مجید رضازاد عموزین الدینی
سرآغاز: روانشاد دکتر محمدحسین مبیّن(شیمشک) {تولد: ۱۳۰۶- وفات: ۶ مهر ۱۳۹۴}، پزشکی حاذق و دلسوز و ادیبی فرزانه و انسان وارسته و بزرگی بود که اعتباری برای شهر تبریز محسوب میشد. با وفات وی، آذربایجان همانا یکی از بی نظیرترین و بزرگترین شخصیتهای تاریخ معاصر خود را از دست داد. وی به خاطر مرتبه علمی و مردمداری و فضایل اخلاقیاش، در بین همه اقشار مردم تبریز از احترام و جایگاه خاصی برخوردار بود. ناماین پزشک بزرگ با منطقه “باباباغی ” نیز عجین شده است، لذا در آستانه اولین سالگرد وفاتاین انسان وارسته بطور گذرا به تاریخچهاین منطقه از تبریز میپردازیم.
***
پیش از سال ۱۳۱۲ هـ.ش. در زمان پادشاهان قاجار؛ با توجه به مزمن و عفونی بودن بیماری جذام(۱) که حتی در شهرهای کوچک و روستاهای بزرگ برای افراد جامعه محرز گشته بود، اهالی از مبتلایان بهاین بیماری دچار هراس گردیده و از آنان دوری میکردند و از آنجائی که ادامه حیات در انزوا و پنهان نمودن خود از دید مردم برایاین بلازدگان طبیعت نیز دیری نمیپائید چارهای جز ترک موطن خویش در پیش روی خود نمیدیدند و همچنین بخاطر اینکه دراین زمان عده قریب به اتفاق بیماران جذامی آذربایجان شرقی را بیماران منطقۀ قرهداغ (اهر و ارسباران) تشکیل میدادند، لذا دولت وقت را برآن داشت این بیماران را در محلی نه چندان مناسب از نظر شرایط آب و هوایی و امکانات اجتماعی گردهم جمع کند تا از این طریق هم سدی در مقابل شیوع این بیماری بصورت فیزیکی ایجاد گردد و هم حتیالامکان از آسایش نسبی برخوردار گردند. بعدها این محل در منطقه «ونیار» یا «آرپادرهسی» در مسیر شهرستان اهر بنام «قلعه» که مخصوص جذامیان بوده، معروف شد.
محل دقیق جذامیان قدیم مابین دو روستای آرپادرهسی واقع در قسمت شرقی متمایل به شمال تبریز و روستای ونیار در شمال شرق تبریز ،کمی متمایل به روستای ونیار در سمت چپ جاده تبریز-اهر و در انتهای زمینهای زراعی آبی قرار داشته و امروزه خرابههای آن مشهور است. به نظر برخی از مطلعین تأسیس قلعه مذکور در سال ۱۲۹۰ شمسی بوده است. این قلعه را حصار سنگی و گلی به ارتفاع تقریبی دو متر در میان گرفته بود، و ورود و خروج به داخل این قلعه از یک دروازه امکان پذیر بود و از نظر بهداشتی وضع بسیار نامطلوبی بر آن حکم میراند. بطوریکه کمتر کسی حاضر میشد، به قلعه نزدیک شود و از وضع آنها اطلاع حاصل نماید. در این اثناء مردی قابل تحسین، از افراد سالم منطقه بنام «فرج» از طرف دولت به عنوان کدخدا بر قلعه انتخاب و موظف شده بود آذوقه ساکنین قلعه را که شامل آرد و برنج و روغن بوده از مکانهای مربوط دولتی تهیه و در اختیار بیماران قرار دهد، پسر شخص مذکور، بنام « علی اشرف» نیز از طرف دولت وقت، امر بیماریابی را بر عهده داشت و جذامیانی را که گزارش آنها از طریق اهالی بعضی از روستاهای اطراف به او میرسید، به طریق ممکن پیدا میکرد و به قلعه انتقال میداد.
