ابوالفضل وصالی
آن که در میدان سیاست بازی های قدرت طلبی برای یکی از این دو جناح نقش آفرینی نکند و خود را در مسیر غیر اخلاقی و « ماکیاولیستی » شعار « هدف وسیله را توجیه می کند » قرارندهد ، ولو متقی و متخصص بوده باشد ، لایق حضور در عرصه های مدیریتی مهم نیست !
آسیب شناسی جریان های حزبی ایران که امروز عمدتاً در دو جناح « اصولگرایی » و « اصلاح طلبی » نمود دارد و گروه های سیاسی متفرقه ی موجود نیز از سرشاخه های این دو جناح منبعث می شوند موضوعی است که هرچند دیر مستلزم بررسی ساختاری است.
البته فضای آزاد برای فعالیت گروه های سیاسی چنین طیف هایی الزاماً بیانگر آزادی احزاب نمی تواند باشد چراکه در غیر اینصورت احزاب دگراندیش مستقل و غیر حاکمیتی که دارای برنامه های مدون برای به دست گرفتن قدرت سیاسی و اجرایی هستند، باید بتوانند جمعیت همبود اجتماعی موافق خود را نمایندگی کرده و در جامعه نمود و ظهور پیدا می کرد .
وجود احزاب در کشورهای توسعه یافته ی غربی که از پدیده های عصر دمکراسی در این ممالک شناخته می شوند و ظهور آن ها برای رسمیت یافتن تکثر گفتار و « پلورالیسم » و به منظور گردش قدرت بصورت مدنی و تبدیل اعتراض های خشونت آمیز اجتماعی به تحمل و تغییر در فضای گفتمانی انجام گرفته است ، در ایران نیز سابقه ی زمانی قریب به یک صد ساله دارد . زمانی که حیدر عمواوغلی از رهبران انقلاب مشروطه با تفکرات چپ در انزلی حزب کمونیست ایران را در سال ۱۲۹۹ بنیان نهاد، در روند تطور سیاسی اجتماعی ایران احزابی با گرایشات مختلف در بستر آن ظهور و افول داشته اند . اگرچه در فضای باز سال های اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی احزاب و گروه های فکری و سیاسی با ظهور فعالانه در صدد رسمیت دادن و تحمیل خود به نظام جدیدالتاسیس حکومت اسلامی بودند اما افراط گری و خطاهای استراتژیکی برخی گروه های سیاسی و ایجاد شاخه های نظامی در بدنه ی برخی از این گروه ها که با اعلام جنگ مسلحانه علیه نظام وارد فاز براندازی شدند ، موجبات سرکوب همه جانبه ی تمام تشکل های سیاسی و دستگیری و اعدام های گسترده اعضاء و حتی هواداران آن ها را فراهم آورد ، به ویژه اینکه شروع جنگ و درگیر شدن حکومت نوپا با آن شرایط را برای خاموش کردن صداهای مختلف فراهم تر کرد .
داستان تلخ تحزب که با ریشه کنی احزاب دگراندیش موافق و مخالف شروع و با انحلال تنها حزب حکومتی « جمهوری اسلامی » ادامه یافت ، در سالهای بعداز پایان جنگ بصورت دو تفکر در قالب « جامعه روحانیت مبارز » با نگرش محافظه کارانه ی سنتی و « روحانیون مبارز» با رویکرد مخالف آن و با شعار قرائت مدرن از آموزه های دینی که در راس هرکدام شخصیت های مهم سیاسی و مذهبی قرار داشتند وارد عرصه رقابت شدند و به دنبال آن « حزب کارگزاران سازندگی » به رهبری اکبر هاشمی رفسنجانی با رویکرد تخصص گرایی در مدیریت های اجتماعی ظهور و به واسطه ی قدرت سیاسی موسس آن نقش اول را در تسلط بر قوای مقننه و مجریه و حتی بر دیگر ارکان حکومتی بازی کرد ، گویی که به رغم فترت چندساله و دوری این حزب از صحنه ی سیاسی و مدیریتی، اینک دولت روحانی در لوای شعار « امید و اعتدال » در مسیر احیاء عملی این حزب و باز گرداندن عناصر منزوی آن به صحنه های مدیریتی اقدام کرده است !
