جنبش دموکراتیک خلق های کردستان و آذربایجان، نهضتی میهنی و مترقی و موجب قوام و دوام بقای آزادی و استقلال ملی.
«از دفاعیات خسرو روزبه در دادگاه نظامی شاه»
در سپیده دم ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۳۳۷ قلب پرشور و سرشار از عشق رفیق خسرو روزبه قهرمان ملی ایران آماج گلوله های دژخیمان، رژیم بر آمده از کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد قرار گرفت و از تپش باز ایستاد و بدین سان نام این رزم آور دلیر زحمتکشان ایران به تاریخ پر حماسه و غرور آفرین پیکار خلق های ایران بر ضد ستم و بیدادگری پیوست!
خسرو روزبه شخصیتی پر جاذبه، با تاثیری ژرف و ماندگار در تاریخ نبرد رهایی بخش مردم میهن ماست. علاوه بر آنکه یک نسل کامل انقلابیون و مبارزان آزادی راه و روش او را پیشه خود ساختند امروز نیز هزاران رزمنده ای که پای به میدان دشوار مبارزه برای عدالت و انسانیت می گذارند. او را آموزگار و راهبر و نمونه اصیل عالی مبارزه آرمانگرا می دانند و این تصادفی نیست. زندگی و پیکار خسرو رزوبه و ابعاد گوناگون فعالیت پر ثمر سیاسی – علمی و اجتماعی او بهترین سر مشق برای هر انسان شرافتمندیست که زندگی خود را وقف سعادت جامعه و بهروزی انسانهای زحمتکش می سازد. دفاع قهرمانانه او در بیدادگاه نظامی و در برابر جوخه اعدام در پرورش والاترین صفات قهرمانی و جانبازی و در جهت برانگیختن بهترین شورهای انسان دوستی و میهن پرستی نقش غیر قابل انکار داشته، دارد و خواهد داشت.
خسرو روزبه فرزند ضیاء لشکر در سال ۱۲۹۴ در ملایر دیده به جهان گشود دوران دبستان و اول دبیرستان را در ملایر و دوره دوم را در همدان گذراند. شرایط دشوار تحصیلی اش او را ناگریز ساخت که دوره تحصیل را هر چه کوتاهتر کند و به این جهت در حالی که همواره شاگرد اول کلاس بود دوره شش ساله دبیرستان را طی چهار سال با معدل ۱۸/۵۵ گذراند و به دریافت دیپلم نائل آمد. استعداد او در ریاضیات شگرف بود. در کلاس پنجم متوسطه رساله ای در زمینه حل معادلات درجه چهارم و درجات عالی از طریق تقسیم تسلسل نوشت و به کمک آن مسائل شیخ بها را که بر معادلات درجه عالی منتهی می گردد حل کرد. بعد از پایان تحصیلات متوسطه به علت شرایط اقتصادی نتوانست در رشته ریاضی تحصیل کند و ناگریز وارد دانشکده افسری شد. به علت برجستگی و نمونه بودنش خیلی زود برای آموزش دانشجویان فراخوانده شد. او چندین دوره افسر تربیت کرد. بیش از دویست کنفرانس علمی و نظامی را در دانشکده های افسری، فنی، کشاورزی و دامپزشکی را برگزار کرد که چاشنی این کنفرانس ها بحث درباره مسائل اجتماعی بود. فرمانده هانش او را دکتر خطاب می کردند و در وجود او شخصیت برجسته ای برای آینده ارتش ایران می دیدند.
حسن شهرت روزبه از چهارچوب دانشکده افسری فراتر رفت و در سایر واحدهای ارتش اشاعه یافت. او نه تنها مربی دانشجویان بود بلکه در مقام مسئول انتظامات دانشکده از مراقبت در تقسیم غذای روزانه سربازان گرفته تا مبارزه با فساد، قمار، تریاک، دزدی و رشوه خواری را وظیفه خود می دانست. این مبارزه واکنش فرمانده هان فاسد ارتش را علیه او برانگیخت. این واکنش ها به صورت توقیف های چند ساعته تا تبعید به اهواز بود علیرغم این فشارها عزم روزبه در مبارزه هر روز راسخ تر می گردید ( هر وقت با فساد مواجه می شدم، اراده ام برای مبارزه با آن محکمتر می شد).
((از دفاعیات روزبه اریبهشت ۱۳۳۷))
تبعید روزبه به اهواز او را تسلیم نکرد چون به وجودش احیتاج داشتند. پس از چندی به دانشکده افسری انتقال یافت و تا مهرماه ۱۳۲۴در مقام استادی به تعلیم دانشجویان پرداخت. مبارزه روزبه در درون دانشگاه افسری ادامه داشت ولی به تدریج دریافته بود که در میان دریای فساد و ستم نمی توان جزیزه ای بهشت ساخت. او از بنیان گذاران ((تشکیلات افسران آزادی خواه ایران بود)) که بسیاری از اعضای آن همکاران و شاگردانش بودند.
