امروز زادروز هوشنگ ابتهاج معروف به «هـ.الف. سایه» است. او ۶اسفند۱۳۰۶ در رشت به دنیا آمد و امروز آغاز نود دومین سالگشت تولدش را جشن میگیرد. اما نوشتن از هوشنگ ابتهاج معروف به «هـ.الف. سایه» مثل این است که بخواهی دریایی را در چند پاراگراف یا چند صفحهای تشریح کنی. بیتردید این قیاس به نظرم به گواهی کارهایش و به گواهی همه آنانی که اهل ادب و هنر و حتی اهل علم و دانش هستند، کاملا شایسته است….
حافظشناسی بزرگ که نه نقش او را میتوان در ادبیات نیم قرن اخیر نادیده گرفت و نه آنکه میتوان وزن علمی و ادبی او را در فضای ادبیات ایران کم دانست. آنانی که جایگاه و ارزش شعر را میشناسند، بیتردید این وزانت و قدرت شعرهای ابتهاج را هم درک میکنند. من به یاد دارم که سالهای ۶۴ یا ۶۵ دکتر شفیعی کدکنی در کلاس حافظشناسی هر وقت نامی از سایه را به میان میآورد، چنان با احترام از او یاد میکرد و حتی تاکید میکرد که «آن حافظشناس بزرگ». جالب است که بدانیم، سالها پیشتر که ابتهاج در میانسالی بود و شعرهایش را شاید کمتر میشناختند، دکتر غلامحسین یوسفی در کتاب «چشمه روشن» وقتی به ابتهاج میرسد، میگوید:«در غزل فارسی معاصر شعر هـ.الف.سایه در شمار آثار خوب وخواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوشترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریفآن یادآور شیوه دلپذیر حافظ است.» یوسفی که خود استوانههای ادبیات ایران به شمار میرود، فقط به همین نکات بسنده نمیکند، بلکه ابتهاج را شاعری نوسرا هم میداند و تاکید میکند که «وی در زمینه نو سرایی طبع آزمایی کرده است. آنچه از این قبیل سروده درونمایه ومحتوای آنها تازه و ابتکارآمیز است. و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با آن همگام شده، ترکیب این دو کیفیت با هم نتیجه مطلوب به بار آورده است.»
حتی اگر نام ابتهاج یا «هـ.الف. سایه» برای برخی غریب باشد، اما این شاعر بزرگ معاصر آنقدر کارهای ماندگار و خواندنی و شنیدنی دارد که فقط با یک اشاره میتوان فهمید که همگان سایه را میشناسند. از سرود ملی-میهنی معروفی چون «ایران ای سرای امید» گرفته تا تصنیف خاطرهانگیز «تو ای پری کجایی» و دهها غزل ماندگار و لطیف و زیبایی [همچون هنر گام زمان]که کمتر کسی از اهالی ادب است که آنها را نشنیده یا نخوانده باشد. غزلهایی چون «تا تو با منی زمانه با من است،بخت و کام جاودانه با من است» یا غزل «مژده بده مژده بده یار پسندید مرا/ سایه
او گشتم و او برد به خورشید مرا» یا «ای عشق همه بهانه از توست/من خاموشم این ترانه از توست» امروز خود بخشی از خاطره نسل کنونی تبدیل شده است.
نقشی که ابتهاج در تحول شعر فارسی معاصر و بهتر از آن غزل امروز داشته است، بیبدیل است. سایه در زمانی که نیما به طبعآزمایی مشغول بود و شعرهای نو را وارد ادبیات ایران کرد، رشد یافت. با آنکه خود شعرهای موفقی به شیوه نیمایی دارد، اما غزل او چیز دیگری است. غزلهایی که رنگ جامعه را دارند و زبان حال نسل امروزند . در آن از قیدوبندها و درازگوییهای بیهوده خبری نیست. زبان سایه چنان صمیمی و آشناست که گویی لحن سعدی را دارد. ایهام و ایجازهای او به صورتی است که انگار در مکتب حافظ ذرهذره و لحظهلحظه درس عشق آموخته است.
بیتردید آنگونه که باید در باره سایه نوشته یا گفته شود، گفته نشد. شناخت بهتر و بیشتر سایه مستلزم گذر زمان بیشتر است. شعرهای سایه و دنیای ذهنی او، همیشه چند گام از زمان حال جلوتر است به همین دلیل هر وقت که شعرهایش خوانده میشود، گویی که همین امروز و از حس و حال کنونی برخوردار است. این ویژگی است که شعر سایه را از فسردگی نجات میدهد و هر روز پویاتر جلوه میکند. شک نباید کرد که این قدرت زبان و تخیل قوی سایه است که همچون سعدی غزلها و غالب اشعار او را به فردای دورتر میبرد و از قید زمان رها میسازد. غزلهای سعدی بعد از ۷۰۰سال چنان تری و تازگی دارند که خواننده امروز حس میکند شاعرش در عصر او قدم میزند، همین طراوت و تازگی از خصلتهای شعر سایه است و اغراق نیست که اشعار سایه هم راهی چون راه شعرهای سعدی را بپیمایند.
