«محمدعلی جعفری» را می توان یکی از وفادار ترین، پیگیرترین شاگردان «عبدالحسین نوشین» پایه گذار تئاتر نوین ایران، متفکر، نویسنده وانقلابی بزرگ دانست.
از شهریور ۱۳۲۰ فضای نسبتا آزادی وکمابیش باز در برابر هنرمندان نوگرا، «عبدالحسین نوشین» دوست نزدیک بزرگ علوی و صادق هدایت، با شور و شوقی بیمانند به کار حرفهای در تئاتر روی آورد. به نظر بسیاری از پژوهشگران همانگونه که میتوان نیما یوشیج را “پدر شعر نو ایران” خواند، نوشین را نیز باید پایه گذار تئاتر نو در ایران دانست.
جعفری در محضر میهن پرستی وفرهنگ دوستی عبدالحسین نوشین با رموز هنرمردمی و واقعگرا آشنا شد و در آفرینش خود آن را بکار بست و ازاین راه دردل وجان مردم رخنه نمود و به آنان آموخت که زیبائی و حقیقت چیست.
محمدعلی جعفری در سال ۱۳۰۴ هجری خورشیدی در تهران تولد یافت. او پس از دوران دبستان برای ادامه تحصیل به هنرستان صنعتی تهران رفت، اما همان زمان که تحصیل می کرد، به هنرستان هنرپیشگی تهران تغییر رشته داد در هنرستان هنرپیشگی عبدالحسین نوشین درس می داد این آشنایی در زندگی هنری جعفری که در رشته بازیگری فارغ التحصیل شده بود تاثیر بسیار داشت.
عبدالحسین نوشین پایه گذار تئاتر نوین ایران به خوبی میدانست که هنر جمعی تئاتر، پیش از هر چیز به بازیگرانی ورزیده نیاز دارد که با اصول پایهای نمایش و آداب هنرنمایی بر صحنه تئاتر آشنا باشند. از این رو پیش از هر کار به سال ۱۳۲۱ “هنرکده هنرپیشگی” را پایه گذاشت و به آموزش گروهی از جوانان مستعد و علاقهمند پرداخت. کلاس هنرپیشگی نوشین هم از نظر هنر بازیگری و هم از نظر فن بیان در سطحی بسی بالاتر از فهم و برداشت روزگار بود. از کلاسهای نوشین برخی از بهترین هنرمندان تئاتر ایران بیرون آمدند که رفیق جعفری یکی از آنان است.
پس از آن که گروهی از بازیگران به سطح حرفهای مناسبی دست یافتند، نوشین نخستین گروه تئاتری خود را به سال ۱۳۲۳ در “تئاتر فرهنگ” در خیابان لالهزار تشکیل داد. با این نمایشها هم نوشین و هم بازیگرانش تجارب زیادی کسب نمودند.
با موفقیت خیره کننده “تئاتر فرهنگ”، نوشین بر آن شد که برای گروه خود تماشاخانهای مستقل پایه گذاری کند. او با فراهم کردن امکانات، در سال ۱۳۲۶ “تئاتر فردوسی” را به راه انداخت. تئاتر با اجرای نمایش “مستنطق” اثر پریستلی، به ترجمه بزرگ علوی، گشایش یافت.
“تئاتر فردوسی” برای آن روزگار با امکانات تکنیکی مناسب گروه بازیگران بزرگتر شد بطوریکه ظرف تنها چند سال دهها هنرمند تئاتر با نوشین همکاری نمودند از جمله: لرتا ها یرپتیان (همسر نوشین). خود نوشین نیز معمولا در نمایشها نقشی ایفا می کرد…
تلاشهای شبانه روزی باعث شد هنر تئاتر حرمت و اعتبار بیسابقهای در جامعه پیدا کند و به زنان مستعد جرأت داد که بدون هراس و ننگ به روی صحنه بروند. بسیاری از نخستین بازیگران زن هنرنمایی را با کارهای نوشین شروع کردند.
