آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

آقای آصفی چشم ها را باید شست، جور دیگری باید دید!

کارگران ایران هیچگاه با پوپولیسم همراهی نکردند

حسین اکب

خیرا آقای حمید آصفی طی دو مقاله منتشره در اخبار روز بحث اقتصاد دانش محور را پیش کشیدند که در مقاله اول عنوان “اقتصاد دانش بنیان، راه برون رفت از بن بست اقتصاد” و مقاله دوم “اقتصاد دانش بنیاد توطئه نیست” با مخاطبین خود به اشتراک گذاشتند. در مورد مقاله اول انچه گفتنی است اینکه تیتر با محتوی کاملا مغایر است زیرا تیتر به نوآوری اقتصاد دانش بر و تفوق آن بر اقتصاد کاربر میپردازد. این تعریف و تفوق نوع دارایی یا سرمایه را اگر با اغماض در نگرش کالایی دیدن هر دو از سوی آقای آصفی بپذیریم و بپذیریم که این تفوق سرمایه به قول ایشان نامحسوس (یا دارایی فکری) بنا بر مجموعه متنوع تخصص و قابلیت ارتباط اجتماعی در نزد نیروی کاری صاحب این امتیازات است و به این اعتبار برتری اقتصاد دانش بنیان بر سایر اقتصاد تاکنونی (از نظر ایشان) مزیت هایی چون خلق ارزش افزوده از راه تحقیق و کشفیات و در نتیجه تولید نرم افزار، هوشمندسازی مدار تولید، اوج بهره‌وری در صنعت و در نهایت تجاری سازی تحقیقات براساس مزیت های پیش گفته راه برون رفت اقتصاد ایران را از بن بست به دنبال خواهد داشت. و نتیجه می گیرد باید بتوان آن تولید دانش‌بنیان را تجاری‌سازی کرد که قابلیت صادراتی داشته باشد و ادامه می دهد که “علت رکود عموم صنایع در ایران تنها معضل مالی و نداشتن نقدینگی نیست، بلکه این است که کالاهای ایرانی دیگر توان رقابت با کالاهای مشابه خارجی را ندارند، چون در ایران کالاها گران تولید می‌شود و هزینه‌بر و کاربر است، بنابراین خودبه‌خود قاچاق به‌صرفه‌تر است! زمانی قاچاق به‌صرفه نیست که معادل چنین کالایی را که قاچاق می‌شود یا مسافران می‌آورند، بتوانیم با کیفیت‌تر و ارزان‌تر از کالای تولیدی ساخت خارج به جامعه ارائه کنیم، کالایی که بتواند با کالای چینی و کره‌ای رقابت یا برابری کند. ایرانی‌ها مانند مردم هر جامعه‌ای وقتی مشاهده کنند که کالایی ارزان‌تر و به‌صرفه‌تر و با کیفیت‌تر باشد، عرق ملی فراموش می‌شود و در این شرایط عرق شخصی همیشه بر عرق ملی غالب است. زمانی عرق ملی شکوفا می‌شود که اینجا کالای باارزش برند شود، بگوییم ما این کالا را داریم و نسبت به معادل چینی یا ویتنامی یا ترکی، کیفی‌تر، مطلوب‌تر و بادوام‌تر است و خدماتش بیشتر است.”

