سؤنِر یالچین/ بهروز مطلب زاده
ابتدا یک اسم …
نامش «فورت وانگلر».
نه فقط در آلمان ، بلکه در جهان یکی از کار آمد ترین رهبران ارکستربود. و بی هیچ شک و شبهه ای بهترین ادامه دهنده راه بتهوون. در دوران رایش سوم و زمان هیتلر ارکستر سمفونی دولتی برلین را بنیان گذاشت. کنسرت هایش، با حمایت و در پرتو صلیب شکسته نازی ها برگذار می شد. حامی اش گوبِلز، رئیس تبلیغات نازی ها بود.
در سال 1945وقتی ارتش ایالات متحده آمریکا وارد به برلین شد، کمیته ای برای شناسائی نازی ها تشکیل داد. یکی از موسیقی دان های آلمانی که توسط این کمیته مورد سئوال و جواب قرار گرفت، فورت وِانگلر بود.
او به همه پرسش های «اِستیو آمولد»، فرمانده معروف آمریکائی، با خونسردی کامل پاسخ داد و ادعاهای مبنی بر وابستگی خود به نازی ها را رد کرد.
فورت وانگلر، پس از پایان باز پرسی ها، در انتظار حضور در دادگاهی که مخصوص هنرمندان در برلین تشکیل شده بود ماند.
البته او تنها نبود. از میان رهبران ارکستر آلمان، «هربرت فون کارایان»، «کارل بؤهم»، و اسپرانو (تک خوان) «الیزابت شوارتسکوپف» نیز از هنرمندانی بودند که در انتظار محاکمه به سر می بردند. موسیقی دان های دیگری مانند «ریچارد اشتراووس» و« کارل اوورف» نیز به نازی بودن متهم بودند.
«کارایان» که در آینده باید به یکی از بهترین رهبران ارکسترهای جهان تبدیل شود، درآن ایام، روزهای بسیار دشواری را پشت سر گذاشت. او ازسال 1933 عضو حزب ناسیونال سوسیا لیست آلمان بود. مخالفین اش او را « سرهنگ اِس اِس فون کارایان» می نامیدند.
همانگونه که گوبلز از فورت وانگلر، پشتیبانی می کرد، گورینگ نیز حامی کارایان بود.
کارایان کنسرت هایش را با نام هورست وِسِل لید، که مورد علاقه ی بسیار نازی ها بود، شروع می کرد، و بدون هیچ محظور و مانعی، برای بالا بردن روحیه سربازان ارتش آلمان، در شهر اشغال شده پاریس کنسرت برگزار می کرد.
یکی دیگر از رهبران ارکستر، یعنی کارل بوهم، هم عضو حزب نازی بود، او هیچ ابائی نداشت که رو به دوربین به ایستد و سلام هیتلری بدهد.
الیزابت شوار تسکوپف نیز که صاحب بهترین صدا، و سوپرانوی (تک خوان) آلمان بود، با کارت عضویت شماره 7548960 عضو حزب نازی بود. او را « نازی سر سپرده» می نامیدند. او در عین اجرای کنسرت هائی برای نیروهای نازی مستقر در جبهه شرق، در فیلم تبلیغاتی گوبلز نیز اجرای نقش کرده بود. و درنهایت داستان همه آنها شبیه یکدیگر بود.
در واقع آنچه که در دوران جنگ سرد بین ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی جنگ روانی نامیده می شد، پیش ازآغاز جنگ دوم جهانی شروع شد.
ایالات متحده آمریکا، که به دلیل مقابله سرسختانه اتحاد جماهیر شوروی با نازی ها، از آن خشنود بود، در پایان جنگ آن را یک خطر جدی می دانست. به توضیحات بیش ازاین نیازی نیست، خودتان هم می دانید.
ایالات متحده آمریکا، یک جنگ تبلیغات فرهنگی پنهان در اروپای غربی را آغاز کرد. و از این کار فقط یک هدف داشت : «آموزش سبک زندگی آمریکائی» به آن روشفکران اروپای غربی که به مارکسیزم گرایش نشان می دادند!.
و این عملیاتی بود برای تسخیرعاطفه و مغز انسان ها.
و در دوران جنگ سرد، این سیاست های فرهنگی، باید به بهترین سلاح در دست سیا تبدیل می شد.
