نویسنده: ربر ریبو
برگرفته از: www.les7duquebec.com
در مقیاس بین المللی، ناکامی های دویچه بانک ثابت میکند که امروزه آلمان بار دیگر در بطن اقتصاد اروپا و جهان در چهارراه حوادث قرار گرفته است. توسعه اقتصادی آن، آلمان را در نقطه مقابل توسعه سرمایه آمریکا، سرمایه چین، سرمایه روس در اروپای مرکزی قرار داده است. ائتلافات جدید بار دیگر نضج میگیرند. از یکسو روسیه پیوندهای خود را با چین تنگتر میکند و همچنین بریتانیا. و از سوی دیگر فرانسه پیوندهای خود را با آمریکا محکمتر میکند در حالی که آلمان، منفرد، تلاش میکند کشورهای اروپایی تحت نفوذ خود را جمع وجور کند.
با ملاحظه روزانه عملیات بانکی و بورسی دویچه بانک، شما نخواهید توانست دلایل ورشکستگی نگرانکننده این بانک را دریابید. درواقع، این بررسی منتقدانه عملیات بانک آلمانی بدین معناست که بانک میتوانست به گونه دیگری عمل کند یعنی دولت میبایست قوانینی برای تحت کنترل درآوردن بانکها میگذراند، و مانع میشد که آنها سوداگری و عملیات بورس بازی بیش از حد ریسکدار را مانند عملیات «ساب پرایم» در سال ۲۰۰۷ به مرحله عمل برسانند. ولی هرگاه بانکی را مانع شوند به پس انداز کنندگانش وام دهد، آن بانک فوراً، و نه در پنج سال آتی، ورشکست میشود.
به نکات مختلفی که در «وب ماگازین» در اینباره مطرح شده توجه کنیم و پوچی آنها را نشان دهیم.
«دویچه بانک دارای سرمایه ای برابر با ۱۷هزار میلیارد دلار به صورت وام است. با وجود این پارسال زیانی به مقدار ۷ میلیارد دلار داشته است و آنهم به دلیل این که بانک مرکزی اروپا نرخ بهره ای برابر با صفر درصد تحمیل کرده است و به این ترتیب، چون وامها سود کمی را در پی خواهند داشت بانکها مجبورند در جست وجوی بورس بازیهایی باشند که سود بیشتری میدهد ولی در عین حال ریسک بیشتری را هم در پی دارد. بدتر این که، دولت ایالات متحده دویچه بانک را به علت مداخله اش در شیادی «ساب پرایم» (سالهای ۸ـ۲۰۰۷) تحت پیگرد قانونی قرار داده است و از آن مبلغ ۱۵ میلیارد دلار مطالبه میکند. سرمایه دویچه بانک برای وام دادن، به حد اشباع میرسد چون هرساله، مازاد بازرگانی اش از چندین میلیارد دلار فراتر میرود (۲۷۲ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۵).»
در تجزیه و تحلیل مزبور چنین ادامه داده شده است که در آلمان پس انداز بیش از حد است و وام به اندازه کافی نیست. این مطلب پس از بررسی اعداد و ارقامی که توسط صندوق بین المللی پول منتشر شده است تا اندازه ای تکذیب میشود. به یاری این اعداد و ارقام درمی یابیم که مقروض بودن در تمام کشورهای نیم کره شمالی، از جمله آلمان، به سطوح رکورد رسیده است. آری این درست است که پس انداز زیاد است ولی در عین حال مقدار وام گرفته شده نیز زیاد است. آنچه سرمایه گذاران آلمانی در پی اش هستند بازارهای کم خون بدون توانایی بازپرداخت هستند که «لاشخورهای مالی» به علت نداشتن طعه ای که پوستش را بکنند، از دست یکدیگر میربایند. سرمایه موجود به وفور یافت میشود ولی چون دیگر نمیتواند ارزش خود را نشان دهد، به صورت «سودآور» سرمایه گذاری کند (آنچه که اقتصاددانان مارکسیست «انباشت سرمایه ای» مینامند) و از آنجا، بانکداران مجبور میشوند به آن جریانی اجباری در مدار مالی تحمیل کنند که فقط میتواند ارزشش را تا حد منفجر شدن، از دست بدهد.
