همت شهبازی
ﮔﺎه ﺳﺎﻫﺮ در ﺑﯿﺎن ﺗﺨﯿﻼت ﺧﻮد آﻧﻘﺪر وﺳﻮاس ﻧﺸﺎن میدﻫﺪ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﮐﻮﭼﮏترین ﻣﺴﺌﻠﻪ واﻗﻌﯽ را ﻧﯿﺰ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺗﺨﯿﻞ و ﺗﺼﻮﯾﺮ میﮐﻨﺪ. از اﯾﻦ ﻧﻈﺮ اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺷﻌﺮﻫﺎی او ﮔﺎه ﺣﺎﻟﺘﯽ از ﺳﻮررﺋﺎﻟﯿﺴﻢ ﺑﻪ ﺧﻮد میﮔﯿﺮد. ﭘﻨﺎه ﺑﺮدن ﺗﺨﯿﻞ و ﺗﺤﻠﯿﻞ واﻗﻌﯿﺖ ﻫﺎ در روﯾﺎی ﺷﺎﻋﺮ ﭼﯿﺰی اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ را در اﯾﻦ اﻣﺮ ﻣﺼﻤﻢ میﺳﺎزد. او از اﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﺑﻪ ﺑﺎزآﻓﺮﯾﻨﯽ واﻗﻌﯿﺘﯽ دﯾﮕﺮ و ﻓﺮاﺗﺮ از اﯾﻦ ﺟﻬﺎن و ﻫﺴﺘﯽ آن میﭘﺮدازد. در دﻧﯿﺎی ﻓﺮاواﻗﻌﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ میﺧﻮاﻫﺪ ﺟﻬﺎن ﺧﻮد را ﺑﯿﺎﻓﺮﯾﻨﺪ و ﺟﻬﺎن ﺑﯿﻨﯽاش را ﺑﺮ آن ﺗﺤﻤﯿﻞ ﻧﻤﺎﯾﺪ. از اﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ او راﻫﯽ ﺑﺎز میﮐﻨﺪ ﺑﺮای واﻗﻌﯿﺘﯽ و ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪن ﺑﻪ ﻣﺎﻫﯿﺖ آﻧﭽﻪ ﮐﻪ دراندﯾﺸﻪ و ﺗﺼﻮراﺗﺶ ﻣﻮﺟﻮد اﺳﺖ. ﮔﻮﯾﯽ ﺷﺎﻋﺮ آﻧﭽﻪ را ﮐﻪ در ﺷﻌﺮ ﺑﻪ رواﯾﺖ آن ﻣﺸﻐﻮل اﺳﺖ ﻣﮑﻔﯽ ﺑﺮای ﺑﺎزآﻓﺮﯾﻨﯽ واﻗﻌﯿﺖ ﻫﺎ و ﺟﻬﺎن ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﺪ، ﺑﺮای ﻫﻤﯿﻦ از ﺗﺨﯿﻞ ﺧﻮد ﮐﻤﮏ میﮔﯿﺮد ﺗﺎ دﻧﯿﺎی ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ ﺧﻮد را از اﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﺑﻪ ﺗﺼﻮر درآورد. دﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﻋﺮ ﺑﺎ ﺗﺨﯿﻞ ﺧﻮد در ﺻﺪد آﻓﺮﯾﻨﺶ آن اﺳﺖ ﺣﺎﺻﻞ ﺗﺪاﻋﯽ اندﯾﺸﻪ و ﺟﻬﺎن ﺑﯿﻨﯽ ﺷﺎﻋﺮ ﺑﺮای ﻣﺎﻫﯿﺖ اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪن ﺑﻪ ﺗﻤﺎم رواﺑﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و اﻧﺴﺎﻧﯽ اﺳﺖ.