همین جا کد واژه هایی چون رکود، توان رقابت، گران بودن تولید کالا، قاچاق کالا، غلبه عرق شخصی برعرق ملی را به خاطر بسپاریم. در ادامه نشان خواهم داد که کارکرد این کدواژه ها چیست. 
آقای آصفی در ادامه می نویسد: “تولیدگر دانش‌بنیان ایرانی از روز خلق کالای خود، به‌جای اینکه تلاش کند کالایش رقابتی‌تر شود، کیفیت را بهبود بخشد، سهم بازار جهانی را بگیرد و جلوتر از آن‌ها حرکت کند، درگیر مشکلاتی گسترده می‌شود. تولیدگر برای اینکه به صورت انبوه تولید کند، باید از بانک وام بگیرد. همین‌که به بانک مراجعه می‌کند و برمی‌گردد، ذهنی که کالایی دانش‌بر را طراحی کرده جایش را می‌دهد به اینکه چگونه با بانک مصالحه کند! کنترل بازار جایش را می‌دهد به اینکه کنترل کند قسط‌های بانکی‌اش عقب نیفتد. تولیدکننده خارجی با تسهیلات صفر درصد یک کالا را تبدیل می‌کند به صد هزارتا، اما کارآفرین ایرانی باید وام‌هایی با بهره سنگین دریافت کند و با مشکلات فراوانی روبه‌رو است. این فرد در مواجهه با مشکلات درنهایت تولید آن کالا را اشتباه بزرگ زندگی خود می‌داند، چون با ضررهایی روبه‌رو شده است که باید آن را جبران کند. این فرد باید باقی عمرش صرف جبران اشتباهی شود که یک روز تصمیم گرفته محصولش را به هزارتا برساند. دیگر اینجا اختیار دست تولیدکننده نیست. 
تا همین جای داستان خواننده این سطور متوجه میشود که بن بست اقتصاد ایران نه در عدم بکارگیری اقتصاد دانش بنیان که در مناسبات دست و پاگیر بوروکراسی عظیم و ناکارآمد حاکم بر اقتصاد است که این خود مولد اصلی قاچاق کالا است. همان مناسباتی که عرق شخصی را بر عرق ملی ترجیح می دهد و از همین برتری طلبی است که موضوع سود در زمان کوتاهتر و هزینه کمتر را برمی گزیند و به تجارت بی بند وبار و بی رویه روی خوش نشان می دهد و اسباب هژمونیک تجارت رابر تولیدات صنعتی و کشاورزی فراهم می آورد و در وادی تجارت نیز چون به هزینه ها و محدودیت ها برخورد می کند به قاچاق روی میآورد، موضوع اقتصاد دانش بنیان لوث و بیچاره آنکه خانه برآب میسازد! نتیجه ای غیر از آنچه مورد مثال آقای آصفی گرفته است نمیگیرد. و چنین است که در همین ابتدای کار مشخص میگردد که راه برون رفت از بن بست اقتصاد بحران زده؛ اقتصاد دانش بنیان نیست چرا که این نوع اقتصاد نیز در همین تله گرفتار میآید که کل تولید با ویژگی های کنونیش به آن دچارند. 
بسیار خوب ببینیم راه حل آقای آصفی چیست؟ ایشان می گوید: “دولت باید به شرکت‌های دانش‌بنیان وام کم‌بهره بدهد و وثیقه‌ها را همین ماشین‌آلات و ابزاری که می‌دانیم در سوددهی جواب می‌دهد تعیین کند. بهترین اقدام حمایتی همین است، اما این در صورتی است که بانک هم با روش نوین سودآوری شرکت‌های دانش‌بنیان و تولید دانش‌بنیان همراهی کند و این شیوه نوین خلق ارزش‌افزوده را بفهمد. بانک‌ها باید این درک را داشته باشند که اگر صنعتی بخواهد شروع به کار کند، نباید با درخواست وثیقه‌های ملکی برای تسهیلات، عملاً به اقتصاد علامت دهد که تولید فرع و مستغلات اصل است! نکته دقیق همین‌جا است. رابطه دولت و بانک و تولیدکننده این‌گونه است که به تولیدکننده می‌گویند اگر وثیقه ملکی داری برو توی صف! بانک پول را بر اساس وثیقه ملکی می‌دهد. تولیدکننده این رابطه‌ها را نگاه می‌کند و بخت و آینده سیاه خود را می‌بیند!” 

با این حساب ما با دولتی مواجه هستیم که سالهاست برسر کاهش نرخ بهره با سیستم بانکی مشکل دارد و تا کنون نتوانسته است خواست خود را براین سیستم تحمیل کند. از بانکهایی که تحت نظارت دولت و بانک مرکزی که بگذریم همین بانک های دولتی هم مشکلات عدیده ای دارند که آن را وبال گردن سیستم دولتی کرده و میکنند. بیاد بیاورید که بانکهای دولتی و دارندگان منابع خود از طلبکاران دولت هستند و در مواردی دولت در برابر “رد دیون” کارخانجات دولتی را که اساسا مالکیت عمومی تلقی می شوند به بهای نازل در اختیار موسسات طلب کار از جمله بانک ها قرار داده است . همین بانک ها دارایی مردم را تحت
عناوین وام های زود بازده و غیرو با دریافت وثیقه هایی با نرخ کمتر از از تسهیلات داده شده به متقاضیان داده اند که این وام ها نه تنها مستهلک نشده اند بل که به دلایل گوناگون بانک ها قادر به بازپس گیری آن تسهیلات نیستند. دلیل این امر نیز چیزی جز فساد رایج سیستماتیک نیست. آیا امکان تحقق راه حل آقای آصفی وجود دارد؟ قطعا جواب منفی است و آقای آصفی به درستی در جمله نهایی خود پاسخ این راه حل را داده اند که: “تولیدکننده این رابطه‌ها را نگاه می‌کند و بخت و آینده سیاه خود را می‌بیند!” 

