وضعیت اجتماعی و فرهنگی زنان ایران در طول دورههای مختلف تاریخی متفاوت بوده است. تحولات سیاسی و اجتماعی، دوران جنگ و صلح، ضعف و اقتادار حاکمان از مواردی بوده است که تاثیر زیادی بر زندگی و نقش زنان در جامعه داشته است. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد در دوران هخامنشیان زنان از حقوق معینی بر خوردار بودند. کتیبه هایی که از زمان هخامنشیان به دست آمده است، نشان از فعالیت اجتماعی زنان آن دوران میدهد.از جمله از زنانی نام برده می شود که جزء سازندگان و معماران تخت جمشید بوده اند. بعدها نقش زن در جامعه سیر قهقرایی پیدا می کندف تا جاییکه در دوران ساسانیان زنان بعنوان فرد به حساب نمی آمدند. با این حال زنانی بودند که تا راس هرم قدرت هم رسیدند. پوراندخت دختر بزرگ خسروپرویز پس از مرگ پدرش و بی لیاقتی برادرش شیرویه زمام قدرت را در دست گرفت و به نجات حاکمیتی که در حال از هم پاشیدن بود مبادرت کرد. پوراندخت نزدیک به دوسال بر امپراطوری بزرگ ساسانی رهبری کرد. او پس از اردشیر شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی شناخته می شود. جالب توجه است که او اولین کسی است که از زنان در اداره امور کشوری و از جمله در ارتش استفاده کرد. پوراندخت در مبارزه با رومیان فتوحاتی نیز بدست آورد. با وجود اینکه تاریخچه فمنیستی در عصر جدید به بیش از 150 سال نمیرسد، پوراندخت پادشاه ایرانی دوره ساسانی 1400 سال پیش اولین کسی بود که عملا خواهان برابری حقوق زنان و مردان بود. وی در نامه ای که به سپاهیانش نوشته است بر این مسئله تاکید دارد: «پادشاه چه زن باشد چه مرد باید سرزمینش را نگاه دارد و با عدل و انصاف رفتار کند”. بدین ترتیب او خود را در لیست اولین پیروان تساوی حقوق زن و مرد قرار داد.
با هجوم بیگانگان از جمله اعراب و مغول ها به ایران، نقش زنان در فعالیت های اجتماعی تحت تاثیر شرایط جنگی و نا امنی ها و همچنین هجوم فرهنگ های بیگانه رفته رفته کم رنگتر شد. تا جاییکه جای زنان در اندرونی و پشت دیوارهای بلند شناخته می شد. سواد آموزی زنان به باور حاکمان خلاف شرع و باعث از هم پاشیدگی کیان خانواده به حساب آمد. در افکار عامه مردم زن با سواد باعث ننگ خانواده محسوب می شد. زنانی که خواندن و نوشتن می دانستند، آن را پنهان می کردند. گفته می شود حتی زانان اغلب زنان شاهان خواندن و نوشتن بلد نبودند. ازدواج اجباری دختران بسیار رایج و طلاق در دستان مردان بود.حق رای دادن برای زنان ممنوع و حق چند زنی برای مردان مجاز بود. زنان حق نداشتند در درشکه ای که مردان سوارند، سوارشوند و از خیابانی که مردان حرکت می کنند، عبور کنند.
در جریان تحولات سیاسی انقلاب مشروطیت فعالیت بیرونی زنان آغاز شد. زنانی در انجمن های خصوصی به شکل پنهانی متشکل بودند. برای پیروزی مشروطیت به مبارزه خیابانی و گاهی هم به مبارزه مسلحانه روی آوردند. بی بی مریم بختیاری از جمله زنانی بود که برای پیروزی انقلاب مشروطیت با گروهی دیگر از زنان مبارز در اطراف میدان بهارستان سنگر بندی کرد و با قزاق ها جنگید. نقش او در فتح تهران میزان محبوبیتش را در ایل افزایش داد و طرفداران بسیاری یافت به همین خاطر به او عنوان سرداری دادند.
رضا شاه پهلوی پس از ملاقاتی که با مصطفی کمال در ترکیه داشت. تحت تاثیر تحولات ترکیه به منظور بهبود موقعیت اجتماعی زنان اقداماتی انجام داد. او به موسسات آموزشی از جمله دانشگاه تهران خواست که از دختران ثبت نام کنند. یک سال بعد (1313) دستور به کشف حجاب داد و به زور خواست تا چادر و روبند را از سر زنان بردارد. در عین حال برای جلوگیری از تشکا زنان ترقیخواه “جمعیت نسوان وطنخواه” را غیر قانونی و نشریات متعلق به آنان را بست.
