آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

شهر سوسیالیستی: تجربیاتی در زمینه‌ی رفاه عمومی

ترجمه‌ی امیر مصباحی

مقدمه مترجم: یادداشت حاضر که از وبلاگی اینترنتی ترجمه شده، به بحث و بررسیِ نظامِ برنامه‌ریزی در اتحاد شوروی ‌می‌پردازد. از آن‌جا که پیرامون نحوه‌ی برنامه‌ریزی شهری و منطقه‌ای در اتحاد شوروی منابعِ محدودی به زبان فارسی وجود دارد که از یک یا دو کتاب و دو یا سه مقاله، آن هم به شکلی نه چندان مناسب، فراتر نمی‌رود، ترجمه‌ی این دو پست وبلاگی را که نویسنده‌اش هم مشخص نیست، مفید و خواندنی یافتم. امیدوارم بتوانم در آینده‌ای‌ نزدیک مقالات تحلیلی و مبسوط‌تری را در این حوزه ترجمه کنم.

بخش یکم: تجربه‌ی دوره‌ی اولیه‌ی شوروی

با ظهور جامعه‌ای که خود را وقفِ اجرایِ اصول مارکسیستی کرده‌بود، ایجادِ نظامی شهری که بازتاب این ایده‌ها باشد، وظیفه‌ی بسیار بزرگی تلقی می‌شد. نوشته‌های مارکسیستی که از آن‌ها برای آگاهی‌یافتن از انگاره‌های برنامه‌ریزی شهری استفاده ‌می‌شدند، رهنمودهای روشن اندکی در این زمینه در اختیار می‌گذاشت ‌که چگونه باید الگویِ شهرِ سوسیالیستی را ساخت؛ این امر به تنوع گسترده‌ای از تفسیرها و شکل‌گیریِ چند مکتبِ فکریِ رقیب انجامید. این مباحثات در سال‌های اولیه‌ی اتحاد شوروی به طرح نظراتی انجامیدند که همگی در پایه و اساسِ برنامه‌ریزی سوسیالیستی تلفیق و در سایر کشورها به کار بسته شدند.

انقلاب دگرگونی بزرگی را در همه‌ی حوزه‌های جامعه و به‌ویژه سپهر شهری ایجاد کرده بود. ویژگیِ این دوره اولیه‌ی پساانقلابی، پذیرشِ فوتوریسمِ روسی و تشویق به گفت‌وگو بین عناصر مختلفِ جامعه برای تدوین طرحِ برنامه‌ریزی شهر سوسیالیستی بود. شرایط زندگیِ بسیاری از مردم پس از جنگ‌های پی‌درپی و طولانیْ تحمل‌ناپذیر و دولت به لحاظ مالی ضعیف بود و توان کمی برای پیش‌بردِ بسیاری از اصلاحات داشت.

برای فهم بهتر موقعیتِ دشوارحکومت، ضروری است تاریخچه‌ی برنامه‌ریزی در امپراتوری روسیه و نحوه‌ی تاثیرگذاریِ آن را بر شرایط انقلاب بررسی کنیم. سنت برنامه‌ریزی در امپراتوری روسیه اساساً بر نیروهای نظامی متمرکز بود؛ از آن‌جا که روسیه پاس‌داری سرزمین وسیعی را برعهده داشت، همواره منابع خود را برای حفاظت از پادگان‌هایش در بخش‌های دورافتاده‌ی امپراتوری صرف می‌کرد. مصالح ساختمانی نامرغوب بودند و فناوری حمل‌ونقل وجود نداشت و روی‌هم‌رفته، الویت‌دهی به منافعِ سلطنتی در برابر برنامه‌ریزی شهری وضعیتِ نامساعدِ زیستی در شهرها را توضیح ‌می‌داد.

