۱. بحران اقتصادی
به دنبال رکود بزرگ اقتصادی سا لهای 2008 – 2009، که امواجش در تمام دنیا احساس شد، اقتصاد آمریکا و کشورهای سرمایه داری غرب، با کمک های عظیم دولتی از طریق تزریق بسته های محرک اقتصادی، تا حدی بهبود حاصل کرد. اما این تسکین های«موقت»، هیچ یک از مشکلات اساسی سرمایه داری آمریکا را حل نکرد. فرار سرمایه از تولید و تمرکز بیشتر آن در بخش های مالی، بیکاری مزمن و افزایش بدهی های فردی، چه به واسطۀ وام های تحصیلی و چه در قالب بدهی کارتهای اعتباری و غیره… ادامه یافت.
به شهادت بسیاری از اقتصاددانان، در نتیجۀ ادامۀ این «کسب و کار به روال همیشگی» ۱ حباب اقتصادی جدیدی شکل گرفت که دیر یا زود جامعه می بایست شاهد ترکیدنش باشد.
جنبش اعتراضی مردم، بیماری کرونا و انتخابات پیشِ رو در آمریکا
شیوع ویروس کرونا همانند سوزنی بود برای ترکیدن این حباب. دولت ترامپ در ابتدا با سهل انگاری، خطر شیوع ویروس را اندک و بی اهمیت جلوه داد، و تنها به برقراری محدودیت دیرهنگامی برای گروه هایی از خارجیان به کشور بسنده کرد. در همان حال که ویروس در اروپا و باقی جهان قربانی می گرفت، دولت ایالات متحده با خونسردی ادعای کنترل کامل بر شیوع بیماری را داشت. تا آنکه شمار قربانیان در پاره ای از شهرهای بزرگ آمریکا به خصوص نیویورک افزایش ناگهانی پیدا کرد و ناتوانی و عدم آمادگی دولت ترامپ در رویارویی با این بیماری روز به روز آشکارتر شد. فرمانداران ایالت های مختلف، مستقل از دولت فدرال، دستور اجرای مقررات فاصله گذاری اجتماعی را صادر کردند. مراکز کسب و کار ناچار تعطیل شدند، وبخش عظیمی از اقتصاد به طور کامل از حرکت ایستاد، و در نتیجه تعداد بی شماری از مردم از کار بیکار شدند.
افزایش شدید تعداد قربانیان بیماری، ناامنی اقتصادی، ضد و نقیض گویی مقامات دولتی، خشم و نارضایی شدیدی را در اکثریت مردم به وجود آورده است. تولید وعرضۀ محصولات صنعتی، کشاورزی و خدمات کاهش جدی پیدا کرده اند، بخش ساختمان و مستغلات درگیر بحرانی چند سویه گردیده اند. 9/ 23 میلیون آمریکایی دچار نا امنی غذایی هستند که از این جماعت 42/5 میلیون در هفته چیزی برای خوردن ندارند. با سپری شدن زمان معافیت پرداخت اجاره، 38 میلیون آمریکایی مستاجر به دلیل عدم توانایی پرداخت اجاره در خطر از دست دادن محل زندگی خود هستند. مطابق آخرین آمار دولتی، تولید ناخالص ملی آمریکا در سه ماهۀ دوم امسال معادل (33 صد در مقیاس سالانه( کاهش داشته است، افت عظیمی که در تاریخ این کشور بی سابقه است. این ها تنها مثال ها و جنبه هایی از بحران اقتصادی دامنگیر آمریکا است که این بار نه دچار سرماخوردگی، که مبتلا به سینه پهلو شده است!
