س: از عمو حبیب روستاها برای ما بگویید.
ج: تیرماه سال ۱۳۴۲ به عنوان سپاهی دانش به روستاهای قره داغ آذربایجان رفتم؛ منطقهای که بیش از نصف روستاهایش معلم نداشت. اولین دهی که رفتم “انباستیق” نام داشت. یکی از خانههای روستا را کرایه کرده بودیم. هر دانش آموز با خودش یک پیت حلبی برای نشستن میآورد. از بقال روستا، مقداری مقوای بستهبندی خرما و مانند آن گرفتیم و زدیم به دیوار. با زغال چوب روی این مقواها مینوشتیم. بعد از یک سال، با بچهها رفتیم و از مدرسهی تعطیل شدهی یکی از دهات همسایه، میز و نیمکت آوردیم. هر روستایی که میرفتم، مدرسهاش را درست میکردم و راه می انداختم و بعد نوبت روستایی دیگر میرسید.
س: هم معلم بودید و هم بنیانگزار مدرسهها!
ج: مردم روستاها خیلی فقیر بودند. فقر مجال نمیداد همکاری کنند. فقط یک بنا میگرفتند. کارگرها خودمان بودیم و بچهها. کار میکردیم و مدرسه میساختیم. سنگ جمع میکردیم، کاهگل درست میکردیم و…
س: روستائیان با پدیدهی جدید مدرسه و سوادآموزی مخالفت نمی کردند؟ معمولا نوآوری و تجدد مخالفتهایی به همراه دارد.
ج: اهالی قرهداغ و روستائیان آذربایجان خیلی فهیم بودند. زندگی مجالشان نمیداد که مشارکت کنند. آنها مشتاق بودند بچههایشان باسواد شوند. حتی والدین از روستاهای مجاور، فرزندانشان را میفرستادند به روستایی که مدرسهی ما بود. بچهها باید مسیر یکی – دو ساعته را پیاده میرفتند. روستائیان اوایل میترسیدند که بچههایشان را در زمستان از این راه بفرستند. ولی من به آنها قول دادم که هر موقع هوا سرد شد، بچهها را پیش خودم نگه دارم. بارها اتفاق میافتاد که برف و بوران و سرما میشد و من بچهها را پیش خودم نگه میداشتم.
س: شما در منطقهای زبان فارسی را تدریس میکردید که بچهها ترک زبان بودند. برای آموزش فارسی از چه روشی بهره میبردید؟
ج: برای آموزش الفبا از زبان مادریشان کمک میگرفتم. من روی این اصل، به زبان مادریشان شعر میگفتم. شعرهایی بسیار کوتاه. با این روش، سلسلهای از حروف را به این بچهها یاد میدادم.
س: پس سابقهی شاعری و درخشش شما در ادبیات ترکی، ریشهاش به اینجا بر میگردد؟
ج: شاعری که چه عرض کنم. در روستاهایی که ما تدریس میکردیم، این یک نیاز بود.
س: به نظر شما الان چه روشها و راهکارهایی میتوانند در این مورد پاسخگو باشند؟
ج: از کلمات مشترک دو زبان میتوان استفاده کرد. یا در کنار کتاب فارسی، می توانند کتابی هم به زبان مادریشان داشته باشند. هم بار عاطفی دارد و هم کلاس برایشان سبکتر میشود. وقتی با زبان خودشان صحبت می کنند، برایشان راحتتر است.
س: به عنوان یک آموزگار و با توجه به تجربههایتان در آموزش زبان فارسی در میان کودکان ترک زبان، اهمیت آموزش به زبان مادری از نظر شما چیست؟
ج: به نظر من اصلیترین مسئله در امر آموزش، استفاده از راحتترین روش است. همواره آموزش بر مبنای معلومات و آموختههای قبلی صورت میگیرد. آموزش ابتدا به ساکن اگر غیر ممکن هم نباشد بسیار مشکل و پر هزینه خواهد بود. همه میدانیم که یادگیری زبان مادری بسیار راحت و کم هزینه است. کودک شش سالهای که زبان مادری را میداند گنجینهای از واژهها و مفاهیم را در ذهن خود ذخیره کرده است. برای آموزش زبان رسمی، میتوان از واژههای مشترک زبان رسمی و زبان مادری استفاده کرد. من به عنوان یک ایرانی ضمن این که به زبان فارسی به عنوان زبان رسمی و زبان مشترک مردم ایران احترام قایل هستم، در عین حال آموزش زبان مادری هر ملت و هر اقلیتی را حق طبیعی و انسانی هر فرد میدانم.
