آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

نظام آموزشی رفتارنگر

ایران 70درصد افت تحصیلی دانش آموزان، ترک تحصیل 400هزار کودک در یک سال در مقاطع دبستان، دانش آموزان دیپلمه ناکارآمد و ناتوان و… محصول پایبندی نظام آموزشی ایران به سیستم های رفتارنگر است؛ سیستم آموزشی یی که در اواخر قرن نوزدهم مطرح شد و هم اکنون فقط امریکا و ایران به مدارس رفتارنگر که یک الگوی کاملاً امریکایی است و منطبق با نظام سرمایه داری وفادار مانده اند .

ناصر یوسفی، مسوول موسسه پژوهشی کودکان دنیا، معتقد است اگر بتوانیم سرمنشاء اصلی نظام آموزشی ایران را نقد کنیم، وزارت آموزش و پرورش رنگ و بوی بهتری پیدا می کند و آموزش در ایران به یک جریان کاربردی نزدیک می شود. وی اصرار دارد این مقدمه درباره تمایز بین وزارت آموزش و پرورش و سیستم ها و نظام های آموزشی در ابتدای گفت و گو چاپ شود و این تمایز برایش خیلی مهم است چون«بعضی ها فکر می کنند وقتی در مورد آموزش و پرورش صحبت می کنیم، می خواهیم در مورد وزارتخانه صحبت کنیم و آن را نقد کنیم در حالی که شما می توانید یک سیستم را نقد کنید و این ربطی به وزارتخانه ندارد. صحبت های من در مورد یک سیستم است که می تواند این وزارتخانه قبول داشته باشد یا قبول نداشته باشد. این سیستم هم قبل از انقلاب بوده و هم بعد از انقلاب و این هیچ ربطی به وزارت آموزش و پرورش بعد از انقلاب هم ندارد و ماجرا خیلی کهنه تر از این فضا است.»

ناصر یوسفی که در حال حاضر دانشجوی دکترای آموزش و پرورش است، قصه های بسیاری را به صورت کتاب یا در نشریات کودک و نوجوان در کشورهای مختلف دنیا از جمله نروژ، دانمارک، سوئد، امریکا و کانادا به چاپ رسانده و جوایزی از شورای کتاب کودک، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، یونسکو، ادبیات جنگ و غیره دریافت کرده است .

ناصر یوسفی به عنوان متخصص ارشد مسائل کودکان، مشاور بسیاری از سازمان های بین المللی مانند یونیسف، کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، یونسکو و شورای جهانی جمعیت بوده و طرح های بسیاری را به نفع کودکان سازماندهی و اجرا کرده است.

این روزها صحبت از نقد، ناکارآمد بودن و تغییر سیستم آموزشی مدارس ایران بارها از سوی مسوولان مختلف تکرار شده است. اما این ناکارآمد بودن فقط و فقط تکرار می شود و گویا هیچ راه حلی در کارنیست؟

من هم مثل شما قبول دارم که خیلی ها، آموزش و پرورش را نقد می کنند و آن را قضاوت می کنند ولی مشکلی که در جامعه ما به وجود می آید این است که این نقدها بسیار مخدوش شده است و شما نمی توانید بفهمید که چه چیزی را نقد می کنند. بعضی وقت ها کتاب های درسی را نقد می کنند و بعضی وقت ها کار معلم ها را و خیلی اوقات آیین نامه ها، نتیجه تحصیلی یا کارکرد مسوولان را. ولی از آنجا که نتوانستیم اصل کار را نقد کنیم هیچ کدام از این نقدها به جواب نمی رسد و از این به بعد هم به نتیجه نخواهد رسید مگر اینکه ما بتوانیم سرمنشاء اصلی را زیر سوال ببریم. من معتقدم اگر این اتفاق بیفتد هم وزارتخانه رنگ و بوی بهتری پیدا می کند و هم اینکه نتایج درخشان تری خواهیم داشت و بهتر خواهیم توانست آموزش را به یک جریان کاربردی نزدیک کنیم.