تیراندازی به محمدرضا شاه در نیمه بهمن ۱۳۲۷ بهانهای برای منع فعالیت حزب توده ایران شد. با “منحله” اعلام کردن و دستگیری سران و کادرها از جمله عبدالحسین نوشین، حکومت نظامی به فعالیت “تئاتر فردوسی”، که از پایگاههای حزب محسوب می شد پایان داد.
اما نوشین گروه بازیگران خود را با چنان نظم و ترتیبی پرورش داده بود، که آنها پس از دستگیری او نیز به کار خود ادامه دادند. نزدیک به ۲۰ ماه پس از تعطیلی “تئاتر فردوسی”، موقعی که فضای سیاسی کشور اندکی آرام شد، یاران نوشین در پاییز ۱۳۲۹ “تئاتر سعدی” را با نمایش “بادبزن خانم وندرمیر”، نوشته اسکار وایلد، افتتاح کردند.
اداره “تئاتر سعدی” به طور رسمی با لرتا، همسر نوشین، و حسین خیرخواه، از همکاران نزدیک او بود؛ اما تا وقتی که نوشین در ایران بود، مدیریت هنری تئاتر با خود او بود، که پیوسته با شاگردان خود تماس داشت و از سلول زندان اجراهای تئاتری را هدایت میکرد.
آخرین نمایشی که یاران نوشین پیش از کودتای ۲۸ مرداد به روی صحنه بردند، پیس “مونتسرا” نوشته امانوئل روبلس، درام نویس فرانسوی، بود که نخست در اصفهان و سپس در “تئاتر سعدی” تهران به روی صحنه رفت. در این نمایش، که با ترجمه مهدی امینی اجرا شد، پایداری شهروندان در برابر دیکتاتوری نظامیان تصویر شده است. در اجرای یادشده «محمدعلی جعفری» نقش مونتسرا، یک افسر مبارز، را ایفا میکرد و در کنار او صادق شباویز، منوچهر کیمرام، توران مهرزاد، ایرن و عدهای دیگر هنرنمایی داشتند.
بعد از ظهر ۲۸ مرداد جمعی از اوباشان رژیم پهلوی به تئاتر سعدی حمله بردند و آن را به آتش کشیدند. کارکنان و بازیگران تئاتر به دشواری از محاصره مهاجمان گریختند.
بدین سان “گروه هنری نوشین” از هم پاشید. از جمع هنرمندان برخی مانند «محمدعلی جعفری» به زندان کودتاگران گرفتار شدند. نوشین که در دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد بود چندی بعد به همراه سایر سران حزب توده ایران از زندان گریخت و حدود یک سال بعد مخفیانه به “اتحاد شوروی” رفت.
محمدعلی جعفری نمایشنامه هایی همچون: پیچ خطرناک، چراغ گاز، بادبزن خانم ویندرمر، خانم کاملیا، مونتسرا، گربه روی شیروانی داغ و… را کارگردانی و بازی کرد. و بعد در دهه چهل – حدود ۱۳۴۶ – به اداره ی تئآتر پیوست و چند نمایش ایرانی همچون آی بی کلاه، آی با کلاه، پرواربندان، مرگ همسایه، مطبخ و فصل یادها را به صحنه برد.
از کارهای دیگر جعفری میتوان به نمایشهای ذیل اشاره نمود:
«وحشتناک»، «عروسی باقر خان»، «تله»، «دختر گلفروش»، «مرفین»، «آخرین لحظه»، «گربه روی شیروانی»، «مونتسرا»، «مطبخ»، «تالار سنگاج»، «ببر گراز دندان»، «امشب به قتل می رسد»، «مکافات»، «عروسک پشت پرده»، «شب بحرانی»، «باد بزن خانم ویند برمیر»، «مستتطق»، «آی بی کلاه آی با کلاه »، «طناب»، «مرگ همسایه»، «پیچ خطرناک»، «سرگذشت»، «محاکمه ماری دوگان»، «خسیس و ماجرای شبانه» و…..
جعفری از آخرین دیدار خود با نوشین با شور و شعف فراوان یاد می نمود. او که با سازندگان فیلم “ساحل انتظار” در سال ۱۹۶۴ برای شرکت در جشنواره سینمایی مسکو به شوروی رفته بود، با تلاش فراوان به دیدار استاد خود شتافت که در بیمارستانی در مسکو بستری بود.
