يدرخان عمواوغلي به مانند ستارخان و نقشي كه در راه اندازي انقلاب و رهبري و هدايت آن داشته ، وي را مبدل به يكي از درخشانترين و ماندگارترين چهرة تاريخي ايران براي تمامي اعصار نموده اند . خدمات اين بزرگ مرد انقلاب مشروطيت آذربايجان كه حد و مرزي و زمان و مكان براي آن نمي توان قائل شد به موجب اعترافات مؤرخين او را در رأس هرم انقلاب مشروطه و مبارزه با ديكتاتوري در زمان اوج اختناق و خفقان و فشارها ، قرار داده و از او يك چهرة انقلابي پرشور و محبوب ساخته است .
حيدرخان اصلاً از اهل اروميه و بزرگ شدة آذربايجان شمالي و قفقاز بود در اين مورد مؤرخين مي نويسند : « حيدر» فرزند مشهدي علي اكبر به 1298 هجري قمري ( برابر با 1880 ميلادي ) در اروميه زاده شد و هنگام كوچ خانواده اش به الكساندرپل يازده سال داشت . حيدرخان تحصيلات ابتدائي را در الكساندرپل ، و سپس تحصيلات عالي را در مدرسة عالي ايروان گذرانيد . پس از چندي در مدرسة صنعتي تفليس مهندسي برق آموخت .
در زمانيكه حيدرخان در باكو بود ، فعاليت و زمينة فكري و نهضت اجتماعي مسلمانان قفقاز بسيار جالب توجه است . فريدون آدميت در كتاب انديشه هاي ميرزافتحعلي آخوندزاده مي نويسد : ميرزافتحعلي آخوندوف از اهل شكي يكي از اولين پيشروان مدنيت جديد در ميان مسلمانان قفقاز بود . علاوه بر تئاترهاي تركي بسيار شيرين او ، وي به فارسي بسيار چيز نوشت . مانند انتقاد بر ذيل روفته الصفاء و اشعار فارسي وي در باب لزوم تغيير خط . ميرزاكاظم دربندي نيز از فضلاي معروف بود كه كشف الكلمات او به قرآن معروف است . از قديميترين روزنامه هاي تركي كه در قفقاز نشر شد روزنامة « اكينچي» بود و مشهورتر از آن روزنامة « ترجمان» بود به مديريت اسماعيل گاسپرينسكي كه سال ها دوام كرد و مشهور شد . بعد روزنامة مشهور بزرگ يومية « مشرق روس» در تفليس در حدود سال 1318 هـ .ق و يا قبل از آن و سال ها بعد كه محمدآقاشاه تختنسكي از ملاكين و اشخاص شاه تختي نشر كرد و خيلي رونق گرفت و اولين روزنامة يومية بزرگ مسلمين روسيه بود . اين روزنامه در زمان جنگ روس و ژاپن تنتشار زياد داشت محرّرين آن ميرزاجليل محمد قلي زادة نخجواني ( بعدها صاحب روزنامة فكاهي « ملا نصرالدين» در تفليس ) و رشيدبيگ اسماعيلوف ( كه بعدها در تهران در بانك روس مصدر فعاليت سياسي بر روسها شد ) و فائق افندي نعمان زاده و غيره هم بودند . خود محمدآقا از بهترين تربيت شدگان عصر جديد و مردي بسيار عالم بود كه در فرانسه و آلمان تربيت شده بود و از داناترين مردان سياسي مشرق زمين بود . بعدها ميرزاجليل و فائق افندي روزنامة « ملا نصرالدين» را تأسيس كردند كه يكي از بهترين نشريات عالم اسلامي و بسيار مؤثر بود و در تبريز نيز بسيار مرغوب و بااثر بود .
در اوائل قرن نوزدهم ميلادي ، نهضتي فكري و مدني در بين مسلمين قفقاز پيدا شد ، و جنگ روس و ژاپن ، و بعد انقلاب اول روسيه و ايجاد دوما ، و منازعات ارامنه و مسلمانان آن نهضت را تشديد كردند . در باكو كه در واقع مركز مسلمين آن مملكت بود و بواسطة محصول نفت بسيار با ثروت و معمور گرديده بود ميليونرهاي مسلمان پيدا شده بودند كه مشهورترين و با احساس ترين و ملت دوست ترين آنها حاج زين العابدين تقيوف مشهور بود كه حيث كمكش به مسلمين و تأسيس مدارس و غيره به همه جا رسيده بود و حاج آقا حاجيوف و موسي نقيوف و مرتضي مختاروف نيز معروف بودند .
