آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

«توافق واشنگتن» ي که رسانه ها آنرا تاريخي مي دانند

«توافق واشنگتن» ي که رسانه ها آنرا تاريخي مي دانند

اسرائيل ، امارات و بحرين در ١٥ سپتامبر تحت حمايت و حسن توجه دونالد ترامپ توافقي را امضا کردند که با دبدبه و شکوه « ابراهيم » ناميده و غسل تعميد شد. اين اسناد که با نام صلح زينت داده شده اند آيا واقعا آنچنان که رسانه ها ادعا مي کنند تاريخي اند ؟

وزنامه نگار اخبار روز را تفسير مي کند و تاريخ نگار آنرا در منظري دراز مدت مي نگرد. اين دو روش تا اندازه اي متناقض، مشکل در بررسي توافقي اي ايجاد مي کنند که در ١٣ اوت توسط امارات و ١١ سپتامبر توسط بحرين اعلام شد و هر دوي اين کشورها آنرا در ١٥ سپتامبر بدون حضور رهبران شان – توسط وزراي امور خارجه – با بنيامين نتانياهو ، تحت حمايت و حسن توجه دونالد ترامپ، امضا کردند. با ناميدن رياکارانه اش بنام صلح، تنها کورها آنچه در پشت آن اتفاق افتاده را نديدند: ديپلماسي اسرائيل و بويژه سرويس هاي اين کشور، از مدتها پيش درباره اين عادي سازي روابط، برزمينه بسيج عليه تهران ، مذاکره مي کردند. منامه بوِيژه به دليل آنکه اکثريت جمعيت بحرين شيعه هستند، به اين توافق علاقمند بوده است….

اين توافق «صلح» که با دبدبه و جلال «ابراهيم» نام گرفته و بين اسرائيل و دو کشوري که هرگز جنگ نکرده اند امضا شده، آيا آنچنان که رسانه ها مدعي اند، تاريخي است ؟ براي پاسخ به اين سوال بايد ابتدا جايگاه آنرا در تاريخ طولاني چند دهه سياست ايالات متحده در خاورميانه در نظر گرفت و سپس محتوي آن و ارتباطش با فوايد انتخاباتي براي دونالد ترامپ و بنيامين نتانياهو را بررسي کرد و بالاخره به تاثيرش در مسئله اصلي آرمان فلسطين انديشيد.

بدنبال يک « اجماع راهبردي »

در آغاز بايد گفت که هيچ توافق صلحي، امضا کنندگان آن هر کس مي خواهد باشد، شانسي براي موفقيت ندارد اگر راه حلي براي درگيري اسرائيل-فلسطين منطبق با حقوق بين المللي ارائه ندهد. در مقياسي ديگر، آيا ما موفق به ساختن اروپا پس از جنگ، بدون آشتي فرانسه-آلمان مي شديم ؟ حسن روابطي که خواسته دوگل و آدنائر بود.

خواست ايجاد يک «اجماع راهبردي» (اصطلاح زيبگنيف برژينسکي) بين کشورهاي عربي و اسرائيل چيز تازه اي نيست. پس از يک دوره کوتاه نزديکي مواضع واشنگتن و مسکو در مورد طرح تقسيم فلسطين، و سپس حمايت ضمني از نيروهاي يهودي که در مبارزات سال ١٩٤٧ و ١٩٤٨ براي بي ثبات کردن امپراتوري انگلستان شرکت داشتند، اين منطقه و بصورتي کلي تر جهان وارد جنگ سرد شد. از همان زمان ايالات متحده سعي کرد که سلطه خود را بر تمامي کشورهاي خاورميانه ، براي بهتر مبارزه کردن با اردوگاه کمونيسم ، تضمين کند. از اعلاميه مشترک سه جانبه (فرانسه، انگلستان، ايالات متحده) در ١٩٥٠ تا پيمان بغداد(سنتو) در ١٩٥٥، آمريکا به هر وسيله براي جذب متحد در منطقه متوسل شد.

اين راهبرد توضيح دهنده آنست که مثلا چرا آيزنهاور به اشغال مشترک فرانسوي-انگليسي-اسرائيلي کانال سوئز در ١٩٥٦ پايان داد تا بدين ترتيب از خراب شدن چهره آمريکا در جهان عرب جلو گيري کند.در عوض در جنگ بعدي در ١٩٦٧، امريکا از اسرائيل حمايت کرد: ايالات متحده جاي فرانسه را گرفت و متحد راهبردي اسرائيل شد. فرانسه فروش اسلحه به منطقه را ممنوع کرد تا تل آويو را به دليل آغاز جنگ پيشگيرانه ،تنبيه کند.

اما اين تغيير جهت جلوي تلاش واشنگتن براي دستيابي به اجماع اسرائيل با اعراب را نگرفت و اين در قطعنامه ٢٤٢ شوراي امنيت در ٢٢ نوامبر ١٩٦٧، علي رغم گنگي، مشاهده مي شود. تلاشي بي ثمر چرا که ايالات متحده بعنوان عضو ثابت شوراي امنيت مسئله فلسطين را ناديده مي گيرد. واکنش امريکا پس از جنگ ١٩٧٣ . اشغال لبنان توسط اسرائيل در ١٩٨٢ به همين روال است. در مورد اشغال لبنان بي فايده نيست يادآوري کنيم که سه سال پس از صلح جداگانه مصر با اسرائيل در ١٩٧٩ انجام گرفت. اسرائيل در مقابل پس دادن صحراي سينا از مصر تضمين گرفت که هرگز در يک جبهه مشترک با ديگر کشورها با اسرائيل وارد جنگ نشود.

