آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

نگاهی گذرا به جنبش 21 آذر

( بمناسبت هفتادمین سال، بخش پنجم)

مذاکره بین هیئت حکومت ملی آذربایجان به ریاست پیشه وری و دولت مرکزی را در نخستین نشست آن در تهران ، تصمیم هیئت وزیران و ابلاغیه 7 ماده ای دولت قوام در باره آذربایجان تشکیل می داد که در برخی موارد با خواسته های هیئت آذربایجان همخوانی و همسویی نداشت . هیئت آذربایجانی خواسته های مردم آذربایجان را در 33 ماده جمعبندی کرده، برای پیشبرد آن تلاش کردند، ولی نمایندگان دولت مرکزی برخی از خواسته های هیئت آذربایجانی را به بهانه های گوناگون مانند مخالفت شاه و شرایط کشور به آینده موکول می کردند و با وقت کشی و طولانی کردن مذاکرات، در پی اجرای اهداف خود بودند. قوام با پافشاری و اصرار خواهان انحلال قشون ملی آذربایجان و اسقرار ارتش در آذربایجان بود و پیشه وری با آگاهی از پیآمد های آن می گفت : مادامی که در ارتش و ژاندارمری اطلاحاتی به عمل نیآید، نمی توان به فکر « دمکراتیک » سلسله جنبانان آن اطمینان داشت، این ها به آنجا پا گذاشته و نهضت دمکراتیک آنجا را که به سرعت رو به تکمیل است به زور تفنگ از بین می برند.( روزنامه داد، شماره 735، 22 اردیبهشت 1325 )، هرچند این مذاکرات در تهران دستآورد چندانی نداشت و دوری افراد برجسته حکومت ملی به مدت طولانی از محل خدمت خود در تبریز، تاثیرات منفی مهمی در جامعه آذربایجان گذاشت، از یک سو دودلی، عدم قاطعیت و عقب نشینی از برخی مواضع مهم و حساس مانند تخلیه زنجان، در صفوف و طرفداران حکومت ملی تفرقه و شکاف می افکند و از سوی دیگر تنگنای اقتصادی را بعد از دوران کوتاه سازندگی و عمران گسترش می داد که این روند زمینه نارضایتی را در بین بازاریان و کسبه فراهم می کرد، در نتیجه با پایان اولین دور مذاکرات اختلاف دیدگاه بین جناح ها در رهبری فرقه دمکرات آذربایجان نمایان تر شد، پیشه وری به انتقاد های تند و گزنده از دولت مرکزی افزود و بار دیگر قدرت و خواست مردم آذربایجان را در سخنرانی ها و نوشته ها فریاد زد، در گزارش خود به مردم آذربایجان گفت: … کار ها از حدود فرقه و تشکیلات آن تجاوز کرده و صورت عمومی بخود گرفته است، مردم برای رهایی خویش از چنگال ظلم و اسارت یکباره قیام نموده اند، حکومت تهران می خواهد سازمان ژاندارمری را که اساسا مخالف قانون اساسی است، قانونی معرفی کرده، نفوذ وحشت زای این قوه منحوس را مجددا به آذربایجان برگرداند و توسعه دهد… ملت ما از اداره قشون خود عاجز نیست. اگر تهران آذربایجانی ها را واقعا ایرانی می داند، اشخاصی را که پیشنهاد می کنیم به فرماندهی قشون تعیین نماید، البته این مسئله خوشآیند آنها نیست، زیرا آنان حکومت را در ایران منحصر به سه چهار نفر می شمارند… خلاصه کلام این است که هیئت حاکمه تهران می کوشد کار های بزرگ و اصلاحاتی را که شروع کرده ایم از بین ببرد، شهر ها را به قبرستان مبدل نماید و ملت ما را که تازه از زیر بار فشار ظلم و بیدادگری ژاندارم های دزد و مامورین مختلس و جنایت کار نجات یافته دوباره بدست آنان بسپارد ( روزنامه آذربایجان شماره 199، 25 اردیبهشت 1325 ) پیشه وری با این گفتار نشان می داد که به نیت واقعی و پنهانی تهران آگاهی دارد و نمی تواند به مذاکرات با آنها خوشبین باشد.

حکومت مرکزی که رخداد های آذربایجان را به دقت زیر نظر داشت و از گسترش آن به نقاط دیگر نگران بود، هیئتی را به سرپرستی مظفر فیروز معاون سیاسی نخست وزیر، که همزمان ریاست اداره کل تبلیغات را هم در دست داشت، در 21 خرداد روانه تبریز کرد، سرعت مذاکرات این بار خیره کننده و شگفت انگیز بود، در پایان دو روز مذاکرات فشرده، موافقت نامه مهم که برخی از خواسته های حکومت ملی را هم برآورده می کرد در 15 ماده به امضای مظفر فیروز و پیشه وری رسید. با این موافقت نامه، رئیس دارایی با پیشنهاد انجمن ایالتی و تصویب دولت مرکزی تعیین می شد. در تعیین استان دار، انجمن ایالتی چند نفر را به وزارت کشور معرفی می کرد و از میان آنان فردی با تصویب دولت انتخاب می شد.

