آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

احتمال های اعزام به گولاگ چه بود؟ پاول کراسنوف

علاقمندان برای اطلاعات بیشتر از تحقیقات زمسکوف می توانند به کتاب دوران استالین به گواهی آمار وارقام مراجعه نمایند .

[1]В.Н. Земсков. ГУЛАГ (историко-социологическийаспект) Социологическиеисследования. 1991, N. 6, C. 10-27; 1991, N. 7, C. 3-16, http://www.hrono.ru/statii/2001/zemskov.html

[2]http://www.newsru.com/world/29feb2008/prisoners.html

[3](http://www.albany.eduu/sourcebook/pdf/t5252007.pdf)

[4]http://www.regions.ru/news/2022208/print/

[5]ИгорПыхалов НЕВИННЫ ЛИ “ЖЕРТВЫ  РЕПРЕССИЙ” http://www.specnaz.ru/article/?817

[6]

پاول کراسنوف

مقدمه مترجم

بدون درک ماهیت واقعیتی به نام «امپریالیسم رسانه ای» و رسانه های جریان اصلی و اهداف و برنامه ها و شیوه های عملکرد آنها نمی توان به درک درستی از رویدادهای امروز جهان دست یافت، که آن را عصر ارتباطات، اطلاعات، شبکه های اجتماعی و… نیز می نامند. نمونه های بسیار روشنی از دروغ های امروز این رسانه ها را می توان با استناد به موارد بسیاری در ارتباط با اخبار مربوط به حوادث جنگ در سوریه، یمن، اخبار ونزوئلا، روندها و دستاوردهای اجتماعی در کوبا، کره شمالی و… نشان داد. امپریالیست ها از یک سو جریان هایی چون داعش را ایجاد می کنند، سازمان دهی می نمایند ، آموزش می دهند، مسلح می سازند و آن ها را برای براندازی دولت های لیبی ، سوریه و… تجهیز و جابه جا می کنند تا برای ایجاد ناامنی به شنیع ترین جنایات علیه مردم منطقه بویژه سوریه و عراق دست بزنند و از سوی دیگر تمام دستگاه تبلیغاتی جریان اصلی را برای دروغ پراکنی پیرامون این اقدامات به خدمت می گیرند تا به جهانیان این را القا کنند که علت ستیزه ها افراد دیکتاتوری مانند اسد هستند که صدها هزار نفر از مردم خود را کشته اند و به دلیل «جنایت علیه بشریت» باید برکنار و محاکمه شوند و روسیه و ایران نیز به عنوان نیروهای عمل کننده در برابر داعش ها و پشتیبانان اسد به دلیل دفاع از این دیکتاتور باید مورد مجازات و تحریم و… قرار گیرند. اما هم زمان برای دیدن و شنیدن اخبار مربوط به جنایات گسترده عربستان در یمن، کور و کر می شوند و به چنین رژیمی تسلیحات می دهند، با آن قرارداد های سنگین اقتصادی می بندند، آن را مورد حمایت سیاسی قرار می دهند و از این که چشم و گوش خود را بر ده ها قطعنامه منتشر شده از سوی شورای امنیت علیه اسرائل و وجود صدها کلاهک هسته ای در اسرائیل ببندند شرم نمی کنند، و در برابر، ایران و کره شمالی و… را با دست اویز« حفظ صلح و تامین امنیت جهانی» برای رها کردن فعالیت های هسته مورد فشارهای سیاسی، تحریم های اقتصادی،و تهدید های اقدام نظامی قرار می دهند. امپریالیسم صد البته تئوریسین ها، آکادمیسین ها، روزنامه نگاران، سیاست مداران و انجمن های «حقوق بشری» خود را نیز دارد که در راستای تامین خواسته ها و منافع آن ها بستر سازی می کنند. این در عصری رخ می دهد که می گویند جهان به واسطه پیشرفت وسایل ارتباطی و ارتباطات به دهکده کوچکی تبدیل شده است و هیچ خبری از هیچ رویدادی را نمی شود پنهان کرد و…