اﯾﻦ روﯾﮑﺮد ﯾﻌﻨﯽ ﭘﻨﺎه ﺑﺮدن ﺑﺮ ﺗﺨﯿﻞ، ﺷﻌﺮ ﺳﺎﻫﺮ را در دو ﻣﺴﯿﺮ ﺟﺪاﮔﺎﻧﻪ ﻗﺮار میدﻫﺪ. از ﯾﮏ ﻃﺮف ﺷﺎﻋﺮ آﻧﭽﻨﺎن در ﺗﺨﯿﻞ ﺧﻮد ﻓﺮو میرود ﮐﻪ شعر را از داﯾﺮه درک ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎرج میﮐﻨﺪ. در اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ از اﺷﻌﺎر ﭼﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ میرﺳﺪ ﮐﻪ ﺷﻌﺮ از ﺗﺨﯿﻞ ﺗﺠﺮﯾﺪی ﺑﻬﺮه میﺑﺮد. اﻟﺒﺘﻪ اﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺧﻮد ﻧﻮﻋﯽ ﻗﺪرت ﻫﻨﺮی ﺷﺎﻋﺮی را میرﺳﺎﻧﺪ، وﻟﯽ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻗﺎﺑﻞ ﻓﻬﻢ ﺑﻮدن و ﻧﺰدﯾﮏ ﺷﺪن ﺑﻪ ﺗﺼﻮر ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻧﯿﺰ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺪ ﻧﻈﺮ ﻗﺮار ﮔﯿﺮد. از ﻃﺮف دﯾﮕﺮ ﮔﺎه اﯾﻦ ﺗﺨﯿﻞ آن ﭼﻨﺎن ﺳﯿﺎل و در ﺗﻮاﻟﯽ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ و ﺑﻬﻢ ﺗﻨﯿﺪه ﺷﺪهاند ﮐﻪ ﻣﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﯾﮑﯽ از ﻋﺎﻟﯽترین ﻓﺮمهای ﺑﯿﺎن ﺷﻌﺮی در ادﺑﯿﺎت ﻣﻌﺎﺻﺮ ﻫﺴﺘﯿﻢ. او در اﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ از ﺷﻌﺮﻫﺎ و ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﺗﺼﺎوﯾﺮ ﺷﻌﺮی زﻣﯿﻨﻪای ﺑﺮای اﻟﻘﺎی ﺗﺼﻮرات و اندﯾﺸﻪهای ﺧﻮد ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺐ را ﭘﯿﺪا میﮐﻨﺪ. ﺑﺮای ﻧﯿﻞ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻫﺪف، ﺣﺘﯽ ﻋﺎدیترین ﻣﺴﺎﺋﻞ روزﻣﺮه را ﻧﯿﺰ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ میﮐﻨﺪ. در اﯾﻨﺠﺎ روح ﺗﺼﺎوﯾﺮ ﺷﻌﺮی ﻧﯿﺰ زﻧﺪه و ﺟﺎﻧﺪار ﻫﺴﺘﻨﺪ ﭼﺮا ﮐﻪ از ﺗﺼﻮﯾﺮﻫﺎی ﮐﻠﯿﺸﻪای و ﺳﻨﺘﯽ ﺑﻪ دوراﻧﺪ و ﺑﺮای ﻫﻤﯿﻦ ﻧﯿﺰ ﺷﺎﯾﺪ ﺗﺼﻮر آن ﺑﺮای ﻣﺨﺎﻃﺒﯽ ﮐﻪ ذﻫﻨﺶ ﻋﺎدت ﺑﻪ ﺗﺼﺎوﯾﺮ ﺳﻨﺘﯽ دارد، ﮔﺮان ﺑﺎﺷﺪ، وﻟﯽ ﺳﺎﻫﺮ آﻧﭽﻨﺎن ﻫﻨﺮﻣﻨﺪاﻧﻪ ﻋﻤﻞ میﮐﻨﺪ ﮐﻪ آﻧﻬﺎ را ﻧﯿﺰ ﺑﺪﻧﺒﺎل ﺧﻮد میﮐﺸﺎﻧﺪ و ﻣﺠﺒﻮر ﺑﻪ ﭘﺬﯾﺮش ﺗﺼﺎوﯾﺮ ﻣﺪرن و ﻋﺎدت ﮔﺮﯾﺰ میﮐﻨﺪ. ﺗﺼﺎوﯾﺮ ﺷﻌﺮی ﮐﺎﻣﻼً ﻣﺎﻫﯿﺖ ﺧﻮد را ﺗﻐﯿﯿﺮ و ﺑﺮای ﺧﻮد ﻫﺴﺘﯽ و ﻣﻮﺟﻮدﯾﺘﯽ ﺟﺪﯾﺪ میﯾﺎﺑﺪ؛ ﮐﻠﻤﺎت در ﺟﺎی ﻋﺎدی ﺧﻮد و ﺑﺎ ﺗﺼﺎوﯾﺮ روزﻣﺮه ﺧﻮد ﺑﮑﺎر ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﻠﮑﻪ آﻧﻬﺎ در ﺗﺨﯿﻞ ﺷﺎﻋﺮ ﺑﻪ ﺗﺠﺰﯾﻪ و ﺗﺤﻠﯿﻞ میﻧﺸﯿﻨﺪ و ﺣﻼﺟﯽ میﺷﻮد، ﺳﭙﺲ ﺑﺎ ﻣﺎرک و ﺗﺼﻮر و اندﯾﺸﻪ ﺟﺪﯾﺪی ﺗﻮﻟﯿﺪ میﺷﻮد و اﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻮع و ﺟﺬاﺑﯿﺘﺶ ﺑﺮای ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺣﻔﻆ میﺷﻮد.
