دوباره تاریخ این سرزمین بلاخیز یک قصه تکراری از چرخه فاجعه را تجربه کرد که شاید یک تلنگری باشد به وجدان اجتماعی همه ما که بارها در مقابل فجایع اجتماعی یا سکوت کردهایم یا برای چند روز اعلان انزجار کرده و فراموش میکنیم.
این بار «رومینا» قربانی فرهنگ نکبت زده جامعه مردسالار ایران شد تا بعد از تصمیم نادرست یک قاضی و تابع یک قانون زنستیزانه، قربانی چرخه خشونت به نام «قتلهای ناموسی» شود. اصولا این قتل فجیع و فاجعه اجتماعی را باید از دو منظر اجتماعی و فردی نگاه کرد. فاجعه اصلی در ساختار اجتماعی و فرهنگ حاکم بر جامعه است که آن هم تابع ساختار سیاسی و ایدئولوژی مسلط میباشد و قتل فجیع این دختر چهارده ساله هم فراتر از گناه و بیگناهی معلول همین مجموعه است. این یک زنجیره است که همه حلقات آن نقش ایفاء میکنند و قاتل و مقتول هر دو قربانی یک ساختار سیاسی نکبت زده و جهالت فرهنگی می باشند که در نرم اجتماعی و فرهنگ مردسالارنه ناموسپرست امروز این جامعه مسبب فاجعه می شود. همه ما مقصریم! همه ما که نسبت به تغییر ساختار سیاسی و اجتماعی منفعل عمل میکنیم.
همه ما که تابع سرک کشیدن در زندگی خصوصی همدیگر هیچ حریم امنی را برنمیتابیم.
همه ما که فقط در زمان وقوع فاجعه مرثیه سرایی می کنیم و فردا هم فراموش.
همه ما که کتاب قانون آلوده را به صورت قانونگذار نمیکوبیم.
همه ما که در وقت عادی انسان را در قالب یک «تن» برای کامجویی میشناسیم.
همه ما در قتل رومینای چهارده ساله و صدها دختر و زن قربانی قتلهای ناموسی ادای روشنفکری در می آوریم ولی همیشه مشتاق شنیدن حکایت زندگی خصوصی دختران و پسرانی هستیم که برایمان خاطره شود. اینکه دخترک کم سنی، آلوده دستهای پلید بزرگسالی میشود و پدری که میتواند مهربان باشد نیمه شب به هیولایی تبدیل میشود که داس مرگ را بر [گلوی] دخترش بکشد، یک سند و مهری بر پیشانی یک جامعه بیمار و مردمانی سبک مغز است که جهالت پدری و سرکوفت جامعه نکبتزده وی برای نهیب «ناموس پرستی» از او قاتل میسازد و آنجا فرهنگ سازان حاکم دعوای حلول ماه را میکنند تا قوانین بربریت خود را استمرار ببخشد و در جای دیگر «ما» به عنوان به اصطلاح روشنفکر اجتماعی مثل پزشک قانونی فقط در وقت فاجعه برای تشریح کالبد قربانی جمع می شویم….
اردشیر زارع قنواتی