2. بحران اجتماعی
در بحبوحۀ این تلاطم اقتصای، تصاویر دردناک مرگ جورج فلوید، سیاه پوستی بی دفاع، در زیر پای پلیسی سفیدپوست در شهر مینیاپولیس، در سرتاسر جهان انتشار یافت. این فیلم همانند جرقه ای در انبار پنبه، آتشی بزرگ بر پا کرد. هزاران هزار نفر از مردم در صدها شهر آمریکا)و در سرتاسر جهان( علیه این رفتار وحشیانۀ پلیس آمریکا با شعار «جان سیاهان اهمیت دارد» به خیابانها آمدند، و در زمان بسیار کوتاهی این تظاهرات شکل جنبشی تمام عیار علیه نژادپرستی حاکم بر جامعه و دولت آمریکا به خود گرفت.
خشونت بی حد و حصر پلیس آمریکا به خصوص در برابر اقلیت های رنگین پوست و بیش از همه سیاهان، موضوع تازه ای نیست. آمارهای سالهای اخیر نشان می دهند که به طور میانگین، هر روز یک نفر سیاهپوست بی سلاح توسط مأموران پلیس در آمریکا به قتل می رسد. از آن گذشته، بسیاری از این قتلها حتی گزارش نمی شوند. به تازگی با رواج گوشی های هوشمند و شبکه های اجتماعی موارد بیشتری از این رفتارهای ددمنشانه به آگاهی همگان می رسد .با این همه در اکثر قریب به اتفاق این موارد، با وجود شواهد کامل در رفتار غیرقانونی افراد پلیس، به دلیل مصونیت قانونی و همکاری نزدیک دستگاه قضایی با نیروی پلیس، مأمور خطاکار مشمول مجازات نمی شود.
ترامپ نگران از شکست در انتخابات با جمع آوری آرا از طریق پست به خاطر کرونا، به بهانه ی بدهی های سازمان سراسری پست آمریکا، دستور جمع آوری صندوق های پستی را داده است!
اشاعۀ نژادپرستی و بیگانه هراسی در میان طبقات محروم و زحمتکش جامعه تفرقه می اندازد، و لذا ابزاری در دست طبقات حاکم برای اعمال سلطه است. وضع اقتصادی طبقۀ کارگر سفیدپوست آمریکا، که بخش اعظمی از طرفداران دونالد ترامپ را تشکیل می دهند، در چند سال اخیر وخیم تر شده است. دولت ترامپ به جز پاره ای از حرکات نمایشی، کاری در جهت بهبود وضع این طبقۀ انجام نداده است. به همین جهت بیش از پیش کوشش می کند با دامن زدن به تمایلات نژاد پرستانه و ضدیت با مهاجران و مسلمانان، حمایت این بخش از جامعه را برای خود حفظ نماید.
3. جنبش مردم
گروههای مختلف مردم، به ویژه جوانان )چه رنگین پوست و چه سفیدپوست( خشمگین از رفتار غیرانسانی پلیس؛ به جان آمده از بیکاری و فقرو بی اعتنایی و ناتوانی دولت ترامپ در جلوگیری از شیوع بیماری مرگبار ویروس کرونا، به خیابانها آمدند. شعارهای تظاهرکنندگان که در ابتدا دربارۀ رفتار خشن پلیس بود، به سرعت مبدل به خواسته های ریشه ای تری گردید. تظاهرکنندگان خواستار انحلال ادارات پلیس شهرها، حذف و یا تعدیل بودجۀ پلیس و اختصاص مبالغ بازیافته برای مبارزه با فقر و بی خانمانی شدند. سپس شعارهای تندتری مانند «تا عدالت نباشد، آرامش نخواهد بود» و«تا شغل نداشته باشیم، اجاره نم یپردازیم» ظاهر شدند.
خانم آمنه احمد، استاد حقوق دانشگاه ایالتی اوهایو، طی مقاله ای که در روزنامۀ نیویورک تایمز ۲ به چاپ رسید، تحلیل عمیقی از ابعاد این جنبش و خواست های آن ارائه کرد. به اعتقاد او این جنبشی خلق الساعه نیست، و ثمرۀ سا لها کار تشکیلاتی گروه های مختلف مبارز اجتماعی است. این جنبش از تمام تجربیات جنبش ها واعتراضات دو دهۀ گذشته، درس گرفته است.