بنابراین روشن است که راه برون رفت از بن بست اقتصاد ایران اقتصاد دانش بنیان نیست بلکه ایجاد مناسبات سالم و کارآمدی است که بتواند در عین بکارگیری همه توانمندیهای موجود علمی، تخصصی و فنآورانه و دانش بنیان در عرصه های گوناگون صنعت، کشاورزی و خدمات انگیزش لازم را برای مناسبات مبتنی بر منافع عموم مردم خلق کند. در حال حاضر هم بخش مسلط بر اقتصاد و سیاست آنجا که تشخیص داده است می تواند از اقتصاد دانش بنیان بصورتی کاملا انحصارگرانه سود برد مبادرت به اینکار کرده است و قطعا دانش را برای سودبری بیشتر به خدمت خواهد گرفت نمونه سیستم حمل و نقل درون شهری “اسنپ” و خدمات فروش کالای دیجیتالی از مصادیق اقتصاد دانش بنیان تلقی میشوند. 

در واقع آنچه که آقای آصفی ازآن دفاع می کند نه اقتصاددانش بنیان بل که به قول ایشان شرکت های سرمایه گذار و کارآفرین هایی هستند که با ممانعت های جدی در چرخه سرمایه گذاری متکی بر نوعی از اقتصاد (اقتصاد دانش بنیان) مورد ستم قرار می گیرند و نمی توانند در این روش سودآور متکی بر سرمایه نامحسوس فعالیت اقتصادی کنند. البته که این دفاع از جانب ایشان به هیچ وجه اشکالی ندارد اما خود بیانگر این واقعیت است که دعوا بر سر بحرانی است که پیشتر از موضوع نوع تکنیکال و فنی بکارگیری نیروهای مولده باید مرتفع و حل و فصل گردد.

آقای آصفی نباید چون سایر همفکرانش به راهی روند که صورت مساله را پاک کنند و به جای مبارزه با سیستم رانتیری و سرمایه مالی و سرمایه تجاری و انگلی و قماربازان بازار بورس و فرابورس را بفراموشی سپارند و از اتوپیایی حرف زنند که با این غول خفته بر درگاه خانه بحران زده اقتصاد هیچ راه ورودی ندارد چه رسد به اینکه راه شکست بن بست را نشان دهد. آقای آصفی و همفکرانشان باید دریابند که با فرار مغزها همین امکان بالقوه اقتصاد دانش بنیان از دست میرود و در کشورهای دیگری که قابلیت جذب آنان را دارد به سرعت هضم میشود. آنچه شما قاچاق می نامید امروز به صورت خروج از کشور همین نیروهای کارآمدی هستند که بناست کارآفرین های مورد علاقه شما در شرکت هایشان از توانمندی دانش و خلاقیت هایشان بهره مند شوند! شما آماری را از فرار مغز ها دارید؟ میدانید امروزه چند درصد از جوانان ما سودای گریز از میهن رویای شبانه روزشان شده است؟ چرا تابلوی آدرس نادرستی را که دیگران برای فرار از مسوولیت هایشان می دهند شما به دست می گیرید؟ راه برون رفت از بحران اقتصادی در ایران در کوتاه مدت مبارزه قاطع و بی رحمانه با فساد سیسستماتیک، اصلاح ساختارها و ایجاد زیر بناهای ضرور برای ایجاد اقتصاد مبتنی برتولید اعم از صنعتی و کشاورزی به هرشیوه ممکن اعم از سنتی، اتوماسیون و با بهره مندی از همه امکانات اعم از سنتی، مدرن و دانش بنیان است و در کنار آن مبارزه با قاچاق و واردات بی رویه کالاهای مورد نیاز مردم و در عین حال رواج فرهنگ مصارف ضرور برای پیشرفت به جای الکوهای مصرف افسارگسیخته کالاهای شیک و سرمایه بر خواهد بود. راه مبارزه با بحران اقتصادی و برون رفت از بن بست اساسا نیاز به یک اراده ملی همه مردم از آن جمله کارآفرین های مورد علاقه شما دارد. بورژوازی ایران به جای مبارزه با این موانع جدی ترجیح می دهد از معیشت کارگران بزند؛ نیروی کار مجانی همین فارغ التحصیلان را به کمک دولت نئولیبرال به کار گیرد؛ حقوق کارگران را با تعویق چند ماهه پرداخت کند؛ با مشارکت در خصوصی بازی های سراسر تقلب و با پرداختن کمترین بهای ممکن در عوض واگذاریها کارخانه ها را به ثمن بخسی صاحب شوند و طی کوتاه ترین زمان ممکن با تعدیل و اخراج نیرو امکانات و تجهیزات و دارایی های موجود از جمله فضا و زمین این واحد ها را به بازار مستغلات هدایت کنند تا سودهای کلان و بی دردسر تری را بدست آورند. راه خروج از این وضعیت بنیان کن اصلاح قوانین به سود شفافیت و به سود مشارکت هرچه بیشتر مردم در اموری است که به آنها مربوط می شود.