در سال ۱۳۲۴ پس از سرکوب قیام افسران خراسان و تهران در گنبد کاوس، مخالفان او در ارتش فرصت را برای تسویه حساب با او و همفکرانش مناسب دانستند و با دستگیری عده ای از افسران مبارز به سراغش رفتند اما روزبه در مرخصی یک ماهه بود و نتوانستند دستگیرش کنند. دشمن در کمین بازگشت او به خدمت بود اما روزبه به جای بازگشت به خدمت مخفی شد.
در نخستین دوران از زندگی مخفی اش سلسله مقالاتی به نام مستعار ((ستخر)) (مرکب از حروف اول ((سروان توپخانه خسرو روزبه)) ) در افشای مفاسد سران ارتش و دعوت افسران و درجه داران به مبارزه انتشار داد. کتاب ((اطاعت کورکورانه)) را نیز در همین دوران منتشر کرد. انتشار این کتاب در کشور بازتاب وسیعی یافت و افکار عمومی را متوجه وجود افسری پیش تاز در درون ارتش نمود که پذیرای سنت حاکم یعنی اطاعت کورکورانه نیست.
“همانطور که به فرمان احساسات و به حکم غیرت و مردانگی در مورد دستورات و تقاضای خلاف شرافت، فرمول اطاعت کورکورانه را زیر پا می گذاریم، باید به امر وجدان از دستورات و اوامری که به ضرر اکثریت فلک زدهی این مملکت و به نفع هیئت حاکمه است سرپیچی نمود و لوله های توپ و مسلسل را به طرف آنها و قصرهای با شکوهشان باز برگرداند”.
(صفحه ۲۹ کتاب)
پس از سرکوب جنبش دموکراتیک خلق های کردستان و آذربایجان و تیرباران عده ای از افسران میهن دوست، روزبه برای جمع آوری نیروها، بالابردن و تجدید حیات سازمان، با پشتکار قابل تحسینی دست به کار شد. در روز ۱۷ فروردین سال ۱۳۲۶ روزبه بازداشت شد قرار بود پس از انتقال به آذربایجان در دادگاه زمان جنگ محاکمه و تیرباران شود. اما روزبه به آنان فرصت نداد و در روز ۱۷ اردیبهشت همان سال در روز ملاقات عمومی زندانیان به کمک تنی چند از همرزمانش از زندان گریخت. دادگاه حکم غیابی صادر کرد و روزبه را به ۱۵ ماه زندان و اخراج از ارتش محکوم نمود.
دومین دوران زندگی مخفی روزبه آغاز شد. در این دوران تمام نیرویش را صرف گسترش تشکیلات افسران آزادی خواه ایران و تالیف و ترجمه کتاب نمود. در فروردین سال ۱۳۲۷ مجددا روزبه دستگیر و با آنکه از ارتش اخراج شده بود به دادگاه نظامی سپرده شد. رژیم این بار قصد نابودی اش را داشت دادستان نظامی برای او تقاضای اعدام نمود. ولی این حکم ذره ای از جسارت و تهور ذاتی روزبه نکاست. مغرور و مطمئن، در برابر دادگاه از اصول و عقاید خود از علاقه به مردم و میهنش دفاع کرد. او برای بار دوم از زندان فراری داده شد و دوباره به زندگی و فعالیت مخفی ادامه داد. وقوع کودتای ۲۸ مرداد و موج جدید ترور و سرکوب روزبه را بار دیگر در معرض خطر شدید قرار داد. به دنبال یورش ماموران فرمانداری نظامی به یکی از جلسات حزبی به همراه دیگران دستگیر شد. روزبه که در بازپرسی های اولیه خود را مهندس معرفی کرده بود قبل از آنکه شناخته شود به دست افسران همرزمش از چنگ دشمن فراری داده شد. او در سالهای خفقان و حکومت نظامی با تاسف تمام اخبار دردناک دستگیری و شکنجه دوستان و همرزم خودش را دریافت می کرد و برای حفظ و جا به جا کردن آنهایی که هنوز دستگیر نشده بودند در تقلای دائم بود. او پیوسته در تلاش بود تا یک افسر مخفی را جا به جا کند، وسیله خرج دیگری را فراهم سازد، از خانواده بی سرپرست این یکی خبر گیرد و از سرنوشت آن زندانی مطلع شود. روزبه به چیزی که نمی اندیشید حفظ جان خود بود از پایداری همرزمانش همچون وکیلی ها، محقق زاده ها و مختاری ها چنان شاد و سرمست می شد که اندوه ضربات دشمن را از یاد می برد. او در مدت زندگی سیاسی اش بیش از ۳۶ جلد کتاب تالیف و ترجمه در زمینه های تخصصی، علمی، ادبی، فلسفی و سیاسی از خود بر جای گذاشت.