جنبش وال استریت )در سا لهای 2009 – 2010 (بیشتر بر تفاوت روزافزون ثروت میان گروهی اندک شمار از جامعه با اکثریت عظیم مردم تأکید داشت. جنبش در شهرهای فرگوسن، بالتیمور، سن تلوئیس و … بر بی رحمی های پلیس و تبعیض نژادی متمرکز بود. جنبش استندینگ راک Standing Rock)،( در سا لهای2016 – 2017 ، اعتراض مردم بومی سر خپوست ایالت داکوتای شمالی به احداث خط لولۀ نفت بود، که با حمایت گروههای متعددی از طرفداران محیط زیست همراه شد. تأکید این جنبش بیشتر بر حقوق پایمال شدۀ اقلیت سر خپوست این کشور و مسأله انهدام محیط زیست بود. جوانان سفیدپوست طبقۀ متوسط نیز در طی این سا لها زیر فشار روزافزونی قرار گرفته اند. شهریه های سنگین دانشگاهها، وامهای کمرشکن دانشجویی، از میان رفتن سریع فرصت های شغلی برای فارغ التحصیلان دانشگاهها، جنبه های مختلفی از این فشارهاست. جنبش طرفداران برنی سندرز، نامزد سوسیال دموکرات ریاست جمهوری، توانست بسیاری از نیروهای جوان سفیدپوست ناراضی را فعال کرده و آنها را به میدان عمل سیاسی– اجتماعی بکشاند. اما واکنش و مقاومت سرسختانۀ کادر رهبری حزب دموکرات در برابر سندرز و در برابر هرگونه تغییری در ساختار محافظه کارانه و سیاست راستگرای حزب در چند دهۀ گذشته، موجب دلسردی و ناامیدی این جوانان گردید. همین سرخوردگی، یکی از دلایل شرکت بیشتر سفیدپوستان در کنار سایر گروه های نژادی در تظاهرات اخیر است. در این جنبش مشارکت گروه های مختلفی را می بینیم که طی این سال ها مشغول فراگیری، تبادل تجربیات و ائتلاف میان یکدیگر بودند. بی سبب نیست که ابعاد و وسعت این جنبش بسی فراتر از همۀ حرکت هایی است که در دو دهۀ گذشته شاهدش بوده ایم.
مواضع چپ گرایان و گروه های مترقی
نیروهای چپ و مترقی به طور کلی از تظاهرات مردم پشتیانی کرده و بسیاری از اعضایشان در این تظاهرات شرکت داشته اند. اغلب این نیروها راه حل فوری را شکست دادن ترامپ در انتخابات ماه نوامبر می بینند. به تحلیل بخشی از نیروها و سازمان های متمایل به چپ سوسیال دموکرات و رهبری فعلی حزب کمونیست آمریکا، ترامپ و دستگاه دولتی او نمایندۀ نیرویی فاشیستی هستند که قدم به قدم، به سمت قبضۀ کامل قدرت در جامعۀ آمریکا پیش می روند. لذا بنا بر وظیفۀ عاجل شکست فاشیسم، تمام نیروهای چپ و مردمی باید با رهبری حزب دموکرات و دولت پنهان ۳ برای این هدف وارد ائتلاف شوند.
این نیروها برای استدلال این موضع خود مثالی تاریخی از صف بندی نیروها در آلمان جمهوری وایمار پیش از به قدرت رسیدن کامل فاشیست ها به رهبری هیتلر را ارائه می کنند. آنها معتقدند که کمونیست های آلمانی به دلیل عدم همکاری با نیروهای سوسیال دموکرات، دستیابی هیتلر به قدرت را تسهیل نمودند. اشتباهی که نباید دوباره تکرارش کرد.
به نظر می رسد که دو ایراد بر این استدلال وارد باشد:
اول:
در این قیاس، از سرکوب و کشتار کارگران انقلابی و کمونیست های آلمان به دست نیروهای تحت رهبری سوسیال دموکرات ها در سالهای بعد از جنگ جهانی اول، سخنی به میان نمی آید. فراموش نکنیم که روزا لوکزامبورگ و کارل لیب کِنِشت رهبران انقلابی کمونیست به دستور همین رهبران سوسیال دموکرات به قتل رسیدند. بنابر این محکوم کردن یک جانبۀ کمونیست های آلمان در ائتلاف نکردن با دشمنان و قاتلین خود، ندیدن روی دیگر سکه است.
