صبح روز اول خرداد، در خيابان ستارخان تبريز، جلوی باغ گلستان، مردی با گامهای استوار به طرف چوبه دار رفت. وقتی به چوبه اعدام رسيد، نگاهی پر از نفرت به دژخيمان انداخت و به آنها فرمان داد:
“طناب را به گردنم بياندازيد…..”
دقايقی بعد ؛ زير اولين انوار آفتاب، که می دميد؛ ستاره ای ديگر در آسمان رزم خلقهای ايران جاويدان می شد: فريدون ابراهيمی .
رفيق قهرمان ، فرزند برومند خلق آذربايجان، عضو کميته مرکزی فرقه دموکرات آذربايجان، نماينده مجلس ملی آذربايجان، دادستان کل آذربايجان در دوران حکومت ملی ، بود.
فريدون در 29 آبانماه 1297 در شهر آستارا متولد شد. پدرش غنی ابراهيمی از روشنفکران دوران خود بود، که در سال 1297 پس از تشکيل فرقه عدالت در رشت ، به رهبری ميرزا محمد آخوندزاده (سيروس)مبادرت به تاسيس تشکيلات فرقه عدالت در آستارا کرد. وی در تيرماه 1299 ، پس از شرکت در اولين کنگره فرقه عدالت در شهر انزلی بنيانگذاری حزب کمونيست ايران، تشکيلات اين حزب را در آستارا پايه گذاری کرد.
فريدون ابراهيمی در سال 1320 ، زمانی که در دانشکده حقوق دانشگاه تهران مشغول تحصيل بود، به صفوف حزب توده ايران پيوست. وی در جنبش دانشجويی شرکت فعال و موثر داشت. وی فعاليت های ادبی خود را از سالهای اول ورود به دانشگاه آغاز و بزودی شروع به نوشتن مقالات سياسی کرد.
در سال 1322 ؛ پس از تاسيس روزنامه آژير ، توسط سيد جعفر پيشه وری ، شروع به همکاری با اين روزنامه کرد و در همين سال به عضويت هيئت تحريريه درآمد. فريدون در مقاله های خود به افشای امپرياليسم و سرسپردگان داخلی آن می پرداخت. وی همزمان با فعاليت در روزنامه آژير مقالاتی نيز برای درج در نشريات حزب توده ايران می نوشت. اين مقالات بطور منظم در ارگان رسمی حزب، روزنامه “رهبر” روزنامه ضد فاشيستی “مردم” ، روزنامه “ظفر” ارگان رسمی شورای متحده مرکزی اتحاديه های کارگران و زحمتکشان ايران و ساير مطبوعات مترقی به چاپ می رسيد. در آذربايجان نيز با روزنامه های “خاور نو”، “آذربايجان” و ساير مطبوعات دموکراتيک همکاری می کرد و مقالات زيادی در تحليل مسائل اجتماعی و سياسی روز می نوشت.
فريدون ابراهيمی در خرداد ماه 1324 در رشته حقوق سياسی فارغ التحصيل شد. وی علاوه بر زبان مادري، به زبانهای فارسی ، فرانسه و عربی تسلط کامل داشت. در اين زمان از طرف وزارت امور خارجه و روزنامه اطلاعات بارها به او پيشنهاد همکاری می شد. ولی او که خدمت به خلق را وظيفه اصلی خويش ميدانست، پيشنهادهای مذکور را رد کرد و به سرزمين زادگاهش آذربايجان برگشت.
3 شهريور ماه 1324 فراخوان 12 ماده ای فرقه دموکرات آذربايجان منتشر شد. در اين اعلامييه از خلق آذربايجان دعوت شده بود که برای مبارزه در راه آزادی با هم متحد شوند. اين فراخوان مورد استقبال طبقات زحمتکش قرار گرفت. در اين زمان تشکيلات حزب توده ايران در آذربايجان با فرقه دموکرات آذربايجان اعلام همبستگی کرد.
در 14 شهريورماه 1324، روزنامه “آذربايجان”، ارگان رسمی فرقه دموکرات آذربايجان منتشر شد. فريدون ابراهيمی در اين زمان شروع به همکاری با “آذربايجان” کرد. مقالات فريدون درباره تاريخ تمدن آذربايجان نقش مهمی در بيداری حس غرور ملی خلق آذربايجان داشت.
فريدون ابراهيمی در اولين کنگره فرقه دموکرات آذربايجان، که در 9 مهرماه 1324،با شرکت 237 نفر از نمايندگان خلق آذربايجان در تبريز تشکيل گرديد، شرکت داشت. پس از تشکيل مجلس مؤسسان ، هيئت حکومت ملی خلق آذربايجان، که از 39 نفر تشکيل می شد و سيد جعفر پيشه وری در رأس آن قرار داشت، تعيين گرديد.
فريدون ابراهيمی نيز جزء اين هيئت انتخاب و سپس به سمت دادستان کل آذربايجان منصوب شد.