این نقدی است که بر مقاله اول آقای آصفی وارد است ونه تنها هیچ مخالفتی در این نقد بر اقتصاد دانش بنیان وجود ندارد که نویسنده مقاله را به واقع نگری درشناخت رفع موانع رشد و توسعه اقتصادی به عنوان بخش قابل توجهی از توسعه به قول ایشان متوازن (و از نظر نگارنده توسعه مردمگرا و پایدار) دعوت می کند. تنها این توصیه را ضروری میدانم که گاه ممکن است به اعتبار اهمیت برخی پدیده ها و استعمال نابجای آن برای گریز از شرایط نامطلوب و رسیدن به شرایطی بهتر مبادرت به دادن آدرسی نادرست شویم که این نادرستی آدرس بنا به کاربرد عامدانه آن از سوی متولیان امور برای ایز گم کردن پیشاپیش داده شده است! این است آن خطای احتمالی که ادامه آن درغلطیدن به سیاست های نولیبرالی موجود در ایران و به ویژه در نزد دولت است و به این سبب مقاله اول نیازمند هشدار و نقد است.

اما ماجرای پردازش نظرات آقای آصفی در مقاله دوم ایشان موضوع دیگری است. به ناگزیر برای توضیح بیشتر ماجرا نیار به طرح چند پرسش است. اول اینکه آقای آصفی به روشنی بیان کند که منظورشان از: “اما برخی از نحله ها فکری طبقه کار در ایران و نیز مدافعان اقتصاد صنعتی کلاسیک منکر این تحول اند یا متوجه تحول دوران جدید نیستند و همانند تفکر سنتی راست در یکصدساله اخیر ترسان از هر پدیده و تحول جدید هستند.”‌ کدامست و چه دلایلی ایشان را به صدور چنین حکمی واداشته است؟ 
دیگر اینکه گیریم که ایشان آدرس و نشان مشخصی از این نحله فکری طبقه کارگر ایران دارند با کدام متر و معیار می توانند اثبات کنند که این یعنی هراس از هر پدیده و تحول جدید است که ایشان حکم صادر می کند: “اگر کسی می خواهد مقابل تاریخ بایستد و بگوید کارگران یقه آبی ها درحال کم شدن هستند و باید مانع دانش بنیان شدن اقتصاد شد سرنوشتی جز این ندارد که مانند کارگران یقه آبی در آمریکا با ترامپ وحدت کند و در ایران هم اگر بخواهند مقابل اقتصاد غیررانتی دانش بنیان به ایستند ناچار با وحدت با پوپولیسم انحصارطلب مثل احمدی نژاد دو رویه یک سکه میشوند.” چه کسی با استدلال دفاع از یقه آبی ها در مقابل تاریخی که آقای آصفی مدعی آنست، ایستاده است؟ 

سوم اینکه چرا آقای آصفی بدون ذکر منبع به نقل از بزرگانی چون مارکس و لنین و دیگران به استدلال میپردازد که نمی تواند ایقان و اطمینان درستی یا نادرستی آن نقل قول ها را اثبات کند و خواننده را نیز توان پیگیری گزاره ای از این دست بدون ذکر منبع را نیست؟

چهارم اینکه براساس کدام داده های آماری و یا نظریات رهبران اتحاد شوروی و یا حزب کمونیست آن علل فروپاشی را به عدم اعتقاد در بکارگیری اقتصاد دانش محور میدانند و اظهار می دارند که: “آن مدل سوسیالیسم دولتی متوجه نشد که عدم رشد نیروهای مولده سبب خواهد شد که آن بنای فداکارانه عظیم ملت شوروی که ایجاد کردند فرو خواهد پاشید” و یا می نویسد: “شما هم وقتی منافع طبقه کارگر را میخواهید پی بگیرید باید بیشترین دانش جهانی را پیوسته و پیوسته حمل کنید. در غیر اینصورت این نگاه با عقب ماندگی و تقویت رانت همراستا است و همین نوع تفکر شوروی را نابود کرد.”