هر عقل سلیم ومنطقی اندیشی می تواند از خود بپرسد: امروز که این رسانه های جریان اصلی سرسپرده و خادم سیستم سرمایه داری جهانی، چنین بی پروا دروغ  تولید می کنند ،آیا در مورد اتحاد شوروی، استالین و… آن هم در دوران پیروزی ها و پیشرفت های چشمگیر اتحاد شوروی در عرصه های مختلف علمی، فنی، اجتماعی- که ماهیت ناتوان سرمایه داری در تامین خواسته های مادی و معنوی مردم را افشا می کرد- و ساختمان نخستین بنای سوسیالیسم در جهان – که نقطه امیدی برای زحمتکشان جهان فراهم آورده بود – و در دورانی که فاقد امکان های ارتباطی امروز بود، چه دروغ هایی ممکن است گفته باشند؟

پیش نیاز درک درستِ اعتبار تبلیغات ضد استالین و ضد کمونیستی مانند بسیاری دیگر از موج های تبلیغاتی و رسانه ای مسلط بر جهان امروز، درک ماهیت امپریالیسم و سرمایه داری و جریان اصلی رسانه ای خادم آن است.

با وجود نظر مدافعان نظریاتی چون “سوسیالیسم قرن بیست و یکم ” یا “سوسیالیسم دموکراتیک” واقعیت تجربی نشان می دهد که بنای سوسیالیسم نه در گذشته ، نه هم اکنون و نه در آینده، بدون کاربست دیکتاتوری پرولتاریا امکان پذیر نخواهد بود. بدیهی است که برای عمل به توصیه لنین یعنی”حفظحاکمیت پرولتاریا به هر قیمتی” در شرایط دشمنی ها و فشارهای وارد بر دولت نوپای سوسیالیستی اتحاد شوروی از سوی ارتجاع داخلی و خارجی ، چاره ای جز دفاع از حاکمیت دولت کارگران و زحمتکشان وجود نداشت. این دفاع مستلزم سرکوب  نیرو های برانداز بود. بر این اساس جهت گیری دولت کارگری اساساً درست و اجتناب ناپذیر بود. اینکه در این ارتباط  و در اجرای آن جهت گیری تندروی ها و اشتباه ها و خشونت های غیر قابل دفاعی رخ داده باشد، نیز کاملا امکان پذیر و اجتناب ناپذیر بوده است. نکته مهم توجه به این امر است که قوی ترین بلندگوهایی که این آمارهای دروغین را به خورد مردم می دهند و برای قربانیان نقض حقوق بشر در اتحاد شوروی اشک تمساح می ریزند، مشاهده می کنیم همان هایی هستند که سال تا سال هیچ گاه سخنی جدی از قتل عام کشورهای امپریالیستی چون آمریکا و فرانسه و…در اقصی نقاط جهان از ویتنام گرفته، تاالجزایر بر زبان نیاورده و نمی آورند آن هم بعد از جنگ جهانی دوم که اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد در محکوم کردن دیگر رژیم های ناقض حقوق بشر مورد استناد قرار می گیرد. از این رو، اتکا به حداقلی از عقل سلیم از سوی خواننده / شنونده/ بیننده، می تواند همه رشته ها را پنبه کند. اگر چه آنها به شیوه های مختلف مهندسی اذهان عمومی و نیز سرکوب و تعقیب نیروهای ترقی خواه ، چپ و کمونیست می کوشند تا در سراسر جهان از شکل گیری این حداقل عقلانیت جلو گیری نمایند.

با وجود انتقاد هایی که می تواند بر برخی تندروی ها، اشتباهات و انحرافات در دوران استالین وارد باشد( ویکتور زمسکوف خود مخالف استالین بود)، از نظر امپریالیسم نشانه گیری استالین و هم تراز کردن او با هیتلر در پروپاگاندای رسمی چیزی جز مخالفت با دیکتاتوری پرولتاریا و مخالفت با لنینیسم و بنای سوسیالیسم نیست. در حقیقت تلاش امروز نیروهای ارتجاع برای جلوگیری از فردایی انسانی برای بشریت است !

در نوشتاری که تقدیم می شود نویسنده برای روشن کردن ابعادی از این دروغ ها تلاش کرده است .

