عضو هیئت اجرائیه فرقه دمکرات آذربایجان
عادله خانم اجازه دهید ابتدا هفتاد و یکمین سالگرد انتشار بیانیه دوازده شهریور را از طرف هئیت تحریره روزنامه آذربایجان ارگان کمیته مرکزی فرقه دمکرات آذربایجان به شما تبریک بگوییم و برایتان آرزوی موفقیت داشته باشیم.
با تشکر ازشما و ممنون از فرصتی که در اختیار من قرار دادید. من هم این روز گرامی را به شما و از طریق شما به همه اعضا و هواداران فرقه دمکرات آذربایجان تبریک می گویم و برای خلق بزرگ آذربایجان آرزوی سعادت و خوشبختی دارم.
س: رفیق عادله شما بعنوان یکی از قدیمی ترین اعضاء فرقه دمکرات آذربایجان که از آغاز فعالیت آن بطورموثرشرکت داشته اید. تاثیر جنبش 21 آذر را در حوزه زنان چطور می دیدید؟
ج: زنان آذربایجانی پا به پای مردان در مبارزات و حرکت های انقلابی شرکت داشتند و در جنبش 21 آذر نیز نقش بسزایی بازی کردند. زنان آذربایجانی مانند زنان دیگر نقاط کشورمان به شدت تحت تاثیر فرهنگ عقب مانده و مردسالاری قرار داشته و دارند. در زمان رضا شاه برای ظاهر سازی که گویا ایران کشور متمدنی است، با زور حجاب را از سر زنان بر می داشتند. این هم یک نوع نادیده گرفتن حقوق زنانی بود که دارای اعتقادات دینی و سنتی بودند. به همین دلیل این زن ها که تعدادشان هم کم نبود، خودشان را در خانه زندانی کرده بودند و در اجتماع ظاهر نمی شدند. در شهر ما اردبیل، زنانی بودند که چندین سال از خانه بیرون نیامده بودند. حتی در خانه با امکانات محدود، با یک طشت آب حمام می کردند. مادر من که خود زن روشنفکری بود همیشه حجاب “کل آقایی” داشت و حاضر نبود آن را از سر بر دارد. بارها با آژان ها در گیر می شد. مردم شاهد کتک زدن زنانشان توسط آژان ها بودند. بعضی از خان ها نیز دختران رعیت های خود را شب عروسی تصاحب می کردند و بعد تحویل داماد می دادند. این حرکت ها بشدت مردم را آزار میداد و تنفر عمومی را بر می انگیخت.
با ورود نیروهای متفقین و فرار رضا شاه وضع تغییر کرد. وقتی ارتش شوروی وارد آذربایجان شد از هوا اعلامیه پخش کردند و در اعلامیه ها از برابری حقوق زنان و مردان گفته شده بود.
س ــ دکتر در سالهای 1316 ـ 1317 گروهی از مهاجرین ایرانی از اتحاد شوروی به ایران برگشتند. بخش بزرگی از آنها آذربایجانی بودند. برخورد با این خانواده ها چطور بود؟
ج ــ رضا شاه ابتدا بر خورد سیاسی می کرد و خیلی با گرمی از این خانواده ها استقبال کرد تا خانواده های بیشتری را تشویق به برگشت کند. بعدها با آتش زدن یک انبار اسلحه و انداختن آن به گردن مهاجرین، وضع بطور کلی برگشت. این خانواده ها به شدت تحت فشار قرار گرفتند. خیلی ها زندانی شدند و یا در مناطق بد آب و هوا تبعید گردیدند. خانواده هایی بودند به این طریق سالها از هم بی خبرماندند. القاب تغییر آمیز به این خانواده ها می دادند. در کوچه آنها را بی دین، بلشویک و چوردون (ده مناتی) صدا می زدند. با آنها معاشرت نمی کردند. اگر با دختری از این خانواده ها وصلت می شد. این دختر حق ارتباط با خانواده اش را نداشت. شناسنامه هایی که به مهاجرین داده بودند فامیلی های تحقیر آمیز، غیر ایرانی و یا نامفهوم در آن نوشته می شد.