س: به جز در مسئله آموزش، اهمیت پرداختن به زبان مادری را در چه میدانید؟
ج: به نظر دانشمندان، انسان با زبان است که محیط خود را درک میکند و نظام فکری انسان به زبان شکل میگیرد. زبان وسیله بروز خلاقیت است. روانشناسان اعتقاد دارند دوازده سال نخست زندگی از نظر فراگیری زبان دوران تطبیق به شمار میرود و پس از آن دوران یادگیری فرا میرسد. یعنی در دوازده سال نخست زندگی، شخص ضمن فراگیری زبان، با استفاده از زبان فراگرفته، خود را با محیط اطراف تطبیق میدهد و نظام فکریاش شکل میگیرد.کامل نشدن نظام فکری و شخصیتی فرد، عوارضی مانند کاهش خلاقیت و ضعف بیان را به همراه خواهد داشت. انسان در هویت اصلی خود به خودباوری میرسد و اعتماد به نفس پیدا میکند. در این مورد میتوان به ضعف قدرت بیان و تفاوت فاحش قدرت بیان و روابط عمومی فارس زبانها و غیر فارسها اشاره کرد. موارد بیشماری شاهد بودهایم که یک کودک غیر فارس زبان از مطرح کردن پرسش خود در کلاس خودداری میکند. افت تحصیلی دانش آموزان مناطق غیر فارس زبان بر طبق آمار آموزش و پرورش دقیقا حاصل بی توجهی به زبانهای مادری تبارهای مختلف ایران است که زیان این بی توجهی شامل همهی ایرانیان حتی فارس زبانان نیز خواهد شد.
س: آیا با وجود رسانههایی مانند رادیو و تلویزیون، هنوز هم آموزش به زبان مادری همان جایگاه پیشین را دارد؟ چرا؟ در دنیای امروز زبان مادری چه اهمیتی دارد؟
رادیو و تلویزیون و سایر وسایل ارتباط جمعی میتوانند نقش بسیار مثبتی در راستای آموزش زبان مشترک و پیوند همه اقوام ایرانی داشته باشند. همچنان که رواج اینترنت و استفاده از رایانه میتواند وسیله بسیار مفیدی برای آموزش زبان جهانی و پل ارتباطی میان انسانها باشد، اما بی توجهی به زبان مادری میتواند به جدایی عاطفی کودک از پدر و مادر و بالاخره اطرافیان وی بیانجامد، که این خود سرآغاز مشکلات روانی و شخصیتی و اجتماعی فراوان خواهد شد. یعنی بیگانگی با زبان مادری که رکن اصلی فرهنگ است، میتواند به بیگانگی با کل گذشته شخص منجر شود و سرانجام سبب بیهویتی فرد گردد. در جهانی که یک آفتابه شکسته برای موزهها حکم کیمیا را دارد، چه طوری میتوان شاهد از بین رفتن زبانهای اقوام مختلفی بود که دستاورد هزاران ساله انسانها روی کرهی خاکی است؟ در واقع هر زبانی دریچه متفاوتی از نگرش انسانها به جهان هستی است. تک تک این زبانها گنجینههای ارزشمندی هستند که مستحق محافظت و شکوفاییاند. هر زبانی هر چقدر هم دور افتاده و مهجور باشد، حاصل سالهای سال دسترنج انسانهاست.
امروز سازمانهای جهانی تلاش میکنند با بررسی و محافظت از زبانهای متفاوت از زبانهایی محافظت کنند که افراد اندکی با آن صحبت میکنند و در حال نابودی هستند. به عنوان مثال سازمان یونسکو برای حفظ و رشد زبانهای موجود در جهان، رور ۲۱ فوریه را روز جهانی زبان مادری اعلام کرده است.
زیبایی جهان انسانی به زیبایی تنوع و رنگارنگی انسانها و فرهنگ آنهاست. رنگین کمان همه ملتها است که به دل مینشیند. بختیار وهابزاده شاعر آذربایجانی میگوید:
بیر رنگی یوخ!
من گؤیلرین مین رنگینی سئویرم.
بیر گولو یوخ!
من گوللرین چلنگینی سئویرم.
س: امروزه برخی از پدر و مادرها از یاد دادن زبان مادری به فرزندانشان خودداری میکنند. نظرتان در این باره چیست؟
ج: محدود کردن زبان به گفتار و نوشتار به معنی محدود کردن حوزه زبان است. بطور کلی نظامهای نمادین و زبان تمثیلی، تئاتر و اشاره و تصاویر همه در حوزه زبان جای میگیرند. اولیایی که بچههایشان را از آموزش زبان مادری محروم میکنند، ظلم بزرگی در حق فرزندانشان روا میدارند. چنین کودکانی با جزء جزء محیط زندگی خود بیگانه میشوند. این کودکان از لذت فهم ترانههایی که عاشیقها در مراسم جشن و سرور میخوانند محروم میشوند. آنها از درک معنی بایاتیهایی که در مراسم مختلف با تم و آهنگ فضای حاکم تنیده شده باز میمانند. با محیط اطراف خود و با همسالانشان نمیتوانند روابط صمیمی برقرار کنند و به نظر من در دراز مدت دچار خود کمبینی و کمبود اعتماد به نفس خواهند شد.