و در نهایت باید ایشان توضیح قانع کننده ای برای خوانندگان مطالب خود داشته باشند که گویا کسانی اقتصاد دانش بنیان را توطئه آمیز می دانند و به قول ایشان لازمست “اقتصاد دانش راه زودتر صنعتی نوین شدن است و نمیتوان گفت صنعتی شدن با محوریت دانش بنیان بد است چون مبنای توسعه است. اینکه چگونه این کار را باید انجام داد باید زبدگی آن را پیدا کند و راهش این است که این نگاه توطئه آمیز را کنار بگذاری.”

ممکن است در آینده جناب آصفی زحمت پاسخگویی را به خود بدهند که بسیار خوب است اما پیش از آن ضرورت دارد این مرحله از گفتگو با ایشان را به یاری ایشان شتافته و بخشی از وظایف روشنگرانه ای را که مفاهمه فی مابین طلب می کند بیان کنم.

در نوشته ها و مباحثی که از آقای آصفی خوانده و شنیده ام متاسفانه همواره نوعی شانتاژ و به اصطلاح خودمان هوچیگری وجود دارد که امیدوارم این صفت برآمده از وی‍ژگی های طبقاتی خرده بورژوا مابانه فراتر نرود و بازهم امیدوارم به برکت اندیشه ورزی که در ایشان میتوان دید این خصلت نامیمون از وجودشان رخت بر بندد چرا که بنا بر تعریف هوچیگری، تلاش برای شکست رقیب از راه سفسطه، تهییج و تحریک شنوندگان و جلوگیری از مطرح شدن یا اثر گذاشتن سخنان رقیب است و در بحث و گفتگویی که نتایج مطلوب برای کسب قدرت سیاسی و یا هر منفعت و سود مادی نیست ضرورت چنین بازی گردانی جز نتیجه منفی ببار نخواهد آورد. به این ترتیب وارد بحث بر سر نادرستی نسبت های داده شده در مقاله دوم آقای آصفی میشوم. 

اول اینکه تجربیات من در طول سال ها آموزش و کار در واحد صنعتی بزرگی که کارشناسان اتحاد شوروی در آنجا حضور داشتند، اظهارات بی پایه درباره بی توجهی به دانش بنیان بودن کار اقتصادی را مردود می داند. کافیست نحوه آموزش های همه جانبه ای را که در مرکز آموزش برای کارآموزان داشتند توضیح دهم تا روشن شود که این نسبت ها تاچه اندازه ناروا و اگر از سر نادانی و بی اطلاعی نباشد کین توزانه است. در واحدی که من آموزش و سپس کارگری کردم تمام دانش های مرتبط را طی دوسال از طریق طرح درسهایی که از سوی کارشناسان شوروی تهیه میگردید فرا می گرفتیم و فراتر از همه آموزه های فنی و تکنولوژیکی و تجهیز به سطوحی از دانش مدیریت کیفیت و زمانبندی تولید، آموزش هایی را هم برای ارتقای دانش روابط کار و حقوق کار دیدیم که سنگ پایه محکمی برای درک مناسبات در روابط کارگری و کارفرمایی بود. و این تجربه را زمانی ارزشمندتر یافتم که طی سال های دهه هفتاد با پدیده استانداردهای جهانی مدیریت کیفیت در کارخانه های ایران مواجه شدیم و به قراری مد و تب استاندارد گرفتن و دریافت گواهی نامه های مدیریت کیفیت معیاری برای نشان دادن میزان دانش بری مدیریت تولید و خدمات شده بود. در تمامی دوره هایی که درواحد صنعتی محل اشتغالم بودم هیچ یک از اصول و بندهایی که مدیریت کیفیت بر آنها استوار بود برای من تازگی نداشت چرا که آنها را در طول دوران کاردر جوانی در واحد پیش گفته در سال های آغازین دهه پنجاه آموخته بودم. این تجربه زیسته من در مجموعه ای بود که کارشناسان اتحادشوروی طراحان اصلی آن بودند. اما به این بسنده نکنیم و ببینیم به لحاظ نظری چگونه اندیشه هایی راه به میدان عملی باز کرد تا سیستمی غیرسرمایه دارانه و خارج از مدار امپریالیستی بتواند هفتاد سال به رغم همه دشمنی های تئوری پردازان سرمایه دوام آورد و امروز پس از سال ها فروپاشی آن، علاقمندان و دوستداران آزادی و عدالت اجتماعی ناگزیر از بازنگری درسهایی باشند که انقلاب اکتبر و دستاورد هایش به جهان عرضه کرده است، درسهایی که هم موارد مثبت و هم موارد منفی آن انسان ها را برای نیل به دنیایی بهتر رهنمون خواهند شد. چیزی که بورژوازی در کل دنیا هنوز از آن وحشت دارد و میکوشد نیمه خالی نگهداشته شده ظرف ظرفیت های بالقوه سوسیالیزم را همواره به نمایش گذارد. 

