استاد رضا همراز
قبل از اینکه به حيات علمي و ادبي ميرزا تقيخان رفعت و مجله تحت نظارت وي بپردازیم توضيحي ضرورياست و آن اين كه كسي كه ميخواهد به کم و کیف شعر نو، نقد، و تاریخ تکوین شعر معاصردر ايران پي ببرد ، اگر متوجه بارقهها و جريانهاي نو كه از دوره پيش از مشروطه شروع و بعد از آن تاسال 1300 ادامه یافت نشود، برایش فهم مطالب و تحقيقات علمي در اين حوزه ، دشوار و ناقص خواهد بود. ازاين رو بهتر است خواننده قبل از مطالعه اين مقاله، به مقاله “آذربايجان و مكتب تجدد”رجوع کند(2)
خطه معارف پرور آذربايجان به لحاظ قرار گرفتن در مسير جاده ابريشم با ساير كشورهاي همجوار هميشه رابطه داشته باشد و اين رابطه و تضارب فرهنگی از طريق مسافرتهاي اتباع كشورها و مطالعه در آثار يكديگر امكانپذير گرديده. لذا اين منطقه زرخيز اولين محلي بودكه معناي مستحدث را در ايران زودتر از همه فهميد و به آن دل بست. برای پرهیز از اطاله كلام در اين اندك دامنه اين بحث را به مجال وفرصتي دیگر واميگذاريم. .
از جمله شخصيتهاي تأثيرگذار در ادبيات معاصر بيشك مرحوم ميرزا تقيخان رفعت ومجله آزاديستان چوندري گرانبها بر تارك ادبيات معاصر تلالو ميكنند. وي که يكي از اولین چهره های نقد مدرن ادبی ايران است كه اگر عمرش اجازه میداد ميتوانست با تئوریزه کردن تفکر نو گرائی كمك زيادي بهادبيات ايران بكند(3) دریغا که پس از گذشت بيش از 80 سال از وفات آن اديب فزون مايه متأسفانه اطلاع جامعي از حيات علمي و ادبياشدر دسترس نيست.
با بررسي آثار برجاي مانده از این شاعر ادیب میتوان گفت كه رفعت حق بزرگي به گردن ادبيات معاصر دارد. .معهذا اطلاعات جامع و دقیقی در مورد زندگی و حتی مجله او وجود ندارد، يكي مينويسد مجلهاش به قطع خشتي چاپميشد. و آن ديگري مينويسد دو هفته يكبار منتشر ميگرديد. و نهايت يكي مينويسد كه در محال ارونق و انزاب دست به انتحار زد وآن ديگري در روستاي قيزيل ديزج، با همه این ابهام ها رفعت جزء مردان خلاق بود كه در روزنامه نگاري،مجلهنويسي، نمايشنامهنويسي، شعر سرايي و نقد نويسي راه نويني باز نمودو ديگران سالها از ميراث ادبي وي توانستند بهرهلازم را کسب نمايند
پيروزي جريان نيمايي شاهد زندهاي است بر اصولي بودن اندیشه های رفعت كه خواهان يك انقلاب ادبي است و اين جريان درشعر و داستان اتفاق ميافتد(4) البته كه اين افتخارها براي رفعت هرگز آسان ميسر نشد و تا جايي كه در توان داشت با طرفداران شعر کلاسیک به چالش پرداخت.نوشتههايش در روزنامه تجدد آراء موافق و مخالف داشت. مثلا ملكالشعراء بهار در مجلهدانشكده از حرفهاي رفعت بر آشفت و جوابيهاي ده صفحهاي بروي و هوادارانش نوشت. يعني براي هر ستون يك صفحه بهار درمقاله شخص انتقاد شونده نوشت: روزنامه منقد ده ستون حرف زده است، ما تمام دقت خودمان را در درك مفاهيم انتقاديه رفيقخود شركت داديم. و تمام آنچه فهميديم همان يك سئوال بود كه: اي جوانان دانشكده چرا قبل از آنكه از طرف فرمانده تكامل و ارتقا بشما امري بشود شما تكميل نميشويد؟ چرا قبل از آنكه گرسنه شويد نان نميخوريد؟ و بعبارت ساده و نزديك به موضوع ; چرا قبلاز آنكه لشكر ايران فتحي نكرده، شما فتحنامه نميسازيد؟ در صورتيكه مترقي بايد با دستور طبيعت در امر تكامل ارتقا جويد،محتاج شود، احتياج خود را حسن كند، بخواهد، بتواند، انجام دهد. اينست تكميل و ترقي (5)
او هوادار پروبا قرض مكتب تجدد بود. طرفداران مكتب تجدد معتقد بودند كه: ما هرچه بخواهيم در آثار سعدي و حافظ هست، بنابراينبايد عمارتي را كه آنان ساختهاند تعمير و ترميم كنيم(6) او ]رفعت [ميخواهد به جاي ترميم عمارت كهنه، عمارت نويني را بنا نهد،البته او به فكر ويرانگري ادبيات كلاسيك ايران به شيوه متفكران عصر مشروطه نيست. بلكه به نقد و طرد طرز تلقي كهنه از اينادبيات ميانديشد(7) رفعت خوب ميدانست كه تجدد يك شبه انجام نميشود و كاري است مداوم و طولاني و مثالی كه به كارميبرد، اين است كه نميشود مانند قطره چكان تجدد را در چشم خلايق چكاند، بايد زمان بگذرد و كار بشود تا تجدد ادبي به مرورجا بيفتد.