س: سال ۲۰۱۰ سال جهانی دوستی فرهنگها بود. در مقیاس ملی چگونه باید به کودکان و دانشآموزانمان آموزش دهیم که با حفظ هویت قومی که زبان یکی از نمودهای آن است، به فرهنگ اقوام دیگر احترام بگذارند؟
ج: خواندن و نوشتن به زبانهای مادری حق طبیعی همه انسانهاست، که هم در قانون اساسی کشورمان و هم در تمامی منشورهای جهانی که از حقوق انسانی افراد دفاع میکنند مورد تاکید قرار گرفته است. کشور ایران نیز مثل بیشتر کشورهای جهان از اقوام و فرهنگهای مختلفی تشکیل شده است. وجود اقوام مختلف با زبانها و فرهنگهای گوناگون، با این که این اقوام و ملتها در کشورهای جداگانه یا در قلمرو جغرافیایی یک کشور باشند، هرگز به خودی خود موجب تفرقه و رودررویی ملل و اقوام مختلف نیست. مگر این که اشخاص یا گروههایی با هدف مشخص به این امر دامن بزنند. دوره آموزش ابتدایی به عنوان مهمترین رکن و زیربنای تعلیم و تربیت، بیشترین تاثیر را در ساختار شخصیتی و علمی و اخلاقی دانش آموختگان دارد. وحدت و یگانگی اقوام مختلف ایران باید از آغاز آموزش کودکان و از کتابهای درسی و کل نظام آموزشی مورد توجه قرار گیرد. ای کاش تمامی دانش آموزان کشورمان به کتابهای تاریخ ادبیات کودکان دسترسی داشتند و با چشمان خود میدیدند که چطور تمامی کودکان با هر زبان و فرهنگی چه رنجها و آرزوهای مشترکی دارند و آنگاه، هر کسی به زبان خود ترانههایشان را باهم سر میدادند و شعر زندگی را به پرواز درمیآوردند؛ چرا که شعر گلی است که احتیاج به خورشید صلح دارد تا بشکفد و در هر جا پرندگان آواز بخوانند و قلبها برای ساختن آیندهای سعادتبار بتپد، گل شعر خواهد شکفت.
توضیح:
*: این مصاحبه در مجله «رشد آموزش ابتدایی» شماره ۸، دوره نهم، اردیبهشت ۱۳۸۵ به سردبیری دکتر مرتضی مجدفر، با تغییراتی در اسفند ماه ۸۹ در وبسایت “کتابک” به آدرس: http://ketabak.org/khabar/node/2848 و با مقدمه، شعرهای اضافی و اختصار متن در وبلاگ “قیزیل قلم آذر” با مدیریت محمدرضا کریمی به آدرس: http://mrbkarimi.blogfa.com/post-174.aspx منشر شده است. طبق اظهارات آقای دکتر مرتضی مجدفر متن اولیه مصاحبه به زبان ترکی آذربایجانی و توسط آقای مهندس امید نیایش صورت گرفته است. مصاحبه بعدا به فارسی ترجمه شده و در متن منتشر شده در مجله رشد ابتدایی نام آقای (عبدالرشید قره باغی) آمده است.
