که از آنجا بلند شده و این مملکت را نجات داده، دو مرتبه آن آتش بلند شود. آذربایجانیها می گویند که مجلس را خیلی مقدس می دانیم و خیلی اتظار داریم که برای ما کار بکند. علاقه داریم که مرکز مملکت شود. و خیلی هم با قلب لرزان انتظار داریم که برای ما کار بکنند. ولی در عین حال نباید به آن نظری که روسای سابق به ما نگاه می کردند، به نظر فشار و زور و به نظر تعدی نگاه می کردند، حالا به ما نگاه کنند. ما هم یک قسمتی از مملکت هستیم. ما هم حق داریم که از وسائل مادی و معنوی این مملکت استفاده کنیم. در تبریز امروز یک روزنامه نیست. در صورتی که یک ایالت بزرگی است که در موقعش یک روزی آزادی برای ما گرفته است. من وقتی رفتم خانه ی سردار که برادر پیری دارد، با حاجی عظیم خان نشستم و صحبت کردیم. او می گفت وقتی که ما علم مشروطیت را بلند کردیم، هشت نفر باقی ماندیم. به ما پیشنهاد شد که تسلیم شویم. ما تسلیم نشدیم. شصت و دو دولت دنیا باید زیر بیرق آزادی در بیایند. آذربایجانی نمرده است. آذربایجانی وطن پرست است. آذربایجانی به مملکت علاقه دارد. او را نباید خرد کرد. باید از حیث فرهنگ و بهداشت و فلاحت و از هر حیث به او کمک کرد. برای اینکه پشتیبان بزرگ ملی مجلس شورای ملی است. آذربایجانی می خواهد این مجلس ملعبه ی دیکتاتوری نباشد. بدبختانه این ننگ را برای ما باقی گذاشتند که اشخاصی که می خواستند دیکتاتور بشوند و می خواستند حقوق ملت را زیر پا بگذارند، از این مجلس و تریبون سو استفاده می کردند. بنده اینجا استفاده می کنم که مجلس باید به فکر شهرستانها باشد و به شهرستاها توجه داشته باشد. زیرا در روزنامه خواندم که در سقز اراک یک شخصی توی خیابان مرده و سه روز نعش او در خیابان مانده بود و نعش را گربه خورده بود. هیچکس به فکر این نیفتاد که این را از وسط شهر بردارد. زیرا جرئت نمی کردند و می گفتند اگر ما به این مرده نزدیک بشویم، می گویند این را کشته اند. بالاخره بعد از مدتی نمی دانم چه کسی گزارش داد. بعله تنها اراک این طور نیست. همه جای ایران تصور می کنم اینطور باشد. همینطور باشد. اصلا امنیت مالی و جانی و شخصی از بین رفته است. دولت هر ماموری که می فرستاد، آن مامور یک نفر ژاندارم همراه داشت. بنده ساده می گویم که در یکی از دهات آذربایجان، در صوفیان دیدم که سماور شخصی را دزدیده بودند و این رفته بود شکایت به ژاندارم کرده بود که سماور مرا دزدیده اند و همه ی همسایه ها شهادت داده اند که این سماور مال من است. گفته بود چون شما به آن اشخاصی که ما می خواستیم رای نداده اید، به این جهت ما رسیدگی نمی کنیم. و امضا نکرده بود. گفتم به شما چه که ما به آن اشخاص رای نداده ایم. با دین و مذهب و مسلک و عقیده نباید کار داشته باشید. شما یک نفر مامور دولت هستید. یک نفر ارمنی، یک نفر تبعه ی خارجه، وقتی که رجوع می کند، شما باید حق او را حفظ کنید. شما با عقیده ی او چکار دارید. شما باید حق او را بدهید. شما مجبورید که این کار را بکنید. این چیز ها یکی دو تا نیست. زیاد است و همه جای مملکت همین طور است. مجلس باید تمام اینها را در نظر بگیرد و بایدآ نها را رفع بکند. اگر رفع نکرد تقصیر خودش است. وقتی که مجلس این طور کار می کند، دیگر نباید از دولت زیاد انتظار داشته باشد

Facebook
Telegram
Twitter
Email