در روسیه پساانقلابی، دولت مجبور بود با میراثِ نادیده‌گرفته‌شدنِ الویت‌هایِ برنامه‌ریزی، صنایعِ خطرناک برای محیط‌زیست، زاغه‌ها، سکونت‌گاه‌هایِ پرجمعیت و نبود امکانات‌ رفاهی و فضای باز دست‌وپنجه نرم کند. بسیاری از شرایط شهری که در شهرهای روسیه یافت ‌می‌شد، مشابه همان شرایطی بود که انگلس در منچستر توصیف‌شان کرده بود و پیروزیِ انقلاب را در روسیه توضیح می‌دهد. یکی از نخستین اقداماتِ حکومت، مصادره‌ی عمارت‌های ثروتمندان و تقسیم آن میان بسیاری از ساکنانِ تهیدست‌تر بود. این اقدام بدین سبب مهم است که تعهد حکومت به رفعِ نابرابری تاریخی در برنامه‌ریزی فضای عمومی و پس‌گرفتنِ فضای شهری به سود منافع جمعی را اثبات می‌کرد.

بسیاری از طرح‌های پیش‌نهادی برای برنامه‌ریزی شهریِ سوسیالیستی، در شرایطی که تأمین معاش مردم رنج‌کشیده فوریت داشت و بودجه‌ی اندکی هم در اختیار حکومت بود،  گسترده بود و قابلیت اجرایی نداشت. شوروشوق ناشی از پیروزی انقلاب، ‌می‌تواند بینش‌های شهری بزرگِ شهرگراها (Urbanists) و شهرگریزها (De-urbanists) را توضیح دهد، اما بعید بود که دولت بتواند چنین طرح‌های بزرگی را در آن زمان دنبال کند.

در میان برنامه‌ریزان شوروی اجماعی وجود داشت مبنی بر این‌که خودِ سرمایه‌داری به شیوه‌ی تصادفی به رشد شهری می‌انجامد، و این روند شرایطِ نامساعدِ زیستی را پدید می‌آورد. از این جهت، شهر سوسیالیستی با شدت بیش‌تری بر برنامه‌ریزی تأکید داشت و اهدافِ کلی‌اش را به‌مثابه ایجاد یک حسِ اجتماع (Sense of Community) قوی‌تر درنظر‌ می‌گرفت. مهم‌ترین مکاتبِ فکری‌ای که در این دوره‌ی اولیه، گفتمانِ رسمیِ شوروی را در تسلط خود داشتند، شهرگرایان و شهرگریزان بودند. برای ایدئولوژیِ مارکسیستی، دست‌یابی به توزیعِ برابرِ جمعیت در سراسر گستره‌ی کشور بسیار مهم و حیاتی بود و تفاوت در تفسیر آن تعیین‌کننده به شمار می‌آمد. شهرگرایان پیشنهاد ‌می‌کردند که مردم در شهرها و با بهره‌گیری از ساختمان‌های بلند متمرکز شوند، حال آن‌که شهرگریزان معتقد بودند که پراکنده‌ساختنِ مردم به صورتی یکنواخت‌تر در نواحیِ روستایی و در سکونت‌گاه‌هایی کوچک کارآمدتر خواهد بود. برخلاف برنامه‌ریزیِ شهری در نظام سرمایه‌داری که ‌می‌کوشد گذشته را ارج نهد، نگاه برنامه‌ریزیِ سوسیالیستی به آینده است و این دیدگاه می‌تواند علت ارائه‌ی طرح‌هایِ بزرگِ دهه‌ی 1920 را توضیح دهد و با سیر حرکت کلیِ آن دوره مطابقت دارد.

یکی از تجربه‌هایِ اولیه‌ی اتحاد شوروی در برنامه‌ریزی شهری طرح شهر خطی (Linear city) میلیوتین است. اگرچه این طرح به عنوان معیارِ برنامه‌ریزی شهری پذیرفته ‌نشد، اما تجربه‌یِ مهمی را در برنامه‌ریزی نشان ‌می‌دهد. کتاب میلوتین با عنوان شهر سوسیالیستی، با توجه به ایدئولوژی مارکسیستی، روابط اجتماعی و عملی‌بودن اقتصادی طرح‌ها، زمینه‌‌ای را برای [تهیه] طرح جامعِ شهر فراهم آورد.