س: سواد زنان آذربایجانی قبل از تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان در چه سطحی بود؟
ج: تا آنجا که به منطقه اردبیل مربوط می شود و من به چشم خودم زن با سوادی ندیدم. اگر هم بودند خیلی کم بودند. مدرسه دخترانه ای که من در آن درس می خواندم معلمانش از تهران آمده بودند. اما با تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان دختران و زنان تشویق به سواد آموزی شدند. مدارس شبانه برای آموزش بزرگ سالان ایجاد شد و خیلی ها برای آموختن وارد مدارس شدند. کتاب ها به زبان آذری چاپ و توزیع شد. زنان امکان پیدا کردند تا برابر با مردها در سیاست شرکت کنند. زنان آموزش نظامی دیدند. عده ای از زنان وارد پلیس شدند. در درمانگاهها و بیمارستان ها زنان مشغول بکار شدند. زنانی که آموزش نظامی دیده بودند، در نامه ای از پیشه وری خواسته بودن تا اجازه دهد برای مبارزه با قشون دولت مرکزی و عوامل فئودالها وارد جنگ شوند.
س: از منظر سیاسی زنان چه نقشی ایفا می کردند؟
ج: در اردبیل مادرم خدیجه،فاطمه قهرمانی و منظر خانم خیلی فعال بودند. این ها حوزه های حزبی را اداره می کردند. منظر خانم از همه این ها با سواد تر بود. از ایل شاهسون دختری که همه اورا با نام شاهسون قیزی (دختر شاهسون) می شناختند. مسلحانه با اسب در اردبیل حرکت می کرد. او خود را فدایی فرقه می دانست. در این عرصه دختران جوان خیلی فعال تر بودند. تشکیلات جوانان فرقه در اردبیل با مسئولیت مختار دیده کنان فعالیت می کرد. دختران زیادی در این تشیکلات فعال بودند. یکی آز انها مریم مباحی بود که با نام مریم سعدی شناخته می شد. مریم به خاطر فعالیت سیاسی دوازده بار دستگیر شده بود. ما دختران جوان تشکیلات جوانان برای آموزش نظامی به سرباز خانه می رفتیم و توسط مهدی کیهان که یاد و خاطره اش گرامی باد، آموزش نظامی می دیدیم. من خودم در میتنگ ها سخنرانی می کردم. برای اینکه دیده شوم، (دختر 16 ساله با اندام کوچک) گاری می آوردند و روی گاری میز قرار می دادند و من می رفتم بالای میز برای جماعتی که خیلی مشتاق شنیدن بودند، سخنرانی می کردم. به همین خاطر برای محافظت از خودم، تشکیلات یک اسلحه کمری به من داده بود.
س: این فعالیت ها در اردبیل متمرکز بود و یا در شهرها و روستاهای اطراف نیزجوانان فعالیت داشتند؟
ج: نه خیر. شور و شوق جوانان برای آموختن ومشارکت در سازندگی سراسری بود. یک فضای جدیدی ایجاد شده بود و گویا انرژی که سالها در صندوق خانه ها حبس شده بود به یک باره آزاد شده بود و فوران می کرد. مردم آذربایجان مخصوصا جوانان با تمام نیرو می خواستند از این فرصت پیش آمده استفاده کنند. بیاموزند و بسازند و عقب ماندگی های گذشته را جبران کنند. یادم هست برای انتخابات تشکیلات جوانان نمین به این شهر رفته بودیم. من طبق معمول سخنرانی می کردم و می خواستم جوانان بیشتری به ما بپیوندند. این جلسه دو روز بطول کشید و خیلی هم موفق بود. خبرنگار روزنامه جودت خاطره جالبی را از این جلسه نوشته بود.
روزنامه جودت نوشته بود: در میان جوانانی که در جلسه شرکت کرده بودند، سه نفر دختر چادری جلب نظر می کرد. همین سه نفر بعد از ظهر بدون چادر در جلسه حاظر شدند و فردا صبح روسری های خود را کنار گذاشته بودند و می خواستند فعال تر شرکت کنند.
س: چه در صدی از اعضای تشیکلات فرقه را زنان تشکیل می دادند؟
این سئوال را به این دلیل می پرسیم که بافت شهر اردبیل و اطرافش، نسبت به جاهای دیگر مذهبی تر و سنتی تر است.