سرمنشاء اصلی؟

منظور همان نظام آموزشی مدارس ایران است. برای تحلیل این نظام باید به دوران مشروطه برگردیم. از زمانی که دوران مشروطیت را تجربه کردیم این بحث پیش آمد که ما باید بتوانیم آموزش را فراگیر کنیم و نقطه عطف جامعه ما بعد از مشروطیت این بود که آموزش را به عنوان یک حق برای کودکان به رسمیت شناختیم. این ماجرا ادامه پیدا می کند تا دوران پهلوی که می بینیم تلاش قابل توجهی صورت می گیرد تا عده زیادی از کودکان حق رفتن به مدرسه را پیدا می کنند و 70درصد کودکان این امکان را پیدا می کنند که به مدرسه بروند و این خود رقم قابل توجهی برای فاصله بین دوره مشروطیت و عصر پهلوی بوده است. بعد از انقلاب هم آموزش و پرورش به معنای واقعی فراگیر می شود و هم اکنون در کوچک ترین روستاها، مدرسه وجود دارد و هرجا که امکان تشکیل مدرسه وجود نداشته، نهضت سوادآموزی وارد کار آموزش شده است. ما شاخص بزرگی در کشورمان داریم و آن این است که 90درصد کودکان ما وارد کلاس اول می شوند و می بینیم که آموزش و پرورش ما در تداوم مشروطیت تا امروز، حرکت خود به سوی فراگیر شدن آموزش را به خوبی انجام داده است. ولی مبحثی که اتفاق می افتد این است که فراگیر بودن به خودی خود یعنی چه؟ و آموزش کارآمد یعنی چه؟ و البته همواره تاکید بر ناکارآمد بودن آموزش در مدارس بوده است بدون اینکه منظور از آموزش کارآمد مشخص شود

در آمارهای رسمی آموزش و پرورش اعلام شده است 70درصد دانش آموزان ما دچار افت آموزشی هستند و این یعنی اینکه از هر 100 کودک که وارد اول دبستان می شوند 30 نفر آنان به مرحله دیپلم می رسند و 70 نفر آنان جا می مانند. این آمار رسمی دولت است آن هم در کشوری که جزء معدود کشورهای جهان است که برای کودکان شان به صورت متمرکز کتاب درسی چاپ می کند. چرا 70درصد افت تحصیلی داریم و چرا درصد کوچکی از همان 30درصد وارد دانشگاه می شوند و در عین حال درصد بالایی از این دانش آموزان نمی توانند به صورت فعال وارد بازار کار شوند و همه این را می دانند که همان درصدی که دیپلم می گیرند این توانایی را ندارند که کارآمد باشند و بتوانند خودشان را در زندگی جمع و جور کنند و من فکر می کنم که خیلی ها با من هم عقیده هستند که این افراد ناکارآمد و ناتوان هستند.

در روزنامه همشهری از قول مسوولان آموزش و پرورش اعلام شده بود حدود 400هزار کودک در مقاطع پایه دبستان در سال 84 ترک تحصیل کرده اند. اگر همین میزان ترک تحصیل را در دوره راهنمایی و دبیرستان در نظر بگیریم، ببینید چه وضعیتی پیدا می شود؟ این کودکان به کجا می روند و چکار می کنند؟ چرا ما در آمارها داریم کودک کلاس اول ترک تحصیل می کند؟

مسوولان همواره یکی از دلایل را نبود مدارس راهنمایی و دبیرستان ذکر می کنند یا اینکه در برخی مناطق محروم والدین به دختران شان امکان ادامه تحصیل در مقاطع راهنمایی و دبیرستان را نمی دهند و این دانش آموزان از چرخه تحصیل باز می مانند. ولی تقریباً با توجه به آمار وزارت آموزش و پرورش، از لحاظ تحت پوشش قرار دادن دانش آموزان در مقاطع مختلف تحصیلی تقریباً مشکلی نداریم. بر فرض مثال برای هر چند روستا یک مدرسه شبانه روزی ساخته شده و دانش آموزان می توانند در نزدیک ترین مدرسه به روستای خود بمانند و درس بخوانند. پس این بهانه خوبی نیست برای ترک تحصیل دانش آموزان مناطق محروم. از لحاظ فیزیکی در ساخت مدارس خیلی خوب کار شده است و آموزش و پرورش هم توانسته بدون دخالت مستقیم افراد زیادی همانند خیران مدرسه ساز را درگیر کار ساخت و ساز مدارس کند. از سوی دیگر ما در کشوری هستیم که به لحاظ مسائل مذهبی این اعتقاد برای خانواده ها فراهم شده که دختران شان با معلمان زن کار می کنند و هیچ نگرانی از این بابت ندارند.

