آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

تشکيل حکومت ملی آذربايجان و تشديد فشار آمريکا

و تشديد فشار آمريکا

ضرورت تشکيل فرقه دمکرات آذربايجان و استقبال همه طبقات و اقشار مترقی جامعه نشان داد که مردم آذربايجان بيش از اين در مقابل تهديات تهران کوتاه نمی آيند و درصددند دست به عمليات قاطعانه بزنند و دست مامورين فاسد را از اداره امور آذربايجان کوتاه کنند و امور محلی را بعنوان حق قانونی در دست بگيرند.

برای اجرای اين هدف فرقه دمکرات آذربايجان راه قانونی را در پيش گرفت و در چهارچوب قانون اساسی کشور وارد عمل شد. در آبان ماه ١٣٢٤ کنگره سرتاسری با حضور بيش از ٧٠٠ نفر در تبريز برگزار گرديد. نمايندگان اين کنگره بشکل دمکراتيک از جانب مردم انتخاب شدند. کنگره اوضاع جهان و ايران، بخصوص اوضاع آذربايجان را مورد مذاکره و بحث قرار داد. هيات ملی ٢٩ نفره را انتخاب نمود. هيات ملی تا انتخابات مجلس ملی آذربايجان، اداره امور آذربايجان را بدست گرفت. اعلاميه نهائی کنگره به شاه، نخست وزير و مجلس و به کنسولگريهای مقيم تبريز ارسال شد. هيات ملی آذربايجان، کميسيون برگزاری انتخابات مجلس ملی آذربايجان را تشکيل داد. قانون انتخابات را تصويب نمود. در انتخابات مجلس ١٠١ نفر نماينده از سوی مردم با رای مخفی بنمايندگی برگزيده شدند. در اولين اجلاس مجلس ملی آذربايجان به پيشه وری ماموريت داده شد تا کابينه دولت را تشکيل دهد و به مجلس معرفی نمايد.

پيشه وری در دومين جلسه مجلس ملی برنامه دولت را تشريح و اعضای کابينه را معرفی نمود. بعد از مذاکرات و بررسی، برنامه و کابينه دولت رای اعتماد گرفت. بدين ترتيب در آذربايجان حکومت ملی خودمختار سرکار آمد. از اين به بعد آذربايجان در داخل ايران و با تاکيد بر حفظ تماميت ارضی ايران به اداره امور داخلی پرداخت.

مردم غيور و سلحشور آذربايجان با استفاده از فرصت مناسب و با اقدامات سريع به هدف اصلی خود دست يافت. اين عمل مورد تحسين دوستان و مورد کين دشمنان آذربايجان گرديد. طبيعی است که دشمن بويژه امپرياليسم آمريکا نمی توانست آذربايجان دمکراتيک را تحمل کند. چنانچه آذربايجان دوران ستارخان را دولت تزار تحمل نکرد و با اعزام نيروی قهريه مشروطه خواهان تبريز را سرکوب کرد و انقلابيون سرشناس را به دار آويخت و ستارخان را فراخواند تا زير پرچم روسيه پناه بگيرد. اما ستارخان نه تنها اين پيشنهاد را قبول نکرد بلکه با صراحت اعلام نمود که بايد هفت اقليم زير پرچم ايران پناه بگيرد.

بدين ترتيب انقلاب مشروطه سرکوب گرديد اما قانون اساسی، مجلس، سلطنت مشروطه باقی ماند. بعبارت ديگر قوای سه گانه بطور دمکراتيک تفکيک شدند. اگر چه قانون اساسی از محتوا خالی شد ولی شکل دمکراتيک آن هنوز هم موجود است.

آذربايجان دمکراتيک تحت رهبری پيشه وری ٤٠ سال بعد از سرکوب انقلاب مشروطيت به قانون اساسی کشور محتوای واقعی داد. بعنوان مشعل آزادی به همه ايران و حتی خاور ميانه روشنايی بخشيد. آمريکا همچون روسيه تزاری با همکاری انگليس (حاکم بر مناطق نفتی ايران) سرکوب آزادی را هدف عاجل خود قرار داد. برای همين منظور دولت دست نشانده حکيمی را وادار ساخت شکايتی عليه اتحاد شوروی به شورای امنيت سازمان ملل متحد تسليم نمايد. خواننده عزيز توجه داشته باشد که ٢١ آذر در نيمه دوم دسامبر (اوايل دهه سوم آذر ماه) پيروز شد و حکومت ملی نيز در اواخر آذر ماه تشکيل گرديد. حکيمی آذربايجانی «تبار» به دستور شاه مسئله آذربايجان را به شورای امنيت ارجاع کرد. حکيمی ضمن نطقی در جلسه ٢٥ دی ماه ١٣٢٦(١٥ژانويه ١٩٤٦) مجلس موضوع ارجاع مسئله آذربايجان به شورای امنيت را به اطلاع مجلس رساند. بعبارت دقيقتر ٢٠تا ٢٥روز پس از تشکيل حکومت ملی آذربايجان مسئله آذربايجان جنبه بين المللی بخود گرفت.