آقای محمدرضا کریمیدر مقدمه مصاحبه منتشر شده در وبلاگ “قیزیل قلم آذر” مینویسد:
حبیب فرشباف، آذربایجانین دیرلی شاعیر، یازاری اولاراق، ایندی بیر معلم پالتاریندا اولدوغونا گووه نیر. بیز ده اونون بو باره ده فیکیرلرینی بیلمه یی ایسته ییریک. بونون اوچون، اوستاد حبیب فرشبافین ایکی دانیشیغینی بیر یئره توپلاییب، سیز اوخوجولاریمیزا اتحاف ائدیریک. حبیب ین فیکیرلری بو عرصه ده چوخ دیرلی و دوشونجه لی دیر. حبیب هله بوگون ده بو سورغو قاباغیندا کی اگر باشدان ۱۳۴۲ جی ایله قاییداق،هانسی ایشی گؤتوره ر سینیز؟ – دئییر یئنه معلم اولاردیم. حبیب ۱۳۴۲ ایلینده ۱۴۵۳ ایلینه قدهر آذربایجان کندلرینده معلم کیمیچالیشیر و سونرا تهرانا کؤچور بلکه ریاضی اوخویوب اوشاقلارین ریاضیاتدا ضعیف اولدوقلارینی جبران ائتسین. او، تاجگذاری ایللرینده نمونه سپاهی دانش اولور، اما مراسمه گئتمیر. بو دانیشیقلار فارسیجه اولوغونا باخمایاراق، دیرلی اولدوغو اوچون، بیرگه اوخویالیم:
دکتر مجدفر در مقدمه متن منتشر شده در مجله “رشد آموزش ابتدایی” مینویسد:
“مهرماه سال ۱۳۸۴، به مراسمیدر تهران دعوت شدم که قرار بود به مناسبت روز جهانی معلم و برای تجلیل از خدمات معلمان آذربایجانی برگزار شود. محوریت برنامه، قدردانی از حبیب فرشباف، شاعر و نویسنده تبریزی بود و در کنار آن، در نظر داشتند لوحهای تقدیری هم به چهل معلم آذربایجانی اهدا کنند. برنامه، از طرف گروهی از تشکلهای غیردولتی سازماندهی شده بود و معلمان بازنشسته و در حال فعالیت، گردانندگان اصلی آن بودند. پوستری بر در و دیوار سالن برگزاری زده شده بود که روی آن، کنار عکس گرافیکی زیبایی از حبیب فرشباف که همراه با گروهی دانش آموز روستایی بسوی خورشید در حال حرکت بودند، نوشته شده بود:عؤمرون یئتدی آلتمیش یاشا، حبیب عمییوز ایل یاشا (سنت رسید به شصت سال، عمو حبیب، صد سال پاینده باش).
گوشه و کنار سالن را که چشم میگرداندی، میان جمعیت چند صد نفری، شخصیتهای معتبر، از جمله نویسندگان، شاعران، پزشکان و جراحان، استادان دانشگاهها، هنرمندان عرصه موسیقی و معلمان فراوانی را میدیدی که از گوشه و کنار کشور به این مراسم دعوت شده بودند و تعجب میکردی که این همه آدم جورواجور اینجا دور هم چه میکنند؟ و فقط کافی بود اندکی صبر کنی تا مراسمیکه از ساعت ۶ عصر شروع شده بود، گرم شود و بسیاری از آدمهایی که آنجا نشسته بودند، صحبت کنند تا بفهمیکه همه اینها روزی روزگاری در محال قره داغ آذربایجان، شاگرد عمو حبیب بوده اند. و اینجا بود که تحسین از معلمانی که به شکل خودجوش برای تجلیل از همکاران خود، دست بکار شده و مراسمیبه این زیبایی را تدارک دیده بودند، از زبان آدم جاری میشد.
از دوستان معلمیکه متولی سازمانهای غیردولتی برگزار کننده این مراسم بودند، شنیدم که میگفتند، تا یکی دوساعت قبل از مراسم، به حبیب فرشباف نگفته اند که میخواهند از او تجلیل کنند؛ چون به هیچ هنوان به این کار رضایت نمیداده است و با توجه به این که در مراسم، قرار بود با اهدای لوح تقدیر، از چهل معلم سپاسگزاری شود، حبیب فکر میکرده او هم یکی از آن چهل نفر است و از این رو با جان و دل برای خدمتگزاری به معلمان کار میکرده است و لذا وقتی به محل برگزاری مراسم آمده و پوسترها و پارچه نوشتههای نصب شده بر دیوار را که همگی به تجلیل از شاگردانش اختصاص داشتند، دیده است، سخت برآشفته و حتی خواسته محل برنامه را ترک کند. با این همه سختی که در راضی کردنش وجود داشته است، وقتی فکر گفت گویی برای “رشد آموزش ابتدایی” به ذهنم خطور کرد، احساس کردم مصاحبه صورت نخواهد پذیرفت. آنچه در ادامه میآید، متن خلاصه شده گفت گوی بنده و خبرنگار “رشد آموزش ابتدایی” با آموزگاری است که دهها یادگار از وی در کشورمان به خدمت و افتخارآفرینی مشغول هستند. این گفت و گو را در بخش “تجربههای سبز” این شماره حضورتان تقدیم میکنیم. چرا که معتقدیم، براساس تجربههای مثبت و منفی حبیب فرشباف در روستاهای قره داغ، رویشی در درخت زندگی مردمان این منطقه آغاز شده که اکنون در حال تبدیل شدن به جنگلی انبوه است. (مرتضی مجدفر)”
منبع: ایشیق