فريدون ابراهيمی در مذاکرات هيئت نمايندگی آذربايجان با هيئت نمايندگی دولت قوام السلطنه، که در تاريخ 19 ارديبهشت 1325 در تهران انجام می شد شرکت داشت. اين مذاکرات، پس از پانزده روز، بدون نتيجه پايان يافت.
وقتی شاه مخلوع در 21 آذرماه 1325، به آذربايجان وحشيانه حمله کرد فريدون ابراهيمی همراه با تعدادی رفقای خود، در داخل ساختمان کميته مرکزی سنگر گرفته بودند و پس از 34 ساعت نبرد مسلحانه دستگير شدند. او در زندان می گفت:
” هرگز از دولت و شاه طلب عفو نکنيد. ما به عفو اين آقايان و شاه لعنت می فرستيم”.
خبرنگاری گزارش ملاقات خود را با فريدون ابراهيمی در زندان تبريز چنين نقل کرده است:
” از او پرسيدم شما در دوران دادستانی چه کارهايی انجام داديد؟
او در پاسخ گفت: ما به پرونده زندانيان رسيدگی و کسانی را که بيگناه و بر اساس قوانين ارتجاعی زندانی شده بودند آزاد نموديم. از حقوق خلق دفاع کرده و آنها را از ظلم هيئت حاکم فاسد نجات داديم .
سوال کردم: پس آن خلق کجا هستند و چرا خواستار مرگ شما شده اند؟
جواب داد: کسانی که خواستار مرگ امثال من هستند، هيئت حاکمه مرتجع تهران می باشد ، که به دستور اربابان امپرياليست خود عمل ميکند. امروز دست و پای خلق ما ، اين کارگران و دهقانان زحمتکش و همچنين زبان و قلم روشنفکران ما بسته است. اما اين زنجيرهای اسارت هميشگی نيست و به دست توانای ايشان باز خواهد شد.”
فريدون ابراهيمی مدت شش ماه تحت سخترين شکنجه ها زندانی بود. او تمام سختيها را تحمل می کرد و با افتخار می گفت :
“من بهترين سالهای عمرم را در راه آزادی و سعادت زحمتکشان آذربايجان و سراسر ايران صرف نموده ام. در اين مدت تلاش کرده ام اين وظيفه خود را شرافتمندانه انجام دهم. من در ميان شعله های مبارزات خلق تربيت شده ام. از اين رو خود را در خدمت خلق می دانم و به راه مبارزه مقدسی که در پيش گرفته ام افتخار می کنم. در اين مراحل آخر مبارزه نيز اراده و جسارت خود را حفظ خواهم کرد”.
وی در دفاعيات خود در بی دادگاه رژيم مخلوع با قاطعيت از حق تمامی خلقها و زحمتکشان ايران دفاع می کرد و جنايات امپرياليسم و نوکران سرسپرده داخلی شان را افشا نمود. او در قسمتی از سخنان خود گفته بود:
“آينده از آن کسانی است که عرق ريزان کار می کنند. کسانی که دستهايشان از شدت کار پينه بسته است. اين دستهای پينه بسته درهای تمام زندانها و شکنجه گاهها را خواهند گشود و تمام جلادان و ستمکاران را نابود خواهند کرد. روزی خواهد رسيد که تمامی کسانی که خلقهای ايران را از حقوق خود محروم نموده ، فرهنگ و افتخارات ملی آنها را لگدمال کرده اند و برای پر کردن جيبها و کيسه های خود از طلا انسانهای زحمتکش را تحت استثمار قرار داده اند، مجبور به جوابگويی جنايات و خيانتهای خود در مقابل خلق خواهند شد”.
پاسخ رژيم به رزمنده پولادين اعدام بود. دو روز قبل از اعدام، او خواست که کت و شلوار مشکی را که هنگام عزيمت به پاريس جهت شرکت در کنفرانس صلح تهيه کرده بود، برايش به زندان بفرستند. در تمام طول شب اعدام با رفقای خود صحبت کرد. او از وظيفه انسانها نسبت به اجتماع و خلق و از شيرينی زندگی توأم با مبارزه سخن ها گفت. سحرگاه، پس از اصلاح صورت، کت و شلوار خود را با پيراهن سفيدی بر تن کرد و کراوات سرخرنگش را به گردن زد. در اين کار نهايت سليقه را به خرج ميداد. او در مقابل تعجب بعضی از رفقا گفت:
” ما تمام زندگی خود را با پاکی و شرافت گذرانده ايم، چرا بايد زير چوبه دار با حالتی پريشان ظاهر شويم؟”
فريدون ابراهيمی در ساعت 4 صبح روز اول خرداد 1326 ، در خيابان ستارخان تبريز، جلوی باغ گلستان اعدام شد. او با گامهايی محکم به سمت چوبه دار رفت و با حالتی تمسخرآميز و نگاهی پر از نفرت به جلادان حکم کرد که طناب را به گردنش بياندازند.
در اين روز خلق آذربايجان در ماتم فرو رفت. جوانان مبارز در تبريز دست به تظاهرات و اعتراض زدند و ” کميته های انتقام” تشکيل دادند.