آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

کارگران انقلاب

گزارشی از وضعیت کارگران صنعت نفت ایران

در دهه ۱۳۵۰

نویسنده : پيمان جعفري – پژوهشگر مؤسسه بين‌المللي تاريخ اجتماعي هلند

مترجم : محمد بيكران بهشت

اعتصابات کارگران صنعت نفت یکی از چشمگیرترین جنبه‌های انقلاب اسلامی ایران است. یکی از سفرای غربی در تهران در اوج اعتصابات نفتی در نوامبر ١٩٧٨ به این نکته اشاره کرد که «منابع نفتی ایران شاهرگ حیاتی رژیم است. قطع کردن این منابع عین بریدن گلوی شاه است».

در حقیفت، در حالی که شاه توانسته بود قدرت خود را در مواجهه با چندین تظاهرات عمومی که از ژانویه ١٩٧٨ آغاز شد حفظ کند، اعتصابات نفتی نقشی محوری در فلج کردن و شکست دولت بازی کردند و توانستند زمینه را برای سقوط دولت در قیام ١٠- ١١ فوریه ١٩٧٩ فراهم کنند.

اعتصابات نفتی چنان چشمگیر بود که وقتی میشل فوکو در نوامبر ١٩٧٨ به ایران سفر کرد، به جنوب رفت تا با کارگران پالایشگاه آبادان صحبت کند. او چنین گزارش داد که: «. . . ، مانند خلبانان ایران ایر که نمی‌توانند [صرفاً] در مورد دستمزدشان شکایت کنند، آنچه آن‌ها می‌خواهند لغو حکومت نظامی، آزادی همه زندانیان سیاسی، – برخی می‌گویند – انحلال ساواک، و مجازات دزدان و شکنجه‌گران است».

 برای فوکو، جنبش انقلابی «یک اراده جمعی تمام و کمال» را بازنمایی می‌کرد. او «معنویت سیاسی» را نیروی پیش‌برنده اصلی می‌دانست که کارگران صنعت نفت و دیگران را به سمت عمل سوق می‌داد. اگر فوکو تمایل داشت که سوژگی کارگران صنعت نفت را در «اراده جمعی» جنبش انقلابی حل کند، برخی دیگر این ایده را مطرح کرده‌اند که بخشی از کارگران نفت از انقلاب فاصله داشتند و تنها با بسیج سیاسی آیت‌الله روح‌الله خمینی یا کارگران و فعالان سیاسی رادیکال به صحنه آورده شدند.

 چنین برداشت‌هایی چشم خود را بر سوژگی کارگران صنعت نفت می‌بندند؛ آن‌ها هم عاملیت و گفتار کارگران در طول اعتصابات، و هم شرایط کار و زندگی پیش‌ترشان را نادیده می‌گیرند.

 در مقابل من استدلال می‌کنم که کارگران صنعت نفت دلایل خودشان را برای اعتصاب داشتند. نخست، آن‌ها نارضایتی‌های متعددی داشتند که در تجربه زیسته آن‌ها در دهه ١٩٧٠ درون و بیرون محیط کار نهفته بود. دوم، کارگران صنعت نفت قدرت ضربه زدن به دولت را داشتند، و روز به روز بیشتر به این موضوع آگاه می‌شدند. انقلاب ایران و کارگران صنعت نفت حکومت سلطنتی شاه با سرکوب سیاسی و وابستگی نظامی و سیاسی به ایالات متحده شناخته می‌شد و همین امر سلطنت را به هدف خشم و نفرت عمومی بدل می‌کرد.

 با سیاست‌های حکومت زمین‌داران بزرگ، ائتلاف طبقاتی پشتیبان قدرت حکومت به تدریج از بین رفت و نظام حاکم از سوی طبقه متوسط جدیدِ رو به رشد، طبقه کارگر و مهاجرانی که به جمعیت فقیر شهری پیوسته بودند، مورد چالش قرار گرفت. ملی‌گرایان لیبرال و مذهبی، سازمان‌های چپگرا مختلف، هم همراه با اسلام سیاسی به رهبری امام خمینی در برابر حکومت ایستادند.

 در اوایل سال ١٩٧٧ کاهش نسبی سرکوب دولتی این فرصت را به نیروهای مخالف داد تا اعتراضات را سازماندهی کنند و همزمان رشد اقتصادی برجسته نیمه نخست دهه ١٩٧٠ ناگهان به سوی رکود و تورم بالا چرخش کرد و به نوعی احساس «محرومیت نسبی» دامن زد. این عوامل بسیج عمومی بر ضد شاه را به امکانی واقعی تبدیل کرد، امکانی که توسط شبکه‌ای از فعالان سیاسی و احساس فزاینده حضور «جنبشی زنده» تحقق یافت.

 از ژوئن ١٩٧٧، اعتراضات مسالمت‌آمیز، مانند امضای طومارهای اعتراضی و تشکیل جلسات، با هدف مطالبه آزادی‌های مدنی و سیاسی سازماندهی شد، اما اعتراضات عمومی از ژانویه ١٩٧٨ آغاز گردید و به سرعت به شهرهای اصلی ایران گسترش یافت. اعتصابات کارگران صنعت نفت از سپتامبر ١٩٧٨ آغاز به شکل‌گیری کرد و با وقفه‌هایی تا فوریه ١٩٧٩ ادامه یافت.

