رسول مهربان
قریب به 72 سال از نهضت دموکراتیک آذربایجان می گذرد. طی این سالها کم نبودند نویسندگان و قلم به مزدانی که با همه وجود جنبش 21 آذر را زیر تازیانه تبلیغات نا جوانمردانه گرفته اند. البته نباید فراموش کرد در مقابل هم هستند اندیشمندان، محققان و تاریخ نگارانی که علیرغم همه محدودیت ها با ارائه اسناد بسیار فراوان تلاش بایسته ای برای زدودن گردوخاک ناشی از گرایشات مغرضانه به عمل آورده اند. از آن میان می توان به تحقیقات ارزشمند استاد رسول مهربان اشاره کرد. کتاب 4 جلدی “گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران” نوشته محقق و دانشمند معاصر کشورمان رسول مهربان با ارائه اسناد و مدارک متقن، نقش مهمی در شکل دهی افکار پویای جوانان دارد. کتاب استاد مهربان می تواند در پالایش افکار زهر آلودی که دشمنان خلق های ایران در میان نسل جوان پراکنده اند، نقش ارزشمندی داشته باشد. بویژه در حال حاضر که با جنبش گسترده اجتماعی مواجهیم.
در جلد اول کتاب ” گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران” فصل دوم، استاد رسول مهربان جنبش دموکراتیک آذربایجان را مورد دقت و بررسی عالمانه قرار داده است. سایت فرقه دمکرات آذربایجان و روزنامه آذربایجان بنا بر اهمیت این تحقیق و بررسی، آن را در چند نوبت در اختیار خوانندگان قرار می دهد. قابل ذکر است که جلد اول و دوم کتاب ” گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران” در کتابخانه سایت در دسترس همگان قرار دارد.
جنبش دموکراتیک آذربایجان و دولت انقلابی پیشه وری
کابینه صدر الاشراف بهر ترتیب و جان کندی بود، توانست با بسیج ایلات و عشایرمسلح و چاقو کشکشان سید ضیاء و ستاد ارتش و ژاندارمری تحت فرمان شوارتسکف آمریکائی، بر مناطق کارگری اصفهان، خوزستان، گیلان و مازندران و تهران تسلط شکننده و لرزانی بر قرار کند. اما همین تسلط لرزان را نتوانست بر آذربایجان تحمیل کند. تهاجم مسلح خان ها و شاهزاده های قجری و خاندان مجتهدی ها و روحانیون صاحب زمین های بزرگ با مقاومت دسته جمعی و خشم آگین کشاورزان روبرو شد و بازتاب وسیعی در شهرها بخصوص در تبریز و مراغه و اردبیل و خوی بوجود آورد.
حزب توده ایران با تلاش بسیار به سازماندهی این مقاومت های پراکنده اقدام کرد. کارگران کارگاه های شهری و چند کارخانه کوچک به جنبش های دهقانی کمک رساندند و علاوه بر آن خرده بورژوازی و مجموعه شهرنشینان زحمتکش و روشنفکران مترقی و انقلابی که وارث سنن انقلابی قیام مشروطیت و قیام شیخ محمد خیایانی بودند، در یک جبهه علیه ارتجاع گرد آمدند. پس مانده های شاهزاده های قجری مقیم آذربایجان مانند خاندان شازده ملک قاسمی و شازده جهانبانی و خانواده های فرمانفرمایان و روحانیون زمین دار و متولی باشی های مجتهد نما مانند خانواده های مجتهدی و ثقه الاسلام و امیران لشکر مانند، سرلشکر مقدم مراغه ای و خانواده صولتی، اسفندیاری، آصف که طیف گسترده مالکین مراغه و اطراف تبریز را تشکیل می دادند، در این تلاش بودند که حتی پس از شهریور 20 و فروپاشی نظام جبارانه رضا خانی همان بهره کشی سابق را از روستائیان ادامه دهند. حقیقت آن است که آرامش و ثبات گورستانی رضاخانی به مالکین و خان های آذربایجانی امکان داد تا بدترین نوع بهره کشی فئودالی را بر اراضی مستعد و جمعیت های کثیر روستایی آذربایجان تحمیل کنند. از آنجا که آذربایجان وارث سنن انقلابی قیام مشروطه و قیام شیخ محمد خیابانی بود، رضا شاه بیشترین فشار و خشونت را برای محوهمه این سنت ها بکار برد و تا آنجا پیش رفت که تکلم خلق آذربایجان را به زبان آذری ممنوع کرد و در این سیاست شونیستی و ضد خلقی همه مالکین عمده و خان ها و مجتهدان زمیندار و امیران لشکر آذربایجان و گروهی از روشنفکران مشروطه خواه خود فروخته مانند تقی زاده و حکیمی و ساعد مراغه ای به رضا خان کمک کردند. آن عده از نویسندگان بورژوازی که علیه جنبش دموکراتیک ملی آذربایجان و شادروان پیشه وری قلم فرسایی کردند به هیچ وجه به این همه مظالم حتی اشاره هم ندارند. اما تا آنجا که توانسته اند آن نهضت مردمی و خلقی را ساخته و پرداخته شوروی معرفی کرده اند. مثلا عبداله مستوفی که در سال 1319 استاندار و والی رضاخان در آذربایجان بود و جنایات بسیاری کرده بود، به آن همه خفقان و اختلاس و چپاولی که خود دخالت مستقیم در ایجاد و ارتکاب آن داشت در سه جلد کتاب پر حجم و قطورش حتی اشاره ای هم ندارد و خود ریشخندها و سفسطه ها و سخنان موهن وشرم آوری علیه رهبران جنبش آذربایجان و وهمه خلق آذربایجان نوشته است. و در ضمن تا آنجا که توانسته است ودر چنته و ظرفیت و قلم لیچار نویس خود داشته است، علیه اتحاد جماهیر شوروی و دست آوردهای انقلاب اکتبر کاغذ سیاه کرده است و ماحصل و محتوای آن همه چرندیات با نوشته های ابولفضل قاسمی تاریخ نگار ملی و روشنفکر! کاملا هم کاسه و می توان گفت رونویس همان حرفها است.