خب پس شما دلیل این افت تحصیلی را در چه می دانید؟

نکته یی که هست و من باز می خواهم به مشروطیت برگردم این است که این دوره همزمان می شود با دوره یی از روان شناسی علمی و تجربی که در اروپا و امریکا شروع شده بود و باعث و بانی «سیستم های روان شناسی رفتارنگر» بود. سیستم های رفتار نگر، سیستم هایی بودند در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که معتقد بودند ما می توانیم نتایج را از قبل تعیین کنیم و مخاطب مان را به آن نتیجه مطلوب برسانیم. سیستم های رفتارگرایی، به نوعی سیستم های از پیش تعیین شده هستند. یعنی تعیین می کنند مخاطب قرار است به کجا برسد و چه اتفاقی قرار است برایش رخ دهد و از چه راهی می توان مخاطب را به خواسته یی که از قبل برایش تعیین شده، رساند. در سیستم های رفتارگرایی، نتیجه خیلی زود مشخص می شود و این سیستم ها به دلیل همین ویژگی توانستند خیلی خوب خودشان را به دنیا معرفی کنند، چون نتیجه خیلی سریع مشخص می شد و خانواده هایی که کودکان شان را به مدرسه می فرستادند، می توانستند نتیجه این آموزش ها را به خوبی ببینند. پس این سیستم، ویژگی های ارزشمندی در دوره تاریخی خودش داشت. در سیستم های رفتارنگر معتقدند ما باید تعیین کنیم که کودکان چه چیزی بخوانند و من تعیین کننده این جریان آموزشی هستم و به همین دلیل اتفاقی که می افتد این است که گروهی از کارشناسان تعیین می کنند که هر کودک در هر سنی باید چه مطالبی را بخواند.

یعنی سیستم آموزش و پرورش ایران هم در آن دوران از سیستم رفتارنگر تبعیت کرده است؟

البته. شما از اول دوران حکومت پهلوی می بینید که کتاب های درسی وارد جریان آموزشی مملکت ما می شود و محصول این می شود که یک کتاب درسی کاملاً یکسان برای یک گروه سنی برای همه بچه های کشور تدوین می شود آن هم در کشوری که تنوع آب و هوایی، فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی فراوانی دارد و این اتفاق می افتد که برای گروه بزرگی از کودکان یک منبع تعیین می شود و در این سیستم کودکان باید خود را با آن منبع هماهنگ کنند، چه دوست داشته باشند و چه دوست نداشته نباشند و اگر دوست نداشته باشند از سیستم حذف می شوند و زمانی می توانند وارد پایه بعدی سیستم آموزشی شوند که نشان دهند آن را فهمیده اند و در یک دوره آموزشی و در یک زمان مشخص باید پاسخگوی امتحان مربوطه باشند.بعد از جنگ جهانی اول می بینیم که مکاتب دیگر روان شناسی هم وارد میدان می شوند مانند گشتالگراها که کاملاً رودرروی رفتارنگرها بودند و اعتراض شان هم این بود که کاملاً نمی توانیم تعیین کنیم محرکی که امروز من به شما می دهم حتماً همان جوابی را می دهد که من فکر می کنم و اصلاً ممکن است که به جواب های مختلف برسد؛ جواب های دیگری که حتی من در تخیلم هم نیست. به همین دلیل است که سیستم گشتالگرا، رودررو با سیستم رفتارنگر جلو آمد. بالطبع این سیستم هم روان شناسی و الگوهای تربیتی خاص خود را داشتند. مثل جان دیوری، والدروف و مونته سوری. مونته سوری این روش را که حتماً باید کتاب درسی برای آموزش دانش آموزان وجود داشته باشد، رد می کند و این تجربه حداقل از سال 1920در دنیا مطرح است که گشتالگراها به تقابل با نظام رفتارنگری و چالش با آن برخاسته اند. و اما در اواخر جنگ جهانی دوم می بینیم که پیاژه به عنوان یک روان شناس تحول گرا وارد می شود که چند مرحله هم جلوتر از گشتالگراها است. پیاژه این دیدگاه را مطرح می کند که کودکان یک فرآیند را طی می کنند و نمی شود آنان را در یک زمان و یک نقطه دید و یک درس به آنان داد یا آنان را در یک زمان خاص ارزیابی کرد. پیاژه معتقد است کودکان در یک جایی شروع می شوند و به یک جایی ختم می شوند و این یک دوره زمانی دارد و ما نمی توانیم تعیین کنیم که در یک دوره یی کودکان چه پاسخی دارند. پیاژه معتقد است کودکان زمانی چیزی را یاد می گیرند که خودشان در تجربه مستقیم با اشیای پیرامون خود قرار بگیرند و زمانی که چیزی به آنان آموزش داده می شود در حقیقت آنها را از یادگیری محروم کرده ایم. پیاژه در منابع مختلف اشاره می کند که سیستم های رفتارنگر، کودکان را در اسارت های مختلف، نگه داشته اند و مانع از رشد همه جانبه آنان در دوره تاریخی خودشان شده اند. بر اساس دیدگاه پیاژه مدارسی کودک محور شکل می گیرند که خود را با نیازهای کودکان منطبق می کنند و در این مدارس، کودکان باید جریان های آموزشی را تعیین کنند و آموزگاران باید در خدمت خواسته های کودکان باشند. این مدارس نتایج قابل توجهی هم داشته اند. حتی در ایران هم متخصصان آموزش که می خواهند دانش خود را به رخ بکشند از پیاژه نام می برند این در حالی است که نمی شود به پیاژه که می گفت اگر به کودکی آموزش دهیم، او را از یادگیری محروم کرده ایم اعتقاد داشت ولی از نظام مرحله یی بودن آموزش سیستم رفتارنگر تبعیت کرد. می خواهم این نکته را بگویم که بعد از فوت پیاژه در سال 1908، حداقل چند الگوی جدید مطرح می شود که هیچ کدام حتی گردشان هم به سیستم آموزش و پرورش ایران نمی خورد و سیستم آموزش و پرورش ایران همچنان وفادار به سیستم رفتارنگری می ماند. در حالی که ما بعد از روان شناسی تحول نگر، روان شناسی انسان گراها را داشتیم و الگوهای آموزشی از دل این سیستم بیرون آمد که به هر حال یکی از مطرح ترین الگوهای آموزشی بوده اند و اینکه تا به امروز موثرتر از این الگو دیگر وجود ندارد.