حکيمی در اين نطق اظهار داشت که: من امر اعليحضرت همايونی را اطاعت کردم و در تمام اين مدت کوتاه جز در راه خير و صلاح جامعه قدم ديگری برنداشتم.

حکيمی اين دست پروده امپرياليزم انگليس زير پوشش فرمان شاه کوشش کرد سرکوب مردم آذربايجان را خير و صلاح ايران تلقی نمايد. همه می دانستند و می دانند که شاه فرد مستقلی نبود. پدرش دست پروده انگليس و خودش دست نشانده آمريکا بود و با «صلاح ديد» آمريکا و محکم کردن جای پای آمريکائيان در ايران، لازم بود آذربايجان دمکراتيک در نطفه خفه شود و برای رسيدن به اين هدف پليد پای شوروی را بميان کشيد و زمينه تقابل آمريکا و شوروی را فراهم نمود.

طبيعی است که اجرای چنين سياستی بدون رهنمود آمريکا نمی توانست عملی شود. حکيمی در نطق خود در مجلس بشکل عوامفريبانه اعلام کرد که سياست خارجی ايران برقراری مناسبات کاملاً متساوی و يکسان برپايه مودت و صداقت با همه دول صلح دوست جهان مخصوصاً با سه دولت بزرگ دنيا استوار گرديده است.

در رابطه با دولت شوروی وی اظهار تاسف نمود که مساعی ميان تهران و مسکو هنوز بجائی نرسيده است. دولت حکيمی در اجرای اين ماموريت تقی زاده سفير ايران در انگلستان را بعنوان فردی شايسته و لايق به رياست هيات نمايندگی ايران در سازمان ملل متحد انتصاب نمود. حواله ماموريت به تقی زاده اهل تبريز مشروطه خواه و عامل امپرياليسم انگليس در آستانه مذاکرات مستقيم با مسکو نشانگر آن است که اربابان شاه تصميم گرفتند که مسئله نه در مسکو بلکه در نيويورک حل شود و از طريق غيرمستقيم آذربايجان را مورد فشار قرار دهند. اتهام «دخالت» شوروی به امور داخلی ايران بهترين فرصتی بود که آمريکائيان با دستاويز کردن آن حساب تازه ای برای شوروی باز کردند و خواستند به نفوذ بين المللی شوروی که در جنگ جهانی دوم کسب نموده بود، لطمه و خلل وارد آورند.

بدين وسيله جنگ سرد پايه گذاری شد. نکته جالب توجه اين است که در کنفرانس تهران در ژانويه ١٩٤٣تخليه ايران از نيروهای خارجی دوم مارس در نظر گرفته شد. شکايت بردن به شورای امنيت سازمان ملل متحد، ٤٥روز قبل از موعد مقرر صورت گرفت که اقدامی تحريک آميز بود. تقی زاده رئيس هيات نمايندگی ايران در سازمان ملل متحد بنابه امر شاه مسئله آذربايجان را طی نامه ای (١٦ژانويه ١٩٤٦) به اطلاع دبيرکل سازمان ملل رساند و تقاضا کرد طبق اصل ٣٥منشور سازمان ملل متحد، شورای امنيت به اين مسئله رسيدگی نمايد. تقی زاده در اين نامه مدعی شد که دولت شوروی بوسيله مامورين و قوای مسلحش به امور ايران مداخله می کند. بنابر اين وضعيتی ايجاد شده است که ممکن است باعث يک اختلاف بين المللی شود. برعکس ادعای تقی زاده دولت ايران بطور عمدی از شوروی به سازمان ملل شکايت کرد تا مسئله جنبه بين المللی بگيرد. آمريکا نيز همين را می خواست تا شاه و دولت با تاکيد سفارت آمريکا دست به عمل تحريک آميز بزنند.

 ويشنسکی رئيس هيات نمايندگی شوروی در سازمان ملل متحد، اظهارات هيات نمايندگی ايران را بی اساس و دور از حقيقت خواند و اظهار داشت که حوادث آذربايجان منحصراً جنبه ايرانی داشته و امر داخلی است و نشانه آرمان های سکنه اين نواحی بطرف يک حکومت خودمتار ملی در داخل ايران است و اجرای آرزوهای سکنه محلی در يک کشور دمکراتيک چيزی فوق العاده نيست. هيات نمايندگی شوروی توجه شورای امنيت را به اين موضوع جلب می کند که تبليغات ضد شوروی در ايران رو به توسعه است و اين تبليغات به هيچ وجه با تبليغاتی که در زمان رضاشاه عليه اتحاد شوروی می شد فرق ندارد.