او توانست با زیرکی به مدت ۴ سال از فرمانداری نظامی (به سرکردگی تیمور بختیار) و ضد اطلاعات ارتش که به شدت به دنبال او بودند بگریزد و به مبارزه مخفی علیه کودتا ادامه دهد سرانجام در ۱۵ تیرماه ۱۳۳۶ مخفی گاه خسرو روزبه سرگرد کمونیست ارتش که مدتها فراری بود در خیابان سیروس تهران کشف و به محاصره ماموران درآمد و با وجود تیری که به پایش خورده بود مردم او را به دلیل برخورد و گریزهای شگفت انگیزش با ماموران (اعجوبه زمان) می خواندند. رزوبه را ابتدا به بیمارستان و سپس به شکنجه گاه ((قزل قلعه)) بردند.
رفیق روزبه ۹ ماه تمام زیر شکنجه های روحی و جسمی بود. در این ۹ ماه چون ((پولاد بی خلل)) مقاومت کرد. دژخیمان به او حتی اجازه ملاقات هم نمی دادند. روزبه اعتصاب غذا کرد. او به ممنوعیت حق ملاقات اعتراض داشت. در همان دفتر زندان به محاکمه او نشستند. او با سری افراشته و با غروری ستودنی از آرمانهایش دفاع کرد.
از اعتقادات عمیق خود به سوسیالیسم علمی دفاع کرد. ((… اگر عاشق و شیفته سوسیالیسم هستم با تمام عقل و شعور منطق و درایت خود برتری اصول آن را به سایر رژیم ها احساس کردم)). او از حقوق پا برهنه های اجتماع با شوری تمام دفاع کرد و مبارزات درخشان مردم ایران و به ویژه جنبش دموکراتیک خلق های کردستان و آذربایجان را ستود و آن را نهضتی میهنی و مترقی و موجب قوام و دوام بقای آزادی و استقلال ملی خواند. حکومت مشروطه ایران را شیری بی یال و دم نامید و رژیم سلطنتی و به ویژه سلطنت موروثی را مضحک دانست. هیئت حاکمه را بر صندلی اتهام نشاند که خود با تبدیل حکومت مشروطه سلطنتی به استبداد فردی، با تبعیض میان زن و مرد، با تشکیل محاکم نظامی با پایمال کردن حقوق احزاب و مطبوعات و لغو مصونیت های اجتماعی و حقوق افراد مملکت، قانون اساسی را زیر پا نهاده است. حکم اعدام او صادر شد همان گونه که خودش پیش بینی کرده بود.شاه که از سالها پیش در آرزوی ((تقاضای عفو)) سر سخترین مخالف خود می سوخت. برای آخرین بار آزموده را به سراغ او فرستاد: زندگی به بهای خیانت !! روزبه خندید و آزموده را دست خالی روانه کرد. او مرگ را بر چنان زندگی ننگین ترجیح می داد. شاه تازه فهمید که روزبه را نمی توان خرید در خواست رسیدگی فرجامی او را رد کرد و حکم اعدام او را امضا نمود. او را به زندان حشمتیه انتقال دادند. دشمن از ترس با هزاران چشم و یک جنگل سرنیزه مراقب بود تا مبادا روزبه رنجور و تیر خورده از چنگش بگریزد. دشمن ضعف خود را در برابر قوت روح، استحکام اراده و پایداری این مبارز انقلابی زیر سایه نیزه ها و تفنگ پنهان می داشت.
ساعت ۴ روز ۲۱ اردیبهشت ۱۳۳۷در زندان به سراغ او رفتند، خسرو وصیت نامه کوتاهی خطاب به رفقا و دوستان خود نوشت. قبلا گفتنی ها را گفته بود او را حرکت دادند به کمک عصا راه می رفت. صدای گامهای مطمئن او در سکوت سپیده، سرود بی کلام رزم میلیون ها مردمی بود که او را وجدان انقلابی خویش می دانستند. ((رزوبه)) در این لحظه مظهر پایداری و تسلیم ناپذیری یک جنبش در برابر رژیم سر سپرده شاه بود. او نخواست چشمانش را ببندند: من از مرگ نمی ترسم. چشم در چشم دژخیمان خود”آزموده، بختیار، امجدی، رجایی” دوخت. خائنین نگاه به زیر افکندند.
سرهنگ بازنشسته محمد خبیری که شاهد اعدام خسرو روزبه بوده لحظه تیرباران را چنین توصیف کرده است.
“به سربازان جوخه اعدام سلام کرد و اظهار داشت: من میدانم که شما مقصر نیستید شما سربازان به منظور انجام وظیفه و همان اطاعت کورکورانه اینجا گرد آمده اید، تا وطن پرستی مثل مرا تیرباران کنید. بر شما خرده نباید گرفت … می خواستند چشمانش را ببندند خسرو روزبه مانع این حرکت شد و با صدای رسا گفت: جوخه گوش به فرمان من! سرهنگ جاوید خواست این صدا را محو کند ولی نتوانست روزبه با صدای رسا و غیر قابل انتظار فریاد کشید: مرگ بر شاه خائن …”
گلوله هایی که بر سینه خسرو روزبه نشست گل داد و او را جاودانه کرد و صدایش را به گوش همه جهان رساند. رفیق خسرو روزبه به تعبیر روزنامه ((ایزو ستیا)) مردی بود که افسانه شد.