زیرا جریان مالی پول، فقط ارزشهای بورسی تخیلی از طریق جریانی انگل گونه ایجاد میکند که بخش فزایندهای از ارزش افزوده را به زیان بخش های تولید کننده اقتصاد (صنعت، ساختمان، حمل ونقل) به خود اختصاص میدهد. این پدیده در این مرحله نهایی امپریالیستی شیوه تولید سرمایه داری، پدیدار نشده است بلکه از همان اوان این شیوه تولید وجود داشته و در مرحله امپریالیستی تا حد انفجار نظام شدت یافته است.
چرا آلمان در کانون توفان قرار گرفته است؟
آلمان در کانون توفان قرار گرفته است زیرا اقتصاد آلمان شکوفاست، مدرنترین، رباتیزه ترین اقتصادها در تمام دنیاست. اقتصاد آلمان آن اقتصادیست که به نیرومندترین ترکیب ارگانیک از لحاظ سرمایه رسیده است (سرمایه ثابت/سرمایه متغیر). در یک مدار اقتصادی، ارزش فروش تولید شده نسبت به سرمایه به کار گرفته شده، یک ضریب سطح بازدهی اقتصاد را به دست میدهد. (۱) از این نقطه نظر، اقتصاد آلمان بسیار کاراست. زیرا اقتصادیست که بسیار مکانیزه و روباتیزه و بنابراین دارای بازدهی زیادی است. در نتیجه، اقتصادیست که همچنین با کاهش بسیار زیاد نرخ میانگین سود روبه روست. رابطه کاهش گرایش نرخ سود به قرار زیر تعیین میشود: «هنگامی که ترکیب ارگانیک سرمایه سریعتر از نرخ ارزش افزوده افزایش مییابد، نرخ سود کاهش مییابد.» (۲) بدینسان، محاسبات اخیر نشان میدهد که در آلمان، بازدهی کار دستمزدی به بالاترین حد خود رسیده است در حالی که نرخ ارزش افزوده برای مجموعه اقتصاد کاهش مییابد. درست مانند آنچه که در ایالات متحده میگذرد. حتی بدتر: هنگامی که نرخ ارزش افزوده کاهش مییابد این بدان معناست که سرمایه قادر نیست دیگر برای احیاء و برای رشد، خود را به اندازه کافی بازتولید کند. و این نشانه ای از انحطاط شیوه تولید سرمایه داریست. این همان فرایندیست که مرحله امپریالیستی شیوه تولید سرمایه داری مینامند و در ابتدا برای اقتصادهایی رخ میدهد که پیشتر از سایر اقتصادها قرار دارند، کاراترند و از همه مکانیزه تر شدهاند. مرحله یا تناقضات ذاتی این شیوه تولید کاملاً پیشرفته توسعه آن را فلج میکند و باعث فرسودگی اش میگردد. این مرحله هیچ ربطی با پدیدار شدن «سرمایه مالی»، به اصطلاح «مالی کردن یا پولی کردن» اقتصاد و «مونوپولیزاسیون و سوسیالیزاسیون تولید» ندارند و نه با مثلاً «صادر کردن سرمایه ها به جای کالاها» که فقط نشانه هایی یا نتایجی از انحطاط آن شیوه و نه ذات وجودی آن هستند.
لنین در کتاب خود به نام «امپریالیسم به مثابه عالیترین مرحله سرمایه داری» میگوید: «به بیانی روشنتر این بدان معناست که توسعه سرمایه داری به آن حدی رسیده است که تولید تجاری با وجودی که بر “تسلط” خود ادامه میدهد و به صورت بنیاد هر اقتصادی درنظر گرفته میشود، سود حداکثر آن به جیب “نوابغ” دسیسه کاران مالی میرود. در پایه این دسیسه ها و این زدوبندها، سوسیالیزاسیون تولید قرار دارد؛ ولی پیشرفت عظیم بشریت که تا حد این سوسیالیزاسیون افزایش مییابد، به سود … سوداگران میباشد.»