 در اوج این اعتصابات ده‌ها هزار نفر از کارگران میدان‌های نفتی جنوب غربی ایران، پالایشگاه‌ها، مراکز توزیع، و ادارات شهرهای اصلی در اعتصاب شرکت داشتند. نخستین اعتراضات کارگران صنعت نفت در جریان انقلاب، در اوایل سپتامبر ١٩٧٨، زمانی شکل گرفت که کارگران پالایشگاه تهران خواستار افزایش کمک‌هزینه مسکن برای جبران بالا رفتن هزینه‌های اجاره‌خانه شدند، هزینه‌هایی که بنا به اظهار آن‌ها در طول چند ماه چهاربرابر شده بود.

هنگامی که دولت این اعتراضات را نادیده گرفت، آن‌ها در ٨ سپتامبر در برابر پالایشگاه چادر زدند. صبح روز بعد یگان‌های نظامی دولت بر روی تظاهرکنندگانی که در میدان ژاله تجمع کرده بودند آتش گشود و ده‌ها نفر را کشت. این قتل‌عام که به عنوان جمعه سیاه شناخته شده، جرقه مهمی برای گسترش بیشتر و سیاسی شدن اعتصابات نفتی بود. روز بعد، حدود ٧٠٠ کارگر در پالایشگاه تهران دست به اعتصاب زدند و نه‌تنها خواستار دستمزد بیشتر شدند، بلکه پایان حکومت نظامی را نیز مطالبه کردند.

 در ٢٠ سپتامبر ١٩٧٨ کارگران سازمان تعاونی مصرف صنعت نفت که گرداننده شبکه‌ای از فروشگاه‌های مصرف بود، اعتصابی را آغاز کرد که چند هفته ادامه یافت. آن‌ها خواستار حقوق و مزایای برابر با کارگران شرکت نفت بودند. تا پایان سپتامبر، اعتصابات به کارگران صنعت نفت در اصفهان، شیراز، تبریز، آبادان، خارک و میدان‌های نفتی اهواز، گچساران و آغاجاری گسترش یافت.

 این وضعیت ساواک را واداشت تا گزارش دهد که اعتصابات نفتی «هیچ سابقه‌ای در سال‌های اخیر نداشته است؛ اعتصابات قاعدتا باید به سرعت در میان کارگران شرکت ملی نفت گسترش یافته باشد. » در گزارشی الحاقی ساواک از بیست و یک اعتصاب در صنعت نفت در نیمه دوم سپتامبر ١٩٧٨ خبر داد که طبق این گزارش شامل حدود 11 هزار کارگر صنعت نفت بود.

با این حال، موج نخست اعتصابات نفتی به دلیل مجموعه‌ای از عوامل از جمله سرکوب، عقب‌نشینی دولت و فقدان سازماندهی از سوی کارگران صنعت نفت، در اوایل اکتبر ١٩٧٨ فروکش کرد. موج جدیدی از اعتصابات نفتی پس از آن‌که کارگران یقه سفید پالایشگاه آبادان اعتراضاتی را در ١٦ اکتبر ١٩٧٨ سازماندهی کردند، بالا گرفت. برخورد متعاقب نیروهای نظامی دولت و دستگیری حدود هفتاد کارگر موجب شکل‌گیری اعتصابات همبستگی توسط سایر کارگران پالایشگاه شد.

 این وقایع به شکل‌گیری اعتصاب نفتی منسجمی در خوزستان و سایر پالایشگاه‌های کشور انجامید که کم و بیش به طور پیوسته برای چهار هفته از ١٨ اکتبر تا ١٤ نوامبر ١٩٧٨، زمان پایان اعتصاب که حدود شصت درصد از کارگران نفتی در حال اعتصاب به کار بازگشتند، ادامه یافت. این موج دوم اعتصابات نفتی زمانی به پایان رسید که دولت تهدید به دستگیری اعتصاب‌کنندگان کرد، عده‌ای از آن‌ها را با پرسنل فنی ارتش جایگزین نمود، و برخی کارگران در حال اعتصاب را به زور سرنیزه وادار به بازگشت به کار کرد؛ سازماندهی در حال شکل‌گیری میان کارگران صنعت نفت، همچنان برای واکنش مؤثر بسیار ضعیف بود. کارگران صنعت نفت که در اواخر نوامبر ساختار سازمانی نیرومندتری را، عمدتا از خلال مداخه کارگران باتجربه در اهواز، آبادان و تهران ایجاد کرده بودند، با تعطیل کردن کار در پالایشگاه آبادان در اوایل دسامبر اعتصاب خود را از سرگرفتند.