عبداله مستوفی که عناد و لجاج بی شرمانه ای نسبت به خلق آذربایجان و به آزادی و آزادیخواهی دارد، می نویسد: « بالاخره، چند نفر از سران این حکومت قلابی، مانند پیشه وری (باش ناظر) و شبستری رئیس مجلس شورای ملی و یکی دونفر دیگر التفات فرموده، برای مذاکره مواد تصویب نامه دولت با طیاره به تهران آمدند. روز ورود آنها، سران حزب توده با یک مشت پرتقال فروش و حمال و مزدور و دسته های گل و فریادهای زنده باد و پاینده باد، این مزدوران خارجی را بدست مریزاد جدا کردن آذربایجان از پیکر ایران در میدان طیاره استقبال کردند. باز خدا پدر آقای احمد قوام نخست وزیر را بیامرزد که محل اقامت این متمردین متکی به خارج را در خارج شهر معین کرد و افراد را از ملاقات آنها ممنوع داشته بود والا سران حزب توده حاضر بودنداشخاصی ماندد آخوند لنکرانی را با یک مشت عمله بدر منزل این دسته گل ها بفرستند و آنها را از منزل بیرون کشیده، سر دست بگیرند و دوره بگردانند و باز موضوع تازه ای برای رادیو مسکو تحصیل کرده و این آدم کشان و راهزنان را از آنچه بدستور خارجی شده بودند، جری ترشان بکنند». (1)
ابوالفضل قاسمی هم عین همین حرف ها را بعنوان یک نویسنده ملی و زیر نام و عکس و عنوان دکتر مصدق در جزوه ای بنام « تاریخچه جبهه ملی ایران» رو نویسی می کند و می نویسد «از دید ما غائله فارس هر دو ساخته و پرداخته دست بیگانه بود و پیشه وری با جنگ و کشتار و محو آزادی و استقلال، آذربایجان را از ایران جدا کرد». (2)
زهر و سمی که این قلم های مزدور بر اذهان مردم گذاشته، به این زودی بر طرف نمی شود. به این جهت است که از جنبش آذربایجان فقط موضوع استقلال و تمامیت ارضی ایران و جدایی آذربایجان و سر آخر رژه 21 آذر و نجات آذربایجان توسط «ارتش شاهنشاهی» مورد بحث قرار میگیرد و بدنبال آن یک دنیا فحش و افترا به شادروان پیشه وری و همرزمانش نثار می شود و هیچ اشاره ای به این نمی شود که پیشه وری که بود و چه کرد و نهضت آذربایجان روی چه مبانی و علل اجتماعی بوجود آمد و در مقابله با استبداد و ارتجاع رژیم سلطنتی وابسته به امپریالیسم و مالکیت های بزرگ چه کرد و چه تاثیری صعود و اوج و اعتلای آزادی در همه ایران و بویژه در تهران بجای گذاشت. چرا شکست خورد و چه عواملی در شکست این نهضت دخالت داشتند. قلم های مزدور و مرتجع و ملی گرای عبدالله مستوفی ها و مقاله نویسان «رعد امروز» ارگان سید ضیاء الدین طباطبایی و میر اشرافی مدیر روزنامه «آتش» و ابوالفضل قاسمی روی این جعل فرسوده میشود که «برای اینکه به اشاره خارجی بوجود آمده بودند، بدستور خارجی نیز رفتند».
