بخاطر چیزی زنان قربانیان شکار جادوگران بودند ، و نه فقط در زمان انگیزیسیون .
سحر و جادوشده گان : انقباض عضلات و زوزه ، شاید اوج لذت جنسی ، و برای اوج رسوایی ، اوج لذت جنسی چند گانه .
فقط جنون شیطان که بخاطر آتش مجازات شده بود ، می توانست آن همه آتش ممنوعه را توضیح دهد .
خداوند فرمان داده بود که گناهکارانی که می سوزانند ، زنده سوزانده شوند . حسادت و سراسیمگی از لذت زنانه هیچ چیز تازه ای نداشت .
یکی از اسطوره های قدیمی تر و همگانی تر ، متداول در بسیاری از فرهنگ های بسیاری از زمانها و بسیاری از مکان های مختلف ، افسانه فرج دندانه دار است ، آلت تناسلی زن مانند دهانی پر از دندان ، دهان سیری ناپذیر پیرانا ( Piraña ) که از گوشت بسیاری از مردان تغذیه می شود .
و در دنیای امروزه ، در پایان این قرن ( قرن بیستم . م ) صد و بیست میلیون زن وجود دارند که چوچوله شان بریده شده است .
بزهکارانی هستند که با آرامش و رضایت خاطر اعلام می کنند :
« او را کشتم چونکه زنم بود . »
به همین سادگی ، مانند امری به مفهوم رایج و درست و عادلانه و با حق مالکیت خصوصی که مرد را مالک زن می کند .
اما هیچکس ، هیچکس ، حتی مرد سالارانه ترین مرد سالارها شجاعت ندارد اعتراف کند : « او را بخاطر ترس کشتم»
چونکه در نهایت ترس زن از خشونت مرد آینه ای است از ترس مرد از زن نترس .
نامرئی ها
سنت حکم می کرد که بند ناف های دختران تازه به دنیا آمده زیر خاکستر آشپزخانه دفن شوند ، برای اینکه آنها زود یاد بگیرند ، کجا جایگاه زن است و اینکه زن از آنجا خارج نشود .
هنگامی که انقلاب مکزیک فوران کرد ، بسیاری از زنان خارج شدند ، ولی آشپزخانه را به دامنه کوهها بردند . با رضایت یا بی رضایت ، به علت بازداشت یا با میل ، از نبرد به نبرد به دنبال مردها بودند . نوزاد را آویزه به پستان و قابلمه ها و دیگ ها را بر پشت می بردند .
و مهمات :
آنها مراقب بودند که املت در دهان ها کم نیاید و فشنگ در تفنگ ها . و هنگامی که مرد کشته می شد ، اسلحه به دست می گرفتند .
در قطارها مردها و اسب ها واگن ها را اشغال کرده بودند . زنان روی سقف قطارها به درگاه خدا دعا می کردند که باران نیاید .
بدون آنها ، زنان پا به پای سربازها ، سوسک های آشپزخانه ، یاران انقلابیون ، اغذیه فروشان دوره گرد ، بیسکویت ها ، ماری جوانا ، کچل ها و دختران یتیم ، آن انقلاب نمی توانست وجود داشته باشد .
به هیچیک از آنها مستمری پرداخت نشد .
غیر طبیعی بودن ممنوع
غیرعادی های فیزیکی ، روانی یا اخلاقی ، قاتلین ، فاسدین ، معیوبین ، کودن ها ، دیوانه ها ، استمناء کنندگان ، مست ها ، تنبل ها ، گدایان و فحشا در کمین بودند ، آماده کاشتن بذر زیانبارشان در سرزمین وارسته و پارسایانه ایالات متحده امریکا .
در سال ۱۹۰۷ ، ایالت ایندیانا اولین جایی بود در دنیا که قانون ، به سترون سازی در آنجا اجازه داد .
در سال ۱۹۴۲ ، چهل هزار بیمار بیمارستان عمومی در بیست و هفت ایالت را به عقیم شدن مجبور ساختند . همه فقیر یا خیلی فقیر ؛ تعداد زیادی سیاهپوست ، چندین پورتوریکوئی ، و سرخپوستان اندک نبودند .
نامه هایی که از صندوق های پستی بنیاد Human Betterment ، سازمان نجات نوع بشر، سرریز می کردند ، درخواست کمک می نمودند .
یک دانشجوی دختر تعریف می کرد که می خواست با یک پسر جوان که ظاهری عادی داشت ازدواج کند ، ولی گوش هایش بیش از حد کوچک بودند و به نظر می رسید که آنها را پشت و رو کار گذاشته اند .
پزشک به من هشدار داد که می توانیم فرزندان منحط داشته باشیم .
یک زوج بسیار بلند قامت درخواست می کرد :
« نمی خواهیم بچه های بلند قد غیرعادی به دنیا آوریم . »
در یک نامه به تاریخ ژوئن ۱۹۴۱ ، یک دانشجوی دختر به همکلاسی اش اعلام می کند که او از لحاظ ذهنی عقب مانده است و به این دلیل او را لو داده است ، چونکه خطر زاییدن بچه های کودن او را تهدید می کند .