احتمال های اعزام به گولاگ چه بود؟

پاول کراسنوف

برگردان: هاتف رحمانی

در نوشتار “تحلیل منطقی از نظریه سرکوب های جمعی” ما در یافتیم که به اصطلاح “ده ها میلیون نفر سرکوب شده” چیزی جز رشته ای از دروغ های شاخدار که حتی در برابر تحلیل های ساده منطقی تاب مقاومت ندارند، نیستند. اما واقعیت امر چه بود؟ چند نفربه گولاگ فرستاده شدند و چرا ؟ زندگی در آنجا چقدر وحشتناک بود و احتمال اعزام به آن جا در زندگی واقعی ، نه در دروغ های مسخره تبلیغات تلویزیونی تا چه میزانی بالا بود؟

آمارهای بسیار روشنی از (اسناد) شوروی در این رابطه باقی مانده است. چون سرو کار داشتن با میلیون ها نفر بدون دفتر داری و ثبت سابقه امکان پذیر نیست. بعلاوه، اداره یک کارخانه صد نفره بدون دفتر داری امکان پذیر نیست، چه رسد به اداره کشوری کامل. این داده ها موجود است، و هیچ احدی از جامعه علمی جدی آمارهای آن سال ها را زیر علامت سوال نمی برد. در غیر این صورت باید این تصور فانتزی را ساخت که زندان های اتحاد جماهیر شوروی در دهه 30 قرن بیستم 2 ثبت از آمارها را نگه داری می کردند – یکی آمار واقعی و دیگری آمار جعلی برای افرادی که باید دهه ها بعد زندگی کنند. 

اجازه دهید نگاهی به آمار ها بیندازیم. ما(با مرور این آمارها) به این که در این نظریه که (مدعی است) «صنعتی سازی در اتحاد جماهیر شوروی به دستان میلیون ها برده – زندانی عملی شد» چه میزان حقیقت وجود دارد نیز پی خواهیم برد.

ویکتور زمسکف، بزرگترین متخصص در این موضوع که روی بایگانی های شوروی در دوران “پروستریکا”کار می کرد، واقعیت های زیر را مطرح می کند:[1]“در سال 1937 تعداد 1.196.369 زندانی در گولاگ وجود داشت که 87 درصد آن ها بزهکاران عادی غیر سیاسی مانند سارقان؛ باجگیران و غیره بودند. در سال 1938 تعداد 1.881.570 زندانی در گولاگ وجود داشت و 81 درصد آن ها بزهکاران عادی بودند.”

از 1939 تا پایان جنگ جهانی دوم ، تعداد زندانی ها اساسا به خاطر آزاد شدن آن ها پس از اتمام دوران محکومیتشان کاهش یافته بود. کمترین درصد بزهکاران عادی در سال 1947بود–40 درصد- اما در آن زمان زندان ها از بزهکاران جنگی مانند خائن ها، فراری ها، همدستان (نازی ها) ، غارتگر ها و دیگر “قربانی های بیگناه” از این نوع پر بود .

بیشترین تعداد زندانیان گولاگ اول ژانویه 1950 بود – 2.567.351 نفر و 77 درصد آن ها بزهکاران عادی، اساسا راهزنان پسا جنگ بودند.  

معنی این تعداد چیست؟ آیا زیاد است یا زیاد نیست؟ آیا 1.9 میلیون زندانی در اوج “سرکوب های جمعی” امری عادی یا غیر عادی است؟ اجازه دهید این ارقام را با “پایگاه دموکراسی”- امریکا- مقایسه کنیم که امروز در آن بیش از 2.3 میلیون نفر زندانی هستند. [2]

جمعیت امریکا در حدود 300 میلیون نفر است، و جمعیت شوروی دهه 1930 در حدود 200 میلیون نفر بود. اگر ما تناسب را در نظر بگیریم و تصور کنیم که امریکای اکنون جمعیت شوروی در دهه 1930 را دارد پس امریکا باید 1.53 میلیون زندانی داشته باشد، اندکی کمتر از اوج “سرکوب ها” (1.88 میلیون)، اما بیش از “1937 وحشتناک” و تقریبا مساوی زندانیان گولاگ در سال 1939.  

اکنون در زندان ها و اردو گاه های زندان روسیه در حدود 1.1 میلیون زن و مرد زندانی وجود دارد. اگر آن را نیز دو باره در تناسب با جمعیت اتحاد جماهیر شوروی (145به200میلیون)حساب کنیم، مشاهده می کنیم که تعداد نسبی زندانی ها 25 درصد بیش از شوروی 1937 و 25 درصد کمتر از شوروی 1938 است. می توانیم بگوییم که عملا هیچ تفاوتی وجود ندارد –احتمال زندانی شدن در زمان استالین یا رژیم های یلتسین – پوتین مساوی است.

