در خبرها آمده بود: مقامات ترکیه نوارهای صوتی ضبطشدهای در اختیار دارند که حاکی از این است که سرهنگ صلاح الطبیقی، رئیس پزشکی قانونی امنیت عمومی عربستان جسد جمال خاشقجی را مثله کرده و از دستیارانش خواسته در زمان مثله کردن او موسیقی گوش کنند!
این اول بار نیست که کشتن مخالف یک حکومت آنهم بهطرزی فجیع همراه با تفریح قاتلانش انجام میشود.
«امیرمختار کریمپور شیرازی» مدیر روزنامه شورش و در جریان ملی شدن صنعت نفت منتقد شاه و خانوادهاش و حامی دکتر مصدق بود.
کریمپور بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۰ در روزنامه شورش نوشت: «من نمیدانم مادر و خواهران و برادران شاه دیگر از جان مردم مفلوک و گرسنه و بیچیز چه میخواهند؟! ۳۰ سال تمام خون مردم را مانند زالو مکیدند، مردم بیگناه و شریف را در سیاهچالهای زندان انداختند، املاک و اموال مردم را بهزور از آنان گرفتند، ناموس دختران و زنان ملت را بهزور لکهدار و آلوده ساختند، تمام دارایی و پول ملت را بهبانکهای خارجی سپردند. شاه، شعبان بیمخ، عشقی، پری غفاری و دزدان، دیگر از مردم محروم و گرسنه ایران چه میخواهند؟!
هزار مرتبه جای دریغ و آوخ هست
که شاه حامی چاقوکشان بیمخ هست!»
کریمپور در روز ۲۸ مرداد ۳۲ در دفتر «شورش» در خیابان اِکباتان نشسته بود که بهاو خبر دادند شعبان جعفری (بیمخ) برای آتش زدن دفتر «شورش» با اوباش همراهش بهآن سو یورش آورده است. کریمپور بام بهبام از محل دفتر «شورش» دور شد و در خیابان «چراغ برق» از بام فرود آمد و سوار اتوبوس شد و بهسمت شمیران حرکت کرد و خود را بهمحل امنی رساند. مدتی در قم با لباس طلبگی و با نام مستعار «آشیخ علی» در یک مقبره خانوادگی پنهانی زندگی کرد و سپس بهتهران بازگشت. زندگی مخفی کریمپور دو سه ماه بیشتر طول نکشید و ماموران فرمانداری نظامی مخفیگاه او را کشف و او را دستگیر کردند و در زندان مورد شکنجههای وحشتناک قرار دادند و در آخر هم او را بهطرز فجیعی، زنده زنده در آتش سوزاندند و از جان کندنش بهوجد آمدند و جشن و سرور برپا کردند!
استاد شفیعی کدکنی مینویسد: «در میهن ما، انسانهای بزرگی زیستهاند که هر یک بهخاطر رفاه و آزادی مردم وطنشان، با قلم و اندیشه بهپیکار استبداد رفته و در آتش نامردمیها سوختهاند؛ یکی از آنها امیرمختار کریمپور شیرازی، شاعر و مدیر شجاع و مبارز روزنامه شورش بود که جان خود را در ۳۵ [۳۲] سالگی در پای قلم و آرمانش از دست داد.
غروب روز ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ در میدان پادگان لشگر دو زرهی که اسارتگاه دکتر مصدق، دکتر حسین فاطمی، کریمپور شیرازی و بقیه قربانیان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود، مراسم چهارشنبهسوری شاهانه، که همزمان با تولد رضاخان میرپنج شده بود با شرکت اشرف پهلوی (پرنسس مرگ) و علیرضا پهلوی (که مثل خواهرش اشرف در قساوت قلب مشهور بود) انجام گرفت.
اینان کریمپور را از زندان بیرون کشیدند، بهدستور اشرف پیکرش را آلوده بهنفت کردند مدتی او را بهتوهین و تمسخر گرفتند.
پالانی بر کول وی نهادند و دستور دادند با چهاردست و پا راه برود.
با افروختن آتش، جشن منحوسشان را آغاز کردند. زندانی بههر سو می دوید و فریاد می زد!
شعله آتش همه بدن او را فرا گرفته بود و تماشاگران قهقهه سر داده بودند!
فردای آن روز او را در حالی که دیگر امیدی بهزنده ماندنش نبود، بهبیمارستان ارتش منتقل کردند. در آنجا، تمام توان خود را در گلو جمع کرد و فریاد زد: والاحضرت اشرف مرا کشت!
اما دکتر ایادی ـ پزشک مخصوص ـ با تمسخر گفت: دیوانه است، هذیان میگوید!
فردای آن شب، از افراد بیرون زندان کسی ندانست که آن شب، در زندان لشگر دو زرهی چه گذشته است! … روزنامه اطلاعات شماره ۸۳۳۶ نوشت: “دیشب کریمپور شیرازی از پادگان قصر تصمیم بهفرار گرفت، ولی موفق نشد. وی میخواست سرباز محافظ خود را آتش بزند، ولی چون موفق نشد خود را آتش زد!”»
مسعود بهنود در کتاب «این سه زن» مینویسد: اشرف پهلوی همراه سرهنگ زیبایی و گروهبان ساقی در دفتر زندان بود که کریمپور را آوردند. او سیلی محکمی از اشرف دریافت کرد. زبانش باز شد. در لباس ژولیده زندان با آن خانم عطرزده و شیک معارضه میکرد. او را آتش زدند و مستحق گلوله ندانستند.
این مختصر را برای گزارش بهجوانان این مرز و بوم نوشتم تا هرکجا همنسلان مرا (دهه ۳۰) دیدند بهباد انتقاد و گاهی ناسزا نگیرند که:
امروز زندگی همه ما سر و سامانی ندارد، ولی دال بر این نیست که اگر انقلاب نشده بود وضعمان (عالی) بود!
منبع: تریبون