تعداد ساکنین قلعه از یکصد نفر تجاوز نمیکرد از این تعداد مردها بیشتر از زنان بودند و تعدادی خانواده جذامی که انگشت شمار بودند، نیز در میان آنان دیده میشد،که زن و شوهر بودند و هر دو مبتلا به بیماری، بطوریکه افراد متشکل از زن و مرد و خانواده، در چهل باب منزل مسکونی ایجاد شده در قلعه، اسکان داده شده بودند. این در حالی بود که ساکنان قلعه مذکور، با مشکلات چندی روبرو بودند. از یک طرف ابتلاء و انزوا و درماندگی، ساکنین این قلعه را تحت فشار قرار داده بود و از طرف دیگر شیوع زندگی ارباب و رعیتی در کشور افکار عمومی و دولت وقت را بخود مشغول کرده بود که در نتیجهاین محرومان به فراموشی سپرده شده بودند و رسیدگی به موقع به عمل نمیآمد، لذا این بیماران وادار میشدند برای سد جوع و اعلام درماندگی و بیچارگی خویش دست سئوال به پیش رهگذران و کاروانیان دراز کنند، این عمل بیماران، زنگ خطری برای دولت وقت محسوب شد و دولت را بر آن داشت تا این بیماران را به محل مناسب دیگری انتقال دهند. بدین ترتیب در سال ۱۳۱۲ شمسی، بیماران جذامی را که عده آنها به علت مرگ و میر از یکصد نفر به هفتاد نفر تقلیل یافته بود، به تدریج به محلی بنام «باباباغی»(۲) واقع در ۱۶ کیلومتری از مرکز تبریز در قسمت شمال شرقی آن انتقال دادند. این مکان در آن زمان طوری بود که حداقل نسبت به مکان اول از دید مردم مخفیتر و ایجاد مزاحمت احتمالی بیماران برای رهگذران ناممکن بود.(۳)
بنابراین احداث بناء آسایشگاه جذامیان باباباغی در دوره رضاخان در سال ۱۳۱۰ شمسی آغاز و در عرض تقربیاً دو سال و اندی، قسمتهای پیش بینی شده ساختمانهای آسایشگاه ساخته میشود. پس از اینکه این ساختمانها کاملاً برای پذیرش بیماران جذامی آماده میشود
در طی سالهای ۱۳۱۲ شمسی الی ۱۳۱۵ شمسی باقی مانده بیماران جذامی در آرپادرهسی که تعداد آنها بالغ بر هفتاد نفر بودند، تقریباً توسط اسب و شتر از قلعه به آسایشگاه باباباغی انتقال داده شدند.(۴)
روانشاد استاد دکتر «محمدحسین مبیّن» نیز دراین زمینه مینویسد: در یکی از روزهای گرم و خفقان آور تابستان ۱۳۱۲ عدهای بیمار مجذوم خسته و کوفته، تشنه و گرسنه، با چهرهای تکیده و رنجور، دست و پائی معیوب و معلول… از دره آرپادرهسی به سوی تبریز کوچ نموده و در عزلتکدۀ دیگری در ۱۶ کیلومتری شمال تبریز در محلی بنام « باباباغی» از املاک خالصه دولتی که زمانی شکارگاه ناصرالدین میرزا ولیعهد قاجار بود و بعد جزو املاک خالصۀ دولتی درآمده و در اختیار ادارۀ کل صحیۀ مملکتی قرار گرفته بود اسکان داده میشوند، تعداد آنان از مرد و زن، بزرگ و کوچک ۷۵ نفر بیش نبود. چهل اتاق محقر و کوچک برای سکونت آنان از دو سال قبل در دست ساختمان بود که بعدها به «چهل اتاق» شهرت یافت و مأمنی برای زندگی بیماران مجذوم ایران گردید. کم کم تعداد بیماران فزونی گرفت و برحسب نیاز آنان ساختمانهای دیگری برای سکونت بیماران جدید، بخش بیمارستان، درمانگاه، آشپزخانه، خبازخانه، موتورخانه، حمام و مسجد و مدرسه احداث گردید. بدین ترتیب شهرکی نسبتاٌ بزرگ در محدودۀ ۷۵۰۰ هکتار زمین مسطح محصور در میان دیواری از کوههای نه چندان بلند بوجود آمد…