سیستم آموزشی مدارس ایران با دوران قبل از انقلاب هیچ تفاوتی نکرده است؟ با اینکه انقلاب شد و خیلی از برنامه ها تغییر کرد ولی به طور مشخص ساختار و رویکرد نظام آموزشی ما هیچ تغییری نمی کند و کاملاً همان الگوی قبل از انقلاب است و تنها اتفاقی که می افتد این است که محتوا عوض می شود. به دلایل مختلف می توان گفت نظام آموزش و پرورش ما در بعد از انقلاب همان نظام قبل از انقلاب است و این خود جای تاسف دارد. ما این شانس را داشتیم که این نظام آموزشی را تغییر دهیم ولی این اتفاق نیفتاد به این دلیل که تئوریسین های آموزش و پرورش ما نتوانستند خودشان را با تئوری های روز دنیا منطبق و هماهنگ کنند.

پس دلیل ناکارآمدی سیستم آموزشی ایران از همین موضوع ناشی می شود؟ تبعیت از سیستم های آموزشی یی که سال ها است در کشورهای دیگر دنیا کنار گذاشته شده اند؟

مجموعه عواملی که ذکر شد باعث شده که سیستم آموزش و پرورش ما تقریباً یک الگوی کاملاً کهنه و ناکارآمد باشد به این دلیل که هیچ وقت نتوانسته نیاز مخاطب خودش را در نظر بگیرد و برای مخاطب همه چیز را از قبل تعیین کرده است و قرار است که دانش آموزان هم به آن حد برسند. وقتی من تفاوت های فردی کودکان را نمی بینم خب نتیجه این می شود که آنها نمی توانند خودشان را با این برنامه ها هماهنگ کنند و وقتی نمی توانند خود را هماهنگ کنند باید به این وضع تن دهند که خود من محصول این نظام بودم که فقط درس خواندم تا بتوانم نمره بیاورم و خیلی از چیزهایی را که خواندم که در زندگی روزمره هیچ استفاده یی از آن نمی کنم. به هر حال بسیاری از کودکان ما در دنیایی فعال و پویا زندگی می کنند و جامعه ما نسبت به نظام آموزشی مان، جامعه یی پویاتر شده و به همین دلیل دانش آموزان نمی توانند خود را با جریانی کهنه هماهنگ کنند و خیلی از والدین و کارشناسان اعتقاد دارند که بچه ها به مراتب از کتاب های درسی نوتر و جلوتر هستند. حتی تلویزیون موجود ما به مراتب جلوتر از نظام آموزشی است و همین کهنه بودن باعث می شود که کودکان همواره دچار تضاد و تناقض باشند و از سوی دیگر چون کودکان به هزاران دلیل هوشمندتر شده اند، دارند نتایج افرادی را که تحصیل کرده اند در جامعه شان می بینند و اصلاً نمی خواهند تن بدهند که به این دام بیفتند و به همین دلیل می بینیم که دیگر پسران تمایلی به دانشگاه رفتن ندارند. حالا از همه اینها گذشته، ایران یکی از معدود کشورهایی است که هنوز به سیستم رفتارنگر وفادار مانده است.