پس از جنگ جهانی دوم و تضعیف افکار ارتجاعی نقش اجتماعی زنان بیشتر شد. برای نخستین بار زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن پیدا کردند.اولین وکلای زن در سال 1342 به مجلس شورای ملی راه پیدا کردند. در سال 1354 قانون حمایت از خانواده تصویب شد. طبق آمار قبل در 1357،(قبل از انقلاب) 1500 زن در مقام های ارشد مدیریتی در سطح کشور، 22 زن در مجلسشورای ملیف 5 شهردار و دو وزارت خانه در اختیار زنان بود. اما با این همه به دلیل جو استبدادی و جلوگیری از فعالیت احزاب ترقی خواه بویژه تشکل های واقعی زنان، نگرش به نقش اجتماعی زنان چندان تغییری نکرده بود.
پس از انقلاب و با وجود نقش بسیاری جدی زنان در پیروزی آن، زنان کشورما نتوانستند جایگاه واقعی خود را پیدا کنند. طبق آمارهای ارائه شده در سالهای 1387 تا 1390 از طرف سازمان های بین المللی به لحاظ تبعیض جنسیتی ایران از میان 134 کشور در ردیف 128 قرار دارد.میزان مشارکت زنان در فعالیت های اجتماعی از 93 کشور ایران مقام هشتاد و هفتم را داراست. میزان در آمد مردان یطور متوسط دو و نیم برابر زنان است و میزان بیکاری زنان نسبت به مردان 170 در صد بالاتر است. این در حالی است که سطح باسوادی زنان نسبت به گذشته رشد زیادی داشته است. بطوری که مطابق اعتراف حکومتیان بخش بیشتر آموزشگاههای عالی را دختران بخود اختصاص داده اند.
زنان ایرانی برای رسیدن به حقوقشان راه پر فراز و نشیبی را طی کرده اند. درست است در این راه نقش احزاب و سازمان های ترقیخواه بسیار موثر و تعیین کننده بوده است. اما نباید نقش زنانی که در عرصه های سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی یک تنه با تفکرات عقب مانده و زن ستیز نیروهای ارتجاعی و واپسگرا به مبارزه بر خاسته اند، نادیده گرفت. در اینجا به نام چند تن از زنان تاریخ ساز کشورمان که علیرغم تمام محدودیت ها مبارزه کرده اند، اشاره می کنیم:
قره العین
فاطمه زرین تاج برغانی قزوینی مشهور به قره العین شعار و عالم مذهبی در سال 1231 خورشیدی به جرم کنار زدن روبند خود در انظار عمومی تحت تعقیب قرار و پس از دستگیری مخفیانه در باغ ایخانی تهران کشته شد.
قره العین در سال 1196 در یک خانواده مذهبی در قزوین بدنیا آمد. پدرش از روحانیان مشهور قزوین بود. در حالی که اکثریت مردم ایران بی سواد بودند، وی در کودکی مقدمات علوم، فقه، اصول، کلام و ادبیات عرب را از پدر آموخت. او که بر خلاف نظر پدرش به مکتب شیخیه گرویده بود به کربلا نزد کاظم رشتی بالاترین مقام این مکتب رفت و مقام فاطمه قره العین را از او گرفت. گفته می شود که او بعدها به باب گرایش پیدا کرد. در مرداد 1237 در محلی نزدیکی شاهرود هنگام سخنرانی از پشت پرده بیرون آمد و روبنده را کنار زد. این مسئله باعث غوغایی در کشور شد. به دنبال این واقعه مورد تعقیب ماموران دولت ناصرالدین شاه قرار گرفت و سرانجام در حالیکه حدود 38 سال داشت به قتل رسید.
بی بی استرابادی
بی بی استرابادی متولد 1326 استراباد گرگان. بیبی فاطمه استرآبادی معروف به بیبیخانم استرآبادی از نخستین زنانی بود که در عصر مشروطه با امضای زنانه بیبی در نشریههای مشروطه مانند حبلالمتین و تمدن مقاله مینوشت.مادر بیبی خانم٬ ملاباجی یا معلم مکتبخانه دخترانه دربار قاجار بود. او قلم تند و طنزآمیزی داشت. چند سال بعد از آنکه رساله تأدیب نسوان با قلمی ناشناس چاپ شد٬ او رساله معایب الرجال را نوشت که طنزی بود در پاسخ به مقاله تأدیب نسوان.