طرحِ پیش‌نهادیِ میلیوتین متمرکز بود بر فرآیندِ ایجادِ آن‌چه او هسته‌های سکونتی (Living Cells) ‌می‌نامید؛ آپارتمان‎‎‌های کوچکی که به انبوهه‌ای از خدماتِ جمعی متکی و قرار بود فرآیند گذار به زندگی اشتراکی را پیش ببَرَند. به‌علاوه، این طرح شامل اقداماتِ لازم برای نزدیک ‌هم ‌قراردادنِ محل سکونت و محل کار، دور کردن کشاورزی و صنعت از محل سکونت، سامانه‌هایِ حمل‌ونقلِ بهبودیافته و احداث شهرها در نزدیکی مواد اولیه بود. توجهی که به آلودگی زیست‌محیطی شده بود، در آن دوره نامتعارف به حساب ‌می‌آمد اما یکی از بخش‌های مهمِ طرحِ میلیوتین این بود که بر ایجاد کمربندهای سبز (Green belts) و خلقِ فضایِ سبز (Green space) بیش‌تر توجه داشت. ایده‌ی شهر خطی بر پایه‌ی خط تجمیعی (Assembly line) بود که در این مفهوم درک ‌می‌شد که هر کس فاصله برابری از همه‌ی آن چیزهایی که بدان نیازمند است داشته ‌باشد و یک جریان همیشگی به سوی شهر حفظ شود. طرحِ فولگوگراد (Volgograd) کاربستِ مستقیمِ طرحِ شهر خطی است. در مدت کوتاهی، ایده‌های میلیوتین برای مصالحِ ساختمانی ارزان‌قیمت جا‌ی‌گزین، کمربندهای سبز و پهنه‌بندیِ نواحیِ مختلف شهر پذیرفته شدند. این ایده‌ها در دوره‌ی پس از جنگ هنگامی که مقامات شوروی برای الهام‌گیری به مباحثاتِ دهه 1920 بازگشتند، دوباره رواج یافت.

ارزشِ تلاش‌های اولیه‌ی میلیوتین به منظور پی‌ریزیِ شالوده‌ای برای برنامه‌ریزیِ را نمی‌توان کم اهمیت جلوه داد. حسِ نوآوریِ مشخصی در شرایط نامساعدِ اقتصادی وجود داشت تا شهرهایی کارآمد از نظر اقتصادی ایجاد شود و به دغدغه‌هایِ اجتماعی و محیطی پاسخ دهد. رواجِ دوباره‌ی طرح‌هایِ میلیوتین مدت‌ها پس از مرگ‌اش در دیگر کشورهای سوسیالیستی و نیز استفاده‌ی گسترده از کمربندهای سبز در برنامه‌ریزی شهریِ کاپیتالیستیِ معاصر، به قابلیت خلاقانه‌ی سوسیالیسم اعتبار ‌می‌بخشد.

حکومت شوروی تا دهه‌ی 1930‌ الگوی خود را از برنامه‌ریزی شهری ارائه کرد که در آن ایده‌هایی از مکاتب فکریِ گوناگون گنجانده شده‌ بودند. با وجود پیشرفت‌هایی که طرح‌های میلیوتین وعده می‌داد، این طرح‌ها تا هنگام جنگ جهانی و در خلال آن نادیده گرفته‌ شدند. این امر دلائل زیادی دارد، اما با درنظرگرفتنِ لزومِ صنعتی‌سازی، حکومت نیازِ عاجلی داشت که مباحث پیرامونِ برنامه‌ریزی شهری را به پایان رساند[۱] و خود را برای آنچه پیشِ روی‌اش قرار داشت آماده سازد. با این همه، سهم مهمِ میلیوتین در برنامه‌ریزی سوسیالیستی برجای ماند و تاثیر وی در ساختنِ شهرهای سوسیالیستی که در بلوک شرق به رویکردِ مسلط تبدیل شد، تعیین‌کننده است.

