جان هالووی ـ مبین رحیمی
امید در اعماق ناامیدی برافروخته میشود؛ بنیاد این امید یک «نَه»ی ساده است. نه؛ آنچه را که شما میخواهید بر ما تحمیل کنید قبول نخواهیم کرد. آینده سرمایهداری مرگ انسانیت است. اما خشم ما، خشم اسلحه نیست؛ تفنگ سلاح آنها است. خشم ما؛ خشم نپذیرفتنها است: خشم برآشفتگی.
در وضعیت کنونی بیشتر از هر زمان دیگری، جهان در آنِ واحد به یک مسیر دوسویه میماند؛ یک طرف از این مسیر بِسوی یک تاریکی مینگرد؛ به جهانی غمانگیز. جهان درهای بستهشده. جهان پایان زندگیها، امکانها و امیدها. این هنگامه ریاضت است. باید یاد بگیرید که با واقعیت زندگی کنید. اگر میخواهید زنده بمانید، باید مطیع باشید؛ باید از رویاهایتان دست بردارید. توقع نداشته باشید آن کاری که دوست دارید را انجام دهید و بتوانید زندگی کنید. صرف اینکه شغلی پیدا کنید خوشاقبال خواهید. شاید بتوانید تحصیل کنید، اما مشروط به اینکه والدینتان پول داشته باشند؛ و حتی در آن صورت فکر نکنید میتوانید چیزهایی انتقادی مطالعه کنید. انتقاد از دانشگاهها رخت بر بسته است. انتقاد به چه کار میآید وقتی همه میدانیم جهان به راه خود خواهد رفت؟ هیچ بدیلی وجود ندارد، جز واقعیت فرمانروایی پول؛ بنابراین رویاهایتان را فراموش کنید. تسلیم شوید؛ در پسمانده هر حرفهای که میتوانید پیدا کنید، سخت کار کنید؛ در غیر این صورت منتظر باشید که زندگیتان به جستجو در سطلهای زباله بگذرد، چراکه هیچ «دولت رفاه»ی[۱] برای حمایت از شما وجود نخواهد داشت. نگاه کنید، به یونان نگاه کنید و آگاه باشید، این همان «فقیرسازی»[۲] است که باید منتظرش باشید؛ این همان چیزی است که برای شما اتفاق خواهد افتاد، اگر تسلیم نشوید؛ این همان مجازاتی است که در مدرسه زندگی به بچههای نافرمان یاد داده میشود؛ به کسانی که بیش از حد امیدوارند؛ به کسانی که بیش از حد میخواهند.
این درس ناامیدی را دیمیتریس کریستولاس[۳] به خوبی یاد گرفت؛ کسی که چند هفته پیش در مرکز آتن در میدان سینتاگما [میدان قانون اساسی آتن] به خودش شلیک کرد؛ یک داروساز سابق ۷۷ساله که بهواسطه «سیاستهای ریاضتی»[۴] از حقوق بازنشستگیاش محروم شده بود. او گفته بود «قبل از اینکه مجبور به گشتن سطلهای زباله برای پیدا کردن غذا شوم نمیتوانم راهحل دیگری جز پایان دادن به زندگیم پیدا کنم.
این است معنای ریاضت. این همان چیزی است که دولتهای اروپایی و جهان – همه دولتها، همه آنها که همچون بندگان پولند؛ خواه آنهایی که آشکارا از موضع قدرت حرف میزنند، همانند دولت آلمان؛ خواه آنهایی که کارگزار ساده نظام بینالمللی بانکیاند: همانند لوکاس پاپادموس و ماریو مونتی- میخواهند بر مردم تحمیل کنند. سیاستهای ریاضتی فقط فقر را تحمیل نمیکنند؛ آنها بالهای امید را هم زخم میزنند.
این مسیری است که جهان در آن قرار دارد؛ اما آیا این همه چیزی است که وجود دارد؟ آیا راهی نیست که بتوانیم جهان پیرامون را به چرخش دربیاوریم؟ آیا جهان چهره دیگری ندارد؟ یک چهره متمایل به مسیری متفاوت؟ مرگ دیمیتریس کریستولاس با دو مسیر مواجه است: یکی از این مسیرها ناامیدی است؛ اما دیگر مسیر، امتناع از پذیرفتن ناامیدی است. او در یادداشت خودکشیاش مینویسد «به باور من جوانانی که هیچ آیندهای ندارند، یک روز سلاح دست میگیرند و خیانتکاران این کشور را وارونه در میدان سینتاگما به دار میآویزند؛ همانگونه که ایتالیاییها موسولینی را در سال ۱۹۴۵ اعدام کردند.»
امید در اعماق ناامیدی برافروخته میشود؛ بنیاد این امید یک «نَه»ی ساده است. نه؛ آنچه را که شما میخواهید بر ما تحمیل کنید قبول نخواهیم کرد. نه؛ ما به ریاضتهای شما باور نداریم. نه؛ ما نظم پول را نمیپسندیم. نه؛ ما پذیرای کشتن امید نیستیم. نه؛ ما نابرابریهای زشت جهانی را که در آن زندگی میکنیم قبول نخواهیم کرد، نه؛ ما جامعهای را که ما را بِسوی نابودیمان هل میدهد قبول نخواهیم کرد ؛ و نه؛ ما سیاستهای جایگزین را پیشنهاد نمیکنیم. ما نمیخواهیم مشکلات شما را حل کنیم چراکه تنها راه حل مسائل سرمایه، شکست ما است؛ آینده سرمایهداری مرگ انسانیت است. حتی اگر سرمایه این بحران را حل کند، بحران بعدی که بیشتر ویرانگر است؛ چندان دور نخواهد بود. ما از شما سیاستمداران – بانکداران پیروی نخواهیم کرد، برای اینکه شما گذشته مردهاید و ما آن آینده ممکن.