در تحت مساعدت تقيوف ، روزنامة تركي روزانة « حيات» داير شد به مديريت هاشموف و بعد احمدآقايوف معروف ناسيوناليست افراطي قراباغي روزنامة « ارشاد» يوميه را تأسيس كرد كه خيلي مقالات آتشين داشت و بسيار مرغوب گرديد ، و بعدها يك « ارشاد» فارسي هم به مباشرت مرحوم سيد محمد صادق اديب الممالك فراهاني كه به باكو رفته بود ، در جز و همان « ارشاد» تركي ولي جداگانه نشر شد . يك مجلة ادبي تركي هم به اسم « فيوضات» به مديريت و نگارش علي بيگ حسين زاده انتشار يافت كه بسيار متمايل به عثماني بود . در همان اوقات ميرزامحمدخان اويسي كه آن وقت نايب قنسولگري ايران در باكو بود مجله اي فارسي به اسم « حقايق» در باكو نشر كرد كه ايرانيگري را در مقابل تركها ترويج مي كرد و مورد حملات سخت فيوضات واقع گرديد .
در همين زمانها بود كه حيدرخان عازم ايران شد و در شعبان 1320 هجري قمري وارد مشهد شد و به داير كردن كارخانة برق براي روشن كردن آستانه و بالا خيابان مشهد پرداخت . حيدرخان از شعبان 1320 تا رجب 1321 هـ .ق در مشهد اقامت كرد . خود وي دربارة دوران اقامتش در مشهد چنين تقرير كرده است : پس از داير كردن كارخانة مزبور در مشهد كه حكومت شاهزاده نيرالدوله در آنجا بود و بعضي وحشيگريهاي خلاف انساني مشاهده مي نمودم ، از آنجائي كه از سن دوازده سالگي در روسيه داخل در امور سياسي بوده و هيچ زمان تحمل بعضي مضرات اقتصادي را نمي توانستم بياورم ، چطور مي شد كه در ايران متحمل پاره اي وحشيگريها شده و ساكت باشم .
حيدرخان در تمام مدت يازده ماه اقامتش در مشهد كوشيد تا شعبة فرقة اجتماعيون عاميون را در مشهد برپا كند ، لكن به واسطة عدم رشد سياسي مردم ونبودن زمينة فكري ، موفق نشد . خود وي در اين باره مي نويسد : در تمام مدت يازده ماه كه من در خراسان اقامت داشتم هر چه سعي و تلاش كردم كه بلكه بتوانم يك فرقة سياسي تشكيل بدهم ، ممكن نشد . چون كله هاي مردم به قدري نارس بود كه سعي من در اين ايام بي نتيجه ماند و مطلقاً معني كلمات مرا درك نمي كردند . در اين مدت فقط يك نفر مشهدي ابراهيم نام ميلاني را با خود هم عقيده يافتم كه مي توانستم با او صحبت فرقه اي به ميان آرم .
حيدرخان در شعبان 1321 هـ .ق از مشهد به تهران رفت . پس از چند ماه ، در ادارة راه آهن تهران شاه عبدالعظيم استخدام شد . پس از چندي از ادارة راه آهن تهران استعفا كرده و در تجارتخانة روسي حمل و نقل ايران مشغول كار شد . حيدرخان ، هنگام اشتغال در تجارتخانة حمل و نقل ايران ، و پس از شكست انقلاب 1905 ميلادي حزب سوسيال دمكرت روسيه است ، كه سفري به اروپا مي كند و در آنجا علاوه بر تكميل رشتة تحصيلي خود ، ساختن و نحوة به كا بردن ده نوع بمب را مي آموزد . پس از صدور فرمان مشروطه و آشنائي مردم با افكار نو ، كه نتيجة انتشار كتب و مسائل و روزنامه هاي مختلف و وعظ و خطابه هاي وعاظ و ناطقين با حميّت بود ، حيدرخان زمينة تأسيس يك حزب سياسي را مناسب ديد . لذا با چند نفر كه آنها را مي شناخت و به سوابق فكري آنان واقف بود ، طرح تأسيس فرقة اجتماعيون عاميون تهران را ريخت . علي آذري دربارة اعضاي فرقة اجتماعيون عاميون تهران مي نويسد : تا آنجا كه تحقيق كرده ام ، مؤسسين حزب اجتماعيون عاميون تهران كه بستگي به حزب اجتماعيون عاميون تبريز و باكو و تفليس داشتند در حدود چهل نفر مي شدند .