مجلس ملی آذربایجان با تغییر نام وظایف انجمن ایالتی را تا انتخابات مجلس 15 و تصویب قانون جدید و انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی پیش خواهد برد، برای تعیین تکلیف قوای محلی و فرماندهان آن کمسیونی از نمایندگان دولت و انجمن ایالتی در محل تشکیل و راه حل آن هرچه زودتر برای تصویب پیشنهاد خواهد شد. 75 درصد از عواید آذربایجان در محل هزینه و 25 درصد آن برای مخارج عمومی کشور به مرکز فرستاده خواهد شد. در این میان مخارج و عواید پست و تلگراف، گمرک، راه آهن، کشتی رانی دریاچه اورمیه بر عهده دولت خواهد بود و تلگراف انجمن های ایالتی و ولایتی و دوایر دولتی آذربایجان مجانا از آن بهره مند خواهند بود. و همچنین 25 درصد از عواید گمرکی به دانشگاه آذربایجان اختصاص خواهد یافت. دولت راه آهن میانه تا تبریز را امتداد داده، کارگران و متخصصان آذربایجانی در ساخت آن حق تقدم خواهند داشت. با توجه به احساسات مردم آذربایجان نسبت به ژاندارمری نام آن تغییر ( نگهبانی ) و فدائیان به آن انتقال خواهند یافت.

دولت با تقسیم اراضی خالصه که از سوی نهضت دمکراتیک آذربایجان انجام شده موافق است و تصویب آن را به مجلس پیشنهاد خواهد کرد و برای جبران خسارت مالکین و یا تعویض املاک کمسیونی از سوی دولت و انجمن ایالتی تشکیل خواهد شد، دولت در راستای عملکرد حکومت ملی لایحه انتخابات را بر اساس اصول دمکراتیک و با شرکت زنان در انتخابات ( دستآورد حکومت ملی آذربایجان ) به فوریت تهیه و به مجلس خواهد داد و تعداد نمایندگان آذربایجان هم با توجه به تعداد جمعیت افزایش خواهد یافت. ایالت آذربایجان شامل استان های 3 و 4 خواهد بود که با این ماده استان خمصه و زنجان از این ایالت جدا می ماند، برای پیشبرد امور آذربایجان شورای اداری آن از استاندار، روسای ادارات و انجمن ایالتی تشکیل و تحت نظارت انجمن انجام وظیفه خواهد کرد. در مدارس ابتدایی تا کلاس پنجم تدریس به زبان ترکی آذری و در متوسطه و عالی به هر دو زبان فارسی و ترکی خواهد بود، در این میان اقلیت های دیگر نیز تا کلاس پنجم به زبان خود آموزش خواهند دید، در ماده 15 از موافقتنامه آمده بود که آن در دو نسخه تنظیم و بین طرفین مبادله شده و پس از تصویب هیئت دولت و انجمن ایالتی آذربایجان اجرایی خواهد شد. توافقنامه در 23 خرداد 1325 تنظیم و از سوی مظفر فیروز و پیشه وری به امضاء رسید.

همانگونه که مشاهده می شود، موافقتنامه تبریز بخش مهمی از خواسته های مردم آذربایجان را برآورده می کرد، ولی اجرای ان به تصویب مجلس پانزدهم گذاشته می شد و سرنوشت قشون خلق و فدائیان هم به کمسیون ها واگذار می گردید که توانایی پاسداری و حفظ دستآورد های جنبش 21 آذر را داشت. بدنبال موافقتنامه« سلام اله جاوید » بعنوان استاندار کار خود را آغاز کرد و وزرای حکومت ملی هم به ریاست همان ادارات منصوب شدند، پیشه وری رهبری فرقه را در دست گرفت و از کار های دولتی دور ماند، تا بتواند به مبارزه سیاسی خود با ارتجاع ادامه دهد و در گفتگو با خبرنگار رادیو تبریز گفت: نهضت ما شکل تازه ای بخود گرفت و از این پس آذربایجان با تمام ایران راه آزادی را در پیش می گیرد.

بیشترین ناخشنودی را از موافقتنامه تبریز، مردم زنجان نشان دادند و با شرکت در یک میتینگ وسیع و گسترده به واگذاری استان خمسه و زنجان به دولت مرکزی اعتراض کردند و یادآور شدند که این اقدام تاثیر بسیار زیادی در روح و روان مردم آذربایجان و مبارزین راه آزادی خواهد گذاشت، پیشه وری با دلداری و دلجویی از مردم زنجان قول همکاری با مردم را می داد و می گفت: ما همه خواسته های خود را در بیانیه 12 شهریور بدون جنگ و خونریزی بدست آوردیم، زنجان و خمسه به حق جزو آذربایجان است، برای ما معلوم نیست که چرا نمایندگان دولت در جدا شدن خمسه از آذربایجان اصرار می ورزند، لکن ما به سبب کار های عمومی تر و بزرگتر، موقتا هم باشد آن را پذیرفتیم ( روزنامه آذربایجان، شماره 229، 29 خرداد 1325 ).آنچه مسلم است حکومت مرکزی با برنامه ریزی و اهداف نظامی که در سر داشت، خواستار تخلیه نیرو های قشون ملی و فدائیان از زنجان بود و آنجا را دروازه آذربایجان برای ورود به تبریز می دانست، از آن رو بطور پنهانی برای آمادگی و آغاز سرکوب به تقویت برخی از خوانین ( ذوالفقاری ها و … ) و گروه های ارتجاعی دیگر منطقه می پرداخت.

