آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

حذف جریان چپ و ساخته‌شدن وضعیت سرکوب

مراد فرهادپور

در نشست نقد و بررسی طرح کارورزی، تنی چند کارشناسان از زوایای متفاوتی به‌بهانه طرح کارورزی، سیاست‌های اشتغالی دولت را نقد و راهکارهایی برای حل بحران بیکاری ارائه کردند.
 مراد فرهادپور در این نشست با تمرکز بر امکان و عدم امکان نقد نئولیبرالیسم، گفت:

 من در بحث اصلی امروز خود بر شرایط امکان و عدم امکان پرداختن نقد سرمایه و نقد نئولیبرالیسم تکیه می‌کنم و توضیح می‌دهم با سرکوب و حذف یک موضع خاص چرا پاسخ به سوال «سرمایه‌داری در ایران از چه موضع و جایگاهی نقد می‌شود» اهمیت دارد. آنچه ما امروز در ایران شاهدش هستیم، این است که نقد و طرح حمله به نئولیبرالیسم در عمل انسان را در موضع روزنامه کیهان و جبهه پایداری قرار می‌دهد؛ نقدی انتزاعی، کلی، بی‌معنا و عمدتا سخن از «استکبار». در این معنا می‌رسیم، به توجیه دست‌راستی از نظام حاکم، یک ارتجاع ضدآمریکایی. اگر سعی کنم از شرایط امکان این بحث آغاز کنم، در درجه اول مساله موضع و جایی که از آن نقد نئولیبرالیسم مطرح می‌شود، مهم است. شکلی از بیان آن می‌تواند تفاوت نفی انضمامی و نفی انتزاعی باشد که هگل مطرح می‌کند و شکل دیگر آن را به‌راحتی اگر وصل کنیم به حقیقت، می‌فهمیم در مقام معرفت و آنچه به‌عنوان حقیقت گفته می‌شود، انواع تحلیل‌هایی است از شرایط خاص؛ شرایطی که همه می‌دانند و بخش‌های ناگفته آن را هم همه می‌دانند. بنابراین مساله اصلی این است که از چه موضعی و با چه بیانی این نقد مطرح می‌شود. اعلام این نقد باید از جایگاه خاصی گفته شود و بحث‌های موجود به شکل ساختاری براساس حذف و سرکوب این جایگاه مطرح ‌شوند، جایگاهی که تحلیل آن بدون درنظرگرفتن خاستگاه‌های تاریخی‌اش ممکن نیست. حذف این موضع در ساحت سیاسی-اجتماعی همان‌طور که فروید به ما یاد داده است، همواره به ما برخواهد گشت، سرکوب اولیه هیچ‌گاه تمام نمی‌شود و تکرار می‌شود. تکرار امر سرکوب‌شده واقعیت موجود را می‌سازد. وقتی برگردیم به ریشه های تاریخی این بحث برای من کاملا روشن است، حذف آن موضع که اسم کلیش را می‌گذاریم «چپ»، شرط برساخته شدن وضعیتی است که تا امروز تکرار شده است. حذف چپ در ابتدای انقلاب آن استثناهای تاریخی وضعیت است که امکان تکرار حذف‌های بعدی و ساخته شدن وضعیت سرکوب را امکان می‌بخشد. ردشدن از کنار این مساله به خاطر شرایط و ناتوانی از اسم بردن که خود من هم دخیلش هستم، ما را به این فکر می اندازد که به این شکل نقد(نقد نئولیبرالیسم) شک کنیم. چون نمی‌توانیم سابقه تاریخی سرکوب این جایگاه را بیان کنیم. این آن جایی است که من از عدم امکان نقد سرمایه‌داری به این معنا حرف می‌زنم، چراکه خیلی سریع شما را در جبهه پایداری قرار می‌دهد، حالا با واژگان مدرن‌تر. آنها می‌گویند استکبار ما می‌گوییم سرمایه‌داری جهانی.