نظریات مارکسیستی به ویژه نوع روسی آن که همواره مورد نقد و نظر برخی چپ ستیزان است را باید از روایت خود آنان دریافت.
لنین در نامه ای به مارکسیم گورکی در ژانویه ۱۹۱۱ می نویسد: “نابودی سرمایه داری در رشد و توسعه همه جانبه آن نهفته است. مارکسیست ها به هیچ وجه خواستار محدودیت و ممنوعیت تراست ها و روابط بازرگانی فراملی نیستند. هرکسی راه خود را می رود. بگذارید «خومیاکف» و شرکایش تمام ایران را باخطوط راه آهن بپوشاند. بگذارید لیاخوف را به ایران اعزام کنند سرمایه می خورد، می بلعد، راه تنفس را می بندد و از خود دفاع می کند. این کار اوست اما وظیفه ما مارکسیست ها هم آگاه کردن کارگران است. مبارزه ما علیه سیاست های بین المللی استثمارگران، سازماندهی پرولتاریا و دفاع از آزادی آنها، به هیچ وجه سد راه تکامل سرمایه داری نیست. برعکس تکامل آنرا تسریع می کند، چرا؟ چون سرمایه داری را به اتخاذ روش های متمدنانه تر و پیش رفته تری وادار می کند. سرمایه داری با سرمایه داری متفاوت است. یکی سرمایه داری خشن و عقب افتاده (از نوع راست های افراطی، سلطنت طلب های مذهبی و ملی گرایان افراطی اوایل قرن بیستم) و دیگری سرمایه داری واقع بین و دمکرات. پرولتاریای بین المللی سرمایه را از دو طرف تحت فشار قرار می دهد. از یک طرف سرمایه داری خشن و عقب افتاده را به سرمایه داری دموکرات تبدیل می کند و از طرف دیگر سرمایه داری «دموکرات» را به سوسیالیزم تغییر می دهد”. (جهانی شدن، بیم یا امید از: گنادی زیوگانف ترجمه خسرو باقری نشر فروغ مهرگان ص ۲۲)

این نظریات رهبر انقلاب اکتبر سالها قبل از پیروزی انقلاب است و نیات واقعی وی را در راه تکامل سرمایه داری بیان می کند. حال به دوره نزدیکتری که جناب آصفی هم نقلی بی ذکر منبع و ظاهرا استنباطی از آن را در شروع مطلب خود ارائه داده است بیاییم. و دریابیم نظریات کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی در باره اقتصاد دانش بنیان چه بوده است:
“شرایطی که اقتصاد ملی در سال های دهه ۱۹٨۱ در آن رشد خواهد کرد، تسریع پیشرفت های علمی و فنی را باز هم مبرم تر می سازد، اهمیت بزرگ علوم نیازی به اثبات ندارد. حزب کمونیست از این پایه حرکت می کند که ساختمان جامعه نو بدون علم، متصور نیست.”
“کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی خواهان افزایش بیشتر نقش و مسوولیت فرهنگستان علوم شوروی و بهبود سازمان تمام سیستم پژوهش های علمی است”.
تنظیم و تدوین دقیق وظایف علمی که بیشترین دقت دانشمندان را اقتضا می کند، مقدم برهمه وظیفه ارگان های مرکزی برنامه ریزی اقتصادی و کمیته دولتی علم و تکنولوژی است. در عین حال خود علم هم باید همیشه «مساله ساز»باشد. یعنی بخش هایی را که در آنها نشانه رکود و عقب ماندگی دیده میشود نشان دهد و قسمت هایی را که با سطح موجود دانش می توان به پیشرفت آنها افزود خاطر نشان سازد. باید فکر کرد که چگونه می توان این کار را به جزء تفکیک ناپذیر مکانیزم مدیریت تبدیل کرد.”
“پیشرفت علوم پایه اساسی ترقیات علمی و فنی است. ولی مقدم بر همه، صنایع مهندسی است که می تواند راه را به روی نوآوری باز کند. هرچیز نو و پیشرفته ای را که فکر علمی و فنی ایجاد می کند، مهندسی باید بدون تاخیر مورد بهره برداری قرار دهد و آن را به ماشین ها، ابزار و خطوط تولیدی کارآمد و قابل اطمینانی مبدل سازد. اختراع مینی کامپیوترها و آدمک های الکترونیکی (روبوت) و بهره برداری از آنها امکانات واقعا انقلابی بوجود آورده است، از این امکانات باید به وسیع ترین صورت استفاده کرد .”
امروز وقتی به پنج یا ده سال آینده می اندیشیم، نباید فراموش کنیم که درست در این سالهاست که ساختار جدید کشور، ساختاری که با ان به قرن بیست و یکم قدم خواهیم گذاشت، نهاده میشود. این ساختارباید مشخصات اساسی و آرمانهای جامعه نو را تجسم بخشد، پیشاپیش ترقیات گام بردارد و از همپیوندی علم و تولید و اتحاد خلل ناپذیر فکر خلاق و کار خلاق حکایت کند” (سخنرانی لئونید برژنف در کنگره بیست و ششم حزب کمونیست اتحاد شوروی).