ج: من اطلاع دقیقی ندارم. اما با آن چیزی که می دیدم، می شد حدود سی یا چهل در صد حدس زد. فقط میدانم که خیلی از زن ها به خود باوری رسیده بودند و می خواستند در حد توان خود در پیشرفت جامعه نقش داشته باشند.
س: پس از مدتی از تشکیل حکومت ملی آذربایجان، اولین کنگره تشکیلات جوانان فرقه در تبریز تشکیل شد. از تشکیلات جوانان اردبیل در این کنگره کسی هم شرکت داشت؟
ج: نمایندگان تشکیلات جوانان اردبیل عبارت بودند از مختار دیده کنان، مریم مباحی و من. ما در این کنگره شرکت کردیم و با خیلی از جوانان پرشور آذربایجانی آشنا و تبادل نظر کردیم. خیلی مفید بود.
س: دکتر در باره حکومت ملی و یک سال فعالیت آن در عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بسیار نوشته اند و اسناد زیادی منتشر شده است. در عرصه هنر مخصوصا از طرف جوانان چه کارهایی صورت می گرفت؟
ج: در اردبیل فردی بود معروف به “حسن آرتیست” که خیلی به هنر و مخصوصا سینما علاقه مند بود. برای اولین بار فیلم سینمایی را او وارد اردبیل کرد. و در یک سالن کوچک و محقر به نمایش گذاشت. من فیلم ارشین مالالان را در آنجا چندین بار دیدم. برای فیلم هایی که او نشان می داد، استقبال زیادی می شد. بعد از سرکوب فرقه، به جرم نشان دادن فیلم او را به گاری بسته بودند وبا شلاق می زدند تا مانند اسب و قاطر گاری را در خیابان های اردبیل بچرخاند. بدین شکل او را تحقیر می کردند.
مدرسه صفوی کلوب بزرگی داشت. که ما آن را برای نمایش تئاتر و کنسرت موسیقی استفاده می کردیم. من ربابه اشراقی، ( ربابه مرادوا خواننده سرشناس) مریم ایزدی و مادرم خدیجه این کلوب را اداره می کردیم. من از منزل لباس، فرش و لوازم دکور را می بردم و صحنه را آماده برای نمایش می کردیم و خودمان نیز نقش بازی می کردیم. خیلی وقت ها ربابه نقش دختر و من نقش پسر را بازی می کردم. همیشه سالن پر از جمعیت بود. بخصوص جوانان بیشتر حضور داشتند.
دکتر از این که فرصتی به ما دادید تا به مناسبت سالروز انتشار بیانیه دوازده شهریور با شما گفتگویی داشته باشیم و خوانندگانمان را با فضای آن روز کشورمان بیشتر آشنا کنیم، خیلی ممنون هستیم. امیدواریم که همیشه سلامت باشید. در پایان اگر صحبتی با خوانندگان روزنامه آذربایجان دارید.لطفا در میان بگذارید.
من هم از شما تشکر می کنم که یک بار دیگر مرا به گذشته بردید تا خاطرات تلخ وشیرین آن روزها برایم زنده شود. تاریخ کشورما بخصوص آذربایجان سرشار است از مبارزه و بازهم مبارزه برای رسیدن به آزادی، عدالت و حقوق ملی است. این حقوق دیر یا زود محقق خواهد شد. من شکی ندارم این مبارزات و جانفشانی ها پلکانی برای رسیدن آن روزهای خوب و شکوفاست.
دلم می خواهد سخنانم را با یک خاطره پایان دهم. در اردبیل بقالی بود به نام یدالله که انصافا تار هم خوب می زد. در شهر معروف بود به یدالله بلشویک. این نام را به این خاطر به او داده بودند که همیشه یک کراوات قرمز می بست. پس از سرکوبی فرقه ومستقر شدن ارتش شاه در اردبیل، نیروهای رژیم او را بار ها زیر مشت و لگد گرفتند تا کراواتش را باز کند. یدالله کوتاه نیامد، تمام فشارها را تحمل کرد اما تا آخر عمر کراواتش را که نشانه اعتقاداتش بود، کنار نگذاشت. موفق باشید!