محمد علی جعفری عضو پر سابقه حزب توده ایران:
عضو هیئت اجرائیه شورای نویسندگان وهنرمندان ایران – عضو افتخاری هیئت مرکزی شورای هواداران صلح، همزمان در کار آفرینش هنری به مبارزه با حکومت شاه و آمپریالیسم و ارتجاع روی آورد و هستی و زندگی وهنر خود را وقف این راه سترگ کرد. او با عضویت در حزب توده ایران حزب طبقه کارگر ایران، در جوانی رو در روی ستم و ظلمت، سینه گشود. چند نسل ازمردم ایران این هنرمند مبارز را درصحنه دیده اند واز هنرنمائی او در زندگی بهره جسته اند. مردم ایران همچنان او را بخاطر دارند. ونسل جوان در شبکه های فضای مجازی پس از گذشت سال ها به نقل از زندگی هنرمند برجسته ادای احترام می کنند.
جعفری در بحث حزبی! آیا هنرمند باید در جرگه متمایزی گرد آید و تنها به آفرینش هنری بپردازد، او طرفدار شرکت فعال هنرمندان در تمام عرصه های تشکیلات حزبی بود. او استدلال می کرد که هنرمندان با هر سابقه هنری از قشر روشنفکر اگر در زندگی روز مره مردم در مشکلات و مبارزات آنان شرکت نداشته باشند، درحیطه تنگ بدوراز واقعیت گرفتار می شوند و انعکاس آفرینش و سطح تاثیر گذاری هنری آنان کاسته می شود. او استدلال می کرد هنرمند چون هر انسان حق جوی دیگر باید در عرصه مشخص مبارزه با خادمان سرمایه فعال باشد و دراین عرصه بویژه با کارگران ودیگر زحمتکشان در تماس مستقیم قرار گیرد.
جعفری توده ای بود و توده ای ماند! این هنرمند مبارز پس از کودتای آمریکایی- ۱۳۳۲ با دوتن از رفقا در مخفی گاهی که در واقع خانه یکی از آشنایانش بود به چاپ شبنامه علیه کودتا پرداخت. او تا سحر با دستگاه دستی چاپ شبنامه هائی را که از بخش رهبری مخفی حزب تنظیم می شد تکثیر وحتی در پخش آن ها شرکت می کرد. در لحظاتی که خطر مرگ چون سایه ظلم برسر آو افکنده می شد او مبارزه اش را چون اصل زندگی توانست از مخفی گاه خارج کند. پلیس دیگر در پی او نبود اما شرایط او را از هنر آفرینی باز می داشت. به او امکان پای گذاردن در صحنه را نمی داد. لیکن جعفری با کوشش گروهی دیگر از هنرمندان و با روی آوردن به عرصه نمایشنامه های کلاسیک که ضمنا مسائل کلی زندگی را مطرح می ساختند، این امکان را یافت که مجددا در برابر مردم به عنوان هنرمندی برجسته ظهور کند.
در آمد ناچیزی از راه هنر حتی برای زندگی روز مره کافی نبود چه رسد که ازآن برای مخارج نمایش ها چیزی به کار زند. دوستان بی مقدار و هنرمندان غیرمردمی که به سبب شهرت او در گردش بودند نیز او را ترک گفتند. لیکن او به امید آینده، آنچیز که تمام هنرمندان مترقی و زحمتکشان مبارز را به زندگی وا می دارد، می زیست در جنبش انقلابی مردمی، ضد سلطنتی و ضد امپریالیستی ایران، محمدعلی جعفری که عمری را در رنج گذرانده بود، همچون هر ایرانی دیگر جانی تازه یافت و توانست در همکاری با گروهی از کارگردان های برجسته تئاتر، شاعران، منتقدان هنری وبازیگران یک تشکل صنفی – سیاسی با هدف های مترقی وانقلابی پدید آورد که بعد ها ازهم پاشید. اما او از پای ننشست و درسازماندهی هنرمندان تئاتر ایران کوشش فوق العاده نشان داد پس از پیروزی انقلاب در تاسیس شورای نویسندگان و هنرمندان ایران تاثیر داشت و در تجمع صنفی هنرپیشگان و کارگردانان و نمایشنامه نویسان و دیگرکارکنان در این رشته هنری از تمام تجربه و نیروی خود استفاده می کرد.