در ادامه علاقمندم به نظریات نماینده نسلی که در دوران شوروی زیسته و بالیده و امروز پس از فروپاشی اتحاد شوروی، همه تلخی های ناشی از فروپاشی را در کام خود دارد و به جهان بی حضور شوروی مینگرد، نگاهی بیندازیم. دلیل برگزینی چنین روندی نشان دادن سیر تکاملی است که چپ مارکسیست و مارکسیست لنینیست ها از سر گذرانده اند و در فرایند این پروسه تکامل نقش داشته اند و طبعا درست ترین معیار ها چه ما را خوش آید یا برعکس در دست دارند.
   
“اولین نکته مهم که باید خاطر نشان کنیم این است که سرمایه آنقدر متمدن می شود که مبارزه و مقاومت زحمتکشان برآن تحمیل کرده است. یعنی درجه «متمدن» شدن سرمایه داری به میزان مبارزه زحمتکشان علیه سرمایه و به خاطر عدالت و آزادی مربوط است. دوم اینکه «سیمای انسانی» در جهانی شدن سرمایه داری، تنها در پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری رخ می دهد و در عوض شدیدترین و غیرانسانی ترین شیوه های استثمار از این کشورها به سوی کشورهای وابسته و مستعمره انتقال می یابد. باری در کشور های سرمایه داری پیشرفته است که خود را با شرایط تطبیق می دهد و به صورت ملموسی در برابر خواست های طبقه کارگر از خود انعطاف و نرمش نشان می دهد. این اقدام نیز نه از سر نیک خواهی که در درجه نخست، برای تامین منافع سرمایه صورت می گیرد نباید فراموش کردکه این اصلاحات به هیچ وجه از تمایل و علاقه سرمایه داری برنمی خیزد”. (زیوگانف جهانی شدن بیم یا امید).

اما ببینیم نگاه طبقه کارگر نوین یعنی آن کارگرانی که از مرحله مبارزه با سرمایه داری از راه شکستن و نابودی ابزار تولید عبور کرده و به آگاهی چگونه مبارزه کردن برای بهبود شرایط زندگی به تدریج دست یافته اند، چگونه است و چه چیز موجب این تحول و تغییر در کارگران گردیده است؟
رابطه متقابل خصلت کار مولد و نقش کارگران در تولید، همواره هم به آفرینش و پیدایش گرایشات نوین و اساسی در کار مولد می انجامد و هم در جریان این روند به قول مارکس “تکامل انسان اجتماعی” به تدریج به مهمترین عامل تولید و ایجاد ثروت بدل میشود. در نتیجه چنین فرایندی است که ساختار سرمایه گذاری ها متحول میشود. کجای این رابطه دیالکتیکی توطئه است که “کارگران نوین” از آن هراسناک باشند؟ 