او در این کتاب درباره روابط زنان با شوهرانشان در خانه توصیههایی را مطرح میکند.
در بخش دوم معایب الرجال نوشته است: “زخم زبان بدتر از زخم سنان است. حق است این سخن، حق نشاید نهفت. آنچه زخم زبان کند با مرد٬ هیچ شمشیر جان ستان نکند. اما از روی انصاف در هیچ عهد و زمانی و در هیچ زمین و مکانی به کسی مثلاً شده است که گفته باشد قربانت بگردم، او در جواب بگوید زهرمار؟ تا مرد خود صد مرتبه زخم زبان به زن چندان نزند و زن را ملجاء نکند، زن یک مرتبه جواب زشت ندهد. جواب هر جفنگی یک جفنگ است، کلوخ انداز را پاداش سنگ است!” خانم استرآبادی اولین مدرسه دخترانه تهران را با نام مدرسه دوشیزگان در سال ۱۲۸۵ شمسی همزمان با انقلاب مشروطه تأسیس کرد. این مدرسه در خانه شخصی بیبیخانم برپا شد.
با کودتا علیه مشروطه و به دنبال فضای بسته سیاسی٬ برخی از افراد که مخالف تحصیل زنان بودند٬ مدرسه را مرکز فساد خواندند و به آن حمله کردند.
از خاطرات افضل وزیری دختر بیبیخانم نقل شده است که یکی از روحانیان در حرم شاهزاده عبدالعظیم بر سر منبر گفته بود “بر این مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است.”در ادامه فشارها برای بسته شدن مدرسه دوشیزگان٬ خانم استرآبادی نزد وزیر معارف میرود. وزیر معارف به او میگوید نام مدرسه را از دوشیزگان تغییر بدهد و فقط به دختران ۴ تا ۶ ساله آموزش بدهد. به ناچار بیبی خانم برای باز نگه داشتن مدرسه این شرطها را اجرا میکند.
او در تمام عمر به دنبال تربیت٬ آموزش و تعلیم حقوق زنان ایران بود.
نجم السلطنه
ملک تاج نجمالسلطنه اشرافی نیکوکارتولد ۱۲۳۲ خورشیدی
ملک تاج، ملقب به نجم السلطنه یکی از دختران فیروز میرزا، پسر عباس میرزای نایب السلطنه بود. او سال ۱۲۳۲ خورشیدی، شش سال بعد از آغاز سلطنت ناصرالدین شاه متولد شد. سه بار ازدواج کرد و هر سه بار بیوه شد. منصوره اتحادیه در کتاب «زنانی که زیر مقنعه کلاهداری نمودهاند» مینویسد تربیت کودکان خردسال و اداره امور مالی از او زنی مصمم، فعال و پرجرأت ساخت. نامههای به جای مانده از او به برادرش عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نخستوزیر ایران، بخشی از روابط اجتماعی و سیاسی دربار را آشکار میکند. نجمالسلطنه مسائل و اخبار تهران را زمانی که برادرش به کرمان رفته بود، برای او تشریح میکرد. در یکی از نامههایش به عبدالحسین میرزا فرمانفرما درباره قرض از روسیه نوشته است “برادر، مردم چه کار دارند دولت پول دارد یا ندارد، رضای میل آن را میکنند، مثل شماها راه نمیروند که دو سفر خواست برود به انواع اقسام موقوف کردید…” منصوره اتحادیه در کتابش مینویسد نگاه انتقادی او، در پسرش محمد مصدق هم نفوذ کرده بود. محمد مصدق حاصل ازدواج دوم نجمالسلطنه بود. هر چند نجم السلطنه مانند بسیاری دیگر از زنان هم دورهاش زیر سایه مردان اطرافش بود، اما باوجود زندگی سنتی و بسته، سعی کرد از این قالب خارج شود.
نام نجم السلطنه از راه موقوفه وارد تاریخ اجتماعی معاصر شهر تهران شد. او سال ۱۳۰۷ شمسی تصمیم گرفت در ملکی که از شوهر سوم به او رسیده بود، بیمارستانی تأسیس کند. این بیمارستان، به نام بیمارستان نجمیه، ۱۵ آذر ۱۳۰۸ افتتاح شد.