کادر رهبری محافظه کار و راستگرای حزب دموکرات نیز در انتخابات 2016و هم در انتخابات مقدماتی داخل حزب در سال جاری، با تمام قدرت علیه سندرز و طرفدارانش کودتا کرده و از هیچ اقدامی، حتی تقلب برای جلوگیری از گزینش او به عنوان نامزد نهایی حزب در انتخابات ریاست جهموری فروگذار نکرد. با انتخاب سندرز به عنوان کاندیدای حزب به جای هیلاری کلینتون، در 2016 ،ای بسا که هرگز ترامپ به کاخ سفید راه پیدا نمی کرد.
دوم:
یکسان انگاشتن ترامپ و دارودستۀ او با هیتلر و فاشیست های آن زمانِ آلمان، مشکل دوم این استدلال است. ترامپ را باید نمایندۀ بخشی از جناح بورژوازی دانست که سالها در رقابت با جناح ابرثروتمندان حاکم، افرادی چون راکفلرها، مورگا ن ها وهمین طور میلیاردرهای نوکیسۀ«سیلیکون ولی» چون بیل گیتس، جف بزوس و مارک زاکربرگ، عقب مانده اند.
ترامپ حداقل در دوران ریاست جمهوری کنونی خود نشان داده که چندان با دخالت نظامی برای ادامه و گسترش جنگ های منطقه ای و حضور نیروهای آمریکایی در مداخلات خارجی موافق نیست. برای یک رهبر فاشیست، شیوع کرونا در کشور فرصتی طلایی است برای اعلام حالت فوق العاده و سرکوب شدید مردم. اما در عملکرد ناتوان، دودل و خودشیفتۀ ترامپ در رویارویی با شیوع این بیماری، هیچ اثری از این اقدامات دیده نمی شود. این استدلال به جای تحلیل ترامپ به عنوان نشانه یک بیماری، او را عامل اصلی بیماری می شمارد. گرایش هیأت حاکمۀ آمریکا به حرک تهای فاشیستی با ترامپ آغاز نشده است. استفاده از نیروهای فدرال و سرکوب شدید تظاهرکنندگان بر ضد اجلاس ناتو در سال 2012 در شیکاگو، ربودن گروهی از تظاهرکنندگان و زندانی کردن آنها در زندان های ناشناس در دوران ریاست جمهوری اوباما، عملی مشابه با اعزام نیروهای نظامی فدرال به شهر پورتلند برای سرکوبی تظاهرکنندگان به دستور ترامپ است.
اما چنین استدلالی کاملاً مقبول جناح چپ حزب دموکرات بوده و رهبری حزب نیز آن را هم جهت با تلاش در تحکیم حاکمیت خود می بیند. رهبری حزب بعد از حذف قاطع سندرز، ناچار شد که به نامزدی شخصی چون جو بایدن، با وجود سن بالا و مشکلات سلامتی او رضایت دهد. با رایزنی هایی که در پشت صحنه ادامه داشت، بایدن نهایتاً با فشار شدیدی در میان میلیونها متقاضی دریافت حقوق بیکاری در آمریکا، به ویژه بعد از شیوع ویروس کرونا، سالمندانی هم دیده می شوند که قاعدتاً باید در سنین بازنشستگی باشند! که از جانب باند خانم کلینتون اعمال شد، به انتخاب خانم کاملا هریس در مقام معاون خویش تن داد. خانم هریس دورگۀ هندی جامائیکایی، سناتوری از کالیفرنیا است که در مبارزات انتخاباتی برای نامزدی ریاست جمهوری حزب دمکرات شرکت کرد، ولی به دلیل حمایت کمی که از او شد، به نفع بایدن از نامزدی کناره گرفت. وی قبل از راه یابی به مجلس سنا، دادستان عمومی ایالت کالیفرنیا بود و کارنامه دادستانی او کارنامه یک مأمور خشن و مجری خشک قانون است. نکته قابل توجه اینکه، در صورت کناره گیری بسیار محتمل بایدن، خانم هریس می تواند بی نیاز از رأی مردم، مقام ریاست جمهوری آمریکا را احراز نماید و بهتر از بایدن سیاست های راست میانۀ رهبری حزب را به پیش ببرد.