بیائیم به جنبه عملی ورشکستگی قریب الوقوع دویچه بانک بنگریم. با گذاشتن سرمایه مالی خود در وام های آکنده از ریسک و سوزاننده، بانکداران آلمانی زدوبند نکردند، آنها فقط وظیفه خود را انجام دادند؛ امری که بانکداران تمام دنیا انجام دادند. زیرا خیلی کم موقعیت معامله های پُرسود به فراست آنها عرضه میشد. اگر آنها این کار را نمیکردند، بانکشان سقوط میکرد. بانکداران و سوداگران بورس ها در اثر وجود قوانین اقتصادی و مالی، مجبور بودند این عملیات آکنده از ریسک را انجام دهند چون هر راه دیگر سودآور کردن سرمایه شان (مالی پولی و غیره) بر روی آنان بسته بود. در موقعیتی دیگر، آنها میباید همین راه را میرفتند. هیچ نظام کنترل دولتی، هیچ مقررات دولتی سرمایه داری هرگز نخواهد توانست مانع این شود که سرمایه بکوشد تا در تلاشی بیهوده، راهی در بطن روبنای مالی برای سرمایه خود بیابد؛ چه، این هدف غایی اوست.
نتیجه گیری
توضیح نهایی بحران دویچه بانک همچنین بحران هایی که نظام مالی سرمایه داری را تکان میدهد، در فرایند تولید (زیربنایی که بر روی آ ن روبنا قرار گرفته است) قرار گرفته است و هرگز بر مناسبات تولید، هرگز بر مسئولیت این یا آن مامور اقتصادی یا فلان کارمند سرمایه قرار ندارد. اختلاس های بانکداران آلمانی دلیل ورشکستگی دویچه بانک را به دست نمیدهد. اختلاس ها صرفاً واکنش زنده ماندن هستند که بانکداران برای نجات دادن نهاد خود پیدا کرده اند همانند آنچه سایر بانکداران سیتی و وال استریت انجام دادند و خواهند داد. راه حل برای خروج از بحران سیستمیک سرمایه داری افزودن مقررات یا تلاش برای کنترل کردن فعالیت بانکداران نیست؛ راه حل نابود کردن نظام بانکی و مجموع شیوه تولید سرمایه داری همچنین دولت سرمایه داری و ستاد آن است به گونهای که دیگر هرگز نتواند تحت هیچ شرایطی سر بلند کند. حتی اگر این مطلب آخر به مذاق اصلاح طلبان و فرصت طلبان خوش نیاید. در مقیاس بین المللی، ناکامی های دویچه بانک ثابت میکند که امروزه آلمان بار دیگر در بطن اقتصاد اروپا و جهان در چهارراه حوادث قرار گرفته است. توسعه اقتصادی آن، آلمان را در نقطه مقابل توسعه سرمایه آمریکا، سرمایه چین، سرمایه روس در اروپای مرکزی قرار داده است. ائتلافات جدید بار دیگر نضج میگیرند. از یکسو روسیه پیوندهای خود را با چین تنگتر میکند و همچنین بریتانیا. و از سوی دیگر فرانسه پیوندهای خود را با آمریکا محکمتر میکند در حالی که آلمان، منفرد، تلاش میکند کشورهای اروپایی تحت نفوذ خود را جمع وجور کند. این اعمال شاقه امپریالیسم که به دنبال جنگ است به طبقه زحمتکش که باید این تدارکات ژئوپلیتیک را خوب درک کند، ربطی ندارد و باید بکوشد که طرف هیچیک از این درگیری های بین امپریالیستی قرار نگیرد و انرژی خود را برای ماراتن نهایی محفوظ نگهدارد.
(Valeur ajoutée/capital investi =rémunération (1
(Karl Marx (۲