نجم السلطنه بیشتر ثروت خود را وقف ساخت این بیمارستان کرد. بر اساس وقفنامه، نجم السلطنه نظارت بیمارستان نجمیه را پس از مرگش به جای آنکه به رسم معمول به پسرانش بسپارد، به دختر بزرگش واگذار کرد. پسرش محمد مصدق در همین بیمارستان درگذشت. ستاره فرمانفرماییان، خواهر نجم السلطنه هم از زنان مشهور و تأثیرگذار قاجار بود. زنی که اولین مدرسه عالی مددکاری را در ایران تأسیس کرد.
زینب پاشا
زینب پاشا مبارز اجتماعی در تبریزتولد نامعلوم زندگی و مرگ در فاصله سالهای ۱۲۳۰ تا ۱۳۰۰ خورشیدی
از جزئیات زندگی زینب پاشا پیش از جنبش تنباکو اطلاعات زیادی در دسترس نیست. گفته میشود که در خانوادهای روستایی و تهیدست در یکی از محلههای قدیمی تبریز به دنیا آمد. نام زینب معروف به دهباشی زینب یا زینب پاشا با شورش نان در تبریز و قیام علیه واگذاری امتیاز فروش تنباکو گره خورده است. تابستان ۱۲۷۰ زینب پاشا در ناآرامیهای تبریز نقش مهمی به عهده داشت. در جریان نهضت تنباکو بعد از بسته شدن بازار تبریز٬ مأموران با ارعاب و فشار دوباره دکانها را باز میکنند. گفته میشود زینب پاشا که عادت داشت دو گوشه چادر را به کمر ببندند همراه عدهای دیگر از زنان با چوب و چماق وارد بازار میشوند و دکانها را میبندند. نوشین احمدی خراسانی در مقالهای در نشریه بایا از زینب پاشا روایت کرده است که روزی در جمع تبریزیها که از شرایط ناراضی بودند حاضر میشود و خطاب به جمع میگوید: “اگر شما مردان جراُت ندارید جزای ستم پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر میترسید که دست دزدان وغارتگران را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر ما زنان را سرتان کنید و در کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید، ما جای شما با ستمکاران میجنگیم.”
اواخر دوره ناصرالدینشاه همزمان با شورش نان در تهران و اعتراض زنان به ناصرالدین شاه٬ شماری از زنان تبریز هم به سرکردگی زینب پاشا اعتراض خیابانی کردند. در منابع مختلف گفته شده که در جریان درگیریها چند زن کشته شدند.
زینب پاشا علاوه بر ساماندهی اعتراض خیابانی به انبارهای غله از جمله انبار والی آذربایجان حمله کرد. او گندم و آرد انبارها را بین گرسنگان توزیع میکرد. در هر دو ماجرای نهضت تنباکو و شورش نان در زمان ناصرالدین شاه زنان زیادی نقش آفرین و فرمانده اعتراضها بودند، از جمله انیسالدوله در دربار ناصرالدینشاه و زنی دیگر به نام ‘رستمه’ در زنجان. اما هنوز هم در تبریز وقتی میخواهند زنی با اقتدار را مثال بزنند میگوید “مثل دهباشی زینب یا زینب پاشا.
بی بی مریم بختیاری
سردار بختیاری و حامی جنبش مشروطه متولد 1253
او از زنان تحصیلکرده زمان مشروطه بود که به حمایت از آزادیخواهان برخاست و حتی به تهران لشکرکشی کرد.
به واسطه زندگی در ایل بختیاری و پدرش که خان ایل بود تیراندازی و سوارکاری میدانست.
میگویند او از مشوقان اصلی برادرش علیقلیخان سردار اسعد برای فتح تهران بوده است. پیشتر در زمان استبداد صغیر، افراد ایل را به مبارزه علیه استعمار تشویق میکرده است.
