میرزاده عشقی (۱۲۷۳ همدان -۱۳۰۳تهران ) شاعر، روزنامهنگار، نویسنده و نمایشنامه نویس دوران مشروطیّت و مدیر نشریه قرن بیستم بود؛ که در دوره نخستوزیری رضا خان ، به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت، ترور شد. وی از جمله مهمترین شاعران عصر مشروطه بهشمار میرود که از عناصر هویت ملی در جهت ایجاد انگیزه و آگاهی در توده مردم بهره گرفت.
میرزاده عشقی از آن گونه شاعرانی نبود كه تنها به لطافت شعر توجه كند. عشقی یك گوشه نمینشست و برای سرودن شعر در خاموشی و خلوت، منتظر الهام الهی نمیماند.
میرمحمد رضا متخلص به عشقی در سال 1312به دنیا آمد، در عصر پس از مشروطه پا به دنیای شعر و ادب ایران گذاشت، اما انحراف و به ثمر نرسیدن مشروطه بر او تاثیری دگرگونه داشت. ناامیدی از اوضاع گرچه این شاعر جوان و انقلابی را همچون دیگر نویسندگان، افسرده و پریشان ساخت اما هرگز او را به انفعال نكشید و صدای اعتراضش را خاموش نساخت.
عشقی در روح سركش خود چیزی داشت كه به باور برخی سرانجام به كام مرگ زودهنگامش كشید، او شعر را تنها برای شعر نمیسرود بلكه باور داشت باید مصلح جامعه باشد و در این راه نیز از هیچ تندروی دریغ نمیكرد، تا آنجا كه پیشنهاد پنج روز عید خون را در هر سال برای تنبیه و از بین بردن رجال ظالم كشور به صراحت در دیوان سرودههایش مطرح كرده است. در معرفی و اشاره مستقیم به رجال فاسد و ناشایسته زمانش نیز با اشاره مستقیم به نام آنها در اشعارش كوتاهی نكرده چنانكه حتا گهگاه در مجموعه هزلیات صراحت لهجهاش به ناسزاگویی و لعن و نفرین به این افراد كشیده شده میشود.
عشقی تحصیلات دانشگاهی آنچنانی نداشت، شاید تنها تا 17 سالگی و دورهای هم با توفیق اجباری شركت در كلاسهای مستمع آزاد دارالفنون در زمان جنگ جهانی و مهاجرت به قسطنطنیه.
با وجود تحصیلات كمش به تمام معنا شاعر مردم عامه زمان خود بود، در قلب آنان جا داشت و هیچ نگرانی از این بابت نداشت كه كارش هرگز جهانی نشود. او به جهانی شدن نمیاندیشید و دنیا را از دریچه چشم مظلومان هموطنش به تماشا مینشست.
گرچه به باور برخی عشقی با عینك دودی ذرهبینی به دنیای اطرافش مینگریست، تنها بدیها را درشت نمایی میكرد و به زشتترین وجه خود نشان میداد تا آنجا كه حتا در یكی از سرودههایش با عنوان «عید نوروز كارگران»، این جشن بزرگ را برای این اقشار آسیبپذیر، همچون عزاداری دانسته است.
عشقی فضای سیاسی، اجتماعی و اخلاقی دورانی را كه خود در آن زیسته و با تمام وجود احساسش كرده، در یكی از سرودههایش به نام «ایدهآل پیرمرد دهقانی» به شكلی ملموس و داستان گونه به باد نقد میكشد. در این سروده وی از زبان پیرمردی دهقان كه همسر و سه فرزند و شغل و تمامی زندگیش را از دست داده به مشكلات سیل مهاجران غریبی كه واخوردگیهای سیاسی، دسیسه كاریها و انحرافات حكومتی آنها را به غول بزرگ، بیرحم و بی در و پیكر تهران كشانده است اشاره میكند.
عشقی به معنای واقعی یك وطن پرست است كه تا آخرین لحظات عمر كوتاهش كه در میانه راه جوانی با توطئهای نهانی و نه چندان مشهود به جاده آخر میرسد دست از غم عشق وطن نمیشوید.