جعفری بعنوان عضو فعال حزب توده ایران، با استدلال جوانی به هنرمندان و زحمتکشان توسعه می نمود که باید در سرنوشت لحظه به لحظه جامعه خود سهیم باشند، اما دژخیمان به او اجازه ادامه زندگی ندادند. ۷ اردیبهشت ۱۳۶۲، دومین یورش به حزب توده ایران فرا رسید. تامارا همسر جعفری زنگ زد که “امروز از مهمانی خبری نیست او رابه بیمارستان برده اند.”
یورش گزمگان رژیم به حزب توده ایران که با همیاری سازمان های جاسوسی امپریالیستی با دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی برای ضربه زدن صورت گرفت. باهمه تعقیب مراقبت ها از دوطرف “نخست وزیری” و”اطلاعات سپاه” از شخص دبیراول وقت «نورالدین کیانوری» بوجود آمد هیچ سندی دال بر جاسوس بودن ارائه نشد. حتی ملاقات جواد مادر شاهی مشاور امنیتی رئیس جمهور خامنه ای و حبیب الله عسگراولادی وزیر بازرگانی که به پاکستان رفته بودند دریافت اسنادی را که بنام افسر خریده شده “ک. گ. ب”(در تهران – سفارت شوروی) مدتی از طریق ترکیه برای ادامه همکاری با انگلستان رفت. در مصاحبه سعید حجاریان از طراحان اصلی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی که با طرز کار ساواک، وموساد و ترکیه مطالعه کافی دارد هیچ گونه اثبات سند جاسوسی و کودتا علیه انقلاب ایران جز در اعتراف های نمایشی زیرشکنجه دیده نشد. قطع رابطه با شوروی وبستن سفارت و اخراج آنان و “منحله” اعلام کردن حزب توده ایران علیه طبقه کارگر ودیگر زحمتکشان ایران بود. جمهوری اسلامی با دوستان مشترک جهانی که در معماری امنیتی در تبادل اطلاعات جاسوسی نقش داشته است، با ایجاد اتهام واهی درافکار عمومی هدف اصلی فریب و جلوگیری از رشد نیروهای چپ درایران است که بعد از سرنگونی شاه امکان آنرا فراهم آمده بود.
نگارنده هنگام تنظیم این مقاله گزارشی در نامه مردم شماره ۱۰۹۶ تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۹۸ از روزنامهٔ آنلاین آفریقای جنوبی به نام «دیلی مَورِیک» انتشار یافت که حاوی سندهایی است که به روشنی نشان میدهند که سازمانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی برای ضربه زدن به تشکیلات حزب توده ایران از کمکهای سازمان امنیت بریتانیا “اِمآی۶” و همکاری سازمان امنیت آمریکا “سیا” برخوردار بودهاند.
هزاران هزار جوان وپیر که آرزوی جانبازی در راه ساختمان ایرانی آباد و آزاد مبارزه می نمودند به زندان ها افتادند. در بین آنان فرهیخته گان بسیاری، هنرمندان، نویسندگان، شاعران، و پایه گذاران فرهنگ نوین اجتماعی نیز به چنگ دژخیمان رژیم ولایت فقیه افتادند. هزاران هزار هنرمند، اندیشمند. متخصص و کارشناسان رشته های مختلف تن به مهاجرت اجباری داده اند.
محمدعلی جعفری یکی از هنرمندانی بود که نزدیک به سه سال در شرایط سخت زندان بسر برد. دوسال تمام در سلول انفرادی تحت شکنجه روانی و جسمی قرار گرفت. دنده های چپ او را شکستند. یکی از بیضه های او له شد. پاهای او پیوسته از زخم شلاق خونین بود. برپشت جای شلاق کبره بسته بود. جسم او پس از ازادی از زندان بیش از ۴۵ کیلو وزن نداشت.