فعاليت ضد دموکراسی و عمليات ارتجاعی دولت ايران که بوسيله محافل متنفذ و زمامداران ايران پشتيبانی می شد برای آذربايجان شوروی و باکو عمليات خصمانه دارد و اين وضعيتی است که قابل تحمل نيست.

دولت حکيمی پس از ارجاع مسئله آذربايجان به شورای امنيت نتوانست از مجلس رای اعتماد بگيرد و در ٣٠دی ماه مجبور به کناره گيری شد. احمد قوام با ٥٢ رای به نخست وزيری منصوب شد. تغيير دولت در جرايد خارجی و داخلی انعکاس وسيع پيدا کرد. روزنامه اطلاعات (٧بهمن ١٣٢٤) يکی از اين جرايدی است که بنام «مردم» از دولت دو چيز را می خواهد يکی اين که تيرگی و آشفتگی در روابط ايران و شوروی را برطرف نمايد… موجبات دوستی و صميمت کشور همسايه را برمبنای احترام متقابل و حفظ استقلال و تماميت ارضی کشور را فراهم سازد. دومين مضوع اين است که دولت جديد مسئله آذربايجان را حل نمايد. اطلاعات می خواهد به دولت تفهيم کند حادثه ای که در آذربايجان پيش آمده با تمايلات مردم وطن پرست آذربايجان و عموم ايرانيان سازگار نيست. زيرا آذربايجانی … دشمن زبان فارسی نيست، بلکه زبان و ادبيات فارسی را که رکن مليت او ميباشد و از زبان عاريتی ترکی بيشتر دوست دارد. اطلاعات خطاب به نخست وزير جديد می نويسد: برای هر کس که خون ايرانی در رگهای او در جريان است تصور جدائی آذربايجان از ايران هم ممکن نيست.

آری دستگاههای تبليغاتی حاکم برای استقرار مجدد سلطه مرتجعانه خود در آذربايجان از تعدی به مردم آذربايجان مانند اسلاف خود (مستوفی و محسنی و ديگران) خودداری نمی کند و می کوشيد بنام مردم آذربايجان ثابت کند که زبان و ادبيات فارسی رکن مليت آذربايجان است. آذربايجان زبان فارسی را از زبان عاريتی ترکی (طی اعصار و قرون زبان ترکی زبان بلامنازع آذربايحان است) بيشتر دوست دارد. در حاليکه ٩٠ درصد مردم بی سواد (در سال ١٣٢٤) بودند و حتی تصوری در باره زبان و ادبيات فارسی نداشتند چطور می توانستند آن را دوست بدارند. کسی که نمی تواند حافظ و سعدی را بخواند، چطور می تواند آنها را مانند شيرازی گرامی بدارد. البته عده معدودی باسواد حافظ و سعدی را دوست می داشتند اما شيرازی های بی سواد نيز از نبوغ حافظ و سعدی بی اطلاع بودند.

اطلاعات مدعی است که «هر کس که خون پاک ايرانی در رگ های او در جريان است تصور جدايی آذربايجان از ايران هم ممکن نيست و آنها که اکنون می بينند از خويشان و عزيزان و ياران خود جدا شده اند غرق در ماتم و اندوهند». آنانکه منطق ندارند به کسی شباهت دارند که از ترس غرق در آب به خس و خاشاک دست می يازند. طرح جدائی آذربايجان از ايران حربه ای بيش نبوده و نيست و من که بعنوان شاهد زنده حوادث بودم هيچ کس خويشان و عزيزان و ياران خود را رها نکردند و با هم با انان در آذربايجان آزاد و دمکراتيک زندگی می کردند کنار عزيزان و ياران خود در شادی و بهروزی زندگی می کردند. زيرا دست جنايتکاران از مردم کوتاه شده بود. فرزندان آنها بعنوان فدايی از امنيت و آزادی و دفاع می نمودند. سران سلحشور عشاير در کوهستان های خلخال و کردستان با ژاندارمها و دسته های مسلح فئودالهای ياغی می جنگيدند و از ناموس و حيثيت زنان و دختران آذربايجان دفاع می کردند.

مرتجعين و مداحان قلم بدست آنان مانند نويسندگان اطلاعات برای آذربايجان اشک تمساح می ريختند نه به خاطر آذربايجان بلکه بخاطر حفظ امتياز طبقاتی خود. بدين طريق ارتجاع با استفاده از همه امکانات سياسی فشار به آذربايجان دمکرات را دو چندان می کردند تا زمينه برای تشديد فشار بوسيله شورای امنيت فراهم شود.