حال در این مجال قصد واکاوی آنچه گذشت و باید می بود را نداریم بلکه اشارات روایتی و شهودی کوتاه بر ماوقع تحزب و سرنوشت آن، صرفاً مدخلی بود بر رصد و بررسی عملکرد جریان هایی که در خلاء وجود احزاب واقعی – که سازو کارها و ساختارهای تعریف شده ی خاص خود را دارد – یکی با نام اصولگرایی در مواردی اخلاق و ارزش ها و تقوا را وجه المصالحه اهداف سیاسی خود قرارداده است و بیشترین یغما گران ثروت و قدرت و تمامیت خواهی تخمیناً در داخل حاکمیت منتسب بر آن هاست و نام های درشتی را نیز در انواع تصاحب ها و انحصارات و رانت ها و امتیازهای آنچنانی با لعاب تشرع در حوزه ی آن می توان رصد کرد و دیگری با نام اصلاح طلبی، مصادیق شایسته سالاری را جز در دایره ی یاران و همراهان فکری خود نمی بیند و وجهه ی خود را نه الزاماً از رویکردها و عملکردهای کنشگران خود بلکه از ناکارآمدی و خطاهای جناح رقیب اخذ می کند و لاجرم رای ناگزیر مردم را در بستر بین « بد » و « بدتر » می رباید و با اینحال در عرصه ی عمل همان می شود که پیشتربود !
انگار بر منادیان اصلاح طلبی امر چنین متشبه شده است که فعل اصلاحات حقی است برای آنان که به واسطه وابستگی جناحی به آن طیف « طلبکارانه » از دیگران مطالبه بکنند و خود در سایه سار حضور در شعاع حزبی مجازند بر خلاف مبانی و اصول تعریف شده آن رفتارنمایند و شعار« شایسته سالاری » تنها در دایره ی همکنشان فکری آن ها قابلیت اجرایی دارد ! و البته جناح ملقب به « اصولگرا » نیز که بخش های تاثیر گذار غیر انتخابی حاکمیت حتی در زمان از دست دادن بخش انتخابی عمدتاً بطور ثابت در اختیار آنان بوده است و پست های مهم وزارتی نیز در دولت رقیب به پیروان این طیف تعلق می گیرد ، تنها خودی ها را شایسته حضور در مناصب مدیریت های جامعه می دانند ! و اینچنین است آن که در میدان سیاست بازی های قدرت طلبی برای یکی از این دو جناح نقش آفرینی نکند و خود را در مسیر غیر اخلاقی و « ماکیاولیستی » شعار « هدف وسیله را توجیه می کند » قرارندهد ، ولو متقی و متخصص بوده باشد ، لایق حضور در عرصه های مدیریتی مهم نیست !
جای هیج توضیحی نیست که براساس فرامین دینی و اصول اخلاقی – که فعالان جناح های سیاسی و حتی افرادی که با نام مستقل وکالت مردم را به هرطریق می گیرند ، مدعی آنند – و البته این « به هرطریق » به عنوان یک « پارادایم » در شکل گیری رویکردها مستلزم تامل و بحث و بررسی اساسی است ، وظیفه ی کشف عناصر کار آمد و شرافتمند و مفید بر حال جامعه را بدون توجه به گرایشات و تفکرات آنان دارند ، اصلی که خلاء خسارت بار آن در عملکردهای عمده ی جناحین سیاسی به شدت احساس می شود !
مخلص سخن اینکه هر یک از وابستگان جناح های سیاسی اعم از اصولگرا و اصلاح طلب باید مصدر و مجسمه ی خصوصیات ایدولوژیکی و اعتقادی و راهبردی تعریف شده در مبانی فکری و سیاسی احزاب متبوعه خود باشند و با آفت های درون سازمانی که فرصت طلبانه مصالح و اعتبار حزبی را فدای منافع شخصی و باندی می کنند ، بستیزند .
اگرچه چنین عناصری که گاهاً در لیست جناحین وارد مراکز تصمیم گیری و اجرایی می شوند ، بیشتر نقش سیاهی لشکر را برای پیشبرد اهداف احزاب خود ایفا می کنند و عموماً اراده ای بر جریان سازی در روند امور ندارند و پاداش آن ها سکوت و لا پوشانی سوء استفاده هایی است که در قبال بهره برداری های سیاسی احزاب شان معمولاً نادیده انگاشته می شود ! و جای تعجب نیست که خطاها و احیاناً خیانت های افراد منتسب به هر یک از جناح های سیاسی ذکر شده در رسانه های خودی انعکاس ندارد و در قاموس آن ها فعل « بد » فقط در اردوی رقیب قابل اتفاق و زشت است !