در کشورهای منطقه، وضعیت از این بهتر است؟

منظورتان از کشورهای منطقه، فقط افغانستان که نیست، در هند، پاکستان، بنگلادش، ارمنستان، ترکیه و…وضعیت به مراتب بهتر از ایران است. نمی خواهم بگویم در کشور ترکیه به طور مثال الگوهای آموزشی رفتارنگر وجود ندارند ولی در این کشور به الگوهای مختلف آموزشی اجازه فعالیت داده اند و مثلاً در ترکیه خانواده ها این حق را دارند که انتخاب کنند فرزندشان در کدام مدرسه و با کدام سیستم آموزشی تحصیل کنند. در این کشور هم مدارسی با سیستم های رفتارنگر وجود دارد و هم پیاژه یی و هم گشتالگرا و هم انسان نگر و خانواده ها حق انتخاب دارند که کودکان شان با کدام سیستم آموزشی تحصیل کنند. اما در ایران، فقط یک حق انتخاب وجود دارد و کودکان ما فقط حق دارند در مدارس رفتارنگر که یک الگوی کاملاً امریکایی است و منطبق با نظام سرمایه داری تحصیل کنند و اگر من نخواهم کودکم در این نظام آموزشی درس بخواند هیچ حق انتخاب دیگری ندارم.

الگوی امریکایی منطبق با نظام سرمایه داری؟ یعنی مدارس ایران فقط از این نظام آموزشی پیروی می کنند؟

می دانید که تنها سیستم آموزشی که در دنیا هنوز از سیستم رفتارنگر استفاده می کند امریکا است، البته این را هم بگویم که رفتارنگرها در آنجا با تجهیزات و امکانات و کیفیت بیشتر فعالیت می کنند ولی در ایران ما حتی فاقد این امکانات و تجهیزات هستیم و اگر آن امکانات بود حداقل دل مان خوش بود که سیستم رفتارنگر به صورت کامل اجرا می شود. ولی شما می بینید در هند و بنگلادش، الگوهای مختلف آموزشی رایج است و این فرصت به کارشناسان و برنامه ریزان داده می شود که بتوانند الگوهای مختلف را جاری کنند تا کودکان حق انتخاب داشته باشند و این فرصت داده می شود که افراد بتوانند تنوع داشته باشند. در حالی که در سیستم های رفتارنگر در بطن شان، یکدستی به وجود می آید؛ افرادی که مثل هم هستند، مثل هم فکر می کنند، مثل هم تصمیم می گیرند و در این سیستم ها شما نمی توانید پویایی ببینید و شما می بینید که نتیجه سیستم رفتارنگر تربیت افرادی می شود که شاید فقط مجریانی خوب باشند و نه افرادی برنامه ریز و تئوریسین و خلاق و یکی از دردهایی که جامعه ما می کشد این است که آدم خلاق نداریم. من همه چیز را نمی دانم ولی حداقل در بعضی بخش ها که می شناسم این موضوع را می بینم و به همین دلیل بسیاری از کارشناسان تعلیم و تربیت، در دنیا معتقدند که سیستم های رفتارنگر در کشوری مثل ما در بطنش فاسد است. من تعریفم از فساد، شاید تعریف رایج نباشد ولی وقتی کودکان ما نتوانند فکر کنند و تصمیم بگیرند و بچه هایی باشند که فکر می کنند باید کار برای شان ایجاد شود، به نظر من این فساد است و این دانش آموزان محصول این سیستم هستند و تا زمانی که سیستم آموزش و پرورش ما از دام سیستم آموزشی رفتارنگرها بیرون نیاید، هیچ اتفاقی رخ نمی دهد.

منبع: باشگاه اندیشه

Facebook
Telegram
Twitter
Email

بخش مربوط به مسئله ملی از کتاب: انقلاب ایران سال‌های  1978-1979/ آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی دارای نشان پرچم سرخ کار، انستیتوی خاورشناسی/ ترجمه. رحیم کاکایی

بخش شکل‌گیری ارگانهای قانون اساسی حکومت بازتاب مسئله ملی در قانون اساسی یکی از مسائل حاد سیاسی- اجتماعی که رهبری

ادامه مطلب