بخش دوم: عصر طلاییِ برنامه‌ریزیِ سوسیالیستی

شوروی در سال‌های پس از جنگ، به‌رغم ویرانی‌هایی که به سبب اشغالِ نازی‌ها متحمل شده‌ بود، شاهد تغییری در جهت‌گیری دوباره به برنامه‌ریزی بود. وخامتِ بحرانِ مسکن این ضرورت را ایجاب می‌کرد که برنامه‌ریزان راه‌حلی فوری را در اولویت قرار دهند. پاسخ حکومت به این قضیه، تصویب قطع‌نامه‌هایِ متوالی در دهه‌ی 1950 بود که هدف‌شان تمرکززدایی از نظارت بر برنامه‌ریزی و واگذاری آن به سطوح محلی حکومتی بود. در طی جنگ، بنگاه‌هایی که در برابر حکومت قدرت نسبی به دست آورده‌ بودند، تمایلی به از دست دادن آن نداشتند و این اختلاف به نبرد قدرت بین این بنگاه‌ها و حکومت انجامید. حکومت مرکزی متوجه شد که واگذاری قدرت به شوراهای محلی، کارآمدترین شیوه برای حل بحران است و از این‌رو به حکومت‌های محلی فشار آورد تا آن‌ شوراها را قدرتمند سازند و بودجه بیش‌تری نیز در اختیارشان گذاشت تا بحران را از این طریق حل کنند، با این همه لازم شد که حکومت چند فرمان صادر کند تا در دهه‌های 1950 و 1960 به این مهم دست یابد. در این‌جا لازم است بر محدودیت‌های بودجه‌ی وضع شده برای برنامه‌ریزی و تاثیر این محدودیت‌ها در توانایی خلاقانه‌ی حکومت برای حل بحران مسکن با اندک بودجه‌ی موجود تاکید کنیم.

با این پیش‌زمینه در مورد تمرکززدایی و بهبود مشارکتِ محلی در برنامه‌ریزی، بحث درباره‌ی نظر حکومت در قبال زمین مفید است. سیاستِ ارضیِ حکومت شوروی را همیلتون در شهر سوسیالیستی (1979) به صورت زیر ترسیم می‌کند: «زمین دیگر کالایی برای مبادله یا سرمایه‌گذاریِ سودآور به شمار نمی‌آمد و جایگاه یک داراییِ اجتماعی را که در خدمت منفعتِ ملی است به خود گرفت». اتحاد شوروی ارزش زمین را در چارچوب نظریه‌ی مارکسیستیِ ارزش برآورد می‌‌کرد و در نتیجه آن را منبعی محدود می‌دید که نفع یا اجاره‌بهایی ندارد. برنامه‌ریزان سوسیالیست ‌می‌پنداشتند که همه مردم در نیازهای اساسی‌شان با یک‌دیگر برابرند و سرمایه‌گذاری اجتماعی نیز این الگو را نشان ‌می‌داد. توماس راینِر در برنامه‌ریزی و تصمیم‌‌گیری ِ در شهر شوروی توضیح ‌می‌دهد که میزان اجاره‌بها تنها %5 از درآمد فرد را شامل ‌می‌شد، تسهیلات تفریحی بسیار پیشرفته بودند، نسبت پزشک و معلم به جمعیت بیش‌تر از آمریکا و اروپای غربی بود و خدمات رفاهیِ رایگان به عنوان بخشی از طرح جامع شهری همه‌جا در دسترس قرار داشتند. با این‌که نباید تجربه شوروی در این دوره را آرمان‌شهری پنداشت، اما دست‌آوردهای این دوره بی‌سابقه بود و ارتقاء چشم‌گیری در استانداردهای زیستی ایجاد کرد.

در همین هنگام الکسی گوتنُف در راسِ گروهی از برنامه‌ریزانِ برجسته، اثرِ پیش‌گامِ شهر کمونیستیِ آرمانی را در دهه‌ی 1960 منتشر کرد. نکته‌ی قابل‌توجه در خصوص محتوایِ پژوهشِ یادشده این بود که بازگشت به بسیاری از ایده‌هایِ مطرح‌ در دهه‌ی 1920‌ در آن مشهود است. گوتنف با بسطِ ایده‌ی زندگی اشتراکیِ میلیوتین، ایجاد خردمنطقه (Micro-district) [میکرورایون (Micro- rayon)[ را پیش‌نهاد کرد؛ این خردمنطقه‌ها قرار بود تمام امکاناتِ رفاهیِ لازم اجتماع را در فواصلی پیاده[۲] دربرداشته باشند و به جمعیتی حداکثر ده هزار نفره‌ خدمات بدهند.