 سندیکای کارگران صنعت نفت ایران که به تازگی تأسیس شده بود، در ١٥ دسامبر ١٩٧٨ اعلام کرد: «ما کارگران صنعت نفت از آن‌جایی که شاهد تاراج و غارت وحشیانه ثروت ملی خود توسط امپریالیسم هستیم، مصمم‌ایم که تولید و صادرات نفت را از طریق توقف کار خود و ممانعت [دیگر کارگران] از کار متوقف کنیم، به گونه‌ای که ستون پنجم دشمن از ادامه نابودی زندگی ما بدون توجه به خشم ملت ایران ناتوان گردد. »

این بار کارگران صنعت نفت هر نوع مصالحه یا مذاکره‌ای را رد کردند و اعتصاب‌شان را تا سقوط شاه ادامه دادند.

 در بیانیه‌ای دیگر کارگران صنعت نفت اعلام کردند: «هدف اعتصاب ما در اتحاد با مردم مبارز ایران، نابود کردن استبداد و از میان بردن نفوذ بیگانگان در کشورمان، و خلق ایرانی مستقل، آزاد و مترقی است. این اهداف حقوق مسلم مردم است. مردم از همه راهکارهای فداکارانه برای دستیابی به این اهداف استفاده خواهند کرد. »

دوره بلافصلِ قبل و پس از سقوط شاه شاهد ظهور اتحادیه‌ها و شوراهای کارگری بود که کنترل نسبی بر تولید را به دست گرفتند و برای نخستین‌بار انتخابات دموکراتیک را وارد محل کار کردند. مطالعه دقیق مطالبات کارگران صنعت نفت از اوایل سپتامبر ١٩٧٨ تا اوایل فوریه ١٩٧٩ نشان می‌دهد این مطالبات کاملا مشخص بودند و در چهار دسته قرار می‌گرفتند: مسائل اقتصادی، مسائل مربوط به جذب نیرو، سیاست محل کار و سیاست عمومی.

 مسائل اقتصادی شامل دستمزد بیشتر و عدم پرداخت مزایا و کمک‌هزینه مسکن، کمبود خانه‌های سازمانی، پاداش برای کار فنی و شرایط آب و هوا، پرداخت هزینه غذا در زمان کار، و نابرابری میان کارگران یقه سفید و یقه آبی در شرکت ملی نفت ایران می‌شد.

 مسائل مربوط به جذب نیرو به حق استخدامِ برابر در صنعت نفت باز می‌گشت. مسائلی که به سیاست محیط کار مربوط بودند شامل اخراج تعدادی از مدیران متهم به فساد، اخراج کارمندان خارجی در صنعت نفت، و تأسیس اتحادیه‌های کارگری مستقل می‌شدند.

آن دسته از مسائل سیاسی که از محل کار فراتر می‌رفتند نیز شامل ادغام شرکت ملی نفت ایران و شرکت خدمات نفت ایران در قالب یک شرکت جدید، پایان مقررات حکومت نظامی، آزادی همه زندانیان سیاسی، و انحلال ساواک بود.

توان ایجاد اختلال فهم رغبت کارگران صنعت نفت به اعتصاب در طول انقلاب ایران نیازمند برآوردی از توان ایجاد اختلال آن‌هاست، یعنی قدرت بالقوه برای ایجاد اختلال در فعالیت‌های تولید و بازتولید در سطح کارخانه یا جامعه. توان تاثیرگذاری گروه خاصی از کارگران عمدتا به تعداد آن‌ها، تراکم جغرافیایی و صنعتی و قدرت جایگاه‌شان بازمی‌گردد.

 در زمان انقلاب، کارگران صنعت نفت توسط شرکت ملی نفت ایران و شرکت تابع آن، شرکت خدمات نفت ایران، استخدام شده بودند. جمعیت نیروی کار تا پیش از انقلاب نوسانات قابل توجهی داشت.

با افزایش وابستگی صنعت نفت به سرمایه‌های کلان، تعداد رسمی کارکنان ایرانی و خارجی از بیش از 600 هزار نفر در سال ١٩٥٧ به حدود 41 هزار نفر در سال ١٩٧٢ کاهش یافت، پیش از آن‌که دوباره در سال ١٩٧٥ به حدود 53 هزار نفر برسد.

 در آن سال، بیش از 2 هزار نفر با تابعیت خارجی در صنعت نفت کار می‌کردند. شاید بتوان افزایش تعداد کارکنان را تا حدودی بازتاب رشد سریع تولید – که در سال ١٩٧٢از مرز روزانه 5 میلیون بشکه عبور کرد و در سال ١٩٧٤ به 6 میلیون بشکه در روز رسید- و توسعه فعالیت‌های پالایشی و پتروشیمیایی دانست.

 با این حال، با توجه به رشد بهره‌وری در دهه پیش از آن، تحقق افزایش تولید احتمالا نیازمند افزایش کمتری در تعداد کارگران بود. همچنین زمان افزایش نیز می‌تواند عامل دیگری را آشکار کند؛ در سال ١٩٧٣، دولت ایران کنترل عملیاتی بخش‌های بزرگی از صنعت نفت را در اختیار گرفت و احتمالا از این موقعیت برای استخدام نیروهای کار استفاده کرد.

البته تعداد واقعی کارکنان صنعت نفت بیش از این اعداد بود، چراکه آمار رسمی شامل سازمان‌های توزیع، سازمان تعاونی مصرف صنعت نفت و پیمانکاران جزء مختلف نمی‌شد. تعداد خالص کارگران صنعت نفت که در دهه ١٩٧٠ افزایش یافت، یکی از سنجه‌های توان ایجاد اختلال آن‌ها را نشان می‌دهد.