روشنایی شبانۀ منازل از ژنراتور کوچکی تأمین میگردید. بیماران اغلب از غذای سرد (نان و پنیر، خربزه، سیب زمینی و لبوی پخته که از شهر میآمد) استفاده میکردند. بعدها آشپزخانۀ عمومی باغ بکار افتاد و بیماران مجذوم غذای گرم را نیز بعد از سالها تجربه کردند…
با پیشرفت و اجرای برنامههای بهداشتی – درمانی در سطح کشور وضع معالجه و درمان جذامیان نیز حال و هوای دیگر یافت. شادروان دکتر الفونس بیط داوید به نام اولین طبیب… به آسایشگاه باباباغی اعزام گردید. گفتنی است که نام آسایشگاه باباباغی تبریز در صحیفۀ مدارک مربوط به تهیۀ واکسن جذام توسط دکتر جان استانفورد ثبت و ضبط گردیده است. امروزه بیمارستان باباباغی رسالت علمی– پزشکی خود را در زمینۀ بررسی و تحقیق بیماریهای پوستی و جذام با حضور رزیدنتهای بیماریهای پوست، عفونی و چشم پزشکی به نحو شایان توجهی انجام میدهد…(۵)گفتنی است که دوره پهلوی دوم، خصوصاً «شروع سال ۱۳۴۲ را میتوان آغاز شکوفایی و توسعه بهداشت و رفاه در آسایشگاه باباباغی دانست».(۶)
در مجلۀ «همشهری ماه» دراین زمینه آمده است: باباباغی از سالهای ابتدایی دهه ۱۳۴۰ شمسی با گسترش فعالیتهای جمعیت کمک به جذامیان دچار تغییرهای زیادی شد و امکانات بسیاری در آن به وجود آمد. با آغاز نوسازیهای باباباغی، تمام ساختمانهای قدیمی این مرکز خراب شدند و ساختمانهای تازهای برای اسکان بیماران شفا یافته و خانوادههای آنها ساخته شد. ایجاد بیمارستانی تخصصی برای درمان بیماران جذامی اقدام دیگری بود که باباباغی را به یک قطب درمانی در کشور تبدیل کرد.
تا سال ۱۳۵۶ دراین مرکز پزشکان و متخصصان جذام، جراح پلاستیک، جراح عمومی و بیماریهای چشم، فیزیوتراپیست، پرستار و تکنسین، در خدمت بیش از ۴۰۰ بیمار جذامی این مرکز بودند که با ۱۱۵ کودک تندرست خود در آسایشگاه زندگی میکردند. با گسترش درمان در سال ۱۳۵۵ شمسی، ۱۷۶ عمل جراحی ترمیمی، ۲۱۴ عمل جراحی عمومی، ۳۷ عمل چشم و درمان با فیزیوتراپی دراین مرکز انجام شد. بیمارستان باباباغی هنوز هم به فعالیتهای خود برای نگهداری و درمان بیماران مبتلا به جذام ادامه میدهد. اوج فعالیتهایاین مرکز سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ شمسی بود که نزدیک به ۶۰۰ بیمار در آن نگهداری میشد.(۷) بهرحال پس ازاینکه آوازه وجود چنین مکانی برای بیماران جذامی به اقصی نقاط ایران رسید. بهداریها و مجامع بهداشتی هر منطقه نسبت به اعزام جذامیان به آسایشگاه باباباغی اقدام نمودند و جمعیت آن روز به روز رو به افزایش نهاد و همچنانکه ذکر شد، در سالهای ۵۰- ۱۳۴۹ شمسی آمار بیماران در باباباغی به ششصد نفر میرسید. از مسائل قابل ذکر دراین دوره میتوان به بازدیدهای «فرح پهلوی» ازاین آسایشگاه و رسیدگی وی به امور بیماران باباباغی اشاره نمود.(۸) لازم به ذکر است که در سال ۱۳۴۲ نیز فروغ فرخزاد شاعره معروف؛ جهت انعکاس وضع جذامیان مستقر در باباباغی بهاین آسایشگاه آمده و از آنها فیلم تهیه کرده بود. (۹)این شاعرۀ معاصر با اکیپی به همراهی و تهیه کنندگی «ابراهیم گلستان» به باباباغی میآید و فیلم مستندی میسازد با نام « خانه سیاه است».