از ﻫﻤﯿﻦ دﯾﺪﮔﺎه اﺳﺖ ﮐﻪ میﺗﻮان ﺳﺎﻫﺮ را ﻧﻤﺎﯾﻨﺪه ﺳﻮررﺋﺎﻟﯿﺴﻢ ﺷﻌﺮ آذرﺑﺎﯾﺠﺎن ﻧﯿﺰ داﻧﺴﺖ. ﭼﺮا ﮐﻪ دﮔﺮﮔﻮﻧﯽ و ﺣﺎﻟﺖ دادن ﺑﻪ اﺷﯿﺎء و ﺗﺼﻮرات و واﻗﻌﯿﺖ ﻫﺎ از اﺻﻮﻟﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﻣﮑﺘﺐ ﺳﻮررﺋﺎﻟﯿﺴﻢ ﺷﺎﻫﺪ آن ﺑﻮدهایم و اﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ در ﺷﻌﺮ ﺳﺎﻫﺮ ﻧﯿﺰ ﻣﺸﺎﻫﺪه میﮔﺮدد. او ﮔﻮﯾﯽ ﺑﺮای ﺧﻮد ﻋﯿﺐ و ﻋﺎر میداﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎاندﮐﯽ ﺗﻐﯿﯿﺮ در ﻣﺎﻫﯿﺘﺶ و ﺑﻪ ﺷﮑﻞ واﻗﻌﯿﺘﯽ ﻣﻠﻤﻮس ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺟﻬﺎن ﺑﭙﺮدازد؛ ﺑﺮای ﻫﻤﯿﻦ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ دراندﯾﺸﻪ ﺷﮑﻞ دادن ﺑﻪ اﯾﻦ ﺟﻬﺎن ﻋﺎدی ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﺟﻬﺎن ﻣﺘﺼﻮر در ذﻫﻦ ﺧﻮد ﺑﺮمیآﯾﺪ. ﭼﯿﺰی ﮐﻪ در اﯾﻨﺠﺎ ﻣﻄﺮح اﺳﺖ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺎﻋﺮ ﺗﻤﺎم ذﻫﻨﯿﺖ ﺧﻮد را ﺑﺮ ﺷﻌﺮ ﺳﻮار میﮐﻨﺪ، اﻣﺎ آﻧﭽﻪ ﮐﻪ از آن ﺣﺎﺻﻞ و ﺑﻪ ﻋﯿﻨﻪ دﯾﺪه میﺷﻮد، ﺟﻬﺎﻧﯽ ذﻫﻨﯽ و دروﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ در اندﯾﺸﻪ ﺷﺎﻋﺮ رخ ﻧﻤﺎﯾﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺟﻬﺎﻧﯽ واﻗﻌﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺎﻋﺮ در ﭘﯽ دﺳﺖ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺑﻪ آن از ﻃﺮﯾﻖ ﺗﺼﻮرات ﺧﻮد اﺳﺖ. ﺑﻪ ﺗﻌﺒﯿﺮ دﯾﮕﺮ روﻧﺪ ﺷﻌﺮ ﻃﻮری اﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺎﻋﺮ ﮔﻮﯾﯽ ﺑﺎ ذﻫﻦ و ﺟﻬﺎن ﺳﻮداﯾﯽ ﺧﻮد در ﺣﺎل ﮔﻔﺘﮕﻮ و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺑﻪ ﺗﺨﯿﻞ و روﯾﺎﺑﺎﻓﯽ ﻣﺸﻐﻮل اﺳﺖ، اﻣﺎ ﻧﺘﯿﺠﻪای ﮐﻪ از ﺷﻌﺮ ﺣﺎﺻﻞ میﺷﻮد روﯾﺎﺑﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ واﻗﻌﯿﺘﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ واﻗﻌﯿﺖهای ﻣﻮﺟﻮد در اﺟﺘﻤﺎع ﻣﺠﺎﻟﺴﺖ دارد. ﺑﺮای ﻫﻤﯿﻦ ﻧﯿﺰ ﻣﺎ ﺷﻌﺮ او را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان روﯾﺎﺑﺎﻓﯽ و ﮐﺎﺑﻮس آن ﭼﻨﺎﻧﮑﻪ از ﺳﻮررﺋﺎﻟﯿﺴﻢ ﻣﺘﺼﻮر اﺳﺖ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺷﺒﻪ ﮐﺎﺑﻮسﻫﺎی ﻓﺎﺟﻌﻪ آﻣﯿﺰی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ اﻗﻨﺎع ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻣﺒﻨﯽ ﺑﺮ واﻗﻌﯽ ﺑﻮدن آن میﭘﺮدازد.
در ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﻮاﻗﻊ ﺗﺨﯿﻼت ﺳﻮررﺋﺎﻟﯿﺴﺘﯽ ﺳﺎﻫﺮ، ﻫﻮﯾﺖ ﺟﻬﺎن ﻋﯿﻨﯽ و رواﺑﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻮﺟﻮد ﻣﯿﺎن اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ را ﭘﻮﺷﯿﺪه ﻧﮕﻪ میدارد. اﺣﺴﺎس آﻧﻘﺪر ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﻟﻤﺲ و ﻏﯿﺮ ﻋﯿﻨﯽ میﺷﻮد ﮐﻪ ﻻﯾﻪهای ﭘﯿﭻ درﭘﯿﭻ آن را ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ وﻗﻮف ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻪ ﻣﺮاﺗﺐ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺗﺨﯿﻠﯽ او ﺗﺸﺨﯿﺺ و ﺗﻤﺎﯾﺰ داد. ﮔﺎه در ﺷﻌﺮ ﺳﺎﻫﺮ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺗﯽ را میﺑﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻋﯿﻨﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻣﻄﺮح ﮐﺮدن آﻧﻬﺎ و ﻃﺮﯾﻘﻪ رواﯾﺖ آن ﻃﻮری اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻋﯿﻨﻪ آن را ﻣﺸﺎﻫﺪه میﮐﻨﯿﻢ، اﻣﺎ او آﻧﭽﻨﺎن آﻧﻬﺎ را ﺑﻪ ذﻫﻦ ﺧﻮد ﺗﺒﻌﯿﺪ میﮐﻨﺪ و در آﻧﺠﺎ ﺑﺮای آﻧﻬﺎ ﺟﺎﯾﮕﺎﻫﯽ ﺑﺎز میﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ آﻧﻬﺎ را ﺟﺰو ﺧﺼﻠﺖهای ذﻫﻨﯽ ﺧﻮد ﺑﻪ ﺗﺼﻮر در میآورﯾﻢ. ﭼﺮا ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ در ﺑﯿﺎن اﯾﻦ دﻧﯿﺎی ﻋﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ ذﻫﻦ ﺻﻮرت میﮔﯿﺮد ﻫﯿﭻ واﺳﻄﻪای وﺟﻮد ﻧﺪارد ﺣﺘﯽ ﺧﻮد ﺷﺎﻋﺮ ﻧﯿﺰ در آن واﺳﻄﻪ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﭘﺮدازیهای او ﺟﻬﺎﻧﯽ در ذﻫﻦ ﻣﺎ ﺑﺎز میﮐﻨﻨﺪ و در آﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺗﻌﯿﯿﻦ و ﺗﺤﻤﯿﻞ ﻫﻮﯾﺖ ﺧﻮد ﻣﺸﻐﻮل میﺷﻮﻧﺪ.