آیا می توانیم از روس ها بپرسیم که از زندانی شدن توسط رژیم کنونی احساس ترس فلج کننده ای دارند؟آیا می توانیم از امریکایی ها بپرسیم از زندانی شدن توسط بوش یا اوباما می ترسند؟آن ها (به ما)خواهند خندید .      

تعداد کل زندانی ها در اتحاد جماهیر شوروی هر گز بیش از 2 درصد نیروی کار کل شوروی نبود. از این رو اظهار آن که “صنعتی سازی در شوروی اساسا توسط زندانیان برده شده انجام گرفت ” چیزی غیر از دروغی رسوا و آشکار نیست. کاملا غیر ممکن است که 2 درصد بتواند سهم قابل توجهی در اقتصاد و صنعتی سازی داشته باشد. علاوه بر این، زندانی ها تنها می توانند در بی مهارت ترین مشاغل مانند گودبرداری و کندن زمین مورد استفاده قرار گیرند، در حالی که صنعت و ساختمان مدرن نیازمند کارگران کاملاً ماهر است .

گذشته از این: تا سال 1938 بسیاری از کارهای صنعتی سازی شوروی به صورت موفقیت آمیزی تکمیل شده بود (بیش از 80 درصد).صنعتی سازی در سال 1928 آغاز و عملا در سال 1939 خاتمه یافت .   

قبل از 1938 کمتر از 1.2 میلیون زندانی در اتحاد شوروی وجود داشت، و در دشوار ترین دوران صنعتی سازی (1934) تنها نیم میلیون زندانی وجود داشت. یعنی این که تمام سال های دوران صنعتی سازی شوروی(از جمله سال 1937) “میلیون ها برده – زندانی” وجود نداشت – رقم میانگین کمتر از یک میلیون نفر بود .

میانگین درصد زندانی ها در دوران صنعتی سازی اتحاد جماهیر شوروی در حدود هشت دهم درصد نیروی کار اتحاد شوروی بود. باید نتیجه گیری کنیم که قدرت نیروی کار زندانی ها در ساختن اقتصاد اتحاد شوروی ناچیز بوده است .

وضعیت جزایی در اتحاد شوروی بسیار پیچیده بود : درست پس از جنگ داخلی بیش از 4 میلیون کودک بی خانمان وجود داشت، و به ویژه هزار ها تروریست آموزش دیده و جوخه های کماندوی نفوذی از لهستان، رومانی، مجارستان، چین، فنلاند و غیره در سراسر مرزهای شوروی وجود داشتند که از سوی دولت هایشان مورد سازماندهی ،حمایت و آموزش قرار می گرفتند. و نیز دورانی بود که اتحاد شوروی عملا به نوعی اردوی نظامی بود، و جنگی به دنبال جنگ دیگر می آمد: جنگ یک ساله آسیای میانه(“جنگ باسماچ”)،جنگ با چین(“جنگ مرزی چین و شوروی 1929” مترجم)، جنگ حسان با ژاپن، جنگ هالهین – گل با ژاپن، به جنگ جهانی دوم اشاره ای نمی کنم. 

و با وجود این جنگ ها و ویرانی کشور،درصد جمعیت زندانی در اتحاد شوروی استالین مانند جمعیت زندانی ها در امریکای کنونی بود.

“در واقعیت تعداد زندانی های محکوم شده با اتهام سیاسی ضد انقلابی از 1921 تا 1953 (33 سال) جمعا 3.8 میلیون نفر را تشکیل می دهد.”(منبع 1)

چه کسانی بزهکاران سیاسی یا ضد انقلابی بودند؟ محکوم شدگان در این بزه جاسوس ها، انگل ها، تروریست ها، غارتگر هایی بودند که از خارج حمایت می شدند، ماموران هیتلر، همدستان آنها، افرادی که تبلیغات ضد شوروی و ضد دولتی انجام می دادند (از جمله مبلغان نازی و ژاپنی)، و شرکت کننده ها در قیام های ضد دولتی. از سوی دولت شوروی وضعیت جنگ دائمی خطرناک تلقی می شد. باید توجه کرد که جنگ داخلی به تازگی تمام شده بود،و مخالفان سابق ارتش سرخ زیادی وجود داشتند که مطلقا از شوروی و رژیم بلشویکی متنفر بودند. این “مخالفان” حاضر بودند از هر ابزاری برای آسیب رساندن به اتحاد شوروی استفاده کنند. 

