جمعیت بزرگ بی سوادان و کم سوادان ایران برنامه توسعه سازمان ملل هر ساله گزارشی از توسعه انسانی کشورها منتشر می کند که در آن شاخص نرخ سواد بزرگسالان در کنار دو شاخص دیگر، امید به زندگی و استاندارد زندگی شایسته، مورد بررسی قرار می گیرند. آمارها از وجود نزدیک به ده میلیون بی سواد مطلق در کشور می گویند، و این آمار غیر از میزان کم سوادان است. اغراق نیست اگر بگوییم، نرخ بالای بیسوادی در کشور امری نگرانکننده شده است.
بی سوادی چیست؟
بی سوادی مفهمومی نسبی است، «نهضت سوادآموزی ایران» بیسوادی را اینگونه تعریف میکند : «شخصی که قادر به نگاشتن و خواندن یک بیانیه ساده در مورد زندگی نباشد و از انجام محاسبات ۴ عمل اصلی ریاضی ناتوان باشد، بیسواد اطلاق میشود.» همچنین در مصوبه «شورای عالی آموزش و پرورش» هر فردی را که زیر سوم ابتدایی تحصیل کرده باشد «بیسواد» میداند. اما واقعیت آن است که تعریف سواد در دنیا تغییر کرده است. سازمان یونسکو شاخص های زیر را برای سواد معرفی کرده است:
• سواد عاطفی: توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده، همسر و رقبا و دوستان به نحو شایسته
• سواد ارتباطی:توانایی برقراری ارتباط و تعامل با تمامی اعضای جامعه، یعنی آداب معاشرت و روابط اجتماعی
• سواد مالی : توانایی مدیریت اقتصادی درآمد، یعنی چگونگی پس انداز، سرمایه گذاری و مدیریت هزینه
• سواد رسانه: اینکه بدانیم کدام رسانه ها معتبر و کدام نامعتبر است. توانایی تشخیص راستی و نادرستی اخبار و دیگر پیام های رسانه ای
• سواد آموزش و پرورش : توانایی تربیت فرزندان شایسته و برنامه ریزی برای آموزش و پرورش آنان
• سواد رایانه: توانایی استفاده از مهارت های هفت گانه ی رایانه ( (ICDL، مفاهیم پایه ی فن آوری اطلاعات و ارتباطات، استفاده از رایانه و مدیریت فایل ها، واژه پرداز، صفحه گستر، ارایه ی مطالب و اینترنت.
پرواضح است که اگر بخواهیم با شاخص های مورد نظر یونسکو، آمار سواد در ایران را بررسی کنیم، آمار بی سوادی در ایران، بسیار فراتر از اعداد فعلی خواهد بود.
آمارهای رسمی چه می گویند؟
علی باقرزاده رئیس سازمان نهضت سوادآموزی میگوید که حدود ده میلیون نفر در ایران بیسواد مطلق هستند که حدود سه و نیم میلون نفرشان بین ۱۰ تا ۴۹ سال و شش میلون نفر آنها بالای ۵۰ سال سن دارند. علاوه بر اینها ۱۱ میلیون کم سواد نیز در کشور داریم که تحصیلات آنها معادل دوره ابتدایی است، هفت و نیم میلیون نفر از این افراد زیر ۵۰ سال هستند که در معرض برگشت به بیسوادی هستند که این احتمال می رود به جمعیت بی سواد مطلق اضافه شوند. بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۱ نیز اعلام شد که حدود ۳۰ میلیون نفر از جمعیت ایران کم سواد و بی سواد هستند، و دو سال پس از آن نیز رییس سازمان نهضت سواد آموزی، همان آمار را تکرار کرد؛ ۳۰ میلیون ایرانی حداکثر تا مقطع راهنمایی درس خوانده اند. این آمارها سخن از هرچیز دیگری بگویند، بر این واقعیت هم تاکید دارند که سیستم سوادآموزی در ایران کارا نیست.
اما با وجود این واقعیت ها، برخی مسئولان جمهوری اسلامی آمارهایی از کاهش شگفت انگیز نرخ بیسوادی و یا حتی پایان بی سوادی اعلام می کردند! برای مثال ۸ سال پیش، علی احمدی – وزیر وقت آموزش و پرورش – گفت: «طی چهار سال آینده جشن پایان بیسوادی را در شهرهای مختلف برگزار خواهیم کرد». این آمارها در حالی از سوی برخی مسئولین ارائه می شوند که حتی واکنش برخی دیگر از مسئولین را برانگیخته بودند. علی ابراهیمیان، معاون آموزشی وقت نهضت سوادآموزی دراین باره در سال ۱۳۸۷ گفته بود: «به اهداف و آرمانهای نهضت سوادآموزی نگاه هوشمندانه داشته باشیم و آمارهای غیر واقعی را ملاک سنجش فعالیتهای آن قرار ندهیم. به عبارت دیگر مسئولان نیز می دانند که آمارهای غیرواقعی نیز منتشر می شوند و ملاک قرار می گیرند، و هم اینکه این آمارها نه تنها به بهبود وضعیت کمک نمی کنند، بلکه مانند گذشته باعث درجازدن می شوند.»