جلادان برای آن که مسئولیت مرگ اورا به گردن نگیرند آزادش کردند. جسم نیمه جان و درهم لهیده اش را تحویل همسرش دادند. همسرش در اولین دیدار اورا بجا نیاورد.
پس از مدتی جعفری که دچار فراموشی شده بود توانست بلا های زندان را چون کابوسی وحشتناک یاد کند. برخی از دوستانش خاطرات او را از زندان یاداشت کرده اند که در فرصت مناسب انتشار خواهند داد.
کتک – مشت ولگد – توهین و ناسزا بطور روز مره در اسارتگاه اعمال می شد. مقدار غذای روزانه، در مجموع حتی کمتر از نیم وعده غذای معمول (کثیف و غیر قابل خوردن) بود. شکنجه های روانی – پخش سروصدای ناهنجار و غیر انسانی بطور دائم. ایجاد رعب و وحشت مصنوعی از کارهای معمولی جلادان درزندان بوده است. شکنجه هائیکه در همین لحظات نیز بر جسم و جان فرزندان دیگر مردم ایران که هنوز اسیر این دژخیمان هستند اعمال می شود.
مبارزان شناخته شده در رژیم تاریک اندیش جمهوری اسلامی پس از آزادی از زندان اجازه کار رسمی بدست نمی آورند. دیوان عدالت اداری جمهوری اسلامی در جواب تقاضای محمدعلی جعفری نوشت: این شخص به علت عضویت در حزب توده ایران و شورای نویسندگان و هنرمندان ایران وعدم دلیل کافی دال بر “توبه” صلاحیت کار ندارد وبنابراین با تقاضای ایشان مخالفت می شود.
محمدعلی جعفری دو روز مانده به سالگرد حزب توده ایران در ۸ مهر سال ۱۳۶۵ در زادگاهش تهران در گذشت. مرگ جانگداز او که سببی در تاریک اندیشی رژیم جمهوری اسلامی دارد نسلی را از هنر نمایی وی محروم ساخت و کانون نویسندگان وهنرمندان ایران درحریم غم فرو رفت. یاران و دوستان در مهاجرت به حسرت دیدار و تجدید عهد پیمان در سوگ او نشستند. آزادی جعفری از زندان بنام «تزویرعدالتخواهی» با چهره کریه رژیم به اثبات رسید. جمهوری اسلامی مسبب اصلی قتل و مورد دادخواهی خویشاوندان اوست. با رخ داد فاجعه ملی کشتار زندانیان سیاسی تابستان ۱۳۶۷که جان شیفتگانی از دست داده شد، اعدام ها نزدیک به چهار دهه ادامه دارد. هم اکنون صدای اعتراض به حکم ۱۸ سال زندان برای سه نویسنده، مترجم، و فعال و عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران در اردیبهشتماه ۱۳۹۸ از سوی قاضی مقیسه صادر شد شنیده می شود. نسرین ستوده حقوق دان فعال و مدافع زندانیان سیاسی عقیدتی به ۳۳ سال حکم وبه تحمل ۱۴۸ ضربه شلاق محکوم گردید.
بیدادگاه های قضایی رژیم در روزهای ۱۲ بهمن ماه ۱۳۹۸ شماری از فعالان اجتماعی-مدنی را که در اعتراض به سیاست های رژیم نامه سرگشاده ای نوشته بودند و خواهان کناره گیری خامنه ای از رهبری بودند را مجموعا ۷۲ سال حبس تعزیری ۶ سال ممنوعیت خروج از کشور و ۶ سال تبعید محکوم کرده اند . ننگ بر تاریک اندیشان حاکم جمهوری اسلامی.
پایان سخن: میراث داران شوم استبداد (شاهنشاهی و- رژیم ولایی) تنها با ادامه سرکوب وحیله گری به حیات خود ادامه داده اند. هنرمندان با زیر پا نهادن خط قرمز، دستیابی به مسیر آزادی، صلح و عدالت اجتماعی علیه دستگاه بیداد گر رژیم سفاک مبارزه را ادامه می دهند.
تهیه و نگارش: م. چابکی
۱۷بهمن ۱۳۹۸ برابر با ۰۶ / ۰۲ / ۲۰۲۰