آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

سرباز راه آزادی

بمناسبت 120 مین سالروز تولد پیشه وری

میرجعفر پیشه­وری، یکی از پر آوازه ترین انقلابیون معاصرایران، بنیانگذار و رهبر فرقه دمکرات آذربایجان  در سال 1272، در روستای زاویه سادات خلخال چشم به جهان گشود. دوازده ساله بود که همراه والدینش برای پیدا کردن کار به قفقاز رفت. در آن سال­ها به دلیل مشکلات اقتصادی، فقر و فلاکت و بی­کاری هر سال عده­ای راهی قفقاز می­شدند. فریدون آدمیت، می­نویسد: « تنها در 1904 برای پنجاه و چهار هزار و هشتصد و چهل و شش­(54846) عمله معمولی ایرانی ویزای مهاجرت به روسیه صادر شد. در 1905، سیصد هزار ایرانی در آنجا مشغول کار بودند.  پیشه وری از همان کودکی همراه با درس وکار به فعالیت های اجتماعی روی آورد. در این راستا با انقلابیون قفقاز آشنایی پیدا کرد. از مبارزات آنان آموخت و دانسته های خود را برای رهایی ایران از استبداد بکار برد.

پیشه­وری، درباره زندگی خود، می­نویسد: «… در زاویه سادات خلخال آذربایجان در سنه 1272 متولد شدم. در اثر حوادث و زد و خوردها در سن 12 سالگی با خانواده خود به قفقاز مهاجرت کردم و از آن تاریخ در تلاش معاش قدم گذاشتم. در مدرسه­ای که تحصیل می­کردم وارد کار شدم. آن­جا مانند یک نفر مستخدم ساده خدمت کردم. پس از خاتمه مدرسه در همان­جا به معلمی پرداختم… در این میان جنگ بین­المللی و پشت سر آن انقلاب کبیر روسیه سر رسید. اقیانوس نهضت اجتماعی مرا هم مانند سایر جوانان معاصر از جای خود تکان داده به میدان مبارزه سیاسی انداخت. اول از مقاله­نویسی شروع کردم و سپس وارد خدمت شدم… نظر به صمیمیت و صداقتی که در کار داشتم مترقی­ترین تشکیلات سیاسی ایرانیان مرا با آغوش باز پذیرفت. دستور داد روزنامه حریت­ را تاسیس و اداره کنم… من از جوانان ایرانی بودم که آزادی ملل روسیه­(انقلاب روسیه) عملا دخالت داشتم و در این کار بزرگ و پرافتخار علاوه بر مبارزه آزادی­خواهی یک نظر ملی مرا تحریک می­کرد. من می­دانستم که نجات و سعادت ملت و میهن من در پیشرفت رژیمی است که انقلابیون روسیه می­خواهند و اگر غیر از لوای پرافتخار لنین بیرق دیگری در روسیه در اهتزاز باشد، استقلال و آزادی ملت ایر ان همیشه در معرض خطر خواهد بود. نهضت آزادی جنگل مرا هم مانند همه آزادی­خواهان ایرانی جلب نمود. بدون فوت وقت به آن­جا شتافتم… در آن جا هم پیوسته در صف اول بودم. روزنامه می­نوشتم و سخن­رانی می­کردم.

در شدیدترین دوره نهضت ملی گیلان، ملیون­(کمونیست­ها) تصمیم گرفتند مرکز فعالیت خود را به تهران انتقال دهند و در آن­جا بر علیه استبداد و ارتجاع و زورگویی مبارزه کنند. پیش از هر کسی من مد نظر بودم. همه از من انتظار فعالیت و کار داشتند. من هم در نوبه خود تردید به خود راه ندادم. فرونتها­­(جبهه­ها) و جنگل­ها و کوه­ها را پیموده خود را به تهران رسانیدم. در آن­جا عده بی­شماری را پیدا کرده، دست به دست آن­ها داده وارد کار شدم… ما در تهران علاوه بر سازمان­های جدی سیاسی، شورای مرکزی اتحادیه کارگران را که اعضایش آن روز به هفت هزار نفر بالغ می­شد موفق شده بودیم تشکیل بدهیم.