قوام السلطنه پس از تشکيل و معرفی وزراء نطقی در مجلس ايراد نمود و گفت: «مردم ايران از تکرار الفاظ و عبارات به تنگ آمده و تشنه عمل و کار است» او بشکل رياکارانه اعلام نمود که: «بجای آنکه بگويم در آتيه چه خواهم کرد بهتر است در اسرع وقت نشان دهيم چه کرده و چه خدماتی به انجام رسانده ايم» (قوام در حقيقت به وعده خود صادق ماند و آذربايجان را به دريای خون مبدل نمود). قوام که برای مذاکرات مستقيم با رهبران شوروی عازم مسکو می شد به تقی زاده دستور داد که با نماينده شوروی در سازمان ملل متحد تماس برقرار کند و در عين حال شکايت از شوروی هم چنان در دستور شورای امنيت باقی بماند. اما تقی زاده اصرار داشت نتيجه مذاکرات مستقيم با شوروی به شورای امنيت گزارش شود.

تقی زاده در نطق طولانی خود در شورای امنيت (٣٠ژانويه ١٩٤٦– ١٠بهمن ١٣٢٤) در اين مورد چنين گفت: «اکنون اين اختلاف در پيشگاه شورای امنيت مطرح و در دستورش قرار گرفته … شورای امنيت به هيچ وجه نبايد از رسيدگی به قضيه صرف نظر کند … از آنجائيکه هيات نمياندگی شوروی در پايان اظهارات خويش اظهار داشت که دولت شوروی حاضر است مذاکرات مستقيم را برای تصفيه قضيه آغاز نمايد ما هم به سهم خود حاضريم چنين مذاکراتی را شروع کنيم، مشروط بر اينکه اين مذاکرات مستقيم و بنابر توصيه شورای امنيت آغاز شود و شورای امنيت تصويب کند که ما اين مذاکرات را شروع کنيم … حالا بايد راه حل بنابر توصيه شورای امنيت و طبق مقررات منشور ملل متفق تصويب شود… مذاکرات بايد زير نظر شورا انجام گرفته و گاه به گاه گزارشی در خصوص پيشرفت مذاکرات به شورا نقديم گرد و بالاخره نتيجه نهائی مذاکرات … به شورا اعلام شود. با اين شرايط ما حاضريم مذاکرات مستقيم را شروع کنيم…»

بعد از بيانات تقی زاده ويشينسکی در تکميل اظهارات جلسه قبل خود اظهار داشت: «… با وجود آغاز مذاکرات مستقيم مراجعه به شورا مجوزی نداشته است». او اضافه کرد:

«… راست است که دولت ايران در يادداشت خود تقاضا کرده که نيروهای نظامی به شمال اعزام نمايد و دولت شوروی نپذيرفته است ولی بايد وضع شمال ايران را در آن وقت در نظر آورد … و اما چرا دولت شوروی از اعزام نيروهای اضافی ايران به آن نواحی جلوگيری کرده است. دولت ايران در آذربايجان نيروی کافی داشته است. در آنجا يک لشکر پياده و يک هنگ بوده است و اين نيرو کافی بوده است که امنيت را در آن نواحی حفظ کند. و بايد دانست که اعزام نيروی نظامی به نظر دولت شوروی موجب خونريزی در آن نواحی می شد و نيروی شوروی نمی توانست در آن نواحی شاهد بی نظمی باشد و اين مراتب طی يادداشت هائی به دولتين انگليس و آمريکا اطلاع داده شده است…»

حسين علاء از جانب شاه به سفيری ايران در واشنگتن منصوب شد. او در ضمن تقديم اعتبارنامه خود به رئيس جمهوری آمريکا (ترومن – ٢٩نوامبر ١٩٤٥) گفت: «آقای پرزيدنت من از شما خواهش می کنم برای احقاق حق ايران قيام نمائيد و نگذاريد استقلال و حق حاکميت آن که فعلاً در مخاطره افتاده است پايمال شود. فقط کشور شما می تواند ما را از اين ورطه هولناک رهائی بخشد. زيرا همه شما مدافع افکار و اصول اخلاقی بوده و قدرت در دست و اختيار شماست. من می دانم که شما از زير بار مسئوليتی که در حفظ صلح و امنيت در سراسر جهان بر عهده گرفته ايد شانه خالی نخواهيد کرد (بسی تملق مذبوهانه – ا.ل.».

گرفته شده از یاد مانده ها و ملاحظه ها

نوشته امیرعلی لاهرودی

Facebook
Telegram
Twitter
Email

از کتاب: انقلاب ایران سالهای 1978-1979 .آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی دارای نشان پرچم سرخ کار انستیتوی شرق شناسی/ ترجمه- رحیم کاکایی

گرفته شده از فیسبوک رحیم کاکایی بخشی از فصل چهارده/سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مناسبات اقتصادی خارجی جمهوری اسلامی ایران

ادامه مطلب