بي شك ، درباريان مفتخوار و سردمداراني كه همواره بي هيچگونه رادع و مانعي به مكيدن خون رعيت و ارضاء تمايلات پست خود مشغول بودند ، حكامي كه تفريحشان مثله كردن بيگناهي بود ، نامردان سفله يي كه افزايش ثروتشان را در احتكار قوت مردم يافته بودند ، عمامه به سراني كه رعيت را برده و غلام خود ميخواستند با ترتيبات جديد كه « مشروطه» ناميده ميشد ، سر سازش نداشتند . به هر وسيله مي كوشيدند كه اين نهال نوخاسته را از ريشه درآورند و براي اين مقصود به سازمان دادن و متشكل كردن نيروهاي خود پرداختند . عزيز بيجهتهاي ديروز در سازماني به نام « انجمن خدمت» گردهم آمدند و به اخلال در نظم جديد مشغول شدند . لازم بود كه سر سپردگان مشروطه ضرب شستي به اينان بنمايند . فرقة اجتماعيون عاميون تهران جهت تأديب « انجمن خدمت» و هشدار دادن به آنان كه هنوز خواب حكومتي را كه در آن پيش كشي كردن دختران بخت برگشتة ولايات ايران به سلطان و هر حاكم زنباره يي معمول بود ميديدند ، تصميم به اقدام گرفت . مبتكر و مجري طرح مبارزه با اين عناصر و افكار و رفتار پليدشان ، حيدرخان عمواوغلي بود .
در آن زمان ايران وضع بسيار آشفته اي داشت . عده اي ياغيان نيز از فرصت استفاده كرده به جان مردم بي دفاع مناطق آذربايجان مي افتادند ، در اين مورد رحيم رضازاده ملك در كتاب چكيدة انقلاب حيدرخان عمواوغلي مي نويسد : پس از شكست مجد السلطنه ، كردان تاراجگر مرزنشين جلوگيري در پيش خود نديده و در روستاها به تاخت و تاز پرداختند . در ديه هاي ارومي ، آسوري . سني و شيعي همگي هستند . كردان تنها به سنيان پاس گذارده به ديگران كشتار و تاراج دريغ نمي گفتند . اين بود بيچاره روستائيان خانه و كشتزارهاي خود را گذارده ، در آن هنگام بهره برداري ، نالان و گريان رو به شهر مي آوردند و در كوچه ها به سرگرداني مي پرداختند .
اين در حالي بود كه بزرگمردان و دليران آذربايجان مانند حيدرخان عمواوغلي و ستارخان در راه كسب آزادي براي تمامي ملت ايران سر از پا نمي شناختند و زمان و مكاني براي آنها مطرح نبود . از شيخ محسن نجم آبادي چنين نقل مي كنند كه مي گفت : در يكي از انجمنها ، ميرزا جهانگيرخان ( صوراسرافيل ) كه مرجع آزاديخواهان بود ، به من گفت : جواني قفقازي هم تازگي به تهران آمده به اسم حيدرخان معروف است ، با او آشنا شويد . من نيز پذيرفتم و حيدرخان را ديدم ، جوانيست لاغراندام و صاحب تصميم و اراده و بسيار چابك و فعال .