اما حتی اگر فرض گرفته شود که آمارهای مشکوک کاهش یا پایان بی سوادی در ایران صحیح هستند، باز واقعیت آن است که در دنیای امروز دیگر بحث بر سر بیسوادی نیست، بلکه سطح سواد افراد جامعه است که معیار و ملاک است. این نشان از آن دارد که چه فاصله ای بین ایران و جهان وجود دارد. درواقع ما حتی در تعریف سواد نیز با دنیا فاصله زیادی داریم. همان طور که در بالا اشاره شد، یونسکو شاخص هایی را برای سنجش سواد مطرح کرده است که با صرف مهارت های خواندن و نوشتن تفاوت دارد. اما با این وجود معاون وزیر آموزش و پرورش در نشست خبری در اردبیل می گوید: «ما با یک فهم و ادبیات مشترک با همه کشورها بیسواد به کسی اطلاق میکنیم که نتواند بنویسد و یا بخواند و چهار عمل ساده حساب را انجام دهد.»
آینده بیسوادی در ایران
از مجموع یک میلیون دانش آموزی که در پایه سوم راهنمایی سال ۹۱ – ۹۰ فارغ التحصیل شدند، بیش از ۱۸۰ هزار نفر در سال تحصیلی ۹۴- ۹۳، ترک تحصیل کردند. آماری نگران کننده که می تواند بر لشگر بی سوادان در ایران بیافزاید. جدای از علل اقتصادی، یا فرهنگی ترک تحصیل دانش آموزان، یکی از عواملی که کمتر موردتوجه قرار گرفته است، بحث دو زبانگی ست. شاید سخن یکی از بلندبایه ترین مقامات آموزشی در ایران بتواند این مشکل را به سادگی بیان کند. حمیدرضا بابایی، وزیر آموزش و پرورش در دولت احمدینژاد یکبار درباره این معضل گفته بود: «۷۰ درصد دانشآموزان در سراسر کشور دوزبانه بوده و پس از ورود به کلاس اول و گذراندن یک سال تحصیلی هنوز زبان مادری آنها به فارسی تبدیل نشده است. اینگونه دانشآموزان چگونه میتوانند با دانشآموزانی که در تهران درس میخوانند رقابت کنند؟»
براین اساس است که می توان و باید این مساله را در مناطق دوزبانه ایران جدی گرفت و به آن پرداخت. فرماندار هویزه در استان خوزستان در سال ۱۳۹۳، مشکل دوزبانگی را یکی از علل اصلی افت تحصیلی در این شهرستان دانسته بود و گفته بود: «در بحث تکرار پایه دانشآموزان در سال تحصیلی ۹۲-۹۳، ۱۳ دانشآموز در پایه اول ابتدایی تکرار پایه داشتند که علت اصلی این مردودی دوزبانه بودن دانشآموزان است که نمیتوانند به زبان فارسی صحبت کنند.» افت تحصیلی و دلزدگی از یادگرفتن زبان فارسی است که در کنار عوامل دیگر می تواند ترک تحصیل دانش آموزان در ایران را افزایش دهد.
سعید پیوندی – استاد دانشگاه و کارشناس مسائل آموزشی در پاریس – در صحبت درباره ترک تحصیل در ایران، این وضعیت را با اروپا مقایسه می کند. به گفته او در ایران از هر نسلی که هر ساله وارد مدرسه میشوند، بین ۱۵ تا ۲۰ درصد در سالهای اول دوره ابتدایی مدرسه را ترک میکنند؛ این بدان معنی است که در ازای هر هزار دانش آموزی که وارد مدرسه میشوند، ۱۷۰ تا ۱۸۰ نفر مدرسه را ترک میکنند. به تصریح او این رقم در اروپا به دلیل اجرای درست آموزش اجباری تقریبا صفر است. سعید پیوندی دلیل این امر را ضعف نظام آموزشی ایران میداند. او در توضیح بیشتر میگوید: «نظام آموزشی ایران در جذب همه کودکان در سن تحصیل و تامین آموزش اجباری موفق نبوده است و در نتیجه نه تنها “ذخیره” بیسوادان ما کاهش نیافته بلکه ما با افزایش پدیده بیسوادی و کمسوادی در ایران مواجه هستیم. فراموش نکنیم نوجوانانی که در سنین کم ناچار به ترک تحصیل میشوند به طور دائم در خطر رانده شدن به سوی جمعیت بیسواد قرار دارند.»
منبع:نگاه نو