هاتف رحمانی
تقدیم به کارگران نیشکر هفته تپه
****
صحنه روشن می شود
نیشکر مرد
با سترگ قامتش
دست از تلاش گریه می شوید
****
با صورتش که سرخ
استاده بر باره ی زمان!
یک باره
قد می افرازد
تکثیر می شود چون ساقه های نی
به دامان دشت بیکران !
***
لختی درنگ
چرخی میان صحنه با نفیر خشم
وآنگاه
نفسی تازه به اعماق زندگی
***
داس تیز نی بری
چشم در چشم خصم
با تمام خشم فریاد می زند:
«دیگر زشلاق های جورتان
فرمان نمی بریم!»
آوای همرهان:
«فرمان نمی بریم!
فرمان نمی بریم !»
هاتف 27/09/96