این فیلم نشان دهندۀ سختیهایاین بیماری و سختیهای زندگی جذامیان ساکن در باباباغی آن روزگاران بود.(۱۰) گفتنی است که پزشکان چندی در آسایشگاه باباباغی تبریز خدمت کردهاند که در این میان دکتر سید محمدحسین مبیّن(رئیس بیمارستان باباباغی) از معروفیت خاصی برخوردار است تا جائیکه وی را «پدر جذامیانایران» نامیده اند.” در مورد شرح حال و خدمات دکتر مبیّن بنگرید: رضوی، ۱۳۹۱، (استاد خدمت و صداقت…)، انتشارات کهکشان دانش، تبریز”.(۱۱)
گفتنی است جمعیت باباباغی بر پایه نتایج سرشماری عمومینفوس و مسکن سال ۱۳۸۵ شمسی ۴۰۹ نفر بوده، که اکنون این آمار کاهش یافته است. آقای فرشی آذر، رئیس مرکز باباباغی؛ آمار فعلی جمعیت ساکن دراین مکان را ۲۹۰ نفر اعلام کرده و میگوید: از افراد ساکن در باباباغی، ۱۰۹ نفر را آقایان و ۱۰۵ نفر را بانوان جذامی تشکیل میدهند.
علاوه براین افراد، بیش از ۸۰ نفر نیز کودکان و فرزندان بیماران جذامی هستند که دراین محل زندگی میکنند. به گفته وی، تعداد تختهای فعال در آسایشگاه باباباغی ۷۰ تخت است که به طور متناوب در اختیار بیماران ساکن قرار گرفته و جریان درمانی آنها انجام میشود. این مرکز به دو صورت آسایشگاهی و بیمارستانی اداره میشود و تنها مرکز کشوری در ارتباط با بیماران جذامیاست و تمام خدمات رفاهی و درمانی بیماران و افراد تحت تکفل آنها به صورت رایگان ارائه میشود. بخش درمانی این مرکز شامل چشم پزشکی، دندان پزشکی، فیزیوتراپی، گوش و حلق و بینی، درمانگاه و ویزیت پزشک عمومی، آزمایشگاه و داروخانه است. بیماران شفایافته این مرکز با خانواده خود در قسمت آسایشگاهی به سر میبرند و فرزندان سالم آنها تا مقطع دبیرستان در آموزشگاه ابوذر واقع در باباباغی تحصیل کرده و برای ادامه تحصیل به مدارس شهر مراجعت میکنند. رئیس مرکز باباباغی؛ مشکلات مالی ادامه تحصیل فرزندان، اشتغال فرزندان بیکار، تعمیرات اساسی ساختمانهای مسکونی و تأمین معاش افراد بیمار را از جمله مشکلات و معضلاتاین مرکز بیان کرده است. (۱۲)
منابع :
۱- در فرهنگ عمید و در ذیل “جذام” آمده است: آکله، داء الاسد، خوره، بیماری مزمن که باسیل آن شبیه به باسیل سل است و در سال ۱۸۷۰ توسط هانسن کشف شده است و در آسیا و افریقا و بعضی نقاط اروپا و آمریکا شیوع دارد و بر دو قسم است: یک قسم آن دارای عوارضی از قبیل برآمدگیهای مسی رنگ در روی پوست بدن میباشد که بتدریج تغییر میکند و تبدیل به زخم و جراحت میشود. قسم دیگر آن عبارت است از لکههای سفید شبیه به برص، و بی حسی بعضی از اعضاء بدن از قبیل بینی و دست و پا که گوشت آنها را فاسد میکند و از میان میبرد. دوره کمون آن بسیار طولانی است و ممکن است به ده یا پانزده سال برسد.”عمید، حسن، ۱۳۸۴، فرهنگ فارسی عمید، انتشارات امیرکبیر، تهران،ص۴۵۸”
۲- نام بابا باغی یاد آورخاطراتی از سردار ملی نیز هست،گویند ستارخان در پایان مبارزات دوره مشروطه که از جنگ خسته شده بود ا