اين تداوم را منتقدان بعدي، كساني مثل نيما در شعر و جمالزاده و هدايت در داستان، انجام ميدهند. يعني فرديتي را كهرفعت حرفش را ميزد، در آثارشان متبلور ميسازند، فرديتي است كه اساس ادبيات جديد است و نيما از آن به عنوان خلوتگزيني شاعرياد ميكند(8).
مجله وزين آزاديستان اگرچه بيش از چهار شماره نتوانست دوام بياورد ولی تأثيرش در ادبيات معاصر به مراتب بيشتر ازروزنامهها يا مجلاتي بود كه عناويني چون سال چهلم، سال پنجاهم، سال شصتم و… را در پيشاني خود يدك ميكشند. انتشار اينمجله در آن ایام حادثهاي در تاريخ مطبوعات بود. عنوان مجله بسان ساير نشريات مدرن به صورت رنگي و قرمزرنگدر صدر صفحه و عناوين مقالات در قسمت پائين درج ميشدند. اين نوجويي رفعت شايد از خانوادهاش به ارث رسيده بود. چرا كهخانواده وي خانوادهاي سرشناس و فرهنگي بودند. احمد كسروي مورخ شهير در مورد خانواده رفعت مينويسد كه: پدر ميرزا تقيخان از ايرانيان طرابوزان بود و شش يا هفت پسر داشت كه دو تن از ايشان بزرگتر بودند ]و [در دبستان كاتوليكها درس خوانده وديپلم گرفته بودند. يكي از اين دو تن ميرزا محسن خان و ديگري ميرزا تقي خان بود. اين دو برادر در سال 1334 قمري ]1295 شمسي [به تبريز آمدند و با دستياري يكي از خويشاوندان خود ميرزا محسنخان مدير ]مدرسه [متوسطه و ميرزا تقيخان يكي ازآموزگاران آنجا گرديد. (9) اين شاعر نوگرا به سال 1268 شمسي در شهر هنرخيز تبريز ديده به هستي گشود و از اوان كودكي ذكاوتبه هوش و روحيه بديعش زبانزد و شهره گشت. وي به زبانهاي تركي، فارسي و فرانسه آشنايي كامل داشت و به قرار مسموع در هر سهزبان ذكر شده داراي اشعار و مقالات متعدد ميباشد (10) وي در ممالك عثمانيه تحصيل كرده زبان و ادبيات فرانسه را بخوبيميداند (11) وی نظامت مدرسه مبارکه محمدیه (فردوسی کنونی )را قبلا به عهده داشت اما در سال 1297 این کار به عهده مرحوم عبداله فریور واگذار می شود . این خود دلیل بر این می تواند باشد که رفعت آدم مرتب و دقیقی بوده است . آن مرحوم جز اولین دبیرانی نیز بوده اند که در مدرسه محمدیه سابقه تدریس داشته اند . نويسندهاي معتقد است كه نوشتههاي او اعم از آنچه در روزنامه تجدد در مباحث ادبي عنوان كرد و آنچه بعدا در چهارشماره آزاديستان آورد در سراسر قلمرو فارسي آن عهد رواج نيافت و افكار رفعت تا حدودي در ميان جوانان و منورين آن روزگارتبريز رايج شد ولي البته امروز به مناسبت روح تجددطلبي كه در رفعت وجود داشت و پيشگامي بيپرواي او كه به بهترين وجهتوسط يحيي آرينپور در از صبا تا نيما عنوان شده است نامش را در ميان كساني كه جريانهاي ادبي را به وجود آوردهاند نميتوانفراموش كرد. (12) كه اين نظر البته صحيح به نظر نميرسد زيرا نوشتجات و انديشه نو جوي رفعت نه تنها در تبريز كه در ساير شهرها نيز مورد توجه قرار گرفت و جالب اينكه اين انديشه نوپاي، مرزها را نيز پشت سرگذاشت تا جايي كه نوشتجات رفعت سر از آلماندر آورد و مورد توجه قرار گرفت و گاهي انتقاد بعضي از نويسندگان منجمله روزنامه كاوه را برانگيخت. و در عوض مورد تحسيناستاد وحيد قرار گرفت. رفعت اگر چه يك اديب بود ولي از جان و دل وطنش را دوست ميداشت و به آن عشق ميورزيد. تا جاييكه در شماره نخست يا دوم زير عنوان آذربايجان نه دئمكدير؟ از روزگاران نخستين آذرآبادگان سخن رانده و دليلهايي آورده ]كه[آن سرزمين از ]زمان [يونان باستان از آن تركان بوده و اوغوزخان آن را پديد آورده است(13) البته زمانی نیز رفعت شعرهایش را در تجدد به چاپ می رساند . شعر (تجدد در ادبیات ) در شماره 56 روزنامه تجدد با امضای محمد صراف زاده (تقی ) نشانگر این است که وی چندین امضا داشته .شعر معروف بر خیز روز نیک جوانی زنو دمید نیز در روزنامه تجدد با همان امضا چاپ گردیده . چه سود كه وي پس از به خون نشستننهضت افتخارآفرين آزاديستان نتوانست دوام بياورد. كسروي پايان كار رفعت را چنين مينويسد: و از ياران خياباني تنها كسي كهكشته گرديد ميرزا تقي خان رفعت بود. وي در همان روز كه قزاقها به شهر درآمدند با چند تن ديگر به يكي از ديههاي محال ارونقگريخته بودند و روزي در آنجا آگاهي مييابند كه سواري از شهر براي گرفتاري ايشان آمده است. آن چند تن ديگر دست و پايي كردهو ميگريزند و رفعت چون گريختن نميتواند جوان تيرهبخت از ترس و بيم با طبانچه ]اي[ كه داشته خود را ميكشد. جنازه خون آلود او را نيز به تبريز آورده و به خاك سپردند(14) آري اين بود شمهاي از حيات مردي كه تاريخ را به ثبت نامش مفتخر گردانيد وسبكنويني در ادبيات ايجاد كرد كه هنوز عدهاي دانسته و ندانسته از انديشههايش بهرهورند.
مجله آزاديستان
اين مجله چنانكه گذشت با همت و تلاش مرحوم رفعت توانست چهار شماره منتشر گردد. مجله آزاديستان در قطع كاغذ 4Aامروزيمنتشر ميشد. اولين شماره آن در 15 جوزا (خرداد)1299شمسي در 14 صفحه انتشار يافت. خبر نشر اين مجله در مجلات وروزنامههايي چون صداي تهران، رعد، رهنما، گلشن، ارمغان، زبان زنان، بيستون، فارسي، تازه بهار، گل زرد، فرهنگ رشد، تجدد،ادب و… درج شد اين نشريات در شهرها و استانهايي چون تهران، رشت، اصفهان، كرمانشاه، شيراز و تبريز نشر ميشدند. بر پيشانيشماره اول مجله آزاديستان چنين نقر گرديده
آزاديستان
تبريز
مجلهايست هواه خواه تجدد در ادبيات
در تحت نظر: تقي رفعت
شماره اول: 15 جوزا 1299 شمسي مطابق 6 ژوئيه
عجالتا در 15 هر برج نشر خواهد شد
و سپس فهرست مندرجات در قسمت پائين مجله آمده است. مطالب اين شماره بدين شرح ميباشند. در ص 2 مقالهاي تحت عنوانبه هيئت محررين مجله آزاديستان به قلم تقي رفعت در ص 3 شعري با عنوان زنده باد آزاديستان با شاعري بنام يوسف كلاهي و پساز آن مطلبي بنام به مناسبت يك اسم جديد كه اين مقاله نيز به قلم هاشم كلانتري درج گرديده. بعد از آن نيز در انتهاي ص 4 شعريبا عنوان “جوانان برخيزيد” كه نام سرايندهاش ا.اسكوئي است درج گرديده. در ادامه اين شعر مقالهاي با عنوان “نظر بتاريخ تربيتاقوام و ملل دنيا” كه گويا قسمت اولش نيز هست به قلم ع.عبدالهزاده درج و پس از آن مطلبي نيز از ا. اسكوئي با عنوان تازگي درجشده است.”تماشاي بهار” نام شعري است كه از هاشم كلانتري و در ادامه مطلب قبلي آورده شده. در قسمت فوقاني ص 7 مطلبي باعنوان “عالم نسوان” نيز به قلم هاشم كلانتري نوشته شده. پس از آن از نامه الام دموكراسي نام مطلبي است به خامه ناظم فيوضات بنام ا.