قبل از فتح تهران٬ همراه سواران مخفیانه وارد پایتخت شد و شبانه روی سقف خانهای که رو به روی مجلس بهارستان بود سنگربندی کرد تا بعد از ورود سردار اسعد بختیاری با قزاقها بجنگند.بعد از این ماجرا در ایل بختیاری به بیبیمریم، لقب سردار دادند. او در خاطراتش درباره دلایل اینکه زنان در جامعه عقب ماندهاند نوشته “… تمام بدبختیهای ما از خودمان میباشد، زیرا که نه علم داریم و نه حقوق خود را میدانیم، اگر ما هم بدانستیم که برای چه خلقت شدیم، البته در اطراف حقوق خود جان فشانیها میکردیم. ما حالا فکر میکنیم فقط برای رفع شهوت مردها خلق شدهایم یا برای اسارت و کنیزی خلق شدهایم. ما میتوانستیم برای حقوق انسانی خود به تمام ملل عالم تظلم بکنیم و حقوق خود را برقرار بکنیم … اما ما زنهای ایرانی ابدا از عالم انسانیت خارجیم…” بیبی مریم بختیاری از معدود زنان عصر مشروطه است که خاطرات زندگی خود را نوشته است. منابع ایل بختیاری نقل کردهاند که سردار بیبی مریم بختیاری سال ۱۲۸۸ خورشیدی در جنگ آزادسازی اصفهان به همراه خواهرش بیبی لیلی فرماندهی یک ستون سواره نظام را به عهده داشته است.
سال ۱۲۹۵ هم که یک افسر آلمانی با سربازانش در کنار عشایر جنوب ایران علیه انگلیسیها مبارزه میکرد، سردار مریم بهترین نیروهای خود را برای همراهی با او به تنگستان فرستاد. گفته میشود که در دوران جنگ جهانی اول خانه او در اصفهان پناهگاهی بوده است برای فعالان سیاسی و فرهنگی مانند علیاکبر دهخدا٬ ملکالشعرا بهار و در مقطعی در سال ۱۲۹۹ پناهگاهی برای محمد مصدق. سایهای از زندگی پارتیزانی و مقاومتهای بیبی مریم بختیاری، بعدها در سرنوشت فعالان چپ دیده میشد. زنانی مانند مریم فیروز و اشرف دهقانی که الگوی بسیاری از زنان چپ در ایران بودهاند.
صدیقه دولت آبادی
صدیقه دولت آبادی روزنامهنگار و فعال حقوق زنان تولد ۱۲۶۱ خورشیدی، اصفهان
صدیقه دولتآبادی از فعالان حقوق زنان و پیشگامان روزنامهنگاری در ایران بود.
در خانوادهای تحصیلکرده در اصفهان به دنیا آمد. زبان عربی و فارسی را از شیخ محمد رفیع طاری فرا گرفت و درسهای دیگر را تا سطح دیپلم با معلمان خصوصی ادامه داد. در بیست سالگی با اعتضاد الحکما ازدواج کرد و چند سال بعد از او جدا شد. 35 ساله بود که در اصفهان دبستان دخترانه “مکتبخانه شرعیات” را تاسیس کرد و بعد از آن انجمنی به نام ‘شرکت خواتین اصفهان’ را بنا گذاشت. تقریبا تمام عمر خود را وقف تعلیم و تربیت دختران و ارتقای حقوق اجتماعی آنها کرد. این آغاز فعالیتهای خانم دولتآبادی برای گسترش تعلیم و تربیت دختران و حقوق اجتماعی زنان بود که کمابیش تمام عمرش را وقف آن کرد. صدیقه دولتآبادی سال ۱۲۹۷ مجوز اولین نشریه زنان اصفهان را به نام ‘زبان زنان’ را از وزارت معارف گرفت. چندی بعد به دلیل انتقادهای تند نشریه از قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله٬ زبان زنان توقیف شد. خانم دولتآبادی بعد از توقیف٬ انتشار نشریه را در تهران شروع کرد. او در نشریهاش حجاب زنان را نقد میکرد. صدیقه دولتآبادی هرچند از خانوادهای مذهبی بود، اما یک دهه پیش از کشف حجاب اجباری رضاشاه٬ حجاب از سر برداشته بود.
خانم دولتآبادی برای درمان از ایران خارج شد٬ در نهایت به پاریس رفت و مدرک کارشناسی را از دانشگاه سوربن فرانسه گرفت. زمانی که خارج از ایران بود در دهمین کنگره ‘اتحادیه بین المللی حق رأی زنان’ شرکت کرد و اواخر سال ۱۳۰۶ به ایران بازگشت. مهرماه ۱۳۰۷ در وزارت معارف بخش تعلیم نسوان به او سپرده شد و سال بعد به مدیریت کل تفتیش مدارس نسوان منصوب شد. صدیقه دولت آبادی مردادماه ۱۳۴۰ در اثر سرطان در تهران در گذشت. جمعی از فعالان حقوق زنان در ایران به پاس تلاشهای خانم دولت آبادی برای جنبش زنان٬ سال ۱۳۸۳ جایزه و کتابخانهای به نام صدیقه دولتآبادی تاسیس کردند.