اين جوان قفقازي اعجوبه اي بود . از هيچ چيز نمي ترسيد و رشادت و شجاعتش قابل تحسين بود . من كسي را به شجاعت و پردلي او نديده ام . اما با اين همه متهور نبود و ديوانه وار كار نمي كرد و در هر عمل تمام جوانب آن را ملاحظه مي كرد و بعد دليرانه اقدام مي نمود . شايد هم اين حسابداني و سنجش جزئيات عمل نتيجة حرف و شغل مهندسي او بود . كمي از آشنائي ما گذشته بود كه من فهميدم با يك مرد انقلابي سرسخت و جانباز و فداكاري روبرو شده ام و نظريات خود را در خصوص قتل و از بين برداشتن سران استبداد به من گفت . از جمله يك روز مرا فرستاد به قيطريه و مأموريت داد كه محل اتابك را آنجا وارسي كرده و ببينم از چه راهي مي توان وارد باغ شده ، كار او را تمام كنند .
قتل اتابك ، همة مستبدين و بدخواهان توده را هشدار داد و فهمانيد كه حزب و فرقه اي قوي و با پرنسيپ كه اعضاي آن از فداي جان نيز دريغ ندلرند ، پاسداري « مشروطه» را تعهد كرده است .
فرقة اجتماعيون عاميون ايران ، همچنانكه « براي ريشه كن كردن استبداد و برطرف نمودن خونخواران قيام» كرد . دستور اعدام محمدعليشاه از طرف فرقه صادر شد و فدائيان اقدام كردند : « در جلسه 12 ذيحجة 1335 » كميته انقلاب ملي حوزة فرقة اجتماعيون عاميون تصميم گرفت كه براي نجات ملت وسعادت امت و حفظ آزادي و مشروطيت ، محمدعليشاه را از ميان بردارد و كشور را از لوث وجود ناپاك او پاك گرداند . براي انجام اين منظور ، حيدرخان عمواوغلي كه رئيس كميتة اجرائيه بود مأمور گرديد كه اين امر مهم را كه حيات يك ملتي را دربردارد ، به عهده گيرد . سيد احمد كسروي دربارة اين كوشش حيدرخان عمواوغلي مي نويسد : آنچه در سالهاي ديرتر دانسته شده است آنست كه نقشة اين كار را حيدرخان عمواوغلي كشيده و بمب را نيز او ساخته بوده و بمب اندازان چهار تن ( مشهدي محمد معروف به مشهدي محمد عمواوغلي ، عضو هيأت رئيسة فرقة اجتماعيون عاميون ايران در باكو ، مشهدي عبداله ، اكبر و زينال ) بوده اند و همانا اينان را به تهران كميتة فرقة اجتماعيون عاميون باكو فرستاده بود . اين نمونة ديگري از اين كارهاي « حيدرخان عمواوغلي» است و ميرساند كه او يك شورشخواه ( انقلابي ) راست و شاياني بوده و به كارهاي بزرگ مي كوشيده . پس از كشتن اتابك اين دومين شاهكار او بود كه اگر پيش مي رفت هر آنيه نتيجه هاي بزرگي را درپي داشت . اين بمب اگر ميرزا را از ميان مي برد ، جنبش مشروطه خواهي ايران رنگ ديگري به خود مي گرفت . رحيم رضازاده مي نويسد : پس از آن كه محمد عليشاه ، مجلس شوراي ملي را در 23 جمادي الاول 1326 به توپ بست ، فرقة اجتماعيون عاميون تبريز ، بنا به اقتضاي زمان و با كوششي كه حيدرخان عمواوغلي جهت تهيه اسلحه و افراد جنگي به كار برده بود ، تجديد سازمان يافت و به رهبري حيدرخان عمواوغلي و علي مسيو و ساير پاكباختگان راه آزادي ، پيروزي انقلاب مشروطه را تعهد كرد .
ستارخان و باقرخان نيز در اين زمانها به تهران رفت و آمد مي كردند . مهدي ملكزاده در تاريخ مشروطيت ايران مي نويسد : ستارخان و باقرخان كه در اين هنگام به تهران آمده بودند ، ستارخان كه در آن زمان مورد پرستش ملت ايران بود و مقام پهلوان آزادي را در جهان به دست آورده بود به طوري با تجليل و تكريم هر چه تمامتر وارد تهران شد و به اتفاق باقرخان و مجاهديني كه همراهش بودند در بزرگترين قصرهاي تهران پارك اتابك سكني گزيدند و چون پادشاهي از طرف دولت و قاطبة مردم از او پذيرائي ميشد و هر روز صدها نفر از كلية طبقات مردم تهران به ملاقاتش ميرفتند و از خدمات و زحماتي كه در راه آزادي كشيده بود ، تشكر ميكردند و يا بهتر بگويم مدح و تنا ميگفتند .