ح. (هامي) سپس شعري با نام پيغام از قلم نقي برزگر و در ادامه اين شعر، شعر ديگري از رفعت با عنوان “اي برف” بعد از اينشعر قطعهاي ادبي با نام “از گوشه زندان” به خامهي. كلاهي تا صفحه 11عالم نسوان عنوان ديگر مكتوب منظوم است كه آن اسم بهقلم تقي رفعت و با امضاي “فمينا” مندرج است. در انتهاي مجله نيز وجه اشتراك سالانه درج گرديده شماره اول مجله آزاديستان در14 صفحه منتشر گرديده. در شماره دوم نيز كه در 15 تيرماه 1299 منتشر شده شعري با عنوان “فلسفه اميد” به قلم خانم شمسكسمائي آورده شده است. بقيه مطالب يا عبارتي چون شماره فوق به رويت نرسيد لذا بر راقم ساير مطالب مشخص نيست. شمارهسوم مجله نيز به صورت دورنگ بدين صورت كه نام مجله با رنگ قرمز و بقيه مطالب به صورت مشكي چاپ شده بودند. اين شمارهدر 20اسد 1299 شمسي مطابق 12 اوت 1920چاپ گرديده. ص 29 اين نمره به روي جلد و مندرجات آن اختصاص يافته و درص 30 مطلبي با عنوان “تجدد در ادبيات” به قلم مدير مسئول آن تا ص 33 يعني 4 دو ستوني، بعد از اين مطلب مقالهاي با عنوانادبيات به قلم ر.جليلزاده مندرج و در ادامه مقالهاي تربيتي بنام تربيت اقوام وحشي به قلم ع. عبدالهزاده، ص 38 مقالهاي با عنوان”عالم نسوان” به امضاي هاشم كلانتري درج و در قسمت تحتاني اين مقاله شعري بنام “مدار افتخار” از خانم شمس كسمائي آمده”تساند در فداكاري<” عنوان شعري است كه با امضاي ر.جليلزاده و در ستون چپ ص 39 درج شده. ص 40 با مطلبي بنام “يكمناظره ذوقي” با نويسندگي جام جم شيرازي در ص 41 خاتمه مييابد و نهايت اينكه صفحه انتهايي مجله شعري با عنوان (قيامتبريز) از ابوالحسن سيفالقضاه چاپ گردیده که شعر فوق در مدح شیخ محمد خیابانی بود و در ادامه تشكرات مجله و فرجام اين شماره مطلبي با نام “از نامه آلام دموكراسي: حق باماست” كه نويسندهاش ي. كلاهي است به سرانجام منتهي شده.
در شماره چهارم نيز كه پس از خودكشي رفعت در 21 شهريور 1299انتشار يافت باز شعري بنام ((پرورش طبيعت)) از خانم شمسكسمائي منتشر گرديده در اين شماره همچنين ((نوروزيه)) خان ملك ساساني را با يك اثر جديد در دو ستون روبروي هم منتشركردهاند.
منابع مورد استفاده و توضيحات:
1 -آذربايجان و مكتب تجدد، رضا همراز تبريزي، فصلنامه فرهنگي، ادبي وارليق تهران 1378
2- همان
3- بررسي وضعيت نظريه ادبي در ايران پس از مشروطه، عباس مخبر، مجله كتاب ماه ادبيات و فلسفه، شماره 44، خرداد 80، ص 28
4- همان
5- مجله دانشكده، سال اول، شماره 3، اول سرطان، 1297، ص 117
6- بررسي طرح تاريخ نقد ادبي در ايران، حسن مير عابديني، كتاب ماه، ادبيات و فلسفه شماره 45، تير 1380، ص 14
7 -همان، ص 14
8- ميرعابديني، ص 15
9- شيخ محمدخياباني، احمد كسروي، نشر مركز، چاپ اول، ص 32.
10 -همراز، پيشين
11- نوآوري و نوپردازي رفعت و نيما از زبان حبيب ساهر، كيسان، پنجشنبه 25/10/66 به نقل از هفته نامه عصر آزادي تبريز20/2/77، ص 3.
12- جريانهاي ادبي در مجلات فارسي، قسمت سوم، ايرج افشار، مجله راهنماي كتاب؛ سال بيستم، شمارههاي 11و 12، بهمن و اسفند 1356، ص 774
13– كسروي، پيشين ص 34
14- همان، صص 34-35
15- یادداشتهای شخصی نویسنده این سطور – رضا همراز