با توجه به این واقعیت که در نزدیکی‌های انقلاب شرکت ملی نفت ایران، شرکت خدمات نفت ایران، سازمان‌های توزیع سوخت و سازمان تعاونی مصرف صنعت نفت در کنار هم حدود 80 هزار کارگر را استخدام کرده بودند و حداقل تعداد مشابهی نیز برای پیمانکاران جزء کار می‌کردند، این توان در آستانه انقلاب قابل توجه بود.

 بنابراین، حدود ٣/٢ (دو و سه دهم) درصد از ٥/٣ (سه و نیم) میلیون کارگر ایرانی – ٥/٤ (چهار و نیم) درصد در صورتی که پیمانکاران جزء را نیز در نظر بگیریم – برای صنعت نفت کار می‌کردند. در مقایسه با جمعیت کارگران، قدرت جایگاه آن‌ها در چارچوب «نظام وابستگی‌های متقابل اقتصادی»، عامل تعیین‌کننده‌تری برای توان ایجاد اختلال کارگران است، چراکه این امکان را برای «گروه‌های کوچک ایجاد می‌کند تا بتوانند فرایندها یا خدمات تولیدی را [با اهدافی] بسیار فراتر از دغدغه‌های شغلی کوتاه‌مدت خود قطع نمایند…

 بنابراین تاثیرگذاری اعتصاب صرفا حاصل فشارهایی که کارگران بر کارفرما وارد می‌کنند نیست، بلکه ناشی از فشاری است که به خاطر به وجود آمدن اختلال سیستماتیک، از سوی سایر کنشگران کلیدی در جامعه – دولت، سرمایه‌داران دیگر، رسانه‌ها، احزاب سیاسی، مردم، مصرف‌کنندگان- وارد می‌شود.»

 وابستگی بخش‌های اقتصادی ایران به صنعت نفت بومی که با «زنجیره مصرف» نفت اندازه‌گیری می‌شود، هیچگاه چندان بالا نبوده است. با این حال، زنجیره مصرف صنعت نفت ایران از دو جهت دیگر بسیار اهمیت دارد. نخست این‌که دولت ایران بخش عمده ارز خارجی و درآمد خود را از صادرات نفت بدست می‌آورد. دوم این‌که پالایشگاه‌های ایران تأمین‌کننده بخش عمده سوخت مورد مصرف خصوصی داخلی، به ویژه بنزین و گازوییل برای ماشین‌ها و نفت سفید برای گرمایش و پخت‌وپز، بودند.

 روزنامه اطلاعات برآورد کرد که در زمستان ١٩٧٨-١٩٧٩، پالایشگاه‌های آبادان، کرمانشاه، تهران، و شیراز [برای تأمین مصرف داخلی] به 96 هزار بشکه نفت در روز نیاز داشتند. در نتیجه هنگامی که اقدامات کارگران صنعت نفت تولید را به زیر این سطح می‌رساند، مصرف‌کنندگان به سرعت تحت تاثیر قرار می‌گرفتند. عامل سومی که توان ایجاد اختلال کارگران صنعت نفت را تعیین می‌کرد، تراکم نسبی آن‌ها بود. به لحاظ جغرافیایی، اغلب کارگران صنعت نفت در جنوب غربی در استان خوزستان تمرکز داشتند. اهواز و آبادان به ترتیب با جمعیت 334 هزار نفر و 310 هزار نفر در ١٩٧٦، مراکز صنعتی استان را تشکیل می‌دادند. خارج از خوزستان، تعداد قابل توجهی از کارگران صنعت نفت به دلیل وجود پالایشگاه‌ها ساکن شیراز، تبریز، تهران و اصفهان بودند.

 در دهه ١٩٧٠، تراکم کارگران صنعت نفت به دلیل سیاست «اقماری‌سازی» افزایش یافت. از میانه دهه ١٩٦٠، محل استقرار خدمات فرعی مناطقی که به تولید نفت (میادین نفتی) و انتقال نفت (ایستگاه‌های انتقال نفت و پایانه‌های صادرات) مرتبط بودند، به طور روزافزون به مکان‌های مرکزی مانند آبادان، اهواز و تهران منتقل شدند. کارگران از این مکان‌ها به ماموریت‌های کاری فرستاده می‌شدند. اقماری‌سازی، اقتصاد درونی صنعت نفت را با ایجاد «ساختمان‌های بزرگ‌تر و امکانات بیشتر برای ادارات، احداث آزمایشگاه‌ها، انبار، تعمیرگاه و مراکز خدماتی برای کارکنان» تغییر داد و با جذب بیشتر «پیمانکاران به جای ارائه خدمات از سوی خود شرکت در مناطق جغرافیایی پراکنده»، ارتباطات خارجی آن را متحول کرد.

 این تحلیل از توان ایجاد اختلال کارگران صنعت نفت، مساله آگاهی خودِ کارگران نسبت به این توان را بدون پاسخ می‌گذارد. وجود آگاهی در میان کارگران از طریق چند عامل تایید می‌شود.