لطف همسخن شدن با سایه
کسانی که با سایه حتی برای یکی دو ساعت نشستند و برخاستند، خاطرات خوب و حس جالبی از آن دارند.[صمیمی و دوست داشتنی]، من اولین بار سایه را در سالهای ۶۹-۷۰ در کنسرت «کامکارها» در مجموعه آزادی دیدم. از آنجایی که ابتدا شک داشتم که آیا این آقایی که با ریش بلند و پالتویی مشکی به همراه چند تن دیگر از جمله «استاد شفیعی کدکنی» به سالن آمده است، سایه باشد، به همراهانش نزدیک شدم و پرسیدم که ایشان آقای ابتهاج هستند؟ یکی از خانمهای همراه ایشان گفت که«بله، ایشان سایه است» نزدیک رفتم. با آنکه ایشان مرا نمیشناخت، به گرمی با من برخورد کرد. یادم هست که به ایشان گفته بودم که«آقای ابتهاج اگر من هنوز شعری میخوانم به عشق شعرهای شماست.» جالب است که ایشان در پاسخ گفت:«من هم اگر شعری میگم برای شماست.» آن دیدار ما کوتاه بود. اما حدود ۱۴ سال بعد این توفیق را داشتم که به منزل ایشان در تهران بروم و از نزدیک حدود ۲ساعت به گپوگفت بپردازیم.
حرفهای او و نکتههایی را که ایشان به من گفته بود پیشتر در مقالهای نوشتم. اما حسن برخورد، صمیمیت، مهربانی و نگاهی از سر لطف داشتن و در عین حال تواضع فراوان شاید بخشی از رفتار او بود که مرا تحت تاثیر قرار داد. ایشان در همان نشست برایم نقل میکرد که «روزی داشتم از خیابان ولیعصر روبه روی پارک ملت به طرف پارک وی میرفتم که ناگهان حس کردم کسی از پشت سر دارد به طرف من میآید. صدای پایش و نفسزدنهایش را احساس کردم. وقتی به من نزدیک شد، سلامی کرد و گفت:آقای سایه من توی اتوبوس بودم-گویا از تجریش به سمت راهآهن میرفت- شما را دیدم، پیاده شدم، گفتم از نزدیک شما را ببینم.» سایه میگوید که به او گفتم، پسرجان لطف کردی، ولی ما که کسی نیستیم، شما چرا اتوبوست را از دست دادی، برو زندگی کن.» وقتی که جناب ابتهاج این خاطره را نقل کردند، من که به همراه «ابراهیم اسماعیلی اراضی»(از شاعران جوان معاصر) آنجا نشسته بودم، به ایشان گفتم که «آقای سایه، چون شما به مردم تعلق دارید و شعرهای شما برای مردم است، مردم دوستتان دارند.» جالب است که باز هم آقای ابتهاج میگفتند«متاعی که ما به مردم عرضه میکنیم آنقدر گران نیست. بلکه مردم گرانتر و ارزشمندتر از این چیزی هستند که ما به آنها میدهیم.»
اما کمی از زندگی و احوالات سایه
پدر سایه معروف به «آقاخان» از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. هوشنگ ابتهاج شروع تحصیل و ادامه تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات دبیرستانی را در مدارس عنصری، قاآنی، لقمان، و شاهپور در شهر رشت و بعد برای کلاس پنجم متوسطه در دبیرستان تمدن تهران سپری کرد.
در سال ۱۳۱۸ با موسیقی و سرودن شعر آشنا شد. از سال۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گلها در رادیوی ایران، پس از کناره گیری داوود پیرنیا و پایهگذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزلهای او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده است. در سال ۱۳۷۴ به ایالات متحده آمریکا و شعرخوانی و سخنرانی درباره دیوان حافظ در شهرهای برکلی، لس آنجلس، دالاس، نیویورک، فیلادلفیا، سان دیه گو، سیاتل سفر کرد.
مجموعه«سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمیگیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که میتوان گفت تعدادی از غزلهای او از بهترین غزلهای این دوران بهشمار میرود.
سایه در مجموعههای بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر خود که حاصل سالهای پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است به شعر اجتماعی روی آورد. مجموعه «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر گشود.
کارهای سایه: نخستین نغمهها، ۱۳۲۵/ سراب، ۱۳۳۰/سیاه مشق، فروردین ۱۳۳۲/ شبگیر، مرداد ۱۳۳۲/زمین، دی ۱۳۳۴/ چند برگ از یلدا، آبان ۱۳۴۴/ یادنامه، مهر ۱۳۴۸ (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست
خاننس و روبن)/ تا صبح شب یلدا، مهر ۱۳۶۰/ یادگار خون سرو، بهمن ۱۳۶۰/ حافظ به سعی سایه (دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)/تاسیان مهر ۱۳۸۵ (اشعار ابتهاج در قالب نو) و بانگ نی.
روزنامه همدلی – عادل جهانآرای
****
هنر گام زمان
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی است درین سینه که همزاد جهان است
از داد و داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی است که اندر قدم راهروان است
هوشنگ ابتهاج