مهرانگیز دولت شاهی
مهرانگیز دولتشاهی اولین سفیر زن ایران تولد ۱۲۹۶ خورشیدی، اصفهان
مهرانگیز دولتشاهی اولین زن ایرانی بود که به عنوان سفیر ایران در کشوری دیگر منصوب شد.
او سال ۱۲۹۶ خورشیدی در خانوادهای تحصیلکرده به دنیا آمد. مادرش از اقوام صادق هدایت بود و پدرش از مشاوران رضاشاه. برای تحصیل به آلمان رفت و با دکترای علوم اجتماعی به ایران بازگشت.
سال ۱۳۲۵ در سازمان خدمات اجتماعی و انجمن حمایت از زندانیان مشغول به کار شد و در همین ایام ‘جمعیت راه نو’ را تاسیس کرد. این گروه اولین نمایشگاه بین المللی ‘فعالیت زن’ را با شرکت ۳۰ کشور آسیایی و اروپایی در ایران برگزار کرد. سه دوره به عنوان نماینده کرمانشاه در مجلس شورای ملی حضور داشت. در دوران نمایندگی از طراحان ‘قانون حمایت خانواده’ بود که حق طلاق را برای زنان به رسمیت میشناخت. و همچنین داشتن همسر دوم را مشروط به اجازه همسر اول میکرد. مهرانگیز دولتشاهی بخش عمدهای از عمر خود را صرف بهبود زندگی زنان ایرانی کرد. از جمله فعالیتهایش تلاش برای آموختن سواد به زنان جنوب شهر تهران بود.
خانم دولتشاهی سال ۱۳۵۴ به عنوان اولین سفیر زن، عازم سفارت ایران در دانمارک شد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی به این ماموریت ادامه داد. رضا قاسمی از سفیران ایران پیش از انقلاب اسلامی میگوید که این انتصاب از تبعات انقلاب سفید محمد رضا شاه بود که در جریان آن از برابری حقوق زن و مرد نیز سخن میگفت.
به گفته آقای قاسمی در دوره ماموریت خانم دولتشاهی در دانمارک بسیاری از رسانههای اروپایی به آن واکنش مثبت نشان میدادند.
خانم دولتشاهی پس از انقلاب راهی پاریس شد و تا هنگام مرگ در این شهر اقامت داشت.
کتاب «جامعه، دولت و جنبش زنان ایران» یکی از آخرین نوشتههای خانم دولتشاهی است.
قمر الملوک وزیری
قمرالملوک وزیری خواننده تولد 1284 قزوین
قمرالملوک وزیری با اسم اصلی قمرخانم سید حسینخان، یک سال پیش از صدور فرمان مشروطیت در سال ۱۲۸۴ خورشیدی در قزوین به دنیا آمد. او اولین خواننده زن ایران در دوران معاصر بود که بدون حجاب کنسرت اجرا کرد.
قمرالملوک وزیری از طریق مادربزرگش خیرالنسا با موسیقی آشنا شد. خیرالنسا که سرپرستی قمرالملوک یتیم را به عهده داشت، روضهخوان سفرههای مذهبی زنانه بود. در نوجوانی در یکی از محافل خصوصی به درخواست مهمانان آوازی خواند که توجه مرتضی خان نیداوود، نوازنده برجسته تار را جلب کرد. او در کلاسهای آقای نیداوود شرکت کرد و گوشههای موسیقی ایرانی را فرا گرفت. فضای مردانه موسیقی آن دوران با قمرالملوک وزیری دگرگون شد. او که حدود ۲۰ سال بیشتر نداشت در اولین کنسرت خود در گراند هتل خیابان لاله زار تهران، قاعده سنتی را بر هم زد و سال ۱۳۰۳ در فضای مردانه موسیقی، بدون حجاب در کنسرت خواند. خودش میگوید در زمانهای بدون حجاب کنسرت داد که “هر کس بدون چادر بود به کلانتری جلب میشد.” محمود خوشنام، کارشناس موسیقی مینویسد: قمر با این کار دیوار ترس را از پیش پای زنان هنرمند دیگر برداشت و راه را برای گام نهادن آنان بر صحنه هموار کرد.
