ملیحه بصیر
میرزا حسن رشدیه که به پدر معارف و فرهنگ نوین ایران شهرت دارد به سال 1276هـ . ق. / 1228 ه. ش. در تبریز بدنیا آمد. پدرش ملا مهدی تبریزی از روحانیون خوشنام و روشنفکر تبریز بود که به مطالعه و فراگیری علوم علاقه ی وافری داشت. وی میرزا حسن را که 5 سال بیش نداشت به مکتب خانه فرستاد و خود نیز به همراه مدرسین دیگر به تعلیم و تربیت او پرداخت. چندی نگذشت که میرزا حسن با زرنگی و هوشیاری خود توانست توجّه معلم خشن و بدخلق مکتب خانه را که در آن موقع «آخوند» نامیده میشدند، به خود جلب نموده با لقب «خلیفه» به عنوان ممتازترین شاگرد، همکلاسیهای دیگر را در حفظ دروس یاری رساند.
رشدیه از همان ابتدا پس از آشنایی با شیوه و سبک خشک و ابتدایی مکتب خانه و سخت گیریهای بی مورد آخوند، به نقایص آموزش در ایران پی برد و سرانجام بدین امر واقف گشت که اساس تعلیم و تربیت در ایران ناصحیح بوده و از هیچ ضابطه و اصول علمی پیروی نمی کند. در تدریس آن دوره که از تهجیّ حروف و هجا واژهها، صرف و نحو و حفظ کتابهای گلستان، نصاب، تنبه الغافلین و. . . آغاز می شد و در آخر به تاریخ وصاف و دره نادری، معجم ابواب الجنان و. . . ختم می شد، جای همه ی علوم جدید خالی بود و این در حالی بود که برخی از روشنفکران دوره ی ناصری پس از شناخت و آشنایی با فرهنگ و تکنولوژی غرب، به ضرورت تغییر و دگرگونی بنیادی در ابعاد مختلف جامعه ی ایرانی از جمله تحول در تعلیم و تربیت پی برده بودند. آنها در روزنامه های ملی خارج از کشور، همچون «حبلالمتین» در کلکته ی هندوستان، «ثریا و حکمت» در مصر و «اختر» در استانبول، با انتقاد از شیوه های غلط و غیر علمی مکتبخ انه ها به ایجاد مدارس نوین تأکید می ورزیدند. در این رابطه درج مطلبی از نشریه ی اختر، رشدیه و پدرش را سخت متأثر ساخته و آنها را به اجرای طرحی خطیر و سرنوشتساز فرا خواند. مطلب که حاکی از فقر فرهنگی و کیفیت نامطلوب مدارس در ایران بود، خبر میداد که «در اروپا از هزار تن ده تن بی سوادند، ولی در ایران از هزار تن تنها ده تن باسواد می باشند و انگیزه ی این، بدی شیوه ی آموزش و دشواری درس الفباست. » این آمار تکان دهنده و تأسف بار پدر را برآن داشت تا فرزند با استعداد و توانای خود را بجای ادامه ی تحصیلات دینی در نجف، برای فراگیری اصول مدرن آموزش، عازم استانبول گرداند.
رشدیه پس از مطالعه و تحقیق در باب ایجاد مدارس مدرن در استانبول، برای تکمیل تعلیمات جدید روانه ی بیروت شد. در بیروت به سال 1298هـ . ق. تحت آموزش استادان فرانسوی قرار گرفت و مبانی و اصول الفبای صوتی را نیز فرا گرفت و راه آموزش را در ایران آسان و هموار ساخت.