حکومت بر این عقیده بود که مسکن کافی خصیصه‌ی جدایی‌ناپذیرِ سوسیالیسم است، و هر چند برنامه‌های صنعتی‌سازیِ سریع و سال‌های جنگِ متعاقب آن، این خصیصه را به‌منزله‌ی یک اولویت نادیده گرفت، ولی این مسئله همواره در گفتمان حزبی وجود داشت. دی‌مایو در «مسکن شهری در شوروی: مسائل و سیاست‌گذاری‌ها»، موضع حکومت را در این‌مورد قید ‌می‌کند: «قانونِ بنیادی اقتصادِ سوسیالیستی عبارتست از برآورده ساختنِ نیازهای مادی و فرهنگی کارگران … به همین دلیل بسیار مهم است که همه کارگران مسکن خوب و مطمئنی در اختیار داشته‌ باشند که بتوانند در آن کار و استراحت کنند و نسل جوان‌تر را در بهترین شرایط ممکن به بار آورند». حکومت مرکزی با اذعان به استمرارِ بحرانِ مسکن، از برنامه‌ی مسکن خود به عنوان یک وظیفه‌ی بزرگِ سوسیالیسم پشتیبانی ‌می‌کرد؛ خروشچف قصد داشت 15 میلیون آپارتمان بسازد و متعاقبا با افزایشِ %83 در بودجه‌ی برنامه‌ریزان، این برنامه را تضمین کرد. هر برنامه هفت‌ساله افزایش دوبرابریِ مسکن را تخمین ‌می‌زد. گوتنف با دیگر رویکردها هم‌عقیده نبود، چرا که مهاجرت همیشگی به شهرها را درک کرده‌ بود و به جایِ بهره‌گیری از شکل‌هایِ شهریِ بدیل (Alternative urban forms)، پیش‌نهادِ برنامه‌ریزی برای آن ‌می‌داد. حومه‌هایِ شهریِ آمریکا (American suburbs) عموما به عنوان مکان‌هایی ملالت‌آور و کسالت‌بار که اجتماع و برهم‌کنش‌های اجتماعی را تضعیف ‌می‌کنند مسخره ‌می‌شدند. حکومت ضمن موافقت ایده‌هایِ گوتنُف را از قبیلِ تمرکززدایی، بلندمرتبه‌سازی، خردمنطقه‌ها و استفاده از مصالح پیش‌ساخته مشتاقانه پذیرفت.

زمانی که کم‌بودِ مسکن حل شد، حکومت توجه خود را به از میان‌برداشتنِ جدایی بین شهر و روستا معطوف کرد. یک‌پارچگی برنامه‌ریزی شهری و منطقه‌ای، مولفه‌ی کلیدی در این سیاست‌گذاری به شمار ‌می‌آمد. هدف حومه‌های شهری در شهر سوسیالیستی، اگر بتوان آن‌ها را چنین نام نهاد، ترکیب شهر و روستا به روشی متضاد با الگوی سرمایه‌داری بود. بِیتر در «شهر شوروی: آرمان و واقعیت»، مشخصه‌ی حومه‌های شهری شوروی را این‌گونه توضیح ‌می‌دهد که آن‌ها اغلبِ اوقات میزبان شرکت‌های خاصی بودند که به شهر ارتباط داشتند. حومه‌های شهری به مثابه چادر اکسیژن (oxygen tent) نیز تلقی می‌شدند و مشتمل بر جنگل‌ها، [زمین‌های] کشاورزی و تسهیلات تفریحی بودند. علاوه بر این، بِیتر به سامانه‌ی حمل‌ونقلی هم به دو شیوه‌ی  حائز اهمیت اشاره ‌می‌کند. وی نخست به میانگینِ نسبتاً کوتاه سفر روزمره برای سکنه در سراسر شوروی اشاره ‌می‌کند که چیزی مابین 20 تا 45 دقیقه بود و دوم این‌که او انسجام سامانه‌ی حمل‌ونقلیِ شوروی را در تضاد با بی‌نظمیِ شهرهای سرمایه‌داری ‌می‌بیند که در آن‌ها حمل‌ونقل فقط در ساعات شلوغی واقعا کارآمد است. تاثیر برنامه‌ریزی را ‌می‌توان در این‌جا در دسترسی برابرِ همه شهروندان به حومه‌های شهری نشان داد که در حقیقت اهداف برابری‌خواهانه‌ی ابتکاراتِ برنامه‌ریزی در شهر سوسیالیستی را برجسته ‌می‌سازد.