 نخست، کارگران صنعت نفت دهه ١٩٧٠ از نقش تاریخی نسل گذشته خود- اکثرا پدران‌شان- در جریان مبارزات ملی‌سازی صنعت نفت در دهه ١٩٥٠ آگاه بودند.

 دوم، سیاست‌های دولت در قبال کارگران صنعت نفت دائما اهمیت استراتژیک آن‌ها را یادآوری می‌کرد. دولت برای حفظ آرامش و امنیت در این صنعت، آماده اعطای دستمزدهای نسبتا خوب به کارگران بود و از همین رو چند اعتصاب در دهه ١٩٧٠ با عقب‌نشینی دولت پایان یافت.

 سوم، در جریان انقلاب، روزنامه‌ها و فعالان سیاسی آشکارا در مورد تاثیر احتمالی اعتصابات نفتی سخن می‌گفتند. برای مثال، در ٢١ اکتبر ١٩٧٨، کارگران انبار نفت شهرری دست به اعتصاب زدند، اما در عرض چند ساعت پس از آن‌که دولت با مطالبات آن‌ها موافقت کرد سر کار خود بازگشتند.

با این حال، وقتی اعتصاب آن‌ها در رادیوی ملی اعلام شد، هرج و مرجی را به دنبال داشت و موجب شد هزاران نفر به پمپ بنزین‌ها هجوم آورند. این حادثه مهمی بود که به گسترش آگاهی در مورد توان ایجاد اختلال کارگران صنعت نفت کمک و کارگران بیشتری را به پیوستن به اعتصاب تشویق کرد.

 تمایزات و همبستگی‌ها چهار عامل عمده نیروی کار را در صنعت نفت متمایز می‌کند:

 جنسیت، قومیت، وضعیت استخدام و طبقه‌بندی شغلی بر مبنای این‌که آیا کار آن‌ها یدی بوده است یا غیر یدی. در رابطه با جنسیت، در صنعت نفت اکثریت قاطع کارگران مرد بودند. در حالی‌ که تقریبا هیچ زنی در بخش‌های تولید، انتقال و نگهداری نبود، تعداد اندکی از زنان به عنوان تایپیست، منشی و مسئول امور اداری در ادارات یا به عنوان پرستار در بیمارستان‌ها و مراکز بهداشت شرکت ملی نفت ایران کار می‌کردند.

ترکیب قومیتی کارگران صنعت نفت بسیار متنوع بود. شهرهای بزرگ مانند اهواز و آبادان، در نتیجه مهاجرت از حومه و شهرهای بزرگی چون تهران و اصفهان، رشد کرده بودند و بنابراین به لحاظ قومی جمعیت متنوعی داشتند. در کنار جمعیت عرب منطقه، فارس‌های اهل اصفهان، شیراز، بهبهان، شوشتر، بوشهر، انزلی و رشت؛ بختیاری‌ها و دیگر اقوام لر، بلوچ‌، کرد، ارامنه و یهودیان نیز در آن‌جا حضور داشتند. کارگران هویت‌ها و همبستگی‌های قومی خود را حفظ کردند، اما این جنبه‌های قومی در دهه ١٩٧٠ در مقایسه با دهه‌های گذشته محدودتر شده بود و بیشتر در قالب هویت‌ها و همبستگی‌های طبقاتی که از تجربه محل کار و زندگی شهری مشترک آن‌ها برمی‌آمد، ادغام می‌شد.

 برای مثال کارگران با پیشینه بختیاری تمایل داشتند که در محل کار با یکدیگر غذا بخورند، اما در عین حال آن‌ها به شدت خود را با شرکت نفت و نیروی کار بزرگ‌تر آن هویت‌یابی می‌کردند. فراگیرترین خط تمایز میان کارگران صنعت نفت، بین کارگران و کارمندان بود – تا حدودی همان تمایز میان کارگران یقه آبی و یقه سفید.

 با این حال، کارمندان شامل سرپرستان و کارکنان اداری رده‌های پایین و میانی نیز می‌شدند. کارمندان رده پایین صنعت نفت، کارگران یقه سفیدی (رتبه ١-٧) بودند که به عنوان تایپیست، منشی و دفتردار در ادارات یا به عنوان تکنسین در بخش تولید، پالایش و تعمیر کار می‌کردند. بخش میانی کارمندان (رتبه ٨-١٠) در رده‌های سرپرستی کار می‌کردند و جایگاهی داشتند که اریک اولین رایت آن را «موقعیت طبقاتی متناقض» نامیده است. کارمندان رده بالا (رتبه ١١-١٣) شامل مدیران پایینی و میانی و مهندسان و پزشکان می‌شدند. کارگران نیز شامل کارگران غیرماهر، نیمه‌ماهر و ماهر بودند.

 این طبقه‌بندی، سطوح بالایی از نابرابری را هم در محل کار و هم بیرون از آن ایجاد می‌کرد. در وهله اول، کارمندان دستمزدی چهار تا پنج برابر بیشتر از کارگران دریافت می‌کردند و از مزایای بیشتر، شامل تعطیلات، وام‌ها و پاداش‌های بیشتر، بهره می‌بردند. کارمندان این‌گونه آموزش دیده بودند که خود را به عنوان نماینده کارفرما ببینند و مدیران آن‌ها را از آمیختن با کارگران منع می‌کردند.