سیاست های دو رقیب نهایی از حزب جمهوری خواه و دموکرات
سیاست های دارو دستۀ ترامپ کاملاً منطبق با خط مشی حزب جمهوری خواه نیست. اما بخشی از تفاوت سیاست های میان بایدن و ترامپ را باید مربوط به اختلافات معمول میان دو حزب دموکرات و جمهوری خواه دانست. اختلافاتی که ناشی از تضاد منافع طبقاتی دو جناح از طبقۀ حاکمۀ آمریکا است. در یک تقسیم بندی ساده، سرمایه داران حامی دموکرات ها بیشتر از معاملات برون مرزی، کسب سود می کنند، در نتیجه آنها جانبداری بیشتری نسبت به اتحادهای بین المللی، تجارت جهانی و جهانی شدن دارند. آنها در رسیدن به اهداف استراتژیک کشور در صحنۀ بین المللی، بیشتر بر روی قدرت نرم سازمانهای اطلاعاتی و استفاده از جنگ های نیابتی تکیه دارند. هرچند که در دهه های اخیر، شاهد موارد زیادی از اعزام نیروهای نظامی به بهانۀ «حمایت از حقوق بشر» به دستور رئیس جمهورهای دموکرات بوده ایم. سیاست دموکراتها در داخل، برای جلب حمایت اتحادیه ها و اقلیت های رنگین پوست، اعمال بعضی سیاست های رفاهی و حمایت از مهاجرین است. آنها طرفدار حفظ محیط زیست بوده و با وضع قوانین سخت تری برای جلوگیری از آلودگی محیط، در فعالیت سرمایه داران داخلی محدودیت هایی ایجاد می کنند. شرکت های بزرگ نفتی، اَبَرشرکت های مالی وال استریت، شرکت های عظیم سیلیکون ولی، راکفلرها، خانوادۀ گیتس، جف بزوس… نمایندگان اصلی این جناح سرمایه داری می باشند. «شورای روابط خارجی ۴» و «انستیتوی بروکینز» را می توان ازاندیشکده های اصلی این جناح به شمار آورد.
جناح طرفدارجمهوری خواهان، سرمایه دارانی هستند که منبع اصلی کسب سودشان بیشتر در داخل کشور است. صاحبان کارخانه های بزرگ اسلحه سازی که بیشتر در صدد فروش محصولات خود به وزارت دفاع و کشورهای دیگرند. سرمایه داران طرفدار استخراج نفت شیل در داخل کشور. این جناح مخالف مهاجرین و درهم آمیزی نژادی هستند و با دادن هرگونه امتیاز به زحمتکشان و مردم طبقات متوسط مخالفاند. آنها از مذهب و شبه دانش )از جمله نفی روند گرمایش زمین( برای حفظ حاکمیت خود استفاده می کنند. جمهوری خواهان توسط شرکت های متعلق به برادران کُک ، مؤسسات و بنیادهایی متعلق به خانواده های مرسر، دواسها )بتسی دواس وزیر آموزش، و برادرش اریک پرینس صاحب ارتش مزدور بِلَک واترز(؛ و خانواده های اسکیف، کریشنِر، کورز و…. حمایت مالی می شوند. «انستیتوی هوور « ،» بنیاد هِریتِیج » و «شورای تبادل قانونگذاری آمریکا (ALEC) » از اندیشکده های این حزب به شمار می آیند.