تفاوت بین حومه‌های شهری در شهر سوسیالیستی و شهر سرمایه‌داری در این‌ مورد نمایان‌تر ‌می‌شود؛ در حالی که حومه‌های شهری در شهر سرمایه‌داری ثروتمندان را از آلودگیِ مرکز شهر دور نگه ‌می‌دارد، این حومه‌ها در شهر سوسیالیستی برای بهره‌مندی همگان مهیا شده‌اند. حومه‌های شهری به گونه‌ای هدف‌گذاری شده ‌بودند که برای ساکنان شهر به آسانی قابل‌دسترسی و در واقع برای آن‌هایی که در نواحیِ مرکزیِ شهر سکونت داشتند، پیوندی به طبیعت باشد. ایجاد و ارتقا امکانات رفاهی، پارک‌ها و مناطقِ حفاظت‌شده‌ی جنگلی این هدف را تائید ‌می‌کنند و افزون بر این، ایجاد بنگاه‌ها و به کارگیری یک سامانه‌ی بسیار کارآمدِ حمل‌ونقلی خصوصیتِ دسترسی آسان به این حومه‌های شهری را تسهیل ‌می‌کرد.

 مولفه‌ی پایانی و بسیار مهمِ برنامه‌ریزی سوسیالیستی، تمرکز آن بر توسعه‌ی جامعه با پیوندی مستحکم با محیط‌زیست بود. شهرسازی (building cities) به قصد اشغالِ فضایِ بیش‌تر، همان‌گونه که در نمونه‌ی حومه‌های شهری آمریکا مشاهده ‌می‌شود، تاثیر بیش‌تری بر محیط‌زیست داشت [چرا که] در آن به راه‌هایِ بیش‌تری نیاز بود و می‌بایست جنگل‌ها را به کلی از بین ‌می‌بردند تا فضایی برای حومه‌های شهری مهیا شود؛ حومه‌هایی که در آن‌ها طبیعت بعداً به صورت تصنعی بازسازی ‌می‌شدند. ایجاد خُردمنطقه‌هایی با ساختمان‎های کوتاه و بلند، بخشی از ایده این بود که در اثر محدودشدن محیط‌زیست به درصدِ بیش‌تری از فضای سبز، این امکان فراهم ‌می‌شود که فضای سبز درمحیط‌ شهری فراگیر شود. مطالعات راینر (1979) و بِیتر (1980) نسبت بزرگ‌تر فضایِ سبز در شهرهای شوروی را در قیاس با شهرهای آمریکا تائید ‌می‌کند. متخصصانِ شوروی علیه گسترش استفاده از خودرو با یک‌دیگر اتفاق‌نظر داشتند و این امر نه به خاطر ناتوانی در تولید خودرو بلکه افزون بر آن بازتابی از یک سیاست‌گذاری زیست‌محیطی برای پرهیز از آلوده‌سازی بود و برخلاف شهرهای امریکایی فضایی که قرار بود صرف پارکینگ و راه‌های عریض‌تر شود، حال ‌می‌توانست برای پارک و فضاهایِ باز و سبز به کارگرفته شود.

هدفِ واقعی برنامه‌ریزی سوسیالیستی این بود که با بازگشت به هدفِ اجتماع، از حسِ اجتماعیت در هر خرد منطقه و در هر ساختمان بهره گیرد و برنامه‌ریزان از این طریق افرادی را با زمینه‌های قومیتی و سطوحِ اشتغالی گوناگون در یک ساختمان قرار ‌می‌دادند تا آشنایی و برقراری ارتباط میان این افراد را تشویق کنند؛ هر چند که محدود نمودنِ اندازه‌ی خرد منطقه یقینا به محلی‌سازی و تشویق به آشنایی و برقراری ارتباط کمک ‌می‌کرد. برخلاف شهرهای سرمایه‌داری که در آن‌ها خدمات و کالاهایِ مصرفی عمدتا در مرکز قرار گرفته‌اند، شهرهای سوسیالیستی ارزش خاصی برای توزیعِ یک‌دستِ آن‌ها در سرتاسر شهر قائل‌اند و با درنظرگرفتنِ سامانه‌ی حمل‌ونقلی و مسافت کوتاه پیاده‌روی، و وجود همه نوع امکانات رفاهی در یک خردمنطقه، این نحوه‌ی توزیع به خوبی با طرحِ جامعِ شهر سوسیالیستی که هدفش برآوردنِ تقاضاهای مردمی بود جور در‌می‌آمد.