با گشایش رادیو در سال ۱۳۱۹ صدای قمرالملوک وزیری به گوش همه رسید. آوازها و تصنیفهای قمر از لحاظ شعری و ادبی هم قابل توجه است. شاعران تصنیفها و آوازهای قمر شاعران مشهوری چون علی اکبرخان شیدا، میرزادۀ عشقی، عارف قزوینی، ایرج میرزا و ملک الشعرا بهار بودهاند. قمر علاوه بر قطعات بیشمار آوازی، نزدیک به ۲۰۰ تصنیف در زندگی ۵۴ ساله خود ضبط کرد که بسیاری از آنها از میان رفته است.
فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد شاعر و فیلمساز تولد ۸ دیماه ۱۳۱۳، تهران پیش از فروغ فرخزاد، شاعران و نویسندگان زن آثار بسیاری خلق کردهاند، اما فروغ تاثیرگذاری بیمانندی در ادبیات و نگاه زنان در جامعه گذاشت.
او دیماه ۱۳۱۳ در تهران به دنیا آمد. ۱۶ سالگی با عشق ازدواج کرد و چند سال بعد از همسرش جدا شد در حالی که یک پسر کوچک داشت.
در فاصله ۱۷ تا ۲۳ سالگی سه کتاب شعر چاپ کرد؛ اسیر٬ دیوار و عصیان. نام مجموعه اشعار نیمه اول زندگی شاعرانهاش نشان میدهد که یکی از محورهای مهم شعرهایش بیتابی، خشم از محدودیت و اسارت، نارضایتی و تقلا برای رهایی بوده است. هرچند خودش گفته بود که این مجموعهها را در سالهایی نوشته که هنوز به مرحله تفکر نرسیده و رشد نکرده بود٬ اما صداقت او در بیان ظرافتهای زنانه و جسارتش او را متمایز میکرد. جسارتی که حتی سالها بعد هم پذیرش آن برای جامعه محافظهکار ایران دشوار بود. چهار دهه بعد از مرگش٬ سال ۱۳۸۹ آیتالله علی خامنهای رهبر ایران در جمعی از شاعران گفت “این را بدانید شعری که آن وقت فروغ فرخزاد میگفت، در دنیای روشنفکری آن زمان هم کسی قبول نداشت.” آیتالله خامنهای شعر “باز و عریان” فروغ را تقبیح کرده و از شاعران جوان خواسته بود در بیان عواطف حد و مرز را نگه دارند. از فروغ فرخزاد نقل شده که سال ۱۳۳۲ در نامهای گفته است “من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بیعدالتی مردان میبرند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیتهای علمی هنری و اجتماعی زنان است.”
شهریور ۱۳۳۷ با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز پیشرو آشنا و در شرکت او به نام گلستان فیلم مشغول کار شد. این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر داد.
او پاییز ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را از زندگی جذامیان آسایشگاه تبریز ساخت. فیلمی که شهرت او را به خارج از مرزهای ایران برد. یک سال بعد مجموعه شعر تازه او به نام «تولدی دیگر» منتشر شد. مهدی اخوان ثالث شاعر همدوره فروغ فرخزاد درباره این کتاب گفته است “من معتقدم تولدی دیگر نه تنها برای فروغ تولد تازهای بود٬ بلکه مولود همایون شعر زنده و پیشرو امروز ما و تولد تازه برای شعر پارسی است.” فروغ با این کتاب و مجموعه بعدیاش به نام ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد٬ نامش را در فهرست بزرگترین شاعران معاصر ایران ثبت کرد. هرچند آنقدر زنده نماند که تأثیر صداقت و جسارت نگاهش را در نسلهای بعد ببیند. ۳۲ سال بیشتر نداشت که در تصادفی در تهران کشته شد.
مریم فیروز
متولد سال 1292 تهران
یکی از چهرههای شاخص سیاسی ایران پیش و بعد از انقلاب بهمن 1357 از مخالفان رژیم سلطنتی، عضو حزب توده ایران، مؤسس تشکیلات زنان ایران و از فعالان حقوق زنان در ایران بود.
