فرشاد مومنی
اجازه دهید در این مورد خاطرهای را نقل کنم؛ تقریبا پنج سال پیش تعدادی از دانشجویان بنده مراجعه کردند تا به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب، جلسهای تشکیل دهم و در مورد ریشههای اقتصادی انقلاب صحبت کنم. البته این دانشجویان با یک تصویرسازی به این نتیجه رسیده بودند که گویی نسل ما از فرط خوشی دست به انقلاب زده بودیم، منتها به دلیل حفظ حریم استاد و دانشجویی آن را بیان نمیکردند که البته بنده متوجه منظور آنها بودم. به هر روی، بنده این جلسه را برگزار و حتی آن را به عنوان یک فصل از کتاب «اقتصاد سیاسی توسعه در ایران امروز» منتشر کردم. در پایان جلسه وقتی از حضار خواستم تا نکات و ابهامات خود را بیان کنند، حتی یک نفر هم حاضر نشد. جالب آنکه یکی از همسن و سالان بنده که از مقامات جمهوری اسلامی هم است، ملتمسانه درخواست میکرد تا آن را به صورت کتاب منتشر کنم، وقتی دلیل اصرار ایشان را پرسیدم؛ پاسخ داد که من هم به نوبهی خود تحت تاثیر این فضا بودم و همیشه تصور میکردم که زمان پهلوی «گل و بلبل» بودهاست.
فقر و نابرابری در ۱۳۵۵ تکاندهنده بود.
من برای اینکه سوءتفاهمی وجود نداشته باشد و تنها متر و معیار، داوری علمی باشد در تهیه این گزارشِ مقایسهای، چند قید برای خود گذاشتم؛ به هیچیک از مخالفان رژیم پهلوی استناد نکردم، به هیچیک از اسناد جمهوری اسلامی مراجعه نکردم و مستندات بنده مبتنی بر اظهارات خود شاه، خاندان سلطنتی، مقامات، گزارشهای سازمان برنامه و بانک مرکزی و گزارشهای خارجیها در دورهی پهلوی بود تا تصویر واقعی را نشان دهم. برای نمونه دادههای سرشماری سال ۱۳۵۵ از فقر و نابرابری، چنان تکاندهنده بود که افراد همفکر بنده نیز آن را فراموش کرده بودند. بنابراین حالا که دولت قادر به فهم و حل مشکلات نیست، بسیاری [به اشتباه]باور دارند که آن دوران بسیار عالی بوده است.
یکی از استنادات بنده به روزنامه کیهان مورخه ۳ آبان ۱۳۵۵، یعنی یک روز مانده به ۴ آبان و تولد شاه بود که طبق روال معمول مصاحبهای را با دو روزنامه کیهان یا اطلاعات انجام میداد تا به اصطلاح تحلیلی از شرایط کرده و چشمانداز آینده را نیز نشان دهد. در آنجا، خبرنگار کیهان از شاه پرسیده بود؛ برخی برآوردها نشان میدهد که بار دیگر شاهد جهش در قیمت نفت خواهیم بود، آیا اعلیحضرت برنامهای برای این مسئله تدارک دیدهاند؟ و شاه پاسخ داده بود: اگر بار دیگر چنین فرصتی نصیب ما شود، دیگر پولهای خود را «آتش» نخواهیم زد.
شما ببینید که طرز ادارهی کشور در آن دوران چگونه بوده که فرد شمارهی یک کشور اعتراف میکند پولهای کشور پس از «جهش بزرگ» به آتش کشیده شده است.
در دادههای سرشماری سال ۱۳۵۵، بیش از ۳۵ درصد از جمعیت خانوارهای ایران تنها یک سقف برای زندگی داشتند که اگر این را تشریح کنیم، حساب کار دست ما میآید.
از لحاظ ضریب جینی در کل دوره ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ همواره این شاخص بالای۰/۵۱ بود که از منظر اقتصاد سیاسی هرگاه این ظریب بین۴/ تا ۵/ باشد به معنی قرارگرفتن در آستانه انفجار و بالای ۵/ شرایط انفجار اجتماعی را گوشزد میکند و گروه مهندسین «ست ایران» نیز با مشاهدهی این دادهها به شاه هشدار داده بودند که بقای شما در خطر است و باید انرژی خود را صرف حفظ خود کنید و دروازههای تمدن بزرگ پیشکش.
اما نکتهی کلیدی که بنده به دانشجویانم گفتم این بود که وقتی ۹۰ درصد یک جامعه اعلام میکنند که خواستار تغییر رژیم هستند، دیگر نمیتوان ادعا کرد این ۹۰ درصد احساساتی شدهاند. مثلا فردوست در خاطرات خود به شکلی و اسدالله اعلم به شکلی دیگر بیان میکنند که مشروعیت رژیم پهلوی در دورهی ۵۴ تا ۵۵، با ضریب بالای ۷۰ درصد در میان خودِ درباریان فروریخته بود. دیگر موضوع مربوط به احساسات عدهای نبود، بلکه شدت نابهنجاریها و نابرابریها بهگونهای غیرِ قابل تحمل شده بودند که به ندرت سراغ داریم که بیش از ۹۰ درصد جمعیت ایران در یک موضوع اتفاق نظر داشته باشند.
رژیم پهلوی در دوره ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ از نظر شاخصِ «دستنشاندگی» به آستانهی بحران رسیده بود.
کتابی با عنوان سیاست خارجی آمریکا و شاه توسط «مارک کازروسکی» – یک ایرانشناس لهستانی الاصل آمریکایی – نوشته شده است. او در این کتاب با استفاده از استانداردهای دستنشاندگان، شاخصی را تهیه کرده است و با محاسبات خود، نشان میدهد که رژیم پهلوی در دورهی ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ از نظر شاخصِ «دستنشاندگی» به آستانهی بحران رسیده بود.
مطالعاتِ جناب بایزید مردوخی در اواسط دههی ۶۰ نشان میدهد که کل صادرات صنعتی ایران در سالهای ۵۵ تا ۵۶ قادر بود حداکثر نیازهای ارزی سه روز بخش صنعت ایران را تامین کند. شاید شاخص دستنشاندگی وجه سیاسی موضوع را بارزتر میکند اما وجه اقتصادی بسیار فاجعهآمیزتر از وجه سیاسی آن است.