یکی از اشتباهات بزرگ حکومت ملی آذربایجان اجرای یک جانبه موافقتنامه تبریز بود، در حالیکه این موافقتنامه ضمانت اجرایی برای تهران نداشت و تهران تعهدات خود را به آینده و انتخابات گره زده بود، اجرای آن از سوی تبریز ناخشنودی زیادی در بین گروه ها و طبقات اجتماعی آذربایجان بوجود می آورد.انتخاب سلام اله جاوید بعنوان استاندار و اعضای حکومت ملی در راس ادارات از شتاب فعالیت های عمرانی کاست و آذربایجان را با تنگناهای بزرگ اقتصادی روبرو کرد، در این میان کاهش فعالیت های تجاری باعث نغمه های ناسازگار در برخی از تجار بازار شد و افراد دو دل را به سوی تهران سوق داد. همسو با آن خروج نفرات نظامی و امنیتی از زنجان با رنجش این نفرات روبرو شد و روح و روان آنان را آزرده کرد، پیشه وری برای بازدارندگی از روندی که آغاز شده بود با نوشتار و گفتار خود می کوشید روحیه مردم را بالا ببرد.

با موافقتنامه تبریز مقامات تهران با آسوده خیالی بیشتری به باز سازی نیرو های ارتجاعی خود پرداختند، در بخش جنوب با حمایت بریتانیا تحریکاتی آغاز شد و برخی از عشایر و شیوخ عرب با دادن اولتیماتوم به مرکز اعلام خود مختاری کردند تا توهم تجزیه را در کشور در اذهان مردم گسترش دهند. در این راستا انجمن ایالتی خوزستان بدون پایگاه مردمی با شرکت تعدادی از سران عشایر اعلام موجودیت کرد و برخی از عشایر خوزستان با حمایت مستقیم انگلستان « اتحادیه عشایر خوزستان » را تشکیل داده با نفرات مزدور و مسلح خود به کنترل مناطق نفت خیز پرداختند. در سوی دیگر احزاب چپ و مترقی با احساس خطر به تشکیل « جبهه موتلفه احزاب آزادی خواه » همت گماردند که در آن حزب ایران، حزب توده ایران، فرقه دمکرات آذربایجان، فرقه دمکرات کردستان، حزب جنگل و حزب سوسیالیست شرکت کردند و اعلامیه ائتلافی خود را در 9 تیرماه 1325 منتشر کردند.البته پیشتر ها قوام برای تحکیم قدرت خود و بدست آوردن کرسی های بیشتر در مجلس 15، حزب خود را با استفاده از امکانات دولتی به نام « حزب دمکرات ایران » طراحی کرده و در 29 تیر ماه 1325 خود در رهبری و مظفر فیروز را در معاونت آن قرار داد.

قوام از همان روز های نخست زمام داری خود، با سیاست نیرنگ و فریب، بدنبال فرصت مناسبی بود که ندای آزادی خواهی مردم آذربایجان را خاموش کند، در نتیجه به بازی های سیاسی و نظامی خود ادامه می داد.با تشکیل حزب دمکرات قوام گروه های فشار با اندیشه و تفکرات ارتجاعی، بویژه از مناطق جنوب به آن پیوستند، حالا قوام با زیرکی به بزرگنمایی احزاب چپ بویژه به فعالیت آنها در مناطق نفتخیز و محبوبیت آنها در بین کارگران و زحمتکشان می پرداخت تا از کمک و مساعدت نیرو های خارجی که مبارزه با افکار و اندیشه های چپ را آغاز کرده بودند، برخوردار شود، در این راستا از جبهه موتلفه احزاب آزادی خواه، دعوت به همکاری و تشکیل کابینه ائتلافی کرد و آنها بدون بررسی و آگاهی از دام و نیرنگ قوام آن را پذیرفتند، در نتیجه حزب توده ایران با سه وزارت و حزب ایران با یک وزارت در دولت ائتلافی قوام، در تاریخ 10 مرداد 1325 شرکت کردند، فرقه دمکرات آذربایجان به دلیل مخالفت نیرو های ارتجاعی و دربار، در این ائتلاف قرار نگرفت. کابینه ائتلافی قوام با احزاب چپ و ملی عمر کوتاهی داشت و در 75 روز به اتمام رسید، در این مدت قوام فرصت یافت تا نیرو های ارتجاعی را برای سرکوب جنبش آذربایجان فراهم کند.در این راستا با اقدام خائنانه ای بار دیگر از نمایندگان آذربایجان دعوت کرد تا برای تکمیل موافقتنامه تبریز راهی تهران شوند. هیئت آذربایجان، به سرپرستی میرزا علی شبستری وارد تهران شدند و در باغ «جوادیه» که در خارج از تهران قرار داشت ساکن شدند، بار دیگر مذاکره در تهران به منظور فشار روانی و روحی به مردم آذربایجان به درازا کشید، هیئت آذربایجان در تهران هم زیر نظر یک گروهان ژاندارم قرار داشتند. به نظر می رسد هنوز برخی از افراد برجسته و سرشناس فرقه بدون توجه به اراده مردم آذربایجان به وعده و وعید های بی پایه و اساس قوام و یا دولت ائتلافی وی خوشبین بودند.