اگر این مساله عدم امکان را جدی بگیریم، در ادامه بحث به این نتیجه می‌رسم که عملا از چه دیدگاهی می‌شود، دوباره این بحث را توجیه کرد و آن چیزی را که ضروری و واضح است به میان کشید. تاریخ، سیاست و نقد اقتصاد سیاسی یعنی نقد سیاسی اقتصاد، یعنی درگیری با تاریخ. اگر قرار باشد به عنوان افق همه این بحث‌ها را مطرح کنیم، شرایط خاص کنونی را چگونه می‌توان به این افق وصل کرد. مباحثی که امروز مطرح شد، به‌درستی به راست گرا بودن تمام دولت ها بعد از انقلاب اشاره کرد که در حذف گزینه چپ ریشه دارد که اجازه داد انواع و اقسام راست‌گرایی و در نهایت جناح افراطی اصولگرا تحقق پیدا کند. عملا مجموع راست‌گراها؛ اصلاحات، اعتدال و دولت سازندگی همه در راستای ادغام ایران با نظام جهانی سرمایه عمل می‌کردند. ایران به عنوان وارد کننده کالاهای مصرفی و صاردکننده مواد اولیه در خدمت سرمایه جهانی درمی‌آید و در شکل‌های جدیدتر امروزی ادغام ادامه می‌یابد. کلیت راست‌گرایی به شکلی نمود همان حذف اولیه است که در تداوم خود مدام یادآوری می کند، موضع چپ حذف شده است. دولت نهایتا اجازه می‌دهد در گوشه‌ای، در دانشکده‌ای نشستی در دفاع از حقوق نیروی کار برگزار شود اما در نهایت می‌گوید چپ از ابتدا حذف شده است، حتی در نقدهای خود نمی‌تواند با نام‌بردن چپ از سرمایه‌داری یا «استکبار» حرف بزنید. نادیده گرفتن وضعیت سیاسی و در زاویه اقتصاد حرکت‌کردن شکل معکوس وضعی که برای جنبش اصلاحات رخ داد که در آغاز یک مبنای چپ داشت اما در نهایت تبدیل به سخنگوی لیبرالیسم شد و قافیه را به پوپولیست‌های دست راستی احمدی نژادی باخت.

حال برای نقد نئولیبرالیسم در شکل فرمال شکلی از بازی دیالکتیک جز و کل است. ما در برخورد با سرمایه‌داری ایران اگر از جزء شروع کنیم، باید به استثنایی بودن ایران اشاره کنیم. نبود عقلانیت، بلاهت دست‌اندرکاران و فساد برخی از خصیصه‌های آن است. براین اساس روشن است با جز استثنایی شروع کردیم و نهایتا آنچه از دلش بیرون می‌آید، تایید کل قاعده‌مند ویرانی است. چنین حرکتی نتیجه ای ندارد جز تایید یک پل میان سرمایه‌داری که نمی‌شود به آن دست زد و محتواهای خاصی مانند هویت ناسیونالیستی که در مورد ما هویت دینی هم به آن اضافه شده به آن کل بی محتوای سرمایه‌داری جهانی. ولی در عمل چیزی نیست جز شبه فاشیزم که نهایتا کل نظام سرمایه‌داری جهانی را تایید می کند و جا می اندازد و شکل های اولیه مقاومت در برابرش را ناممکن می‌کند.. روش برعکس هم این است که ما در رابطه جز و کل بخواهیم از کل شروع کنیم. سرمایه داری همیشه جهانی بوده و نتیجه اش این است که نهایتا خاص بودن و ویژه بودن را ندیده می‌گیریم. از این جهت دوباره به دام نقد انتزاعی و غیرانضمامی می‌ا‌فتیم. ضمن اینکه به‌دلایلی که برای همه روشن است حتی به امرهای ویژه‌ای مانند روحانیت و فقه در شکل‌گیری سرمایه‌داری در ایران نمی‌توانیم ورود کنیم. تمامی اینها ما را در شرایط مبهمی قرار داده است. من هم بهتر است صادق باشم و با همین ابهام سخنانم را تمام کنم.

Facebook
Telegram
Twitter
Email