آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

پشت پرده تدارک حمله به آذربایجان

از خاطرات ارتشبد حسین فردوست

وارد فرودگاه تبریز که شدیم ساختمان آن هنوز می سوخت. با کامیون به شهر رفتیم. دائما تیر هوائی خالی می شد و هنوز بدنبال طرفداران پیشه وری بودند و آنها را از خانه هایشان بیرون آورده و اعدام می کردند. در کنار خیابان ها جسد اعدام شده ها زیاد دیده می شد و حدود 2 الی 3 هزار نفر را اعدام کرده بودند.

«…یک روز محمدرضا به من گفت که خوشبختانه این رئیس جمور امریکا “ترومن” خیلی محکم با روس ها صحبت کرده و احتمال خیلی زیاد هست که اگر روس ها پرروئی نکنند؛ واحدهایشان از ایران خارج شوند. مسئله آذربایجان، چه خروج ارتش سرخ و چه حوادث بعدی و سقوط پیشه وری، محمدرضا را بشدت مرعوب امریکا کرد.

نیروهای شوروی در اوائل سال 1325 ایران را ترک کردند، ولی حکومت خودمختار در آذربایجان باقی بود. پیشه وری دولت خودمختار و مجلس و ارتش درست کرده بود. رئیس نیروهای مسلح غلام یحیی دانشیان بود. در این زمان نخست وزیر قوام السلطنه (احمد قوام) بود که با مسئله حکومت خودمختار آذربایجان بسیار مسالمت آمیز برخورد می کرد و می گفت که خودمختاری چیز مهمی نیست و ما می توانیم یک استاندار به آذربایجان بفرستیم و قدرت مرکزی را در آنجا نشان بدهیم. او یک استاندار هم معین کرد که آذربایجانی و قلبا متمایل به فرقه بود و من این استاندار، یعنی دکتر سلام الله جاوید را یکی دو بار در تهران دیدم ولی صحبتی نداشتیم.

محمدرضا که در این سال ها توقعش بالا رفته بود و نمی توانست اقتدار قوام السلطنه را تحمل کند و طالب قدرت بود با او بر سر شیوه حل و فصل مسئله آذربایجان اختلاف پیدا کرد. یک روز که من در اتاق خواب محمدرضا بودم تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم. قوام بود و می خواست با محمدرضا صحبت کند. گوشی را به محمدرضا دادم و در ضمن صحبت دیدم که می گوید: “غیرممکن است! چنین کار را من نمی کنم!” او پس از پایان صحبت به من گفت: “می دانی قوام چه می گوید؟ می گوید به این افسرانی که به پیشه وری پیوسته اند باید دو درجه ترفیع بدهی!” قوام از جواب محمدرضا خیلی ناراضی شد. این موضوع البته مسئله کم اهمیتی بود و احتمالا نظر پیشه وری بود که به قوام منتقل شده بود. بهر حال با طرح امریکائی ها قرار شد که محمدرضا با ارتش به آذربایجان حمله کند. دو لشکر به سمت آذربایجان حرکت داده شد.

روز 22 آذر 1325 محمدرضا به من گفت: “امروز یک هواپیما قرار است به تبریز برود و برای ارتش پول ببرد. تو هم با آن هواپیما برو و پس از 48 ساعت مراجعت کن و وضع را برای من و رئیس ستاد “رزم آرا” تعریف کن.”

وارد فرودگاه تبریز که شدیم ساختمان آن هنوز می سوخت. با کامیون به شهر رفتیم. دائما تیر هوائی خالی می شد و هنوز بدنبال طرفداران پیشه وری بودند و آنها را از خانه هایشان بیرون آورده و اعدام می کردند. در کنار خیابان ها جسد اعدام شده ها زیاد دیده می شد و حدود 2 الی 3 هزار نفر را اعدام کرده بودند. تعدادی از فرقه ای ها با دسته های کوچک تفنگدار به کوه ها رفته بودند که توسط چریک های دولتی آذربایجان که تفنگچی های ذوالفقاری بودند دستگیر و زندانی و اعدام شدند. ذوالفقاری ها در زنجان متنفذ بودند و ایل ذوالفقاری تحت امرشان بود. آنها در واقعه آذربایجان در بیرون راندن طرفداران پیشه وری فعالیت بسزائی کردند. یکی از برادران ذوالفقاری بنام محمد که فرد رشید و بلند قدی بود، مدتی شهردار تهران شد. یک دوره هم سفیر ایران در افغانستان بود و بعدا سناتور شد.

بهر حال من به ساختمان شهرداری که مقر ستاد ارتش بود شدم. پور هاشمی فرمانده لشکر به

Facebook
Telegram
Twitter
Email