هیئت آذربایجان بعد از دو ماه مذاکره در رابطه با مسائل مالی و اقتصادی، موقعیت قشون ملی و ژاندارمری بدون هیچ دستآورد مشخصی به تبریز بازگشت، تنها در رابطه با فرمانده ارتش آذربایجان و رئیس ستاد 6 نفر را معرفی و انجمن ایالتی 2 نفر را انتخاب می کند، در رابطه با ژاندارمری هم به همان شکل عمل می شود و « غلام یحیی دانشیان » هم به معاونت نگهبانی( ژاندارمری ) منصوب می شود، در شرایطی که آذربایجان زیر فشار شدید اقتصادی بود، دولت مرکزی مانع از پرداخت بانک ملی به بازگانان آذربایجانی شد که از مدت ها پیش، کالا به دیگر شهر های ایران فروخته بودند، در رابطه با موقعیت و حفظ انتظامات زنجان توافق شد که از طرفین 300 نفر آن را بر عهده گیرند و همزمان با تخلیه زنجان از سوی فدائیان، افراد مسلح خوانین مانند ذوالفقاری ها، یمینی ها و دیگران هم خلع سلاح شوند ولی در عمل دولت مرکزی با نیرنگ و حیله به تجهیز آنها پرداخت و در خفا افراد خود را برای آماده سازی و زمینه چینی حمله به آنجا فرستاد. در این میان سلام اله جاوید، بعنوان استاندار دو هفته دیگر به مذاکرات و گفتگو با تهران ادامه داد، در همه این مدت قوام با استفاده از کارشناسان نظامی ایالات متحده و بریتانیا به آموزش پنهانی گروه های فشار و سرکوب به عناوین مختلف ادامه می داد و طرح خیانت را به جنبش مردمی آذربایجان در سر می پروراند، در این راستا جبهه ی واحدی از ارتجاع، دربار، سرکرده عشایر جنوب و عناصر بیگانه تشکیل شده بود تا نهضت مردمی آذربایجان را با استفاده از راه و روش های مختلف نابود سازد. به هر رو با شورش گسترده عشایر جنوب به سرکردگی « ناصر قشقایی » که از حمایت عوامل خارجی و دربار بهره مند بود و با دولت ائتلافی قوام سر ناسازگاری داشت، وزرای حزب توده ایران از کابینه بیرون آمدند و عمر کوتاه مدت کابینه ائتلافی، در 25 مهر ماه 1325 به پایان رسید.

در پی آن، کابینه جدید تشکیل شد تا زمینه و شرایط حمله به آذربایجان را فراهم آورد. قوام که مدت ها با انتخابات مجلس 15 مخالفت می کرد به وزارت کشور دستور داد که شرایط انتخابات را فراهم و انجام آن را تا 16 آذر به پایان برساند، و مظفر فیروز را هم از کابینه دور کرد و بعنوان سفیر به مسکو فرستاد. فرقه دمکرات آذربایجان مخالفتی با انتخابات مجلس 15 نداشت و بر این باور بود که باید شرایط را برای جشن های بزرگداشت 21 آذر فراهم آورد، در حالیکه قوام نه تنها به فکر سرکوب بلکه به فکر انتقام از مردم آذربایجان بود.