هری لاگلین ( Harry Laughlin ) ایدئولوگ بنیاد مذکور ، در سال ۱۹۳۶ از دانشگاه هایدلبرگ بخاطر همکاری اش در مراقبت های نژادی رایش درجه دکترای افتخاری گرفت .
لاگلین بر علیه کسانی که بیماری صرع داشتند ، جنون داشت . تاکید می کرد که آنها با کند ذهن ها همطرازند ولی بیشتر خطرناکند ، و اینکه در یک جامعه عادی هیچ جایی برای آنها وجود ندارد .
قانون هیتلر برای پیشگیری از اصل و نسب معیوب وظیفه داشت کند ذهن ها ، مبتلایان به شیزوفرنی ، مبتلایان به جنون و افسردگی ، افراد بد ریخت از نظر فیزیکی ، کرها ، کورها ….. و مبتلایان به صرع را عقیم سازد .
لاگلین بیماری صرع داشت . او نمی دانست .
یهودی بودن ممنوع
در سال ۱۹۳۵ قانون حمایت از خون و پاکدامنی آلمان و قوانین دیگر همزمان با آن ، بنیاد بیولوژیکی هویت ملی را تاسیس کردند.
کسانی که خون یهودی داشتند ، حتی اگر فقط چند قطره باشد ، نه می توانستند شهروند آلمانی باشند ، نه می توانستند با شهروندان آلمانی ازدواج کنند . بنا به گفته مقامات ، یهودیان بخاطر مذهب شان یا بخاطر زبان شان یهودی نبودند ، بلکه بخاطر نژادشان . مشخص کردن و شناختن آنها اصلاً کار ساده ای نبود . متخصصین نازی الهام را در تاریخ انبوه و پر شاخ و برگ نژاد پرستی جهانی یافتند و روی کمک فوق العاده گرانبهای شرکت IBM حساب کردند .
مهندسین IBM فرم ها و کارت های سوراخ شده ای را طراحی کردند که ویژگی های فیزیکی و تاریخ ژنتیکی هر شخصی را مشخص می کردند . و یک سیستم خودکار و در گستره وسیع به راه انداختند که تعیین هویت یهودیان کامل ، نیمه یهودیان و آنهایی را که بیش از یک شانزدهم از خون جاری در رگ هایشان یهودی بود ، ممکن می ساخت .
بهداشت اجتماعی ، پاکی نژادی
در فاصله سال های ۱۹۳۵ و ۱۹۳۹ دویست و پنجاه هزار آلمانی عقیم شدند . سپس ، نابودی آمد .
بد ریخت ها ، عقب مانده های ذهنی و دیوانه ها را وارد اتاق های گاز در اردوگاه های هیتلر کردند .
در فاصله سال های ۱۹۴۰ و ۱۹۴۱ هفتاد هزار بیمار روانی کشته شدند .
سپس ، راه حل نهایی بر ضد یهودیان ، سرخ ها ، کولی ها و همجنس بازان …… به کار برده شد .
منگله ( Mengele )
به دلایل بهداشتی ، در مدخل اتاق های گاز شبکه های آهنی وجود داشت . آنجا صاحب منصبان گل و شل چکمه های شان را تمیز می کردند .
محکومین ، در عوض ، پا برهنه داخل می شدند . از درب وارد می شدند و از دود کش ها خارج می شدند ، بعد از محروم شدن از دندان های طلا ، چربی ، مو و هر آنچه که می توانست ارزش داشته باشد .
آنجا ، در آشویتس ، دکتر ژوزف منگله آزمایش هایش را انجام می داد .
او مانند بقیه نازی های محقق ، در رؤیای پرورشگاه های مستعدی بود که بتوانند نژاد برتر آینده را تولید کنند . او برای تحقیق و امتناع از معایب ارثی ، با مگس های چهار بال ، موش های بی پا ، کوتوله ها و یهودیان کار می کرد . ولی هیچ چیز مانند پسر بچه های دو قلو شور و شهوت علمی اش را تحریک نمی کرد .
منگله بین خوکچه های هندی اش شکلات و ضربه های محبت آمیز کف دست تقسیم می کرد ، با این وجود ، در بیشتر موارد نتیجه مفیدی عاید پیشرفت علم نشد .
تلاش کرد بعضی دو قلوها را به برادران سیامی تبدیل کند ، و به این خاطر برای وصل کردن سیاهرگ هایشان به هم ، کمر آنها را شکافت :
شکافته شده و نعره زنان از درد مردند .
سعی کرد جنسیت برخی دیگر از آنها را تغییر دهد :
معلول و چلاق شده مردند .
تارهای صوتی شماری دیگر را برای تغییر دادن صدایشان جراحی کرد :
لال مردند .
برای زیبا کردن نوع بشر ، به دو قلوهای با چشم تیره و تاریک ، رنگ آبی تزریق کرد :
کور مردند .
نویسنده : ادواردو گاله آنو
برگردان : کبوتر سفید