آیا می دانید در صف اول این جنگ فرهنگی چه کسانی حضورداشتند؟ کسانی مانند «آرتور کوستلر»، « آندره ژید»، « برتراند راسل»، « ایگناتسیو سیلونه»، «چپ های سابق، بی آرمان!».
در پناه سازمان سیا، « کمیته آزادی فرهنگی» تاسیس شد. این کمیته در 35 کشور شعبه داشت. با پشتیبانی و کمک واسطه ها، پول مانند سیل جاری شد.
نشریه ها منتشر می شوند، نمایشگاه های نقاشی دایر می گردد، کنسرت ها اجرا می شوند، سمینارها برگزار می گردند، چاپ و فروش کتاب ها برقرار بود، هنرمند ها با جایزه ها خفه خون می گیرند، و پشت سرهم به ایالات متحده آمریکا دعوت می شوند.
سر آغاز و مرکز شروع این کشمکش فرهنگی میان ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، در اولین سال های آغاز جنگ سرد، و پایان جنگ جهانی دوم، همین برلین بود.
هر دو نیروی اشغالگر بودند.
برلین را در میان خود تقسیم کرده بودند.
آن ها برای اینکه در این مسابقه تبلیغاتی از یک دیگر سبقت بگیرند، هر دو، خود را به سلاح های فرهنگی تجهیز کردند.
هنوز بوی تعفن اجساد کشته شده های جنگ، از میان ساختمان های درهم کوبیده شده استشمام می شد، که اتحاد جماهیر شوروی، در سال 1945 اوپرای دولتی برلین را راه انداخت، خانه فرهنگ ایجاد کرد. آمریکائی ها نیز عقب نماندند. «خانه آمریکا» فعالیت خود را آغاز کرد.
اتحاد جماهیر شوروی، از نظر تبلیغات فرهنگی، بسیار پیش تر بود.
آمریکا، بیش از همه، به دلیل تبلیغات چپ ها، کشوری بدون سابقه فرهنگی، کشور آدامس جوها، بیکاره ها، و کله گنده هائی شناخته می شد که فقط بلدند ماشین های بزرگ سوار شوند.
و آمریکا تلاش می کرد تا این تبلیغات منفی سیاه را به ضد آن تبدیل کند.
به هر صورت، این نبرد فرهنگی جنگ سرد که درآن روزها در برلین آغاز شد و باید در سراسر جهان گسترش می یافت، بی آنکه کسی ازاهالی موسیقی آلمان، انتظار آن را داشته باشند، موجب اجرای یک تصمیم شد.
تصمیمی که توانست سرنوشت نیکولاس نابوکوف، ازآهنگ سازان آلمان، پسر عموی نویسنده مشهور روس، ولادیمیر نابوکوف را هم دست خوش تغییر سازد.
میشائل جوسل سون که ازیک خانواده یهودی تبار روس بود، و در تاریخ 1936 به آغوش ایالات متحده آمریکا پناه برده بود، به هنگام زندگی در آلمان، با شعبه جنگ روانی اداره اطلاعات آلمان همکاری می کرد. اوپس از پایان جنگ، با حمایت سازمان سیا، به عنوان رئیس «کمیته آزادی فرهنگی» برگزیده شد. دستیار او نابوکوف نیز که به ایالات متحده کوچیده بود، یک یهودی از روس های سفید بود.
نابوکوف نیز که متخصص روانشناسی جنگ بود به عنوان آهنگساز به شعبه موزیک انتقال یافت. ماموریت او، پاکسازی نازی هائی بود که در حیات موزیک آلمان لانه کرده بودند.
خلاصه…
در دوره جنگ سرد، دیگر، دشمن اصلی نازی ها نبودند، بلکه کمونیست ها بودند. بنا بر این در چنین شرایطی می شد با نازی ها، علیه کمونیزم دست به یکی شد.
جوسل سون و نابوکوف، مسائل این دوران نوین را هم آهنگ می کردند. آن ها اصلا نمی گفتند که «این نازی ها برادران ما را زنده زنده در آتش سوزاندند» زیرا از نظر آن ها جهان تغییر کرده بود و لازم بود تا متناسب با شرایط جدید، استراتژی جدیدی تبیین شود.