انجمن ایالتی آذربایجان بر اساس موافقتنامه با تهران دستور تخلیه زنجان را از قشون ملی صادر کرد و در روز اول آذرماه 1325 شهر و حومه آن را به مقام نظامی تهران ( سرهنگ بو اسحاقی ) تحویل داد، این رخداد خشم برخی از مبارزین آذربایجان را برانگیخت، آنان به صداقت حکومت مرکزی باور نداشتند و فریاد می زدند: برادران! سلاح های ما را نگیرید، اینان غیرت و ناموس ندارند، جنایتکارند، به قول خود وفادار نیستند، مبادا به آنها اعتماد کنید! ما را دست بسته تسلیم این آدمکشان نکنید. بگذارید از آزادی و شهر زیبای خود دفاع کنیم و در این راه یا بمیریم یا یکباره آزاد شویم ( روزنامه آذربایجان، شماره 361، 8 آذرماه 1325 ) روزهای بعد نشان داد که این مبارزین راه آزادی از شقاوت و بی رحمی نفرات مسلح خوانین و ارتشی که به اصطلاح برای تامین آرامش و آسایش مردم زنجان آمده بودند، آگاهی بهتر و بیشتری داشتند. از همان روز های نخست برخلاف موافقتنامه تبریز و تهران، نیرو های نظامی با تانک و توپ به طرق مختلف وارد شهر شدند، قتل و جنایت و دزدی از مردم محروم و فقیر بویژه آنهائیکه به نوعی تمایل به فرقه و جنبش 21 آذر داشت، آغاز شد، آنان نه تنها به حریم مردم تجاوز کردند، بلکه به سینمایی که در دوره حکومت ملی ساخته شده بود حمله کرده، اسفالت خیابان ها را تخریب کردند تا آثاری از دوران حکومت ملی در شهر باقی نماند، در این میان جنایات خوانین در مناطق روستایی وحشتناک بود. تا جائیکه با خواست برخی از فرماندهان اعزامی از تهران حکومت نظامی اعلام کردند.

حوادث زنجان نشان داد که دولت مرکزی در نظر دارد به بهانه تامین امنیت انتخابات، نیروی نظامی به آذربایجان بفرستد، در نتیجه انجمن ایالتی آذربایجان با تلگرافی به قوام آن را مغایر با موافقتنامه تبریز خواند و یادآور شد که نیازی به اعزام نیرو نیست و نیروی نگهبانی آذربایجان توانایی آرامش و امنیت انتخابات را دارد، و اگر جناب اشرف حسن نیت دارند، طبق ماده ی 37 از نظامنامه انتخابات می توانند بازرسانی را به منطقه اعزام دارند ( روزنامه داد، شماره 897 ، 11 آذرماه 1325 ). قوام از موضع قدرت، در خواست این تلگراف را رد کرد و نه تنها اعزام نیرو را تسریع بخشید بلکه از سلام اله جاوید بعنوان استاندار خواست که شرایط ورود نیرو های نظامی را تسهیل سازد. ناگفته نماند که نیروی نظامی تنها به مناطق آذربایجان و کردستان اعزام می شد، در منطقه جنوب خبری از آن نبود. پیشه وری با اطلاع از اعزام نیروی نظامی به تبریز با ابراز خشم نوشت: مرتجعین کهنه کاری که شش ماه تمام با حیله و نیرنگ و تردستی ماجراجویانه ای در اغتنام فرصت می کوشیدند، بلاخره چهره واقعی خود را آشکار ساختند و رئیس دولت که تا حد افراط عبارت « حسن نیت، حل مسالمت آمیز » را بخورد مردم داده در خفا سرگرم تدارک ماجراهای جدیدی بود، حرف آخر خود را زد.( روزنامه آذربایجان، شماره 357 ، 5 آذرماه 1325 ).

پیشه وری در دفاع از دستآورد های فرقه و تقدیر از مقاومت برخی از فدائیان، در مناطق مختلف به سخنرانی های آتشین خود ادامه می داد و برای بالا بردن روحیه مقاومت، مردم را به دفاع از آزادی تشویق می کرد، شعار های مقاومت مانند« مرگ با شرافت بهتر از زندگی با اسارت و ذلت است » و یا « اولدی وار دوندی یوخ » در صفحات اول روزنامه آذربایجان انعکاس می یافت. بار دیگر شور و هیجان تبریز را فرا گرفته بود، گروه های فدایی، قزلباش و نیرو های مردمی «بابک » آمادگی خود را برای مبارزه به فرقه یادآور می شدند. نیرو های اعزامی از تهران در 16 آذرماه به سوی آذربایجان از طریق میانه روانه شدند، افسرانی که از تهران و مناطق دیگر آمده به قشون ملی آذربایجان پیوسته بودند، از نیرو های نظامی و اعزامی از تهران خواستند که از برادر کشی و جنگ داخلی برحذر باشند و قول ارتجاع را نخورند که دولت های بیگانه آن را تحریک می کنند.باید یادآور شد که ژورژ آلن سفیر آمریکا از فرستادن نیرو به آذربایجان حمایت می کرد و آن را یک تصمیم عادی و بجا می دانست.

نیرو های مقاومت آذربایجان برای پیشگیری از ورود نیرو های نظامی مرکز به سوی « قافلانکوه » حرکت کردند ولی همچنان قوام با دفاع از اعزام نیرو و لشگرکشی به آذربایجان سخن از تامین و رفاه و آسایش مردم می گفت و هواپیماها بر فراز تبریز اعلامیه پخش می کردند، در نهایت نیرو های نظامی در روز 19 آذرماه به سوی تبریز حرکت کردند تا آزادی و نشاط را در آذربایجان نابود سازند، قوام لشگرکشی به آذربایجان را حسن نیت در اجرای انتخابات می نامید، حمله به آذربایجان حمله به آزادی بود که با استفاده از ارتش گستاخ و بیرحم و عوامل مسلح ارتجاع منطقه پیش برده شد.