بارها براین موضوع تاکید کرده ام که ترکیب طبقه کارگر متفاوت از گذشته و همراه با تکامل اجتماعیش تغییرات جدی یافته است و بر همین اساس تعریفی که از کارگران ارائه میشود نیز فراتر و گسترده تر از تعاریف گذشته و به اعتبار تکامل تاریخیش، تکامل یافته است و این تعریف شامل دانشمندان، طراحان، تکنسین ها و متخصصینی که تخصص آنها هم یدی و عضلانی است و هم فکری و هم فکری و یدی و عضلانی توامان است، هم برنامه نویسان و خلق کنندکان نرم افزار ها را شامل میشود هم کسانی را که به تولید و بازتولید علم و دانش مشغولند مانند آموزکاران و استادان دانشگاه ها و پزشکان و همه کسانی که به تولید سلامت نیروی مولد انسانی بکارند. هم آنانکه درسیستم های حمل و نقل هوایی زمینی و دریایی نیروی کارشان را عرضه می کنند و هم آنانی که در بخش های وسیع خدمات اجتماعی مفید مشغولند. رابطه متقابل این طبقه کارگر نوین و سرمایه دوجنبه مادی و فکری دارد. به نسبت همین تکامل تاریخی کارگران در ارتباط متقابل با تولید است که شیوه استثمار هم گسترش یابنده تر میشود و همین جاست که استثمار کار فکری هم شدت می یابد. آنچه به طبقه کارگر در این فرایند اقتصاد دانش بنیان مربوط است مبارزه برای کاهش استثمار و موضوع دست یابی به میزانی از عدالت و آزادی است که از تخریب شخصیت انسانی اش جلوگیری شود و همچنان که در گذشته به زائده ای از ماشین بدل شده بود امروز با داشتن آن سرمایه نامحسوس در وجودش؛ سرمایه او را به حلقه ای مطیع در زنجیره چرخش خود یعنی رابطه پول – کالا – پول بدل نکند و شخصیتش را نابود نسازد. این همان نقدی است که اگر به درستی دریافت نشود؛ طرفداران اقتصاد دانش بنیان به توجیه گران استثمار صاحبان اندیشه های خلاق (یعنی بخشی از طبقه کارگر) بدل میگردند.

اما چه چیز می تواند این رابطه را بر مبنای حقوق کاری که سزاوار این مرحله از شرایط زندگی کارگران است تنظیم و قانونمند سازد؟ این همان نکته ایست که درهر شرایطی اعم از اینکه دوران پیشا اتوماسیون یا شرایط اکنونی رشد نیروهای مولده باشد باید به روشنی کشف و به کار بسته شود. این سطح از پیشرفت علمی و تکنولوژیک طلب می کند تا مناسباتی دموکراتیک تر از گذشته به سرمایه تحمیل گردد. خصوصیت دورانی که کارگر حامل خلاقیت های ویژه به کار گرفته میشود بسیار پیچیده تر از شرایط کار کارگرانی است که در مراحل بعد به تولید ایده ها و مادی کردن آن اقدام می کنند. همانگونه که طبقه کارگر به نسبت تغییر و تحولات در کار مولد، تکامل می یابد قطعا شیوه مبارزه اش نیز از این پتانسیل پنهان و کشف ناشده جدا نخواهد بود و آفرینندگان دانش خود آفرینشگر شیوه های مبارزاتی برای آزادی و عدالت خواهند بود.

آقای آصفی کارگران ایران هم چون سایر نیروهای اجتماعی و از جمله آنچه به غلط طبقه متوسط نام گرفته است مستعد فریب خوردن از سیاست های پوپولیستی اعم از نوع اصولگرایانه یا اعتدالگرایانه اش هستند و این اساسا ربطی به میزان درک آنها از اقتصاد دانش بنیان و غیر آن را ندارد. ربط بی جای سیاست در نحوه نگرش به بحثی کاملا انتزاعی کاملا بی معناست و قیاس آن با ترامپ و مواضع کارگران امریکایی بی معناتر. بحث اقتصاد دانش محور بحثی کاملا انتزاعی است و در عین حال شعاری که دولت های یازدهم و دوازدهم در باره آن می دهند استفاده از این بحث شیک و دهان پرکن به جای پرداختن به موانع آشکار بحران زا اقتصاد ایران است. تمامی کسانی که اتهام فریب خوردن کارگران از سیاست های پوپولیستی احمدی نژاد را دادند اساسا هیچ درک درستی از سیاست نداشتند و هنوز هم ندارند و متاسفانه به دلیل عدم حضورشان در مبارزات اجتماعی از دیدن ستمی که در دوره احمدی نژاد بر کارگران رفت بیخبرند. میزان کارگران زندانی در دوره احمدی نژاد تقریبا کم نظیر است. شایسته نیست بی هیچ نشانه و دلیلی به دیگران به ویژه آن نحله خیالی منتقدان خود از میان کارگران انگ فریب خوردگان پوپولیست بزنید. 

Facebook
Telegram
Twitter
Email

از کتاب: انقلاب ایران سالهای 1978-1979 .آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی دارای نشان پرچم سرخ کار انستیتوی شرق شناسی/ ترجمه- رحیم کاکایی

گرفته شده از فیسبوک رحیم کاکایی بخشی از فصل چهارده/سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مناسبات اقتصادی خارجی جمهوری اسلامی ایران

ادامه مطلب