رحيم رضازاده در كتاب چكيدة انقلاب حيدرخان عمواوغلي و عبدالحسين نوائي در كتاب « ستارخان سردار ملي قهرمان انقلاب آذربايجان» مي نويسد : حيدرخان عمواوغلي ، در تبريز ، علاوه بر زعامت و رهبري فرقة اجتماعيون عاميون خود نيز به كار پرداخت و شخصاً در جنگهاي تبريز شركت جست . « ستارخان به حيدرخان عمواوغلي معتقد و بلكه تحت تأثير جاذبة قوي وي قرار گرفته بود . فعاليت خستگي ناپذير و ايمان راسخ حيدرخان به مشروطه ، طوري ستارخان را مجذوب كرده بود كه هميشه دستي به شانة حيدرخان مي زده و مي گفته : هر چه حيدرخان بگويد همان است » . همواره راهنمائيها و چاره انديشيهاي حيدرخان ، اين چكيدة راستين انقلاب ، ستارخان پهلوان دريادل آذربايجان را سخت به كار مي آمد .
پس از به توپ بسته شدن مجلس شوراي ملي در 23 جمادي الاول 1326 مستبدين در همه جاي ايران نيرويي تازه يافتند و بيرحمانه به مشروطه خواهان تاخت آوردند . تنها آذربايجان بود كه هنوز شعله هاي انقلاب از سراسر آن زبانه مي كشيد . گرچه پيدا بود كه آذربايجانيان ، جان بر كف براي تحصيل آزادي آماده اند ، لكن استبداديان نيز خود را براي مقابله آماده كرده بودند . نيرو ، پول ، سلاح و كمكهاي بي دريغ و وسيع محمد عليشاه سركردگان مستبد را به سركوبي مشروطه خواهان تشويق مي كرد . آذربايجانيان روزهاي سختي را گذرانيدند .
آذربايجانيان به رهبري فرقة اجتماعيون عاميون جنگ بي امان خود را ر عليه استبداد ادامه ميدادند و همة مردم رنجديده و زجركشيدة ايران اين پايداري و استقامت آذربايجانيان را به ديدة تحسين مي نگريستند و ارج مي نهادند . آزاديخواهان اصفهان در سپاسگذاري از مردم آذربايجان نيز شعر مي سرودند :
ملت تبريز ، خدا يارتان دست خدائي كمك كارتان
پر شده اين ملك ز گفتارتان از هنر باقر و ستارتان
ملت تبريز ، خدا يارتان
نام شما در همه ي بر و بحر گشته به مردي و هنر مشتهد
درج نمودند به الواح زر در همه جا نقشه و آثارتان
ملت تبريز ، خدا يارتان
مستبدين به اكثر شهرهاي آذربايجان نفوذ كرده و سعي در سركوبي قيام داشتند : هنگامي كه مرند گشاده گرديد ، حيدرخان عمواوغلي براي سروسامان دادن به اوضاع مرند بران شهر رفت و همچون رهبري خردمند به كار پرداخت . پيروزي و موفقيت حيدرخان حتمي بود . يكي ديگر از شهرهاي آذربايجان كه مستبدين گلويش را سخت مي فشردند ، خوي بود . فرقة اجتماعيون عاميون تصميم به استخلاص خوي از شر مستبدين گرفت و اقدام نمود . حيدرخان عمواوغلي كه ارادتش به آزادي و كاردانيش در ادارة امور و سازمان دادن ، تحسين همگان را برانگيخته بود در كار ادارة مرند موفق شد و حال كه خوي گشاده گرديد ، براي سروسامان دادن به اوضاع خوي بدان جا رفت . باز پيروزي و موفقيت حيدرخان حتمي بود . تودة حقشناس خوي كه همواره از ظلم و جور حكام مستبد جان بر لب داشتند ، حيدرخان عمواوغلي را فرشته يي فرستاده از جانب خدا يافتند و در حقش تنها پاداشي را كه يك توده مي تواند براي رهبرش تدارك كند فراهم آوردند . در تجليلش شعر سرودند و تصنيف ساختند .