پیشه وری خواهان مقاومت در برابر نیرو های نظامی مرکز بود ولی صدا های دیگری در رهبری فرقه به گوش می رسید، سلام اله جاوید و میرزا علی شبستری و برخی دیگر خواهان تسلیم و ترک مقاومت بودند، از آن رو پیشه وری با یاس و ناامیدی مجبور به قبول شرایط شد و از رهبری فرقه کناره گیری کرد، « محمد بی ریا » جایگزین وی شد و به دبیر کلی فرقه انتخاب گردید. در روز بیستم آذرماه، محمد بی ریا و سلام اله جاوید در گردهم آیی مردم قطعنامه ای را صادر و با ورود نیرو های نظامی از مرکز موافقت کردند و یادآور شدند که فعالیت فرقه دمکرات آذربایجان همچنان ادامه خواهد یافت، در روز بیست و یکم که قتل و غارت شروع شده و ارتش و دادگاه های صحرایی احکام اعدام صادر می کرد و اربابان و مزدوران مسلح آنان که از مدت ها پیش خود را آماده می کردند از لانه های خود بیرون خزیده جنایت می آفریدند، محمد بی ریا به نام کمیته مرکزی فرقه دمکرات، اعلامیه صادر می کرد و می گفت باید برای پیشگیری از برادرکشی و خون ریزی از منافع خود چشم پوشی کنیم و با خونسردی خود از بروز هرگونه ناامنی جلوگیری کنیم. همزمان میرزا علی شبستری رئیس انجمن ایالتی آذربایجان هم تلگرافی به شاه فرستاد ولی جوابی دریافت نکرد. دربار با همکاری دولت قوام و ارتجاع محلی تصمیم به نابودی این جنبش مردمی گرفته بودند که با فداکاری و از خودگذشتگی هزاران نفر شکل گرفته و بارور شده بود، در نتیجه تعدادی از دلاوران آذربایجان کشته و تعدادی دیگر مجبور به مهاجرت به آنسوی مرز شدند

با ارتش شاهنشاهی مالکین بزرگ و روحانی های موقوفه خوار هم به آذربایجان برگشتند، خوانین جنایات بیشماری در روستا ها براه انداختند، آنان بهره مالکانه سال قبل را هم از دهقانان فقیر درخواست کرده، به اندوخته اندک دهقانان چشم طمع دوختند، هر دهقانی که به نوعی ابراز علاقه و نزدیکی به فرقه کرده بود مجازات شد، از کشتار و قطع عضو گرفته، گاهی لخت و عریان از روستا ها بیرون کردند، در این میان فرصت طلبان هم به بازار مکاره وارد شدند تا با خوش خدمتی به رژیم شاهنشاهی و ارتش متجاور موقعیتی بدست آورند و در کشتار به ارتش یاری رسانند. برخی از روحانی ها مانند آیت اله العظمی سید یونس اردبیلی و حاج میرزا حبیب فتوای ارتداد نفرات فرقه را داده، جان، مال و ناموس آنان را حلال اعلام کردند، تقسیم اراضی بویژه شرکت زنان در انتخابات ( حق رای ) را مغایر و دشمنی با شرع نبی خواندند.( نشریه یاز، سورگونده گونئی آذربایجان قلم انجمنی، نئومره 1، تیر 1392، مقاله سیروس مددی با عنوان، پیوند ناخجسته پاسبانان تاریکی، ص 27 ). در روز 22 آذرماه سرتیب « هاشمی » فرمانده نیرو های اعزامی از مرکز در شهر تبریز، با اعلام حکومت نظامی موافقتنامه های منعقده بین دولت قوام را با حکومت ملی آذربایجان ملغی اعلام کرد. این تجاوز آشکار نشان داد که هدف قوام و ارتجاع از مذاکرات طولانی با مقامات حکومت ملی آذربایجان، فریبی بیش نبود و آنها دنبال فرصت مناسبی می گشتند که این جنبش مردمی و آزادی خواهی را پیش از گسترش آن به مناطق دیگر کشور نابود سازند. سال های طولانی مردم آذربایجان در محافل خصوصی از آن روز های زشت و تلخ خاطرات وحشتناکی تعریف می کردند، در این میان برادران ذوالفقاری، امیر افشار، اسلحه دار باشی و برخی دیگر از سواران این جنایتکاران به درجات نظامی و شجاعت مفتخر شدند.

شاید یکی از روز های تلخ و دردناک در تاریخ آذربایجان، روز کتاب سوزان باشد که در آن هزاران کتاب درسی، ادبی و اجتماعی که در دوره حکومت ملی به چاپ رسیده بود، جمع آوری شده در میادین شهر، مدارس و روستا به آتش کشیده شد، برخی از بی خبران با اظهار شادمانی پیرامون شعله های اتش گرد آمدند، هدف رژیم از کتاب سوزان نابودی فرهنگ و هویت یک ملت به پا خواسته بود و می خواست آثاری از فرقه دمکرات آذربایجان و خدمات اجتماعی و فرهنگی آن باقی نماند.