الگوی برنامه‌ریزی‌ای که در طی این دوره در شوروی رشد و بسط یافت، با کاربرد گسترده‌ای در کشورهای دیگر جهان روبه‌رو شد و به مباحثاتِ پرشور و حرارتی درون حلقه‌های دانشگاهی پیرامون ماهیتِ نظامِ برنامه‌ریزی سوسیالیستی انجامید.

فرنچ (1979) و دیگران به این نتیجه رسیدند که الگوی نوینِ برنامه‌ریزی در بلوک سوسیالیستی درواقع یک گرایشِ متمایز و مستقل را پایه‌گذاری کرده که درخورِ مطالعه و بررسی است. با این جمع‌بندی است که ‌می‌توان مطالعه و بررسی برنامه‌ریزی سوسیالیستی را در خط سیر برنامه‌ریزی‌ای قرار داد که هدفش را تعلق به بخشی از سنت دموکراتیک تعریف ‌می‌کند و ماهیتاً با مشارکت مردمی بیش از کنترل استبدادی سازگار است. مرورِ گسترشِ ابتکاراتِ عملی درخصوص رفاه اجتماعی و تلاش‌ها جهت تمرکزدایی، هر دو، مثال‌هایی قاطع‌اند از این‌که چگونه برنامه‌ریزی سوسیالیستی بدیلِ سازنده‌ای را به‌جای نظامِ برنامه‌ریزی سرمایه‌داری پیش‌نهاد ‌می‌دهد.

* مقاله حاضر با عنوان The Socialist City: Experiments in Public Welfare از

وب‌سایت زیر ترجمه شده است:

https://slightlyreal.wordpress.com/2011/12/23/the-socialist-city-in-the-eastern-bloc-experiments-in-public-welfare/
https://slightlyreal.wordpress.com/2012/01/10/the-socialist-city-experiments-in-public-welfare/

یادداشت‌های مترجم

۱. نتیجه‌ی به «پایان‌رساندن» یادشده این بود که نظریه‌پرداز و ایدئولوگِ شهرگریزها یعنی میخائیل اُخیتوویچ به «جرم» هواداری از اپوزیسیون چپ به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده و در سال 1937 در آن‌جا تیرباران شد؛ خود میلیوتین هم به دلیل ترس از دادگاهی شدن و مجازات، در نیمه دوم دهه‌ی 1930 از تمام مسئولیت‌هایی که داشت کناره گرفت و ترجیح داد کم‌تر در ملأ عام ظاهر شود. میلیوتین در نهایت در اکتبر سال 1942 در مسکو درگذشت ـ مترجم

۲. Walking distance منظور فاصله‌ای است که بیش‌تر مردم بدون استفاده از وسیله نقلیه قادر به پیمودن آن هستند. معمولا آن را معادل 5 دقیقه پیاده‌روی یا یک چهارم مایل، حدود 400 متر، درنظر می‌گیرند.

مراجع:

Bater, J. H., 1980. The Soviet City: Ideal and Reality. s.l.:s.n.

DiMayo, A. J., 1974. Soviet Urban Housing: Problems and Policies. s.l.:s.n.

French, R. A., 1979. The Socialist City: Spatial Structure and Urban Policy. s.l.:s.n.

Gutnov, A., 1968. The Ideal Communist city. s.l.:s.n.

Hamilton, F. E., 1979. Spatial Structure in East European Cities. s.l.:s.n.

Miliutin, N. A., 1930. Sotsgorod: The Problem of Building Socialist Cities. s.l.:s.n.

Reiner, T. A., 1979. Planning and Decision Making in the Soviet City: Rent, Land and Urbam Form. s.l.:s.n.

لینک کوتاه شده در سایت «نقد»: https://wp.me/p9vUft-Dj

منبع: naghd.com 

Facebook
Telegram
Twitter
Email

از کتاب: انقلاب ایران سالهای 1978-1979 .آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی دارای نشان پرچم سرخ کار انستیتوی شرق شناسی/ ترجمه- رحیم کاکایی

گرفته شده از فیسبوک رحیم کاکایی بخشی از فصل چهارده/سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مناسبات اقتصادی خارجی جمهوری اسلامی ایران

ادامه مطلب