این است امید ما؛ ما یگانه آینده ممکنیم. اما آینده ممکن ما چیزی بیش از یک امکان نیست. تحقق آن بستگی به توانایی ما در تغییر جهان پیرامونمان دارد. ما چگونه میتوانیم جهان پیرامون را دگرگون کنیم؟ دیمیتریس کریستولاس از اسلحه دستگرفتن جوانان و به دارآویختن سیاستمردان از تیرهای چراغ برق صحبت میکرد. این ایده بیشتر رشد میکند و روزبه روز هم جذابتر میشود و سیاستمداران جهان میدانند که این فقط یک فانتزی نیست: به همین دلیل است که در یونان میترسند به خیابانها بیایند، به همین دلیل است که در سرتاسر جهان، قدرت و سلاح بیشتری به پلیس میدهند. با اینوجود، با اسلحه نیست که ما میتوانیم جهان را تغییر دهیم و چیزی تازه خلق کنیم؛ بلکه خشم ما یک نوع متفاوت است.
خشم و عشق: پذیرا نباشید و خلق کنید؛ این تنها راهی است که ما میتوانیم جهان اطرافمان را تغییر بدهیم. عشق دست در دست خشم گام برمیدارد. از امتناعها، بهاران را پدید بیاورید. ما روح یک جهان جدیدیم که بهواسطه زشتیهای ناپاک قدیمی به پیش میرود. خشم ما، خشم اسلحه نیست؛ تفنگ سلاح آنها است. خشم ما؛ خشم نپذیرفتنها است: خشم برآشفتگی. این افراد؛ سیاستمدران و بانکداران که فکر میکنند میتوانند با ما مثل أشیا برخورد کنند، کسانی که فکر میکنند میتوانند جهان را نابود کنند و برای انجام این کار یک لبخند هم بزنند چه کسانی هستند؟ آنها بندگان پولند، مدافعان فرومایه و فاسد یک سیستم روبه افول. چگونه جرات میکنند که تلاش میکنند زندگی ما را از ما دور کنند، چگونه جرات میکنند اینگونه با ما رفتار کنند؟ ما نمیپذیریم.
ما خروش یک نَه بزرگیم که در جهان طنین میافکند، اما نافرمانی ما ناچیز است مگر اینکه بهواسطه ایجاد یک آلترناتیو حمایت شود. «نَه»ی ما به دنیای قدیم تداوم نمییابد مگر این که ما یک جهان تازه -اینجا و هماکنون- خلق کنیم. خشم امتناع ما، به خلق کردنهای جدید تبدیل میشود. «دموکراسی نیابتی»[۵] [نمایندگی] شکست خورده است و ما یک دموکراسی واقعی را در میدانهایمان، میتینگهایمان و خواستهایمان برپا میکنیم. سرمایه قادر به ارائه اصول زندگانی نیست و ما شبکههای حمایت مشترک را ایجاد میکنیم. پول نابود میکند و ما میگوییم «نه، باید یک راه دیگر و منطق متفاوتی برای باهم بودن خلق کنیم» و پس اعلام میکنیم «نَه به خانههای بدون برق»؛ و برای اتصال به منابع برق آنزمان که قطع میشود، سازماندهی میکنیم. گردآورندگان بدهی میآیند تا خانههایمان را از ما بگیرند و ما تظاهراتهای گسترده برای متوقف ساختن آنها سازماندهی میکنیم. مردم گرسنه میمانند و باغهای محلهای را ایجاد میکنیم. میل به سود انسانها و دیگر موجودات را قتل عام میکند و ما مناسبات تازه، راههای نوینی برای انجام کارها ایجاد میکنیم. سرمایه ما را به دور از خیابانها و به خارج از میدانها میراند و ما تصرف میکنیم.
همه اینها ناکافیاند، امتحانیاند، اما راه به پیش رفتن همین است؛ این است چهره دیگر جهان کنونی؛ این جهان تازهای از بازشناسی دوسویه، در تلاش برای متولد شدن است. شاید ما هنوز نمیتوانیم سراسر جهان را آنگونه که میخواهیم تغییر بدهیم، اما میتوانیم خلق کنیم و ایدر -اینجا و اینجا و اینجا و هماکنون- هستیم؛ ما در حال ایجاد تَرَکهایی در نظام هستیم و این شکافها رشد، گسترش و تکثیر مییابند و باهمدیگر برون میریزند. ما بسته شدن شب بر انسانیت را بر نمیتابیم. ما میتوانیم متوقفش کنیم و چنین خواهیم کرد؛ ما باید جهان را دگرگون کنیم.
گرفته شده از: میدان
پینوشت:
[۱]. welfare state
[۲]. impoverishment
[۳]. Dimitris Christoulas
[۴]. austerity measures
[۵]. Representative democracy
منبع: گاردین