ترامپ اما سیاستمداری حرفه ای از حزب جمهوریخواه نیست و این حزب با اکراه و تنها در پایان مبارزات انتخاباتی سال 2016، به حمایت از او تن درداد. سرخوردگی و انزجار مردم در بسیاری از کشورهای جهان، از ادامۀ وضع موجود و فساد و دورویی سیاستمداران حرفه ای، آنها را به انتخاب عوام فریبانی راستگرا چون بوریس جانسون )در انگلستان(، خاویر بولسونارو )در برزیل( و امثال آنها سوق داده است. یکی از دلایل محبوبیت ترامپ درمیان بخشی از کارگران سفیدپوست آمریکایی، همین عدم تعلق به گروه سیاستمداران سنتی است.
ترامپ معمولاً خارج از عرف و سنت های رایج دستگاه سیاسی عمل می کند. در زمینۀ سیاست خارجی، او حداقل تا به حال نشان داده که سیاست ملایم تری را نسبت به دموکراتها و جمهوریخواهان پیشین )بوش پدر و پسر(درپیش گرفته است. هرچند که او با ترور ژنرال قاسم سلیمانی و تلاش برای کودتا در ونزوئلا دست به تحریکاتی هم زد، اما تا کنون جنگ جدیدی را شروع نکرده و کوشیده است نیروهای آمریکایی را از افغانستان و سوریه خارج نماید، که در هر دو مورد با مخالفت و خرابکاری دموکراتها، کنگره و دولت پنهان مواجه بوده است. عملاً فشار او بر کشورهایی چون آلمان و کرۀ جنوبی در زمینۀ قبول سهم بیشتر از هزینه های نگهداری نیروهای آمریکایی در این کشورها و یا کاهش تعداد این نیروها با مخالفت شدید شورای روابط خارجی روبرو شده است. ترامپ با واسطه گی دامادش جرد کوشنر، روابط بسیار نزدیکی با راست ترین جناح سیاستمداران اسرائیلی )حزب لیکود و نتانیاهو( دارد. هیچ کدام از رؤسای جمهورآمریکا قبل از ترامپ، در باج به دولت اسرائیل، یا به رسمیت شناختن اوروشلیم، به عنوان پایتخت اسرائیل، به اندازۀ ترامپ بی محابا نبوده اند.
نگاهی به برنامه های اعلام شده توسط جوبایدن، حکایت از آن دارد که سیاستهای داخلی او، بیشتر در جهت انجام اقداماتی به نفع عامۀ مردم است، و در تبلیغات انتخاباتی خود از ادامۀ سیاستهای اوباما، البته به نحوی ضعیف تر سخن می گوید. طرفداران برنی سندرز و گروهی از جناح چپ حزب دموکرات سعی دارند که با استفاده از اهرم های فشارخود، او را به سوی اتخاذ مواضعی مترقی تر سوق دهند.
در مورد برخورد با ایران، اختلاف میان برخورد این دو، باز هم پیچیده تر است. از سویی به عقیده برخی از ناظران (هم چون پروفسور آبراهامیان( ترامپ در صورت رسیدن به دور دوم، فشار بر ایران را دو چندان خواهد کرد. از سوی دیگر در زمان انتخابات، 2016 بسیاری از صاحب نظران )همچون سمیر امین و دیگران(، در تحلیل های خود رهبری حزب دموکرات )هیلاری کلینتون، و هریس…( را جنگ طلب تر می دیدند. بایدن و دموکراتها در تبلیغات انتخاباتی خود از بازگشت آمریکا به توافق اتمی 5+1 با ایران )برجام( سخن می گویند، هرچند که هدف آنها از این ادعا، بیشتر تأکید بر درستی سیاست اوباما )و بایدن به عنوان معاون او( و مخالفت مستقیم با سیاست ترامپ است که زیر پا گذاشتن این توافق را جزو اولویت های اصلی خود قرار داده بود. حزب لیکود در اسرائیل، مقامات عربستان سعودی و شیخ نشین های مخالف ایران، از آخرین تحولات و تضعیف موقعیت ترامپ برآشفته شده و تمام اهرم های فشار خود را به کار انداخته اند تا شاید در همین چند ماه باقی مانده از دوران ریاست او، تنش میان آمریکا و ایران را حدت بیشتری ببخشند.