 شرکت نفت برای رساندن کارمندان به محل کار از اتوبوس و برای کارگران از یدک‌کش استفاده می‌کرد. این دو گروه همچنین از رستوران‌ها و سرویس‌های بهداشتی متفاوت استفاده می‌کردند. کارگران و کارمندان سکونتگاه‌های متفاوتی در شهر داشتند؛ به مغازه‌ها، باشگاه‌ها و سینماهای متفاوتی می‌رفتند؛ و از ساختمان‌ها و امکانات ورزشی متفاوتی برخوردار بودند. بیمارستان شرکت نفت بخش‌های مجزایی برای دو گروه داشت.

همچنین سلسله‌مراتبی درون خود این گروه‌ها نیز، به ویژه در میان کارمندان، وجود داشت. در آبادان، کارمندان جدید بزرگ‌ترین خانه‌ها را در سکونتگاه کارگران می‌گرفتند. چنانچه آن‌ها از نردبان شغلی بالا می‌رفتند، به بوارده [منطقه‌ای مرفه‌نشین در آبادان] انتقال می‌یافتند؛ ارشدترین کارگران یقه سفید، تکنسین‌ها و مدیران در بریم [منطقه مرفه‌نشین دیگری در این شهر] زندگی می‌کردند.

این نابرابری‌ها خشم زیادی را در میان کارگران یقه آبی ایجاد می‌کرد، نه‌تنها به خاطر ناملایمات مادی‌شان، بلکه همچنین به این دلیل که احساس می‌کردند به این واسطه تحقیر می‌شوند. در حالی که بیشتر کارگران یقه آبی ناکامی و خشم خود را فرومی‌خوردند، دیگران احساس خود را از خلال «بدرفتاری» فردی یا اقدام جمعی نشان می‌دادند.

 کارگران یقه آبی همچنین می‌توانستند برای فرار از نابرابری به کارمندان بپیوندند، امکانی که در صورت اخذ دیپلم دبیرستان در جریان کلاس‌های عصر برای آن‌ها باز بود. با این حال در عمل، مدیریت شرکت نفت ترجیح می‌داد کارمندان را از فارغ‌التحصیلان دبیرستان‌ها و دانشگاه‌های شهرهای بزرگی مانند تهران استخدام کند.

 در کنار فرایندهایی که سبب ایجاد تمایز و نابرابری میان کارمندان و کارگران می‌شد، فرایندهایی نیز در جهت خلق همبستگی و همکاری در میان آن‌ها عمل می‌کرد، چراکه در خود گروه کارمندان شکاف عمیقی وجود داشت. برخلاف کارمندان رده‌های مدیریتی، کارمندان رده پایین نیز مانند کارگران، در مقابل مدیران در موقعیتی فرودست بودند. روندهای اتوماسیون و مهارت‌زدایی در دهه ١٩٧٠، انقیاد کارمندان رده پایین را در برابر مدیران افزایش داد. رشد کار غیریدی تحول مهمی در صنعت نفت در دهه ١٩٧٠ بود.

 در حالی که تعداد کارگران یقه آبی به میزان 35 درصد در سال‌های ١٩٧١-١٩٧٦ افزایش یافت، تعداد کارمندان در بازه مشابه 63 درصد رشد داشت. هم‌زمان، ماهیت کار غیریدی نیز در حال تغییر بود. کار در ادارات روز به روز استانداردتر می‌شد، و تا میانه دهه ١٩٧٠، شرکت ملی نفت گام‌هایی را در جهت ورود کامپیوترها به نظام اداری، عمدتا برای پردازش حقوق‌ها، برداشت. در آن زمان ٩ سیستم کامپیوتر آورده شده بود و ٣٥ سیستم دیگر نیز در حال ورود بود.

 زبانِ در حال تغییر کار اداری، بازتابی از موقعیت در حال تغییر کارمندان رده پایین بود. کارکنان جدید برای به کارگیری عبارات استاندارد، ساده و کارامد آموزش می‌دیدند که با جملات بلند، پیچیده و سخنورانه‌ای که ویژگی سبک ارتباطی نخبگان تحصیل‌کرده ایران بود، تعارض داشت. افزایش تعداد فارغ‌التحصیلان دبیرستان نیز تحول دیگری بود که تمایز میان کار کارمندان رده پایین و کارگران را کمرنگ می‌کرد.

 برای مثال در دهه ١٩٦٠، کارگران یقه آبی محصولات نهایی متنوع پالایشگاه آبادان را آزمایش می‌کردند، چراکه فرایند آزمایش به فعالیت‌های ساده و استاندارد شده‌ای تقسیم شده بود که هر یک به کارگری مجزا سپرده می‌شد. با این حال، در اوایل دهه ١٩٧٠، از آن‌جایی که مدیران سیاست افزایش سطح تحصیلات کارکنان را دنبال می‌کردند، کارمندان جایگزین کارگران شدند، در حالی که فعالیت‌های مشابهی با آن‌ها انجام می‌دادند.

