خشی ازخاطرات ویلیام داگلاس قاضی عالی رتبه دیوان عالی دادگستری امریكا، در مورد تحولات آذربایجان در سالهای ۱۳۲۴-۱۳۲۵ هجری شمسی و رهبر این نهضت سید جعفر پیشه وری
شاید قضاوت در مورد یك رویداد تاریخی زیاد هم آسان نباشد چرا كه هر كس از دید خود و گرایشی كه نسبت به آن رویداد دارد به آن می نگرد و قضاوت می كند ؛ شاید بهترین تفسیرها از یك رویداد تاریخی مربوط به كسانی باشد كه در این رویداد بی طرف هستند و از بیرون و به عنوان فردی كه حب و بغضی به موضوع ندارند مسئله را بررسی می كنند . ولی نظر مثبت كسانیكه حتی فكر منفی نسبت به رویداد دارند از اهمیت بیشتری برخوردار است .
در این مختصر دیدگاه یك آمریكایی مخالف كمونیسم و شوروی ، در مورد تحولات آذربایجان در سالهای ۱۳۲۴-۱۳۲۵ هجری شمسی و رهبر این نهضت سید جعفر پیشه وری و اصلاحاتی كه توسط وی در طول یك سال حاكمیت فرقه دموكرات در آذربایجان صورت گرفته و این آمریكایی قاضی و پژوهشگر ،برای پی بردن تاثیر این رویداد بر مردم ، از نزدیك با مردم آذربایجان هم صحبت شده به صورت خلاصه كه از میان ترجمه آقای حمید دادیزاده انتخاب شده است ارائه می گردد :
“ویلیام داگلاس قاضی عالی رتبه دیوان عالی دادگستری امریكا در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم بود. او برای درك مسایل زمان خویش به مسافرت میرود و سالها عمر خود را در این راه سپری میكند. سالهای سفر او به ایران یعنی ۱۹۴۹_۱۹۵۰ مصادف است با حركات آزادی خواهانه مردم ایران و نیز تلاش شوروی برای تقویت نفوذ خود در این مناطق. ویلیام داگلاس چون علاقمند به كوهنوردی و ماجراجویی بود در سفر خویش به ایران با مردم شهرها و روستاها در میآمیزد، از نزدیك با مسائل اجنماعی آشنا میشود و مدتها در مناطق مختلف ایران از جمله آذربایجان، شهرهای لرستان، كردستان و … زندگی میكند، با مردم عادی، روستاییان و محرومان صحبت میكند و ضمنا با رجال كشوری نیز تماس میگیرد و با همراهان خویش به ثبت وقایع میپردازد.
حاصل مسافرت او به آسیا و كشورهای ایران، یونان، ممالك عربی كتابی است تحت عنوان «سرزمینهای عجیب و مردمانی صمیمی» كه در همان سالهای ۱۹۵۰ به چاپ میرسد. داگلاس كلا نظرات یك سیاستمدار امریكایی را دارد و فردی ضد بلوك شرق و وفادار به سیاست كشور خویش است. قضاوتهای او در واقع مشاهدات عینی و واقعی یك جهانگردی است كه در كشور خویش آمریكا عالیترین مقام قضایی را دارد. من از كتاب فوق بخشهایی را كه در مورد ایران است برای ثبت در تاریخ به خوانندگان ترجمه میكنم. مطالعه كتاب داگلاس در مقطع كنونی ….