مریم فیروز خواهر(نصرت الدوله فیروز و دختر عبدالحسین فرمانفرما)نوه عباس میرزا، حاکم، وزیر و رئیسالوزرای معروف دوره قاجار و از متمولین طراز اول ایران) و بتول خانم کرمانشاهی بود. در سال ۱۲۹۲ هجری شمسی در تهران به دنیا آمد و در مدرسه ژاندارک و دارالمعلمات تحصیل نمود و در سال ۱۳۰۸ دیپلم گرفت. در همین سال در سن ۱۶ سالگی بنا بر تصمیم پدرش به عقد سرهنگ عباسقلی اسفندیاری(تحصیل کرده مدرسه نظامی سن سیر فرانسه) فرزند حاج محتشم السلطنه اسفندیاری درآمد و خیلی زود صاحب دو دختر به نامهای افسانه و افسر شد. ولی در سال ۱۳۱۸ اندکی بعد از مرگ پدرش فرمانفرما از همسرش جدا شد و به خانه پدری بازگشت.
از آن به بعد منزل او محفل شاعران، ادیبان و نویسندگان و مرکزی برای توسعه افکار سوسیالیستی شد. او علیرغم زندگی در یک خانواده اشرافی دوره قاجار، از طریق خانواده ایرج اسکندری در جلسات حزب توده ایران شرکت مینمود و سپس به عضویت آن درآمد. نسبت اشرافی مریم فیروز و اقدام جسورانه او در پیوستن به «جنبش تودهای» با جنجال و سروصدای زیادی همراه شد، تا جایی که نشریات خارجی از او به عنوان «شاهزاده سرخ» نام میبردند. وی در سال ۱۳۲۳ با نورالدین کیانوری ازدواج کرد و یک عمر زندگی سیاسی و پر از کشاکش را پشت سر گذاشت.
مریم فیروز با دکتر محمد مصدق، نسبت فامیلی داشت (دکتر مصدق پسر عمه او بود) و مریم فیروز در روزهای بحرانی ۲۵ و ۲۸ مرداد سال ۳۲، رابط اندرونی دکتر مصدق با رهبری حزب توده بودهاست.
پس از انقلاب ایران (۱۳۵۷) و سقوط رژیم سلطنتی، مریم فیروز و کیانوری بعد از ۲۶ سال در اردیبهشت ۱۳۵۸ به ایران بازگشتند و از آن تاریخ در ایران ساکن شدند. به دنبال انتقاد نسبتاً شدید حزب توده از سیاست جمهوری اسلامی در ادامه جنگ با عراق، و نا دیده گرفتن اهداف انقلاب و محدود کردن آزادی ها، با پرونده سازی و تحریک سازمان های امنیتی انگلیس و آمریکا با همکاری پاکستان و محافظه کاران داخلی، مسسب سرکوبی این حزب توسط رژیم اسلامی و زندانی و یا اعدام شدن بسیاری از اعضای آن گردید. مریم فیروز نیز به همراه همسرش کیانوری به زندان افتاد و تا پایان عمر زندانی و یا تحت مراقبت وزارت اطلاعات و در حبس خانگی بهسر برد.
کیانوری بعدها در نامهای که به تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۶۸ به علی خامنهای، رهبر رژیم اسلامی، پس از شرح شکنجههایی که در زندانهای جمهوری اسلامی رواج داشته، درباره همسرش نوشت: «همسرم مریم را آن قدر شلاق زدند که هنوز پس از هفت سال، شب هنگام خوابیدن کف پاهایش درد میکند، البته این تنها شکنجه «قانونی» بود که به انواع توهین و با رکیکترین ناسزاگوییها تکمیل میشد (فاحشه، رئیس فاحشهها و…) آن قدر سیلی و توسری به او زدهاند که گوش چپ او شنواییاش را از دست دادهاست، یادآور میشوم که او در آن زمان پیرزنی هفتاد ساله بود».
مریم فیروز افزون بر چندین ترجمه و مقاله، کتابی بهنام چهرههای درخشان نگاشتهاست که شرحی است از فداکاریها و حمایت مردم عادی از افراد سیاسی تحت تعقیب حکومت کودتا. او در این کتاب، از این چهرههای گمنام و درخشان قدردانی میکند.
مریم فیروز با تشکیل سازمانی برای زنان (تشکیلات زنان) توانسته بود گروه زیادی از زنان کشورمان از زنان روشنفکر، زحمتکش گرفته تا خانه دار را در این تشکیلات گردآورد و با سخنرانی و چاپ نشریه و کتاب به آموزش آنها یاری رساند