این مجرمین ضد انقلابی به محکومیت های بسیار متفاوتی، از جمله تبعید و نفی بلد (اخراج از شهر) (765.180نفر) محکوم شدند.

38.4 درصد زندانی ها به 5تا 10 سال، 35.5 درصد از 3 تا 5 سال، 25.2 درصد به کمتر از 3 سال و تنها نه دهم درصد (%0.9)به بیش از 10 سال زندان محکوم شده بودند.

به این ترتیب میانگین مدت زندان در گولاک کمتر از 4 سال بود – به ویژه اگر آن را با “قلعه دموکراسی و حقوق بشر “در امریکای 2007مقایسه کنیم که میانگین زندان آن بیش از 5 سال (63ماه)بود چیز طاقت فرسایی نبود.[3]

چرا ما در باره گولاگ امریکا که بد تر از زمان استالین است، جیغ و داد هایی نمی شنویم؟

در پایان دهه 1980 میخائیل گورباچف دستور داد تا به اصطلاح “کمیسیون اعاده حیثیت” ایجاد شود: طبق اطلاعات وکیل کل این اداره 636.302 پرونده که 901.127 نفر با آن ها در ارتباط بودند بازگشایی شد و از 637.614 نفر آن ها اعاده حیثیت شد[4]. لطفا توجه کنید که تنها 636.302 پرونده بازگشایی شد چون آشکار بود که در تمام دیگر پرونده ها،نباید از هیچ مجرمی “اعاده حیثیت” شود.

پوزش می خواهم،اما “چند میلیون قربانی” کجا هستند؟

اگر ما کار این”کمیسیون اعاده حیثیت” را جهت دار می خوانیم،هنوز هم می تواند عبارت بسیار بسیار ملایمی باشد، چون به طور خلاصه آن چه در آن جا رخ داد را باید اقداماتی کاملا غیر قانونی خواند- از فردی در جمعیتی در عرض چند دقیقه اعاده حیثیت شده بود! جماعتی از جنایتکاران آشکار”اعاده حیثیت” شده وجود داشتند. تا اندازه ای می توان گفت که تلاش برای “قربانی بیگناه” اعلام کردن ژنرال ولاسف (قاتلی که به هیتلر پیوست و در قتل عام غیر نظامی ها شرکت کرد) تنها به خاطر خشم انبوه سربازان قدیمی جنگ جهانی دوم شکست خورد . 

پرونده های اندک باز شده برای همگان گستاخی خارق العاده ای را نشان می دهد: “رفع اتهام ” از تروریست ها، کارگزاران و جاسوس هایی که در تلاش  برای عبور از مرز شوروی در حالی که اسلحه در دست داشتند دستگیر شده بودند.  

یاکولوف دروغگو و خائن معروف رئیس کمیسیون،یکی از افرادکلیدی در “پروستریکا” بود. طبق دستورات او به کمیسیون” همه افرادی که از سوی سازمان های غیر قضایی بعنوان مجرم محکوم شده بودند اکنون بی گناه تلقی می شوند.” این اظهار یک ریاکاری است چون آن ها دادگاه های نظامی و “دادگاه سه گانه “(تروئیکا) بودند که در حقیقت برای سرعت بخشیدن به بررسی پرونده هایی ایجاد شده بودند که گناه مجرم (در آن پرونده ها) آشکار بود.[5] تمام این مجرمین با وجود جرم های اثبات شده “قربانی های سرکوب” خوانده شدند. 

طبق قانون “اعاده حیثیت “یلتسین (بخش 5) افراد با وجود هر مدرک به صورت قانونی به دست آمده در دادگاه که بزهکاری فرد را برای جرم های زیر ثابت می کند “بی گناه” خوانده می شوند:تبلیفات ضد شوروی (از جمله در زمان جنگ)، پخش دروغ های آشکار که رژیم شوروی را بدنام می کرد، تجاوز به حقوق شهروندان شوروی به بهانه اقدام های مدهبی و حتی در صورت فرار از زندان شوروی، اگر این فرد “سرکوب شده” اعلام شده بود.

