رفیق ابوالفضل پرویزیان، مبارز پرشور راه سعادت و پیشرفت میهن و از زمرهٔ فعالان جنبش دهقانی، معلم متعهد و مردمی و وفادار به آرمانهای زحمتکشان، روز چهارشنبه ۲۰ تیرماه ۱۳۹۷، در سن ۶۰ سالگی پس از عمری مبارزه و تحمل رنج، مشکلات و زخمهای بهجامانده از شکنجه در سیاهچالهای رژیم اسلامی، در شهر کرج چشم از جهان فروبست.
رفیق پرویزیان، در ۲۰ اردیبهشتماه ۱۳۳۷، د ر روستای “مرنی” از توابع شهرستان اردبیل، واقع در آذربایجان شرقی، در یک خانوادهٔ زحمتکش چشم به جهان گشود. او تحصیلات دورهٔ ابتدایی را در زادگاهش بهپایان رساند و سپس همزمان با کار در کنار پدر، بهمنظور ادامه تحصیل در دبیرستان، به شهرستان اردبیل میرفت. او پس از فراغت از تحصیل، شغل آموزگاری را برگزید و در روستای” ورزقان” مشغول به تدریس شد.
رفیق ابوالفضل، جوان پرشور دوران انقلاب، با بهرهوری از تجارب و آموختههای کهنسالان منطقه، با تاریخ حزب توده ایران و اهداف آن و نیز تاریخ فرقه دمکرات آذربایجان و عملکرد ۱۱ ماههٔ حکومت ملی و تاثیراتش بر زندگی مردم، آشنا شده بود. یاد و خاطرهٔ قهرمانان دهههای ۲۰ و ۳۰ خورشیدی در تاریخ مبارزات مردم میهنمان ایران، چنان در اذهان مردمان دیار آذربایجان نقش بسته است که فرزندان نسلهای آتی را نیز همچون هزاران مبارز دیگر در سراسر سرزمینمان تحت تأثیر نفوذ معنوی حزب توده ایران قرار میدهد. رفیق پرویزیان نیز از این قاعده مستثنا نبود.
او با این پیشزمینهٔ فکری، در سالهای ۵۳ و ۵۴، برنامههای “رادیو پیک ایران” را با دقت تمام دنبال میکرد. رفیق جوان ما با الهام از سلسله درسهای آموزشی رادیو پیک ایران، شیوه مبارزه را باهدف به فراز آوردن انسان از سخن به عمل و از تخیل به تفکر دنبال میکرد. او توانست با دقت تمام، اسلوب علمی و مؤثر مبارزه طبقاتی را بیاموزد. رفیق ابوالفضل، با جدیت تمام، برای تسلط بیشتر به شیوه مبارزه، کار دشوار مطالعهٔ همراه با تأمل در مقولات اجتماعی، سیاسی و فلسفی را بر خود هموار کرد. او به کتابهای فلسفی ازجمله آثار رفیق احسان طبری علاقه خاصی داشت، او تشنه و جویای یادگیری “راز عدالت اجتماعی و رمز حقیقت علمی” بود تا امر آن را در سرزمین بلازده خود پابهپای حزبش بهپیش ببرد. سال ۱۳۵۶ که نسیم جانبخش انقلاب در سراسر میهن وزیدن گرفته و تظاهرات گوناگون در شهرهای مختلف کشور رو به فزونی میرفت، در شهرستان اردبیل نیز فضایی نوین ایجاد شده بود، بهگونهای که کتابهای “جلد سفید” بهآسانی دست بهدست میگشت. تشنگان علم، دانش و تغییر در جستجوی جایگاه خویش بودند و نهادهایی مدنی یکی پس از دیگری مُهر و نشان خود را بر سپهر سیاسی آن روزگار نقش میزدند.