چنانكه میگوید:
خاكم به سر زغصه به سر خاك اگر كنم
خاك وطن كه رفت چه خاكی به سر كنم
آوخ كلاه نیست وطن تا كه از سرم
برداشته فكر كلاه دگر كنم
مرد آن بود كه این كلهش برسر است و من
نامردم ار كه بی كله آنی به سر كنم
من آن نیم كه یكسره تدبیر مملكت
تسلیم هرزه گرد قضا و قدر كنم
زیر و زبر اگر نكنی خاك خصم را
ای چرخ زیر و روی تو زیر و زبر كنم
جایی است آرزوی من ار من بدو رسم
از روز نعش لشكر دشمن گذر كنم
هر آنچه می كنی بكن ای دشمن قوی
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر كنم
من آن نیم به مرگ طبیعی بمیرم این
یك كاسه خود به بستر راحت هدر كنم
عشقت نه سرسریست كه از سر بدر شود
مهرت نه عارضی است كه جای دگر كنم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان به در كنم
میرزاده عشقی از جمله پیشگامان شعر نو شناخته میشود و از نخستین ادبای معاصر ایران است که به مقوله شعر نو توجه نمود و، پیش از نیما یوشیج، اشعاری به سبک نو سرود. لازم به یاداوری است که نخستین آثار نیما یوشیج برای نخستین بار در روزنامه قرن بیستم میرزاده عشقی چاپ شد.
شاید شعرهای عشقی به علت عمر کوتاه شاعریاش هیچگاه مجال پخته شدن پیدا نکردند، اما صراحت لهجه، نکتهبینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوره خودش بسیار مشهوداست. زبان اشعار عشقی به زبان شفاهی عامه مردم نزدیک است
میرزاده عشقی همچنین از جمله نخستین و برجستهترین روشنفکران عصر مشروطه بهشمار میرود که مدافع حقوق زنان بود و از آزادی زنان و حضور آنان در جامعه دفاع میکرد. از جمله میتوان به ارتباط میرزاده با انجمن نسوان وطنخواه و زنان آزادیخواهی همچون قمرالملوک وزیری اشاره کرد. برای مثال، به نوشته الیز ساناساریان در کتاب جنبش حقوق زنان در ایران، انجمن نسوان وطنخواه در اردیبهشت سال ۱۳۰۳، با کمک میرزاده عشقی تئاتری با مضمون دفاع از آزادی و رهایی زنان در پارک اتابک اجرا کرد.
زبیده جهانگیری، دختر خواننده قمر الملوک وزیری، در کتاب خود با عنوان «قمری که خورشید شد» مینویسد قمر به تشویق و دلگرمیهای میرزاده عشقی و عارف قزوینی، در اجرای کنسرتهای موسیقی اش در لاله زار مصمم میگردید و در برابر تهدیدهای مخالفان خود، از حمایت و پشتیبانی آنها برخوردار بود. چند شبی قبل از کنسرت معروف گراند هتل نامه تهدید آمیز برایش فرستاده بودند. نزدیکانش نیز به او هشدار داده بودند؛ ولی گوش قمر بدهکار نبود. هروقت بیم آن میرفت که منصرف شود دیداری با میرزاده عشقی یا با عارف تردیدش را برطرف میساخت.
میرزاده عشقی با بسیاری از روشنفکران، هنرمندان و ادبای زمان خود از جمله حسین بهزاد، نیما یوشیج و ملک الشعرای بهار روابط نزدیک و صمیمانهای داشت.
عشقی، زبانی آتشین و نیشدار داشت. در آغاز زمزمهٔ جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه «قرن بیستم» را با قطع کوچک در هشت صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت و بر اثر مخالفت، روزنامهاش توقیف شد و خود شاعر نیز به دست دو نفر در بامداد دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ خورشیدی در خانه مسکونیاش جنب دروازه دولت، سه راه سپهسالار، کوچه قطب الدوله هدف گلوله قرار گرفت و در ۳۱ سالگی، چشم از جهان فروبست. دو روز پیش از آن یکی از دوستانش (میر محسن خان) بهطور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود.
به بهانهی 12 تیر، سالمرگ میرزاده عشقی