 سیاست استخدامی و بازار کار تغییرات پیش از انقلاب در بازار کار داخلی و خارجی صنعت نفت، تاثیر مهمی بر شرایط کارگران این صنعت داشت. صنعت نفت به دلیل ورود فناوری‌های نو که نتیجه فشارهای رقابتی بازار جهانی بود، در دهه ١٩٦٠ تصمیم گرفت که با سیاست «سالی دو ماه» از نیروی کار «مازاد و غیرضروری» خود خلاص شود. هزاران کارگر از کار اخراج شدند و در عوض به ازای هر سالی که کار کرده بودند دو ماه حقوق گرفتند. این سیاست نارضایتی‌های زیادی را در میان کارگرانی که منبع درآمد و مزایایی چون مستمری بازنشستگی و بیمه خود را از دست داده بودند به وجود آورد، اما در عین حال بذر ترس از اخراج و بیکاری را نیز در میان کارگران کاشت و کسانی را که تجربیاتی در فعالیت سیاسی داشتند طرد کرد، و در نتیجه به کنترل نیروی کار در دهه ١٩٦٠ یاری رساند.

 با این حال، پس از سال ١٩٧٢ تعداد کارگران صنعت نفت به میزان قابل توجهی افزایش یافت. این لحظه مصادف با زمانی است که دولت ایران عملیات صنعت نفت را با این استدلال که بخش نفتی می‌توانست برای ایجاد اشتغال استفاده شود، از شرکت‌های خارجی تحویل گرفت. حتی پس از آن‌که تولید نفت پس از سال ١٩٧٤ کاهش یافت، استخدام در صنعت نفت همچنان رو به رشد بود.

افزایش جمعیت کارگران صنعت نفت، اعتماد به نفس و توان چانه‌زنی آن‌ها را در برابر مدیران تقویت کرد. تاثیر دیگر این سیاست‌های استخدامی، هجوم فارغ‌التحصیلان دبیرستان و دانشگاهی بود که در دوران تحصیل خود از خلال مطالعه آثار روشنفکران چپ‌گرا، ملی‌گرا و اسلام‌گرا سیاسی شده بودند. توان چانه‌زنی کارگران صنعت نفت به دلیل کمبود کارگران ماهر و نیمه‌ماهر و تکنسین‌ها در بازار کار حتی بیش از پیش تقویت شد؛ مساله‌ای که در آن زمان از سوی ناظران مختلف مطرح شده بود.

 هیاتی از سازمان بین‌المللی کار که در اواخر سال ١٩٧١ از ایران بازدید کردند، گزارش داد که ایران به دلیل سیستم آموزشی نامناسب خود با کمبود جدی کارگران ماهر و تکنسین مواجه خواهد شد. در همان زمان، توسعه بخش صنعتی این فرصت را برای کارگران صنعت نفت ایجاد کرد که در زمینه‌های دیگری بتوانند کار پیدا کنند.

علاوه بر این، دو ویژگی بازار کار داخلی صنعت نفت به طرز روزافزونی کارکنان طبقه متوسط را منزجر می‌کرد. پژوهشی بر روی «نیروی کار سطح بالا» در ایران نشان داد که گماشتگان سیاسی و خارجی‌ها جایگاه‌های رده بالا را در شرکت ملی نفت اشغال کرده‌اند:

 «به مهندسان یا تکنوکرات‌های ایرانی شرکت اجازه داده نمی‌شد که به موقعیت مدیر پروژه ارتقا پیدا کنند. در عوض، آن‌ها به صورت افقی میان ادارات و بخش‌های مختلف شرکت ملی نفت ایران جابه‌جا می‌شدند. برای تکنوکرات‌های ایرانی در شرکت ملی نفت ایران، انسداد کانال‌های ارتقا توسط خارجی‌ها منشأ بروز خشمی بود که اقدامات دولت نتوانست پاسخی به آن دهد».

این «انسداد» به ویژه هنگامی ملموس‌تر شد که تعداد کارکنان خارجی از کمتر از هزار نفر در سال ١٩٧١ به ٢. ٣٩٤ نفر در سال ١٩٧٥ رسید. این بدان معنا بود که در سال ١٩٧٥، ١٢ درصد همه کارکنان یقه سفید آمریکایی‌ها و اروپایی‌هایی بودند که حضور آن‌ها نمادی از کنترل غرب بر صنعت نفت ایران بود.

 بحث و نتیجه‌گیری کارگران صنعت نفت به دلیل جمعیت بالا و تراکم جغرافیایی – که هر دو در دهه ١٩٧٠ افزایش یافتند- و قدرت جایگاه‌شان، توان قابل توجهی برای ایجاد اختلال داشتند. قدرت آن‌ها در برابر کارفرما با رشد تقاضا برای کارگران ماهر، تکنسین‌ها و نیروهای اداری افزایش یافت. این عوامل کارگران را نسبت به قدرت‌شان برای ایجاد اختلال آگاه کرد؛ قدرتی که آن‌ها در سپتامبر ١٩٧٨، زمانی که ظرفیت سرکوبگرانه دولت تضعیف شده بود، آن را به کار انداختند.