این بدان معنی است که طبق حکومت کنونی روسیه اگر کسی از زندان گریخت چون “سرکوب شده” خوانده شده بود(فرار او) قانونی تلقی می شود، یا آن که اگر کسی به حقوق شهروندان شوروی تجاوز می کند (گرفتن) تاوان است، و اگر کسی دروغ های ضد دولتی را به خاطر دشمن در زمان جنگ و پیش از جنگ پخش می کند (گرفتن) جریمه است . .. همه این ها نه تنها از نقطه نظر قانونی بلکه از نقطه نظر عقل سلیم و بی طرفی نیز مهمل است. 

تمام “اعاده حیثیت های انبوه بی پایه”نمی تواند به خائن ها و غارتگر ها کمک کند.

می توانیم بگوییم که نصب یاکولوف به ریاست این نوع کمیسیون مانند گماشتن گوبلز هیتلر به ریاست دادگاه نورنبرگ یا گماشتن یهودای اسخریوطی به تصدی بار عیسی مسیح است.

حتی با این تقلب و دروغ های بی پایان کل دست آورد رسمی “کمیسیون یاکولوف” 637.614 نفر “بی گناه” است. هیچ اثری از “چندین میلیون نفر” نیست. پیدا کردن این اطلاعات در روسیه آسان نیست – (این اطلاعات) در رسانه های رسمی منعکس نمی شود بنا براین جیغ و داد در باره “چندین میلیون سرکوب شده ” را هر روزه و هر زمانی می شنویم. 

پس ، “32 میلیون قربانی” که یاکولوف در دیدار با پوتین ادعا کردکجا هستند؟[6] آیا بدین معنی است که (این ادعا) دروغی بی پایه است؟ آری دروغی بی پایه است. آن (ادعا)ابزار تحریک عمومی برای نابود کردن شوروی بود، آیا نبود؟

باید روی این نکته  – هیستری در باره ده ها میلیون نفر-که نه اشتباه لپی بلکه عملیات پوشاندن و پنهان کردن حقیقت است تاکید کنم.بدیهی است 30یا 50 میلیون شهروند نمی توانند مجرم باشند، و اگر حقیقت داشت پس اتحاد شوروی بدون هیچ مدرک اضافی می توانست به جنایت علیه بشریت محکوم شود. اما اگر 600 هزار یا حتی سه میلیون قربانی را در بیش از سی سال مطرح کنیم بلافاصله پرسش بعدی مطرح خواهد شد: “چرا آن ها را قربانی اعلام (می کنید) شاید طبق قوانین آن زمان شوروی مجرم بودند؟” برای اعلام “قربانی” بودن آن ها به بازگشایی این پرونده ها در دادگاهی منصف و مستقل با تمام تشریفات لازم نیاز داریم و هیچ کس قبل از این دادگاه نباید آن ها را “بی گناه” بخواند.  

خائنینی مانند یاکولوف، یلتسین،و گورباچف شانس رقابت در برابر دادگاه عادلانه را نداشتند – حتی یکی از بیانات آن ها مانند “همه زندانیانی که از زندان گریختند بی گناه اعلام می شوند” می توانست دلیل خوبی برای با لگد بیرون انداختن آن ها از هر دادگاه عادلانه و حتی در عوض شیاد اعلام کردن یاکولوف باشد. آن ها بدرستی می دانستند (اثر زمسکوف تمام و منتشر شده بود) که ادعای “سرکوب توده ای” در هر تحقیق عادلانه شانسی برای برنده شدن ندارد،وبه همین دلیل این هیستری سرکوب را که کاملا از سوی رسانه های جمعی آن ها کنترل می شود آغاز کردند. آیا این بدان معنی است،که کشوری که محکوم به مرگ شد بی گناه بود؟ آری، بی گناه بود. جنایت های وحشتناک علیه بشریت که به اتحاد شوروی نسبت داده می شوند کاملا دروغ هستند. 

در ادامه توجه خوانندگان را به جدول ارائه شده از سوی ویکتور زمسکوف جلب می کنیم .

Facebook
Telegram
Twitter
Email