میتواند پرده از خیلی از رازها بردارد ، به ویژه هواداران نظام سابق را كه به طریقی، …. سعی میكنند سیمای واقعی حاكمان تاریخ گذشته را از دیدهها پنهان كنند، با حقایق موجود آشنا سازد. سخنان داگلاس نظرات یك سیاستمدار رسمی نیست، قضاوتهای او حاصل مشاهدات واقعی یك فرد تحصیلكرده امریكایی است. جا دارد كه این سند تاریخی كه مدتهاست از انظار دور مانده بود، وارد عرصه اجتماعی ایران گردد، در متون درسی و تاریخی گنجانده شود، تا وقایع تاریخی روشن گردد و چهره بازیگران میدان سیاست در نیمه قرن بیستم برای همگان روشن شود. بدیهی است كسانی كه دنبال كشف حقایقند، حقوق انسان را پاس میدارند و در این دنیای خشن و پر خطر، به صلح و صفا و جهانی عاری از خشونت و جنگ می اندیشند، با احترام به روح دموكراسی و آزاداندیشی این سطور را مطالعه میكنند تا به نوعی به بازبینی وقایع بپردازند و این بار رویدادها را نه از زبان ایدئولوگهای چپ و راست بلكه از خاطرات یك سیاح حقوقدان بشنوند. نظرات او هرچه باشد به دنیای پنجاه پنج سال پیش [این ترجمه در سال ۲۰۰۵ میلادی انجام گرفته است ] مربوط میشود و قضاوتهایش نیز مربوط به وقایع عینی همان سالهاست. قضاوت نهایی با خوانندگان است و ترجمه نظرات یك نویسنده دلیل پذیرش آنها از سوی مترجم هم نیست
………………………………………………………………..
…….” داستان یك زن گمنام آذربایجانی”
” اما تراژدی و وضعیت دردآور و رنج و عذاب مردم را [ بعد از شكست فرقه دموكرات آذربایجان] یك گدای كور و زنش برایم به طور خلاصه بیان كردند. آن گدای كور كریم و خانمش فاطمه بود. هر دو بیش از ۶۰ سال سن داشتند.
من آن دو را در جنوب تبریز، در نوار مرزی كردستان نزدیك ده كامیاران دیدم. همراه من یك نهار چرب و نرمی بود ، وقتی غذا را خوردیم، به طور مرسوم به خواب قیلوله رفتیم. بعد برای فیلم برداری به بیرون رفتم. اما آفتاب سوزنده و پر تشعشع مرا به سایه یك درخت سنجد كشاند، جایی كه این زن و مرد گدا نشسته بودند. آنجا ما حدود نیم ساعت یا بیشتر صحبت كردیم…..
زمستان با سرعت فرا میرسد از اول روشن بود كه اینها غذای كافی ندارند كه بتوانند زمستان را تا بهار همراه چهارپاهای خود به سر آورند. …..
در یك شب زمستانی سوزان و كشنده، واقعهای رخ داد كه نشان میدهد انقلابها مردم را گاهگاهی به نقطه جوش و خروش میرسانند. كریم و فاطمه در گوشهای از خیابانهای تبریز مشغول گدایی بودند كه متوجه شدند كه حدود یك دوجین از روستاییان را ژاندارمها دوره كرده و با باتومهایشان آنها را حركت میدهند، آنها مرتكب همان جرمی شده بودند كه كریم و فاطمه شده بودند. آنها به تبریز آمده بودند تا كار و غذا پیدا بكنند. فاطمه به كریم گفت چه شده، و زیر گوشی زمزمه كرد «بیا، ما هم به این جمع بپیوندید».
زن ، كریم را همراهی كرد و راهنمایی نمود و آنها به وسط خیابان آمدند و به جمع دیگران پیوستند. هرچه زمان میگذشت افراد بیشتری به این جمع میپیوستند. تمام گدایان ژنده پوش و ژولیده حال تبریز آنجا بودند. فاطمه به خاطر میآورد كه تا آن جمع را به زور باتوم به زندان آوردند چندصد نفر شده بودند. یكی از روستاییان تحت نظر خواست فرار كند، اما با ته تفنگ او را به زمین زدند….
فاطمه ایستاد درست به چشمان من نگاه كرد و گفت «كریم و من كمونیست نیستیم. آیا شما حرف مرا باور میكنی؟ آیا شما حرف شوهر مرا میپذیری؟ شما باید این را بپذیری قبل از اینكه بگویم بعدا چه اتفاق افتاد.»