عمواوغلي گلدي خويا
خويدا قرار قويا
يتملرين قارني دويا
ياشاسين گوزل عمواوغلي
عمواوغلي مينيب فايتونا
تومار وريب اوز آتنا
چوره ك ينيب يوز آلتينا
ياشاسين گوزل عمواوغلي
راستا بازارلار راستاسي
گلير مجاهد دسته سي
عمواوغلي دور سركرده سي
ياشاسين گوزل عمواوغلي
حيدرخان علاوه بر برقراري نظو و آرامش در خوي به پيشرفت امور اجتماعي خوي نيز همت گماشت و در اين شهر نيز اداره هاي قانوني همچون : عدليه ، ماليه و نظميه باز شد . همچنانكه در يادداشت ميرزا آقاخان مرندي ( مدير مكافات ) ملاحظه ميشود ، وجود حيدرخان عمواوغلي در خوي پيروزي مجاهدان را تضمين ميكرد . لكن حيدرخان به اين گونه پيكار بس نكرده ، از آن گونه چاره انديشيها كه دربارة شجاع نظام انديشيده بود ، اين جا هم ميانديشيد . انفجار زين اسبي كه به سوي كردان رفته بود و خبرش را روزنامة انجمن درج كرده است از ابتكار حيدرخان عمواوغلي بود .
رحيم رضازاده ملك مي نويسد : هر ايراني شرافتمند و آزاده اي ، حيدرخان عمواوغلي رهبر شجاع و راستين انقلاب مشروطه ايران را ستوده است و مي ستايد .
ميرزا ابوالقاسم عارف قزويني دربارة حيدرخان گفته است : حيدرخان عمواوغلي شخصي بزرگ و چكيدة انقلاب بود . ميرزا ابراهيم خان منشي زاده ، از حيدرخان عمواوغلي به « شخص محترمي كه از اقدامات غيرتمندانه و وطنخواهانة ايشان ايران زنده شده است» و « وجود مقدس» ياد ميكند . محمد قزويني نوشته است : من در هر دو شهر ( پاريس و برلين ) مكرر حيدرخان عمواوغلي را ديده بودم . مردي بود بسيار شجاع ، فوق العاده با تهور و پردل و بيترس و بيباك و جانش را به تعبير معروف هميشه در كف دست داشت و از مواجهة با خطر و خوض مهالك ، بلكه از مرگ روياروي به هيچ وجه روي نميتافت و مخاطرات عظيمه را گوئي از جان و دل طلب ميكرد ، و نيز مي نويسد : خدا حيدرخان عمواوغلي را رحمت كند . يكي از شجاعترين و متهورترين و جسورترين و بيترس ترين مردم از مرگ بود و خدمات نمايان او به مشروطة ايران مشهود همة بلاد آن مملكت است .
محمدعلي جمالزلده ، دربارة صفات و سجاياي اخلاقي حيدرخان عمواوغلي مينويسد : خدا او را بيامرزد . فارسي و تركي و روسي و فرانسه و بعدها قدري آلماني حرف ميزد … مرد بود و خيلي چيزها سرش ميشد كه مردم روزگار سرشان نميشد و نميشود . خدا او را بيامرزد . در ميان ايرانيان بي تجربه و تازه انقلابي شده و بچه ننه يي بار آمدة آن زمان رستم دستاني جلوه ميكرد والحق هم سري نترس داشت و با آن كه در قيافه اش كوتاه قد يا متوسط القامه و نسبتاً لاغري بود و بعدها چاقتر شده بود . چيزي با ابهت باشد ديده نميشد . جوانان وطنپرست و فدائي را بلد بود مجذوب و مطيع خود سازد و ميدانست چگونه بايد با آنها رفتار كه مطيع و منقارش باشند و چون به پول اهميتي نميداد و به ديگران ميرسانيد اين نيز خود بيشتر جوانان را به او علاقه مند ميساخت . فارسي را خوب حرف ميزد و در خاطر ندارم كه لهجة تركي يا روسي داشت و چنان كه گذشت شوخ طبع و خندان بود .