سخن در باره عبدالله مستوفی و شناساندن او شاید زاید باشد. چرا که او از کارگزاران معروف انگلیس در ایران بود و گاوی است پیشانی سفید. و خودش هم تحاشی در سرسپردگی به استبداد و تعارفی به آزادیخواهی ندارد. زیرا می گوید اسلافش همه در خدمت قاجار بوده اند و «در هر حال میرزا وارد خدمت آقا محمدخان شد. این میرزا، میرزا اسماعیل جد من بود». (3) و خود از کودکی در دربار ناصرالدین شاه پرورش یافت و به همه پادشاهان خونخوار قاجار از ناصر ادین شاه و مظفر الدین شاه و محمدعلی شاه علی قدر مرتب هم جان نثاری کرد و سر آخر از محبت ها و اعتمادات رضا شاه قلدر نیز برخوردار و به استانداری آذربایجان منصوب شد و ظلم ها و تحقیرها به خلق آذربایجان کرد که شرحش از حوصله خارج است. چنین موجودی باید چنان حرف هایی در باره نهضت 21 آذر و پیشه وری و انقلاب شوروی بنویسد.
بی پایگی چنین اظهار نظرهایی احتیاج به استدلال و تبیین منطقی و علمی تاریخ ندارد. فقط یک جو وجدان بیدار لازم است تا نویسنده بتواند قلم را از جولان در میدان دروغ نویسی و فسادی که از نشر آن ایجاد می شود، نگهدارد. بهتر بود ابوالفضل قاسمی قبل از نوشتن چنین تاریخچه ای برای جبهه ملی و اظهار نظر در مسائلی که مربوط به پیداش و تاریخ جبهه ملی نیست، نگاهی هم به روزنامه جبهه آزادی سال 1325 می کرد و از موضع گیری حزب ایران در باره مسائل آذربایجان حداقل مطلع و با خبر می شد. حزب ایران در مورد جنبش آذربایجان و غائله فارس در سال 1325 اینطور موضع گیری کرد: «بین قضایای فارس و نهضت آذربایجان از نقطه نظر ماهیت چه اختلافی وجود دارد؟ نهضت آذربایجان آزادیخواه، اصلاح طلب و مترقی است. در آذربایجان املاک را تقسیم می کنند و عوارض را حذف می نمایند. تمام عملیات در جهت ترقی دادن سطح زندگی دهقانان انجام می گیرد. در آذربایجان در عرض یکسال 500 مدرسه می سازند. بیمارستانهای متعددی ساخته، دانشگاه تشکیل می دهند. کودکستان و تیمارگاه آماده می کنند. یعنی در بالا بردن سطح دانش اهالی کوشش فراوان مرعی میدارند. با تمام قوا راهها را تعمیر کرده، خیابان ها را آسفالت می کنند. از نا امنی جلوگیری کرده، در مقابل فساد با سختی مبارزه می نمایند. رهبران نهضت آذربایجان از آزادیخواهان مبارز قدیمی هستند که اغلب اهل فضل و دانشند. در درستکاری و پاکی اشخاصی مانند پیشه وری، دکتر جاوید یا شبستری حتی دشمنان نهضت نیز تردیدی ندارند. اینان مردمانی هستند که هیچکاه بمال مردم دست درازی نکرده، هیچوقت حق کسی را پایمال نکرده اند. و بهمین جهت در ایران پر از چپاول ربع قرن اخیر فقیر و بی نام ماندند. ولی علمداران فارس بطور محقق مردمان آزادیخواه و اصلاح طلب نیستند. تاریخ صدساله جنوب سند قبلی کذب ادعای آنهاست. امروز که دم از اصلاحات بزنند ممکن است که بگویند هم، چنین و چنان خواهیم کرد. ولی آنهاییکه با منطق قضاوت می کنند بحرف قانع نخواهند شد و میدانند، آنانکه تا دیروز مایه نا امنی، قتل و غارت و فقر فارس بوده اند، چگونه ممکن است بطور ناگهانی تغییر ماهیت داده طرفدار ترقی و سعادت فارسیان شوند. اینها که چندین سال در جنوب فعال مایشاء بودند چرا چند نفر طبیب برای آن نواحی نخواستند؟ چرا یک باب مدرسه باز نکردند؟ آنهائیکه علمدار وقایع فارس هستند، نمی توانند آزادیخواه و اصلاح طلب باشند. حادثه فارس برای کشتن آزادی، برای ادامه ملوک الطوایفی، برای ازدیاد فقر و بدبختی است. ماهیت آن این است و هر که هرچه می خواهد بگوید، غیر از این نخواهد بود. که تمام اختلافات را از نظر دور نگاه می دارد، موضوع کمک خارجی است. بطور صریح می گویند هر دو واقعه بکمک بیگانگان انجام گرفته و بنا بر این از نقطه نظر ایرانیت یکی هستند. همه کس می داند که وقایع جنوب، متکی به انگلستان بوده، اسلحه، پول و اندرز انگلستان است که جنوب ایران را دچار این غوغا نموده است. از طرف دیگر هیچکس نمی تواند منکر شود که همان وجود قوای شوروی در آذربایجان بزرگترین کمک به نهضت آذربایجان بوده است. بر فرض هم که آذربایجان از شوروی اسلحه و پول نگرفته باشد همین که از قوای دولتی در نقاط مختلفف آذربایجان سلب حرکت شده … در شریف آباد جلوی ستون اعزامی گرفته شد، کافی بود که نهضت آذربایجان بتواند انقلاب خود را انجام دهد. پس هیچکس نمی تواند منکر کمک شوروی به نهضت آذربایجان باشد. ولی وجه اشتراک کمک خارجی برای آنکه هر دو را به یک چشم نگاه کنیم کافی است؟ مگر تمام وقایعی که دست خارجی در آن موثر است یکی باید طرد شود؟ روابط ما خارجی ها اجباری است. منافعی که همسایگان ما در ایران دارند باید در حساب زندگی ما ملحوظ شود، چه بخواهیم چه نخواهیم روس و انگلیس در حیات اجتماعی ـ اقتصادی ما موثر هستند. همانطور که در زندگی تمام ممالک دنیا موثر می باشند. پس در هر عملی که پای خارجی در میان است باید اول منافع ایران را در نظر گرفت و پس از آن قضاوت کرد. نهضت آذربایجان را با توجه به عملیات و مخصوصا با در نظر گرفتن عاملین آن با واقعه فارس مقابله می کنیم. می بینیم یکی مردم ایران را بطرف ترقی و نیرومندی سوق می دهد، دیگری در بدبختی و فقر و تریاک نگاه می دارد. از این جهت است که از روز پیدایش نهضت آذربایجان ما سیاست خود را در پشتیبانی از آن قرار دادیم و گفتیم باید تا اصلاحات آذربایجان در سراسر ایران تعمیم یابد». (4)
این اظهار نظر و موضع گیری سازمانی بود که می توانست ادعای روشنفکری و واقع بینی کند. اما همین حزب بعلت نفوذ سنجابی، بیانی و قاسمی به آن حد از مذلت و ضلالت و ادبار رسید که هماهنگ و همسو با مرتجعین شد. این است که بعدها بین اظهار نظرها و تحلیل های سیاسی رهبران جبهه ملی با مخبر السلطنه،هدایت و عبداله مستوفی تفاوتی مشاهده نمی شود. قلم های گمراه کننده عبداله مستوفی و میر اشرافی و سید ضیاء و مسعودی موسس روزنامه اطلاعات با همه اختلاف و تفاوتی که با قلم های امثال خلیل ملکی و قاسمی دارند، بالاخره در یک نقطه بهم می رسند و آن مقابله با جنبش دموکراتیک ایران و اردوگاه سوسیالیسم است.
تقلب و تزویری که چنین نویسندگان ظاهرا ملی در مورد نهضت آذربایجان کردند، موجب شد که اذهان بسیاری از ایرانیان علیه پیشه وری و مجموعه جنبش ضد استبدادی و ضد استثماری آذربایجان مغشوش شود و هیجانات ناسیونالیستی توده مردم تهران و سایر ایالات ایران علیه آذربایجان و رهبران جنبش آن به غلیان آید. و همه سوابق و سنن انقلابی و تاثیرات بزرگ آن جنبش، در حیات مادی و معنوی جامعه ایران و نقش جنایت بار امپریالیسم آمریکا و انگلس و حامیان داخلیش در شکست و خاموشی آن نهضت، در زیر پوشش دود و غبار حاصله از هیجانات شوونیستی و ملی گرایی، بچشم نیاید و به مرور زمان آن همه همت و جانفشانی خلقی به پا خاسته، به تجزیه طلبی و وطن فروشی و وابستگی معرفی شود. بر خلاف همه این سمپاشی ها حقیقت این است که که نهضت آذربایجان، جنبش و قیامی بود که از متن توده مردم بر خاسته بود و با همه ظرفیت و توان خود در مقابل ارتجاع و امپریالسم ایستادگی کرد.
ادامه دارد.
1ـ (سرح زندگی من با تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه جلد سوم. ص 421 و 422 عبدالله مستوفی)
2ـ (تاریخچه جبهه ملی. ابوالفضل قاسمی. ص. 10)
3ـ (شرح زندگی من. عبداله مستوفی. جلد اول.ص. 2)
4ـ (شماره 258 مورخ 8/7/25 سرمقاله جبهه ارگان حزب ایران)