با این حال، این موضوع نباید، چنانکه برخی محققان مطرح کرده‌اند، به عنوان «موج‌سواری» تعبیر شود. زمان‌بندی و سیاسی‌شدن سریع مطالبات اعتصابات نفتی، تا حد زیادی با قدرت عظیم جایگاه کارگران قابل توضیح است. از آن‌جایی که کارگران صنعت نفت می‌توانستند «خسارت اضافی» به بار آورند و از آن‌جایی که شرکت نفت متعلق به دولت بود، هر اعتصاب بزرگی آن‌ها را نه‌تنها در برابر مدیریت شرکت، که در برابر دولت قرار می‌داد. بنابراین، ظهور اعتصابات عمومی در بخش نفت به سطح رو به رشد اعتماد به نفس این کارگران و ظهور یک فرصت سیاسی وابسته بود.

از این منظر روشن می‌شود که چرا اعتراضات عمومی و بحران رو به رشد سیاسی سال ١٩٧٨ جرقه مهمی برای اعتصابات نفتی بود:

 اعتراضات با تضعیف دولت، این اعتماد را در کارگران صنعت نفت ایجاد کرد که بتوانند چالشی را در برابر دولت به وجود آورند. چنان‌که شرح داده شد، آن‌ها مطالبات سیاسی و اقتصادی را مطرح کردند که بازتاب نارضایتی‌های طولانی‌ مدتی بود که در تجارب خود کارگران صنعت نفت ریشه داشت.

 این نارضایتی‌ها چندان هم به شرایط اجتماعی اقتصادی بد مربوط نمی‌شد. با این حال، یکی از مسائل اجتماعی اقتصادی که کارگران صنعت نفت را تحت تاثیر قرار داد، کمبود مسکن و هزینه‌های فزاینده مسکن بود که به اعتراضات سپتامبر ١٩٧٨ در تهران انجامید. کارگران همچنین تحت تاثیر احساس فقر نسبی قرار گرفتند که در پی رکود تورمی سال ١٩٧٥ و سال‌های ١٩٧٧ تا ١٩٧٨ به وجود آمد.

اما مهمترین سرچشمه‌های نارضایتی‌های کارگران صنعت نفت وجود نابرابری میان کارگران و کارمندان، سرکوب سیاسی در محل کار و حضور مدیران و تکنسین‌های خارجی بود. این سه مساله به شدت با نارضایتی‌هایی که در جامعه ایران به طور کلی وجود داشت تشدید می‌شد. کارگران که از رفتار نابرابر منزجر شده بودند، شاهد رشد نابرابری در جامعه در میانه دهه ١٩٧٠ بودند؛ برای کارگران و کارمندان چندان دشوار نبود که بسط سرکوب سیاسی کلی کشور را به روابط محل کار خود ببینند. برای بسیاری از کارگران صنعت نفت، حضور کارکنان خارجی در شرکت نفت نمادی از سلطه امپریالیستی بر ایران بود.

 بنابراین، کارگران پذیرای ایده‌های اسلام‌گرایانه‌ یا رادیکال ومنتقدی بودند که «برابری»، «آزادی» و «امپریالیسم‌ستیزی» را ترویج می‌کردند. برای برخی از کارگران صنعت نفت، طرد بر مبنای وضعیت استخدام و وابستگی فرهنگی یا مذهبی منشأ دیگری از نارضایتی بود. علاوه بر این، فرهنگ شرکت نفت که مبتنی بر ارزش‌های مدرنی چون «شایسته‌سالاری» و «پیشرفت» بود، تناقضی را میان انتظارات و واقعیت وجود پارتی‌بازی و تصمیم‌گیری اقتدارگرایانه ایجاد می‌کرد.

 بسیاری از این نارضایتی‌ها در نامه سرگشاده‌ای خلاصه شده بود که سندیکای مشترک کارگران صنعت نفت ایران در ٢٨ دسامبر ١٩٧٨ به عبدالله انتظام، مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران نوشت. کارگران صنعت نفت او را نسبت به اشغال پست وزارت امور خارجه در دولت نظامی ارتشبد زاهدی پس از کودتای ١٩٥٣ بر ضد مصدق، فروش نفت به آفریقای جنوبی و اسرائیل، اخراج بیش از 10 هزار کارگر در پالایشگاه آبادان به بهانه ماشینی‌سازی، تبعیض بر ضد کارکنان مسلمان فعال، ترویج شکنجه، و تلاش برای نابودی فرهنگ و مذهب ملی مسئول دانستند و خواستار پاسخگویی وی شدند.

 بنابراین می‌توان نتیجه گرفت اعتصابات نفتی تا حد زیادی ریشه در ناملایمات و نارضایتی‌های کارگران در دهه ١٩٧٠ داشت.

Facebook
Telegram
Twitter
Email

بخش مربوط به مسئله ملی از کتاب: انقلاب ایران سال‌های  1978-1979/ آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی دارای نشان پرچم سرخ کار، انستیتوی خاورشناسی/ ترجمه. رحیم کاکایی

بخش شکل‌گیری ارگانهای قانون اساسی حکومت بازتاب مسئله ملی در قانون اساسی یکی از مسائل حاد سیاسی- اجتماعی که رهبری

ادامه مطلب