در این دوره که تجمعهای گوناگون صنفی در قالب کلوبهای متعدد دایر میشدند، کلوپ شطرنج فرهنگیان نیز باز شده و همچنین گروههای مختلف کوهنوردی نیز تشکیل شده بودند. اعضا و هواداران حزب توده ایران نیز در گروههای گوناگونِ از قبل تأسیس شده، (گروههای سبلان، صفر خان، تیزابی و حکمتجو) با حفظ دیسیپلین حزبی و رعایت اصول مخفیکاری، در اکثر این مکانها حضور مییافتند. گذر زمان، ایران را به سرنوشتسازترین روزهای تاریخی خود نزدیک و نزدیکتر میکرد. این سال نیز باهمه فراز و نشیبهایش سپری شد. حدت و شدت پخش اعلامیهها و نشریههای حزبی، جو ضد تودهای ساخته شده از سوی ساواک را شکسته بود. نشریهٔ زیرزمینی “نوید” همزمان با تهران، در اردبیل نیز پخش میشد. یکی از مشتریان پروپاقرص آن ابوالفضل پرویزیان بود. “کتابخانه سبلان” برای جذب نیروهای انقلابی و علاقهمندان به سرنوشت جامعه، در مرکز شهر اردبیل در زیرزمین پاساژ “سیمتری”، نزدیک “سرچشمه”، از ساعت ۸ صبح تا ۱۰ شب باز بود. این کتابخانه، در فاصله چندمتری چاپخانه فرقه دمکرات آذربایجان و دفتر “حسن جودت ” در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ قرار داشت. کتابخانه سبلان که محل ارتباطگیری مبارزان در مقطع انقلاب ۵۷ بود، درواقع نقش دفتر غیرعلنی حزب توده ایران را داشت چندین بار شبانه از سوی مرتجعان محلی به آتش کشیده شد.
تابستان ۵۷، از یک گروه کوهنوردی ۱۰۰ نفره که در این کتابخانه ثبتنام کرده بودند، ۸۵ تن برای اولین بار مسیری را پیمودند که در تاریخ ورزشهای جمعی- سیاسی شهر اردبیل، فراموش ناشدنی است. رفیق پرویزیان یکی از مسئولان این حرکت و در مقام “جلودار” با قامتی استوار، کوله بر پشت، چهارچشمی اطراف رامی پایید و در این حال با شادمانی چنین زمزمه میکرد: “چنان مستم، چنان مستم من امشب که از چنبر برون جستم من امشب”.
رفیق ابوالفضل در نزدیکی اولین پناهگاه، با اشارهٔ دست، یکی از همراهانش را دعوت کرد در کنارش قرار گیرد، گویی رفیق و همرزم خود را که سالها حسرت دیدارش را در دل داشت یافته بود. گفتگو آغاز شد: جلسه خواهیم داشت؟ تقسیم کار شده است؟ سخنران اصلی و موضوع صحبت مشخص شده است؟ آیا پرسش و پاسخ هم خواهیم داشت؟ از این نفرات چند درصد ماندنی هستند؟ پاسخ پرسشهایش را مثبت یافت. لحظاتی بعد رضایتمندیاش را با بیتی از “ناصرخسرو” ابراز کرد: “بههر نوعی که بشنیدم زدانش / نشستم بر در او من مجاور”.
رفیقی که در کنارش قرار گرفته بود چند ماهی بیش طول نکشید که هم حوزهٔ حزبیاش شد. رفیق پرویزیان در جریان انقلاب همراه با دیگر مبارزان و رزمندگان زادگاهش همگام با تودههای مردم برضد رژیم ستمشاهی فعالانه شرکت کرد. او در این برهه از زمان، خود را هوادار حزب توده ایران میدانست. رفیق پس از پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷، بلافاصله به صفوف حزب تودهٔ ایران پیوست و در مبارزه برای پیشبرد اهداف حزب فعالانه شرکت کرد. رفیق ابوالفضل پرویزیان در اسفندماه ۱۳۵۷، با چنین واژگانی به پیشواز حزب توده ایران را رفت: “دیگر کاسه صبرم لبریز، انتظارم پایان، نشاطم از مردم، حکمت و داناییم از حزب، سَبک زندگی، عاطفی و دردهایم زحمتکشان، آیا با این عشق میتوانم همسنگر انسانهایی باشم که پرولتاریای جهان بهوجود آنان افتخار میکنند؟ آیا میتوانم عضو حزبی باشم که اعضایش از افسران میهندوست و عالیرتبه کشور تا دانشمندان و نویسندگان، غم نان شب زحمتکشان را میخورند و همطراز با کارگران و دهقانان برای نجات طبقه کارگر از یوغ استثمار از هیچ تلاشی فروگذار نیستند؟ ” اشک در چشمان رفیق حلقه زده بود. با این بیت شعر بهعنوان پارول: “یا رسوم پیلبانان یاد گیر / یا مده هندوستان را یاد پیل”، زیر آنکت حزب توده ایران را امضا کرد. معلم وفادار و دلسوز روستاهای میهن ما میدانست، باری که بر دوش خود میگیرد، گرانیاش از “جور و فساد هزارهها” است. در چهار سال بعد از انقلاب، نه روز را شناخت و نه شب را، زیرا با تمام وجود برای استحکام پایههای حزب از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و هرآنچه در توان داشت، با عشق و علاقه بهخدمت گرفت. او خستگیناپذیر از این روستا به آن روستا، از این محل به آن محل سفرمی کرد. او به جمعآوری طومار، تقاضای ساخت مدرسه، احداث جادهها، بنا کردن حمام، بهداشت و درمان، تقاضای لولهکشی آب آشامیدنی و تأسیسات برق و تشکیل اتحادیهها و تعاونیهای دهقانی میپرداخت. پیگیری امور اقتصادی و اجتماعی چنان در سرلوحه فعالیتهای رفیق ابوالفضل پرویزیان قرار داشت که نقش برجسته و بهیادماندنیاش در این عرصه هنوز هم بعد از اینهمه سال زبانزد خاص و عام است. در اردیبهشتماه سال ۱۳۶۲ و در یورش دوم گزمگان حاکمیت “ولایت فقیه ” به حزب توده ایران، رفیق پرویزیان نیز مانند بسیاری از همرزمان خود بازداشت و روانه زندان شد. روزها و ماهها آزار و اذیت و شکنجهٔ رفیق ابوالفضل پرویزیان، برای “عمله ظلم” هیچ دستاورد مطلوبی بههمراه نداشت. زندانش نیز سرشار از مقاومت و ایستادگی و پایداری بود. او برای اینکه هیچ رازی را برملا نکند رگ دستش را در زندان برید. بیجهت نیست که رفقا و دیگر زندانیان سیاسی او را دلاور خطاب میکردند. عکسالعمل ناکامی مأموران از شکنجههای طولانی بر جسم و جان این انسان پاکباخته، تهمت بود و افترا که از جانب شکنجهگران به او و یارانش زده میشد. رفیق چهار سال از بهترین دوران زندگیاش را در شکنجهگاههای رژیم جمهوریاسلامی سپری کرد. ایمان بیخدشهاش به حزب و مقاومتش در زندان و هزینههای سنگینی که با جسم و جانش پرداخت، از یاد رفتنی نیستد. رفیق پرویزیان که در ۷ اردیبهشتماه ۱۳۶۲، از کلاس درس در مدرسه ورزقان بیرون کشیده و به سیاهچال رژیم انداخته شده بود، از آموزشوپرورش نیز کنار گذاشته شد و برای همیشه از تدریس بازماند. رفیق ابوالفضل پس از رهایی از زندان ابتدا در کارخانه رنگسازی مشغول بهکار شد و سپس نقاش ساختمان شد و بعد به کار صحافی پرداخت. زخم و آثار شکنجههای جانکاه، سالها بر جسم و جان رفیق پرویزیان پنجه درافکنده بود و تا آخرین روزهای زندگی او را رها نکرد تا جایی که پس از سالها تحمل مشکل ریه، تن رنجورش بیش از آن تاب نیاورد و سرانجام برای همیشه با دوستان، یاران، خانواده و دیگر بستگان خویش وداع کرد، و آنان را در غم نبود خود فروبرد. رفیق ابوالفضل پرویزیان تا آخرین روزهای زندگیاش بر اندیشه و آرمانهای انسانی خود پای فشرد و استوار و پابرجا در صفوف حزبش باقی ماند.
حزب توده ایران فقدان این رفیق را به خانواده و بازماندگانش و نیز به همه اعضا و هواداران حزب، به دوستان، آشنایان وهمکاران او تسلیت میگوید .یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۵۶، ۱ مرداد ماه ۱۳۹۷