«بلی هرچه گفتید باور میكنم.» پاسخ دادم.
فاطمه سینهاش را به جلو داد، سربلند كرد و با غرور خاص آذربایجانیاش كه در سیمایش بود گفت «وحشتناك است وقایعی كه برما و بر دیگر روستاییان رخ داد. برای اینكه سعی كنی غذا بخری، دستگیر شوی؟ پلیسی كه قرار است حافظ و نگهبان تو باشد تو را سركیسه كند و غارت نماید! تو را بیرون، در خیابانهای سرد و تاریك بیندازد تا همچون سگها از سرما و گرسنگی جان بدهی! ما دیگر نمیتوانیم این وضعیت را تحمل كنیم. تك تك افراد در آن جمع همین احساس را دارند. ما در برابر زندان میایستیم و برروی ژاندارم فریاد برمیآوریم: “پیشه وری، پیشه وری، ما پیشهوری را میخواهیم. «بیز پیشه ورینی ایستیریك.»
این گدای كور و زنش نمونه كسانی هستند كه دیگ آذربایجان را گرم و سوزان نگه داشتهاند. داستان آنها میتواند گویای نمونه وار وضعیتی باشد كه در سراسر زمستان آذربایجان تكرار میشود. این داستان دلیل اینكه چرا توده مردم غیر كمونیست، به سوی كمونیسم میگرایند را نشان میدهد….
” من از طریق گزارشات روزنامهها فكر میكردم كه پیشه وری انسانی بی كفایت، غیر كارآمد و مامور شوروی بود، اما از مطالعات و از مسافرتهایم به آذربایجان در سال ۱۹۵۰ دریافتم كه پیشه وری سیاستمداری موشكاف بود. او برنامهای به آذربایجان تهیه دید كه هنوز امروزه هم به طور فزایندهای مورد پشتیبانی مردم است.
كسی نمیداند كه برنامه دراز مدت پیشه وری چه بود . خیلیها این سو ظن را داشتند كه او مدل روسیه را پیاده كند، بعضیها براین باورند كه پیشه وری دنبال برنامهای بود كه نیازهای ایرانیان را برآورده كند درحالی كه چاشنی اندكی نیز از سوسیالیسم به همراه داشت. اما قسمت اعظم پروژه ای كه پیشه وری برای آذربایجان داشت نوعی رفرم مستقیم و خالص بود.
- قسمت مهم برنامه وی كه بخش اعظم روستاییان از آن پشتیبانی میكردند، اصلاحات ارضی بود. این اصلاحات چاشنی اندكی از كمونیسم هم داشت. او زمینهای مالكان بزرگ فراری را ضبط كرد و آن را بین روستاییان تقسیم كرد. اما پیشه وری هرگز به اموال و املاك مالكانی كه در آذربایجان ماندند دست نزد، قانون جدید تنها سهم ساكنان املاك را از محصولات افزایش داد.
- پیشه وری همچنین چاشنی اندكی از سوسیالیسم به برنامههایش داد و دولت او بانكهای بزرگ را ملی كرد.
- كار بزرگ دیگری كه پیشه وری بعد از اصلاحات ارضی، كه مورد پشتیبانی كامل مردم قرار گرفت انجام داد جلوگیری از هرگونه رشوه خواری كارمندان دولتی بود ؛ وی رشوه خواری را جرم تلقی كرد. دو كارمند عالیرتبه و چند كارمند جز دولت وی، به جرم رشوه گیری از مردم به دار آویخته شدند. این قانون اثر فوق العاده روشنی داشت. بازرگانان و تجار به من گفتند كه در دوران پیشه وری حتی آنها به خود جرات میدادند كه مغازهها و حجره های خود را شبها هم باز بگذارند، بی آنكه ترسی از دزدها داشته باشند. مردم عادی به من گفتند برای اولین بار در دوران پیشه وری مردم میتوانستند ماشینهای خود را شبها در خیابانها نگه دارند بی آنكه كسی چراغها، لاستیكها و یا دیگر قطعات مهم ماشیناش را از دست بدهد.