شورای اتحادیه کارگران، ارگان خود را تاسیس کرد. این روزنامه حقیقت بود. به استثنای چند مقاله که رفقای آزادی­خواه آن روز می­نوشتند تمام مقاله­های روزنامه مزبور از قلم من تراوش کرده است…

با پیدایش رضاخان جریان نبرد ما مجرای دیگری پیدا کرد. در اثر حبس­ها و تبعیدها و اعدام­های بی­رحمانه که شروع شده بود ناچار شدیم رویه خود را تغییر بدهیم. چهار بار مراکز ما را به واسطه بازداشت و توقیف منحل کردند. ولی ما که خود را سربازان راه آزادی می­دانستیم پست خود را ترک نکرده پنحمین مرکز را تشکیل دادیم. فعالیت مطبوعاتی خود را به اروپا منتقل کرده، روزنامه و مجلات خود را توانستیم از دیوار چینی که پلیس رضاخان دور ایران کشیده بود به ایران برسانیم. بالاخره در سال 1903 بازداشت شدیم… بالاخره بعد از هشت سال پنجاه و سه نفر را نزد ما آوردند… در سال 1913 پس از بازداشت ده ساله خود از زندان مستقیما به کاشان تبعید کردند. این تبعید برای من سخت­تر از زندان بود ولی هرگز روح من مایوس نشد.»­(جعفر پیشه­وری، «سرگذشت من»، آژیر، شماره 91، 15 مرداد 1322)

دکتر مصطفی الموتی، که از نزدیک با پیشه­وری آشنائی داشت، می­نویسد: پیشه­وری، با سهراب سلطان­زاده همکاری نزدیک داشت. در سال 1309، گرفتار و به ده سال زندان محکوم می­شود. در سال 1317، با زندانیان سیاسی جدید آشنا می­شود. جوانان که همه تحصیل کرده و کتاب خوانده بودند از دیدن ماها که هشت و نه و ده سال در زندان به سر برده و روحیه خود را نباخته بودیم تشویق شدند و ما را سرمشق خود قرار داده و نیروی معنوی گرفتند. بعد از ده سال زندان کشیدن به کاشان تبعید می­شود و همان­جا مجددا با چند نفر دیگر زندانی می­شود. بیست روز بعد از حمله متفقین به ایران از زندان آزاد و عازم تهران می­شود. در تهران، روزنامه آژِیر را با کمک یاران هم­فکر خود پی می­ریزد. و شروع به کار می­کند.

حزب کمونیست ایران که ابتدا در محله «صابونچی» در باکو با عنوان «حزب عدالت» در ماه مه 1917 تشکیل و اسدالله غفارزاده به عنوان صدر این حزب انتخاب شد و در تابستان 1299 رسما با عنوان «حزب کمونیست ایران»، موجودیت خود را اعلام کرد. پس از اولین کنگره حزب کمونیست ایران که در انزلی تشکیل شد، چهار نفر سخن­گوی این حزب شمرده می­شدند: کامران آقازاده­(آقایف)، سلطانزاده، میرجعفر جوادزاده­(پیشه­وری) و حیدرخان عمواوغلی.

پیشه­وری، در انتشار و همکاری با نشریانی چون آذربایجان جزء لاینفک ایران، اکینجی­(کشاورز)، حقیقت، آژیر و … نقش به سزایی داشت.

وی در روزنامه حریت و روزنامه­های دیگر چپ مانند آذربایجان فقراسی­(تنگدستان آذربایجان)، یولداش­(رفیق)، کمونیست، آذربایجان موقت حزبی انقلاب کومیته­سینین اخباری­(اخبار کمیته حزب انقلابی موقت آذربایجان)، مجله مشعل و…، ده­ها مقاله به چاپ رساند؛ و سردبیری یولداش را نیز عهده­دار بود. او، در این مقالات با بررسی اوضاع اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ایران، راه حل انقلاب پرولتری را در مقابل جامعه قرار می­داد: «فقط یک انقلاب پرولتاریایی تداوم تاریخ ایرانیان را تضمین می­کند.»­(جعفر پیشه­وری، «ایرانلی لارا انتباره»، حریت، شماره 33، 21 نوامبر 1919، به نقل از «آخرین سنگر آزادی»، به قلم رحیم رئیس نیا)