اين قيامها و تلاشهاي جانانه و خالصانه به تمام نقاط ايران سرايت كرد و موجب شعله ور شدن قيامهائي در اكثر نقاط ايران گرديد . در گيلان نيز قيام جنگل به رهبري ميرزا كوچك خان متجلي شد كه عاقبت بد فرجامي داشت . و ميرزا كوچك خان خود پرورش يافتة قفقاز و باكو بود . ميرزا كوچك ، هنگام بمباران مجلس شوراي ملي از طرف محمد عليشاه ، در قفقاز بود و اقامتش در تفليس و باكو تا حدي بود كه وي را به مقتضيات دنياي نوين آشنا ساخت . با اين حال در كادر رهبري جنگل افراد ورزيدة مبرزي كه به سياست جهاني وارد باشند ، كمتر ديده ميشد . حتي خود ميرزا كو.چك يك مرد ديني بيش نبود كه همة مظاهر انقلاب را از دريچة ديانت مي نگريست . حيدرخان عمواوغلي همچنان در آذربايجان ميبود و در جنگها و سازمان دادنها نقش تعيين كننده داشت . تا اين كه از اوضاع گيلان و اصفهان و ترتيباتي كه مشروطه خواهان آن خطه ها در كار مشروطه داده بودند و از نيروي آنها ، اطلاع يافت . حيدرخان با آن انديشة توانا و ديد صحيح سياسي كه داشت مي دانست كه از كوششهاي پراكنده در سرزمين پهناور ايران نتيجة مطلوب حاصل نخواهد شد .از اين روي حيدرخان مصمم به يك كاسه كردن نيروهاي مشروطه خواهان براثي فتح تهران شد .
وجو حيدرخان عمواوغلي در كميتة جديد انقلاب چون نيش خاري چشم كوتاه بين سران دست دوم انقلاب را آزار ميداد . با توانائي كه در حيدرخان سراغ داريم كه ميتوانست با چند كلمه هر كس را فدائي خود كند ، حيدرخاني كه توانسته بود براي نهضت جنگل پول فراهم آورد ، حيدرخاني كه با يك كشتي اسلحه به جنگل آمده بود ، حيدرخاني كه سوابق درخشان در انقلاب مشروطة ايران داشت ، بدان سان كه يكي از چند نفر معدود موجد انقلابش ميدانستد ، حيدرخاني كه تمام اروپا را وجب به وجب گشته بود و در تمام دنيا با سران آزاديخواه ارتباط داشت ، حيدرخاني كه نقش سازنده اش در انقلاب 1917 روسيه فراموش شدني نبود ، حيدرخان عمواوغلييي كه كه احرار ايراني چون جان گرامي دوستش داشتند ، و آخرالامر حيدرخان زباندان و مهندس ، سروري و حكومتش بر تمام سران جنگل مشهود و ناگزير بود . سروري و برتري حيدرخان عمواوغلي ، بيش از همه براي ميرزا كوچك گران ميآمد . زيرا طول مدت انقلاب ميرزا كوچك نشان داده بود كه وي قادر به يكسره كردن كار و به پيروزي رساندن رساندن نهائي انقلاب نيست . هرج و مرجها و كشت و كشتارهاي متعدد و تلف شدن مال و جان مردم در اين مجادله ها ، عامه را از ميرزا نااميد كرده بود و حال كه حيدرخان عمواوغلي به جنگل آمده بود ، با آگاهي كه به خصوصيات وي داشتند ، همه چشم اميد به وي دوخته بودند . ميرزا كوچك اين را ميديد و از اين بابت سخت دل آزرده بود ، در گيرودارها بود كه حيدرخان را به شهادت ميرسانند . كريم طاهرزاده مي نويسد : حيف ناجوانمردانه از فرصت استفاده كرده ، سينة آزادمردي را هدف تير قرار داده به حيات مرد خدمتگزار تاريخي خاتمه ميدهند .
1- چكيدة انقلاب حيدرخان عمواوغلي ، رحيم رضازاده ملك