ساهر بخصوص در «لیریک شعرلر» تصویر یک پدیده را به آسانی رها نمیکند او تکامل آن پدیده را از ابتدا تا انتها تعقیب کرده، آنها را در حالت عاطفی و اجتماعی و در خصلتها و خلق و منشهای مسیر زندگی قرار میدهد. به عنوان مثال در توصیف «پریخان»، خلق و منش او در حیطه روانشناسی تصویری جزء به جزء تجزیه و تحلیل میشود:
تجزیه تخیلی او حاصل ترکیب احساسهای گوناگون و عمدتاً تلاقی و ترکیب چند احساس ذهنی با یکدیگر است، تعلقات پیچیده ذهنی شاعر رابطه انسان با طبیعت و اشیاء را با ناهمگونی مواجه میکند. زیرا ذهن سادهگرای مخاطب با حرکتهای تو در توی تصویر سوررئالیستی آشنا نیست و به نوعی تصویر عرفانی همراه با ارائه توهمات رمانتیک عادت دارد برای همین نیز تغزل معاصر تنها زمانی موثر بوده و ترغیب مخاطب را برانگیخته که با ذهنیت تصویرهای عرفانی بیان شده باشد. شاید یکی از موفقیتهای «سهندیه» شهریار همین ساختار بیانی عارفانهای باشد که در سیر تکاملی و شکلگیری تصویرهای شاعرانه آن تشابه سرشت اذهان عمومی با سرشت سنتی عارفانه دخیل باشد اما ساهر به یکباره این مبادلات را به هم میزند، تغزل او باید با دید بدعتگرانه نگریسته شود. در دنیای خیالی او هر آنچه که قابل دسترسی است و در تصویرهای شعر میتواند بکار گرفته شود، جایگاه خود را مییابند. تخیل او برای تصویر پردازی خستگیناپذیر است و تکرار یک تصویر در آن به ندرت یا اصلاً دیده نمیشود برای همین و به خاطر عدم سابقه تصویری، خواننده بعد از خواندن بعضی از شعرهای او، چشمانش را میبندد تا تمرکز و حضور ذهن بیشتری برای دریافت مفاهیم تصویر پیدا بکند. این مسئله گاه منجر به خستگی او نیز میشود چرا که گاه شاعر آنچنان در تصویربرداری محض محو میشود که انعطاف کلمات در محور تصورات درونی منجمد شده قابلیتهای برونافکنی را برای تسخیر روح مخاطب از دست میدهد. این کار نوعی رونویسی از پرده طبیعت و تصاویری است که شاعر تخیل خود را حول محور آن به جریان در میآورد. در مواقعی که ساهر تخیل و تصویرهای خود را با گریز به حواشی از طریق بیان اصیل از واقعیتهای زندگی همراه میسازد ما حالتها و رفتارهای واژگان را در ل و روح خود احساس میکنیم در غیر این موارد تخیل پیچیده ساهر حق تحلیل و آگاهی را از خواننده سلب میکند.
با این حال درست است که ساهر در تصویرپردازی به تصویر جزء به جزء مطالب اقدام میکند اما این به آن معنا نیست که او اشیا تصویر شده را مقدم بر اندیشه خود بپندارد برعکس مخاطب در عین حال که با خصلتهای خود و اشیا و توصیفهای حول و حوش آن به طور دقیق آشنا میشود در کنار آن و بلکه مقدم بر آن اندیشهها و افکار و موضعگیریهای شاعر را نیز از میان آنها به طرز عینی مشاهده میکند. وسواسهای تصویرپردازی در شعر ساهر هست اما این به عنوان اصل نیست بلکه به منزله تکمیلکننده اندیشههای شاعر است.