اما سیاست راهبردی ایالات متحده در قبال ایران، دیر زمانی است که با توافق میان بحران در قلب امپراتوری سرمایه جناح های اصلی طبقۀ حاکم آمریکا تعیین شده است. و وجود این یا آن شخصیت در کاخ سفید تنها می تواند موجب تغییرات تاکتیکی در اجرای آن شود. تغییر رژیم در ایران، به عنوان فتح خاکریز اول در جنگ سرد با چین و روسیه ، هرگز اولویت خود را در سیاست خارجی آمریکا از دست نداده است.
نظریه ای بر آن است که با اعمال فشار بیشتر از سوی چپ، دموکراتها امکان بیشتری برای اصلاح و انجام سیاست های اجتماعی به سود عامۀ مردم دارند. این نظریه را نمی توان عمومیت داد. روزولت رئیس جمهور دموکراتی بود که با اعمال فشار از سوی چپ، متمایل به انجام سیاست های مردمی بسیاری شد. در حالیکه بیل کلینتون، علیرغم تمام فشارهای نیروهای مترقی، دست به اعمال چنان سیاست های غیرمردمی زد که انجام آن در زمان ریاست جمهوریخواهانی چون ریگان هم غیرممکن به نظر می رسید. اوباما کنگره را وادار به تصویب قانونی کرد که مطابق آن بازداشت نامحدود شهروندان آمریکایی بدون اتهام و یا محکومیت، رسماً مجاز گردید. قانونی که جرج دبلیو بوش از طرح آن اکراه داشت.
جهت آتی سیر وقایع
علیرغم دستگیری های وسیع و همراه آن کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از تظاهرکنندگان، هنوز تظاهرات در بعضی از شهرها به شدت ادامه دارد. بسیاری از مقامات دولتی در سطح محلی و ایالتی ضمن ابراز همبستگی با خواسته های تظاهرکنندگان، اقدام های معینی در جهت محدود کردن خشونت و مصونیت پلیس، و کاستن از بودجه های انتظامی در شهرها را در دست بررسی و اجرا دارند. بسیاری از مجسمه ها و بناهای یادبود سردمداران برده داری توسط مردم منهدم شده اند. پاره ای از احکام جدید دیوان عالی کشور نشان از آن دارد که، این بالاترین نهاد قضایی کشور، که اکثریت آن را محافظه کاران راست گرا تشکیل می دهند، متوجه خشم مردم شده اند. تظاهرات، شکاف میان بخش هایی از هیأت حاکمه را عمیق تر ساخته است. بخش بزرگی از رسانه های حاکم، به دلیل خصومتی که با ترامپ دارند، همدردی بیشتری با تظاهرکنندگان و خواسته هایشان نشان داده و اخبار خشونت پلیس، و استفاده از نیروهای دولت فدرال برای سرکوب تظاهرات را بیشتر منعکس می نمایند.
حزب دموکرات از این فرصت بیشترین بهره برداری را کرده است. اما شخص ترامپ، سرسختانه در موضع مخالفت با خواست های تظاهرکنندگان و در پی جلب ارتجاعی ترین عناصر نژادپرست در میان مردم است. میزان محبوبیت جو بایدن که قبل از شیوع کرونا و تظاهرات مردم، در نظرسنجی ها بسیار پائین تر از ترامپ بود، اکنون افزایش یافته و اگر اوضاع به همین منوال پیش برود، احتمال شکست ترامپ در انتخابات بالا خواهد بود. بیکاری و استیصال ناشی از شیوع بیماری، حتی بسیاری از طرفداران ترامپ را نیز از ضعف مدیریت و نادانی او ناراضی کرده است.