رشدیه نتایج اندوخته ها و دانش خود را در ابتدا به سال 1301هـ . ق. با تأسیس مدرسه ی ایرانی موسوم به رشدیه، در ایروان به مرحله ی اجرا گذارد و با کمک برادرش حاج ملا علی معروف به حاج آخوند مدرسه ی رشدیه را در ایروان به شهرت و موفقیت رسانید. لغت رشدیه اصطلاحی بود که به برخی از مکاتب عثمانیان اطلاق می شد، این واژه از عثمانیان به قفقاز و سپس به تبریز رسید . مدارس نوینی که میرزا حسن در تأسیس آن همت گمارد به همین نام افتتاح گردید و خود میرزا حسن به لقب رشدیه معروف گشت. پنج سال بعد ناصرالدین شاه در بازگشت از سفر سومش به فرنگ، در ایروان از مدرسه ی رشدیه دیدار کرد و از میرزا حسن رشدیه خواست تا به ایران آمده و همانند آن مدرسه را در کشور خود تأسیس کند. اما با تحریکات مخالفین، شاه از تصمیم خود منصرف گشته و نتیجه ای در این باب حاصل نگردید. رشدیه خود پس از بازگشت شاه به تهران، به تبریز آمد و در سال 1306هـ . ق. نخستین مدرسه ی جدید ایرانی را در محله ی ششگلان تبریز دایر نمود. پس از یک سال و اندی، بر اثر مخالفت های کهنه پرستان و کوردلان مکتب خانه ها، رشدیه به بیدینی متهم گشت و ناچار به فرار شد. اما عزم او راسختر از آن بود که در مبارزه با جهل و نادانی تسلیم گردد و سکوت اختیار نماید. او پس از 6 ماه، از مشهد به تبریز بازگشت و برای دومین بار در محله ی بازار، مدرسه ای دیگر را بنیان نهاد. این بار نیز خود و مدرسه اش مورد هجوم وحشیانه قرار گرفت و بار دیگر شهر را ترک گفت. رشدیه تا سال 1314هـ . ق. به کرات در برابر فشارها و تهدیدات مخالفین ایستادگی نمود و مدارس مختلفی را تأسیس کرد. حتی زمانی که در مشهد دستش را شکستند و خانه و مدرسه اش را غارت و ویران کردند و هنگامی که در تبریز از سوی مرتجعین هدف تیراندازی قرار گرفت، او همچنان قویتر از همیشه در جهت بسط و توسعه ی فرهنگ و علوم جدید گام برداشت و نوشت:
مرا دوست بیدست و پا خواسته است پسندم همان را که او خواسته است
خود وی در خاطراتش می نوسد: «مؤثرترین اسباب ها تکفیر من بود اعتنا نکردم. از ورود به حرم مانع شدند. به زیارت از خارج قانع شدم. از ورود به حمام ها قدغن کردند. در منزل استحمام کردم. در معابر بنای فحاشی گذاشتند. جز برای مدرسه از خانه خارج نشدم. »44
عاقبت رشدیه در تأسیس ششمین مدرسه بود که توانست هواداری اکثریت مردم تبریز را به خود جلب نماید و از تحریکات قشریون و مکتبداران در امان ماند. با انتخاب اندیشمند دیگری بنام امینالدوله به کارگزاری آذربایجان و حمایت های مادی و معنوی ایشان از رشدیه، کار مدارس رونق گرفت. عده ای از صاحب نظران آن دوره چون یحیی دولت آبادی و محمد تقی هدایت، نقش امین الدوله را در تأسیس مدارس نوین مهمتر و برجسته تر از رشدیه عنوان کردهاند. در سال 1314هـ . ق. امین الدوله از تبریز به تهران فرا خوانده شد. وی ابتدا به مقام ریاست وزیران و سپس در سال 1315هـ . ق. به مقام صدارت منصوب گردید و بلافاصله موافقت مظفرالدین شاه را در تأسیس مدرسه ی نوین در تهران اخذ نمود. به همین سبب رشدیه به تهران احضار شد و مأمور تأسیس مدرسه در تهران و گسترش فرهنگ و معارف در پایتخت گردید.
حاصل تلاشهای رشدیه و امین الدوله شکوفایی در معارف و مطبوعات کشور بود. پس از آن روشنفکران و فرهنگ دوستان دیگر آنها را در برابر جاهلین و مرتجعین یاری رساندند. شاگردان رشدیه نیز افکار و اندیشه های ترقی خواهانهی وی را دنبال نموده، هر یک با افتتاح مدارس جدیدی، گامهای دیگری در رشد و اعتلای فرهنگ و دانش نوین برداشتند.
رشدیه در مشهد، رشت و انزلی نیز مدارسی به نام رشدیه تأسیس کرد. او علاوه بر انتشار نشریات «تهران» و «مکتب»، 27 جلد کتاب دیگر نیز تألیف نمود که همه ی آنها بسیار ساده و روان و خالی از هرگونه تصنعی نوشته شده بود. کتاب «وطن دیلی» از رشدیه در زمره ی آثار زیبایی است که به زبان مادری و به روش علمی به نگارش درآورده است. وی کلاس هایی را نیز برای نابینایان تشکیل داد و در آن با شیوه ی خاصی که خود مبتکرش بود آنها را به فراگیری دانش تشویق نمود.
این مرد بزرگ تا آخرین لحظه ی زندگی پر افتخارش از تعلیم و تدریس باز نایستاد و در آذر ماه 1323 شمسی مطابق با ذیقعده ی 1364 هجری قمری در شهر قم چشم از جهان فرو بست و نامش را برای همیشه در تاریخ به نیکی و پایمردی جاودان ساخت. 4