- كلینیكهای پزشكی ایجاد شدند كه برخی از آنها سیار بود و در خدمت روستاییان اطراف تبریز.
- قیمت كالاهای مایحتاج مردم به طور شدیدی كنترل میشد، احتكار كننده مواد غذایی به شدت تنبیه میشد، نوعی سهمیه بندی غذایی به كار افتاد تا هریك از شهروندان بتوانند حداقل نیازهای خود را دریافت دارند. پیشه وری قول داده بود كه هزینه زندگی چهل درصد كاهش یابد و او موفق به انجام این كار شد.
- حداقل دستمزد و حداكثر ساعات كار مشخص شد و سیستم چانه زنی جمعی مابین كارمندان و كارفرمایان برای اولین بار به راه افتاد.
- پروژه كارهای عام المنفعه شروع به فعالیت كردند و اكثر خیابانها و جادهها اسفالت شدند هركس بیكار بود به كار گمارده شد.
- سیستم گسترده آموزشی برنامه ریزی و اجرا شد طراحی ساخت مدارس برای تمام روستاها پی ریزی شد و دانشگاه تبریز با دو كالج افتتاح گردید ، دانشكده پزشكی و دانشكده ادبیات . (دانشگاه تبریز هنوز دایر است) عرصههای مربوط به فرهنگ آذربایجان مورد تاكید قرار گرفت و در همان سال اول حاكمیت ، زبان تدریس مدارس در دوره ابتدایی [از فارسی ] به [تركی ] آذربایجانی تغییر یافت.
- پیشه وری مدافع خود مختاری برای آذربایجان بود. اما او جدایی از ایران را نمیخواست. او میخواست حداقل نصف مالیاتی كه از آذربایجانیها اخذ میشود در آذربایجان هزینه شود. او میخواست این استان درصد بیشتری از حق خودمختاری و خودكفایی برخوردار باشد و در پارلمان دولتی تهران نیز نمایندگان بیشتری داشته باشد.
برنامه دولت پیشه وری غیر از این موارد بخشهای دیگری هم داشت، اما این موارد اصلی برنامه وی بود. از زمانی كه گذر وقایع سبب برافتادن دولت پیشه وری شد مسایلی پیش آمد كه برنامههای او را از دید و نظر مردم عادی جذابتر و به طور فزایندهای مقبولتر كرد.
زمانی كه ارتش دولتی وارد آذربایجان شد فضای وحشتناك و ترس آوری ایجاد كرد. سربازان دولتی تاراج را آغاز كردند، همه جا را غارت میكردند و میبردند ، هرچه به دستشان میرسید به آن هم رحم نمیكردند. ارتش دولتی كه خود را ارتش نجات بخش مینامید، قشون درنده و اشغالگر بود. این ارتش زخمهای وحشتناكی بر جسم و جان مردم آذربایجان به جای گذاشت. خرمن های دهقانان سوزانده شده نابود گشتند، زنان و دختران روستاییان آذربایجان مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. خانههای مردم غارت و چپاول شدند ، اغنام و احشام (چهارپایان (دزدیده شده به غارت رفتند. ارتش دولتی خارج از كنترل بود. در ظاهر ماموریت ارتش شاهنشاهی ، آزادی و نجات آذربایجان بود اما این ارتش مردم عادی را مورد شكار قرار داد و ویرانی، غارت و مرگ از خود بجای گذاشت.
هنوز ارتش شاهی در منطقه بود كه مالكان فراری رسیدند. آنها نه تنها خواستار املاك و كرایه آنها شدند، بلكه خواستار كرایههایی شدند كه در دوران پیشه وری مردم صاحب زمین شده بودند. این پرداخت های اجباری ، گذشته از سبب نابودی ذخیره غذایی دهقانان ، سبب به خاك سیاه نشانده شدن آنها نیز گردید