علاوه بر این شوروی ها، بزرگترین آهنگساز خود، شوستاکوویچ را با هدف تبلیغات به همه جا می فرستادند. سازمان سیا برای ایجاد یک آلترناتیو می کوشید، که موفق هم شد…
ویلهلم فورت وانگلر، در تاریخ 25 ماه مه 1947 در «تیتان پالاست» برلین که در اختیار آمریکائی ها قرار داده شده بود، به عنوان رهبر ارکستر فیلارمونیک برلین به روی صحنه رفت.
افرادی همچون« سرهنگِ اِس اِس فون کارایان» و «الیزابت شوارتسکوپف – نازی سر سپرده» و بسیاری دیگر از موزیسین های آلمانی را با احترامات ویژه و اهدا نشان های گوناگون به خدمت گرفتند. و همه آن ها را هم در اندک زمانی به موسیقی دان های بزرگی تبدیل کردند.
سرهنگ کارایانِ اس اس، با دادن نشان تقدیر به کسانی چون شوارتسکوف نازی(دیواسی) و بقیه کارکنان بخش موزیک، همه آنها را به سر کارهای شان برگرداند وظایف مشخصی نیز به آنها سپرد. البته همه آنها نیز درزمانی بسیار اندک مفتخر به دریافت نشان بزرگ ترین موسیقی دانان شدند، دوره، دوره چهره جدید بود!.
الهه موسیقی نازی ها، ریچارد واگنر نامدار بود، از این رو اجرای مکرر و پشت سرهم آثار او آغاز شد.
ساختمان اوپرای دولتی برلین، درآن بخشی از برلین مانده بود که در کنترل اتحاد جماهیر شوروی بود. آمریکائی ها تصمیم گرفتند تا یک مرکز باشکوه برای اجرای کنسرت بسازند. و چنین بود که ساختمان ارکستر فیلارمونیک برلین متولد شد.
جنگ سرد فرهنگی فقط به ضرر هنر تمام نشد، اگر نازی ها، کتاب های نویسندگانی چون «توماس مان»، «تام پین»، «هلن کلر» و« جان رید» را به آتش می کشیدند، اکنون سازمان سیا آنها را درخفا به آتش می سپرد.
همزمان با دادن آزادی عمل به نازی درآلمان، در آمریکا نیزدوره مک کارتی و شکار کمونیست ها آغاز شد. و روزگار ده ها، آکادمیسین و هنرمندی مانند «آرتور میلر»، «آلبرت انشتین»، «چارلی چاپلین»، « لئونارد برنشتاین»، « دوروتی پارکِر» و «مارلون براندو» را سیاه کردند.
در تمام دوران جنگ سرد، سازمان سیا بی وقفه تلاش کرد تا اسامی وآثار بسیاری را که تحت کنترل خود داشت به دیگران تحمیل کند.
به نشر و پخش آثار نویسندگانی چون، «جرج ارول »،«هنری میلر» و« ت. س الیوت» یاری رساند و از ایجاد مرکز چاپ و پخش چخوف حمایت نمود.
به زایش و هجوم هنر نو میدان داد.
دوران جنگ سرد به پایان رسید. اما هنوز هم کمیته آزادی فرهنگی، کماکان فعال است.
اگر روزی در یکی از روزنامه های خارجی، خبرهائی درباره آمار«100 شخصیت متفکر جهان » و یا «100 شخصیت مبتکر جهان» و یا چه می دانم در باره« 100 شخصیتی که جهان را هدایت می کنند» خواندید و ندانستید چرا و ماجرا چیست، حتما بدانید که دست کمیته آزادی فرهنگی سازمان سیا درکار است!..
البته آن ها برای اینکه رد پائی برای اثبات فعالیت هایشان باقی نماند و شما فکر های بیهوده، نکنید چند نام دیگر را هم به آن لیست ها اضافه می کنند.
گمان می کنم، اکنون کمی با قبیله چپ های لیبرال ما آشنا شدید.
____________________
* – این متن، ترجمه بخش کوچکی است ازکتاب « این دین دارها، شبیه آن مسلمان ها نیستند» از«سؤنَریالچین» نویسنده پرکار و شناخته شده کشور ترکیه.