چاپ مقاله پروفسور آمنه احمد در نیویورک تایمز نشان های است ضمنی بر عزم جناح فوق ثروتمند برگزیدگان حاکم بر انجام پاره ای اصلاحات اساسی. چنان که میدانیم نیویورک تایمز یک رسانه مردمی نیست و درج این مقاله در آن از سر اعتقادی واقعی به حقوق دموکراتیک مردم نمی باشد. این همان رسانه ای است که برای توجیه تصمیم برگزیدگان حاکم در آمریکا برای حمله به عراق، اخبار دروغ در مورد سلا حهای کشتار جمعی در عراق را بی پروا انتشار داد. کار به جایی رسیده است که حتی خانم مادلین آلبرایت )وزیر امور خارجۀ دولت کلینتون( هم از خطر فاشیسم در آمریکا سخن می گوید. همصدایی بخشی از نومحافظه کارانی چون خانوادۀ بوش، جان بولتون، و مِیت رامنِی با دموکراتها در اعتراض به سیاست های ترامپ، نشانۀ دیگری است که بخش کلان سرمایه داران حاکم، سرمایه های فراملیتی و نهادهای امنیتی کشور (سازمان سیا و …( از همان ابتدا ترامپ را برای مدیریت امپراطوری خود نامناسب یافته و به همین سبب با همکاری دموکراتها، افسانۀ راشیا گیت ۵ را برای او ساز کردند. آنها موافق ادامۀ ریاست جمهوری ترامپ برای دور دوم نبوده و درصددند دموکراتی را به کاخ سفید بفرستند که تا حدی هم بتواند با انجام پاره ای اصلاحات، خشم مردم را فرونشاند. همانطور که مثلا در مورد رؤسای جمهوری بعد از بوش ها )پدر و پسر هر دو( دیده ایم، معمولا وقتی که جمهوری خواهان فشارهای اجتماعی را به حداکثر می رسانند، رئیس جمهور دموکراتی به صحنه می آید و اوضاع را اندکی تعدیل می کند. اما این الزاماً به معنای تکرار دَوَرانی چشم انداز سیاسی در آمریکا نیست. با بدتر شدن وضعیت ایالات متحده از لحاظ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی؛ و قدرت گرفتن چین و روسیه، وضعیت آمریکا گرفتار مارپیچی رو به افول است.
هرچند که دل بستن به حل مشکلات موجود در جامعۀ آمریکا به شرط انتخاب نامزد یکی از دو حزب حاکم، تنها نشانۀ ساده انگاری سیاسی است، اما در دوران مبارزات انتخاباتی، و به ویژه در حال حاضر، مردم آمریکا بیشترین توجه را به سیاست نشان می دهند. و با توجه به بحران موجود در هیأت حاکمه، این چند ماه باقی مانده تا انتخابات، فرصتی است در اختیار نیروهای چپ واقعی تا اقدامات ترویجی و افشاگرانۀ خود را شدت بخشند.
اینکه برندۀ انتخابات آتی، تا چه حد مجبور به حل مسایل حاد و انجام اصلاحات در این کشور شود، بستگی به قدرت یا ضعف جنبش مردم در ماه های آینده دارد.
پانوشت ها
۱. عنوان کتابی نوشتۀ پل ماتیک ) Business As Usual (. در مورد آنچه که بعد از بحران سا لهای 2008 – 2009 در صحنۀ اقتصاد آمریکا رخ داد.
۲. پروفسور آمنه احمد: «چپ دوباره جهان را میسازد » )نیویورک تایمز، 11 ژوئیۀ 2020 (
۳. اصطلاح «دولت پنهان » اشاره به نهادهای امنیتی نظامی و سیاستمداران ذ ی نفوذ پشت صحنه دارد.
۴. اندیشکده ای بسیار مقتدر که سا لها قبل توسط خانوادۀ راکفلر تأسیس شد و نقش بسزایی در تعیین سیاست های دولت آمریکا دارد.
۵. اشاره به ادعاهای ساختگی حزب دموکرات و دولت پنهان در یاری رساندن دولت روسیه به انتخاب ترامپ است.
مجله دانش و امید/ فرشید واحدیان