روزنامه حقیقت، از اوایل دی ماه 1300 تا اوایل تیر ماه 1301 با مدیریت محمد دهگان انتشار یافت. گذشته از پیشه­وری که از آغاز تا پایان در اغلب شماره­های آن مطلب داشت، تعدادی نویسنده و شاعر نیز که غالبا به اتحادیه­های کارگری و یا حزب کمونیست ایران وابسته و یا هوادار آن­ها بودند با آن همکاری می­کردند.­(آخرین سنگر آزادی)

فریدون کشاورز می­نویسد: «همان­طور که در ابتدای صعود سردار سپه­(رضاشاه) روزنامه حقیقت را منتشر می­کرد پرفروش ترین روزنامه تهران بود، کریم کشاورز برادرم که با پیشه­وری از سال­های انقلاب گیلان دوست نزدیک و همکار بود در روزنامه آژِیر با او همکاری می­کرد.

در سال 1921 (1300) پيشه­وری، برای شركت در جلسات كنگره سوم كمينترن به مسكو رفت و ديگر به جنگل برنگشت، او از راه خراسان عازم تهران شد و پس از دو سه ماه بی­كاری در روزنامه «حقيقت» به عنوان مترجم و نويسنده مشغول به كار گردید. در سال 1309 به اتهام فعاليت­های كمونيستی دستگیر و 11 سال در زندان به سر ­برد. پس از آزادی روزنامه «آژير» را1324 منتشر کرد.

پیشه وری با اینکه بیشتر فعالیت خود را خارج از آذربایجان گذرانده بود، اما در میان اهالی آذربایجان از محبوبیت خاصی برخوردار بود. برای دوره چهاردهم مجلس شورای ملی خود را از تبریز نامزد کرد. در میان نا باوری نیروهای ارتجاع از حمایت همگانی برخوردار  و بعنوان نماینده اول تبریز انتخاب گردید. اما اعتبارنامه او و همرزمش رحیم خویی، با دخالت مستقیم ریاست جلسه توسط نمایندگان خوانین و ارتجاع که به مجلس راه یافته بودند، رد شد.  پیشه وری در فرصت کوتاهی که در مجلس پیدا کرد سخنرانی آتشینی کرد و پرده از چهره مرتجعین و مستبدین حاکم بر کشور کنار زد. این مسئله بیشتر خشم و کینه  آنان را بر انگیخت.

 پیشه­وری، بار دیگر روانه تبریز شد و به مبارزه سیاسی و فرهنگی خود ادامه داد. تا این که او و همفکرانش با حمایت و پشتیبانی همه جانبه کارگران و مردم زحمت­کش آذربایجان، فرقه دمکرات آذربایجان را تاسیس کردند.  فرقه دمکرات آذربایجان به رهبری پیشه وری دولت خود مختار آذربایجان تاسیس و در عمر کوتاه یک ساله، خدمات بسیار بزرگی در آذربایجان انجام داد. ارتجاع داخلی با مساعدت و کمک امپریالیسم آمریکا و انگلیس به آذربایجان لشکر کشی کردند. تحت “نجات آذربایجان” حمام خون راه انداختند. هزاران نفر را قتل عام کردند. پیشه وری و گروهی از رهبران و کادرهای فرقه مجبور به آذربایجان شوروی مهاجرت کردند. او در مهاجرت نیز ضمن سر و سامان دادن به زندگی صدها نفری که از خانه و کاشانه خود دور افتاده بودند، به آموزش و آماده سازی آنان برای برگشت تلاش می کرد. هنگام برگشت از یک ماموریت حزبی  (20 تیر1326) جان خود را در یک حادثه رانندگی از دست میدهد.

                                                                        یاد و خاطره اش گرامی باد

Facebook
Telegram
Twitter
Email

بخش مربوط به مسئله ملی از کتاب: انقلاب ایران سال‌های  1978-1979/ آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی دارای نشان پرچم سرخ کار، انستیتوی خاورشناسی/ ترجمه. رحیم کاکایی

بخش شکل‌گیری ارگانهای قانون اساسی حکومت بازتاب مسئله ملی در قانون اساسی یکی از مسائل حاد سیاسی- اجتماعی که رهبری

ادامه مطلب