شکست جنبش مردمی آذربایجان ضربه سنگین و سختی به مجموعه روند تکاملی جنبش آزادی خواهی در کشور زد. شرایط را برای استمرار استبداد در دوره های بعدی آماده کرد، برخی از روشنفکران خود باخته هم به انتشار مطالبی کذب و مسموم پرداختند تا جنبش مردمی آذربایجان را ساخته و پرداخته بیگانگان نشان دهند و سال های طولانی در این مسیر قدم برداشتند تا اذهان عمومی را نسبت به آن و رهبران برجسته آن بدبین سازند.

حکومت ملی آذربایجان در مدت کوتاهی کار های بسیار مهم و ماندگاری انجام داد، آگاهی سیاسی، اجتماعی و سندیکایی را بالا برد. شور، شوق و اشتیاق مردم را با خودآگاهی و اعتماد به نفس به قدری گسترش داد که در این مدت کوتاه با امکانات اندک اعجاز آفرید. رادیو، دانشگاه، لوله کشی شهر( پیش از تهران)کارخانه پارچه بافی ( ظفر )، ساخت 500 مدرسه، اسفالت و سنگفرش کوچه ها، اصلاحات ارضی، کاهش بهره مالکانه، قانون 8 ساعت کار و یک روز تعطیلی با حقوق، پیشگیری از احتکار و بازار سیاه، تدریس به زبان مادری، کلینیک های بهداشتی در شهر و روستا، تاسیس انجمن هنرمندان، نویسندگان و تشکیل قشون ملی و فدایی و… دایر گردید، در این میان برای نخستین باز زنان در انتخابات شرکت کردند.

با شکست جنبش 21 آذر، آذربایجان بار دیگر مورد خشم و نفرت ارتجاع قرار گرفت، بعد از کشتار در روز ها و ماه های نخست، تصویه و تخلیه آذربایجان از نخبگان و کارآفرینان شروع شد، در راستای مرکز گرایی گذشته، برخی از سرمایه های مادی و انسانی یا با تشویق و یا با تهدید و گاهی با اجبار مجبور به مهاجرت به مناطق مرکزی شدند، بار دیگر در سال های بعد قحطی و گرسنگی بر جامعه آذربایجان حاکم شد، مردم محروم و گرسنه آذربایجان مجبور به ترک یار و دیار خود شدند و برای گذران زندگی و کار در شرایط سخت و طاقت فرسا راهی تهران و شهر های جنوب شدند. در پی شکست جنبش، رژیم شاهنشاهی روز 21 آذر را روز نجات آذربایجان خواند و هر ساله آن را با آب و تاب تعریف و جشن گرفت، ولی واقعیت در آذربایجان جز ظلم و ستم و تحقیر چیز دیگری نبود که در برخی موارد از سوی برخی از خبرنگاران نقل می شد. رحیم زهتاب فرد خبرنگار روزنامه « ظفر » در یادداشت های خود از آذربایجان می نویسد: رنگ ها زرد، پا ها سست، افکار منقلب، همه در بهت عظیمی گرفتارند، شهر تبریز که روزی با رونق ترین بازار تجارتی ایران بود و صادرات آن ارقام بزرگی تشکیل می داد، امروز در وضع بحرانی به سر می برد و مظهر فقر و بدبختی و کانون بیماری شده، آذربایجان آباد، به یک استان ویران تبدیل شده گویا شهر در محاصره دشمن است، وجود حکومت نظامی و کثرت مامورین آگاهی منظره غریبی به شهر داده است…اگر می خواهید وضعیت امروز آذربایجان را پیش خود مجسم کنید یاد خشونت و تندی مامورین گشتاپو با مردمان نجیب فرانسه و لهستان شکست خورده را در ذهن خود مجسم کنید که آذربایجان فعلی به مراتب وضعش بدتر از فرانسه ی اسیر آن روز است ( به نقل از گذشته چراغ راه آینده است، ص 508) همزمان هزاران نفر از مردم آذربایجان از سوی استاندار و تیمسار شاهبختی فرمانده حکومت نظامی به بهانه های مختلف جمع آوری و به کمپ بدرآباد لرستان اعزام شدند. بنابرین ارتش متجاوز مرکز نه تنها آرامش به آذربایجان نیآورد بلکه قحطی و گرسنگی را به مردم مظلوم تحمیل کرد، در سال های 1327 و 28 هزاران نفر از گرسنگی جان دادند و گاهی از فرط گرسنگی به جان هم افتاده و علف و ریشه گیاهان را خوردند.

خشم و نفرت ارتجاع و دربار نسبت به مردم و جنبش مردمی آذربایجان فرو کش نکرد، با اینکه در ظاهر دولت لایحه ای برای عفو عمومی در آذربایجان در 15 تیر ماه 1327 تهیه و تنظیم کرد و به تصویب مجلس شورایملی هم رسید، و لی هرگز اجرایی نشد، تا جائیکه در اوایل سال 1338 تعدادی از افرادی که بعد از یورش ارتش به آذربایجان مجبور به فرار شده و به آنسوی ارس رفته بودند با درخواست های پی در پی خواهان برگشت به زادگاه خود شدند، بعد از مذاکرات بین شوروی و ایران توافق شد که آنان بدون پیگرد به میهن خود برگردند، اغلب آنان روستائیان ساده ای بودند که از ترس خان و ژاندارم به آنسو فرار کرده، حال با گذشت زمان تمایل داشتند که باقی عمر خود را در کنار خویشان و آشنایان بگذرانند، آنان بعد از سال ها زندگی در شوروی اندوخته اندکی داشتند که به صورت اشیاء ( ساعت، دوربین عکاسی، وسائل پزشگی، سماور و… ) با خود آورده بودند که با فروش آنها مدتی گذران خود را تامین کنند، آنان را به محض ورود به باغ « مهران » آورده، نخست همه اشیاء آنان را غارت کرده با آنان مانند اسرای جنگی رفتار کردند، با تحقیر و تهدید بازجویی ها شروع شد، سوابق آنان در فرقه، همکاری آنان با ک گ ب و اطلاعات دیگری که آنان هیچگونه آگاهی نداشتند، برخی زبان فارسی را خوب نمی دانستند، در نهایت با تشکیل پرونده های سنگین به دادگاه نظامی سپرده شدند، دادگاه برخی را به 10 سال و برخی دیگر را به 15 سال و برخی را هم به اعدام محکوم کرد، این گروه در زندان به باغ مهرانی ها مشهور بودند ( به نقل از درد زمانه، خاطرات محمد علی عمویی، ص 142 ). این نشان می دهد که با گذشت سال ها از شکست جنبش مردمی آذربایجان در 21 آذر 1325 و تصویب لایحه در مجلس در راستای عفو عمومی از کینه استبداد و ارتجاع کاسته نشده و تبلیغات مسموم در رابطه با این جنبش ادامه داشت.

پایان سخن: زمینه های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جنبش 21 آذر از سال ها پیش فراهم آمده بود، فرهنگ تحقیر شده، اعمال سیاست های نابرابر و ناعادلانه اجتماعی و فقر گسترده اقتصادی از جمله عوامل این خیزش و جنبش مردمی آذربایجان را تشکیل داده بود، برکناری رضا شاه از یک سوو سیاست های تبعیض آلود همراه با بحران های شدید اقتصادی در دوران گزار سلطنت به محمد رضا شاه، و برخی از عوامل خارجی مانند حضور نیرو های ارتش سرخ از دیگر سو به پیدایش و سرعت سازمانی فرقه دمکرات یاری رساند و در مدت کوتاهی پایگاه مردمی قدرتمندی پیدا کرد. در این راستا افراد خوش نام با سابقه های طولانی در سیاست رهبری آن را در دست گرفتند و در مدت کوتاهی چهره آذربایجان را دگرگون کردند، تا جائیکه استبداد و ارتجاع به وحشت افتاد و برای نابودی آن به هر راهی سر زد و در نهایت با کاربرد حیله و نیرنگ به هدف خود رسید. این جنبش عظیم مردمی نه با خواست و نه با دستور کسی شکل گرفت و نه یک شخص و یک گروه می تواند تشکیلاتی به وسعت فرقه را بدون شرکت توده های مردمی تشکیل دهد.

فرقه دمکرات آذربایجان پس از یک سال به شکل بیرحمانه ای سرکوب شد، ولی از عشق و علاقه مردم به آن کاسته نشد و عملکرد فرقه بعد از گذشت دهه ها هنوز در مناطق مختلف آذربایجان نقل محافل می شود. پایگاه اصلی جنبش را دهقانان، تهیدستان جامعه و کارگران و زحمتکشان تشکیل می دادند که از همان روز نخست رعب و وحشت در دل استبداد و ارتجاع انداخته بود، از آن رو برای سرکوب آن اتحاد بزرگی از استبداد و ارتجاع داخلی و همفکران خارجی آنان شکل گرفت. در این میان مراکزی هم در شکست آن به شکل های مختلف ( تبریز، تهران، مسکو، واشنگتن و لندن )، هرکدام به فراخور حال خود و در راستای منافع خود در آن نقش داشتند، نقش تبریز خوش باوری به سیاست بازان حیله گر تهران همراه با کم تجربگی و آرزو های بزرگ برای آذربایجان بود گه گاهی زودرس می نمود و در آن ساختار و شرایط اجتماعی قابل دستیابی نبود.ولی تجربه ای بود که می توانست راه آزادی و دمکراسی را در میهن هموار سازد و پیش ببرد…….. پایان

محمد حسین یحیایی

Facebook
Telegram
Twitter
Email

از کتاب: انقلاب ایران سالهای 1978-1979 .آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی دارای نشان پرچم سرخ کار انستیتوی شرق شناسی/ ترجمه- رحیم کاکایی

گرفته شده از فیسبوک رحیم کاکایی بخشی از فصل چهارده/سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مناسبات اقتصادی خارجی جمهوری اسلامی ایران

ادامه مطلب