با يا بدون فلسطين ؟

در اين فاصله فلسطيني ها به موفقيت هاي بزرگ ديپلماتيکي دست يافتند. خودگرداني سال ١٩٧٤ دست آورد بزرگي بود: در ماه اکتبر، گردهمائي کشورهاي عربي در عمان، سازمان آزادي بخش فلسطين(OLP) را تنها نماينده مشروع مردم فلسطين شناخت؛ در نوامبر، جلسه عمومي سازمان ملل ياسر عرفات را براي سخنراني دعوت کرد و چند روز بعد سازمان آزادي بخش فلسطين را به عنوان ناظر پذيرفت.

سيزده سال بعد، انتفاضه اول جايگاه مرکزي فلسطين را در بازي ديپلماتيک منطقه تثبيت کرد. در ١٥ نوامبر ١٩٨٨ چرخشي اساسي در اين درگيري روي داد، گردهم آئي شوراي ملي فلسطين در الجزيره قطنامه هاي ١٨١( تقسيم فلسطين) و ٢٤٢ را پذيرفت و از تروريسم دست کشيد. بصورتي متناقض، اين شناسائي اسرائيل ، وجود دولت فلسطين را به شرط ناگزير(sine qua non) هر نوع « اجماع راهبردي» تبديل کرد.

تا آنجا که امريکا پس از جنگ خليج مذاکره با سازمان آزادي بخش فلسطين را آغاز کرد و با سازماندهي کنفرانس مادريد حضور فلسطيني ها را به اسحاق شامير تحميل نمود و بالاخره چراغ سبز خود را به مذاکراتي داد که منجر به توافق اسلو شد. اين مذاکرات عادي شدن روابط يک کشور عربي با اسرائيل را به همراه داشت: اردن(١٩٩٤).

دو سال بعد، ترور اسحاق رابين در ٤ نوامبر ١٩٩٥ ، اميد صلح را در نطفه خفه کرد. يک همکار من، رونه باکمن، که تصادفا آنروز در کنار ياسر عرفات بود بياد مي آورد که او اشک ريزان اعلام کرد: « It’s over ! »(همه چيز تمام شد). رئيس(لقب ياسر عرفات.م.) حق داشت: از آن شب، جناح راست اسرائيل همواره توافق اسلو را به خاک سپرده و هرگونه اميد به راه حل دوجانبه درگيري را از بين برده است و جناح چپ اسرائيل از شيمون پرز تا ايهود باراک به آن اجازه اينکار را داده است. بدين ترتيب وجود يک دولت فلسطيني ( حتي بصورت ناقص) به مرور از « اجماع راهبردي» امريکا کنار گذاشته شد.

اگر فقط يک عامل ما را به ترديد در تاريخي ارزيابي کردن اين توافق برانگيزد، همانا همين است : هيچ توافقي که مسئله فلسطين را در نظر نگيرد هيچ شانسي براي برقراري صلح در منطقه نخواهد داشت. لااقل به اين دليل که حقوق بين الملل و بويژه قطعنامه هاي سازمان ملل از سال ١٩٤٧ را زير پا ميگذارد. اضافه براين، کشورهاي خليج فارس امضا کننده اين توافق، در تناقض با «ابتکار صلح» ي قرار مي گيرند که تمام کشورهاي عربي حاضر در بيروت در ٢٢ مارس ٢٠٠٢ درچارچوب آن پيشنهاد عادي سازي روابط شان با اسرائيل را مي دادند، به شرط آنکه اين کشور از تمام سرزمينهاي اشغال شده از سال ١٩٦٧ عقب نشيني کرده و بپذيرد که يک دولت فلسطيني مستقل با پايتختي بيت المقدس شرقي بوجود آيد و پناهندگان فلسطيني که خواستار بازگشت هستند بتوانند در آن مستقر شوند. اين ابتکار صلح توسط سازمان کنفرانس اسلامي و ٥٧ عضو آن تائيد شد.

متن توافق و ضميمه هاي آن

از توافق امضا شده توسط امارات و بحرين فقط از متن انتشار يافته در ١٥ سپتامبر آگاهيم و ضميمه هاي آن ناشناخته باقي مانده اند.

در درجه اول در مورد ابعاد نظامي آن عليه ايران. هيچکس در حال حاضر نمي داند که اسرائيل اجازه چه استفاده اي از پايگاههاي نظامي امارات و بحرين را دارد. يکي از انگيزه هاي اين دو کشور براي اين توافق دست يابي به جنگنده امريکائي F-35 بود: آيا واشنگتن در اين مورد متعهد شده است ؟ نتانياهو اطمينان مي دهد که نه ، بخاطر آنکه واشنگتن بر طبق قانون مجبور به تضمين « برتري نظامي کيفي» تل آويو است. اما ترامپ تاکيد مي کند که موافق فروش جنگنده ها ست.

در درجه دوم مسئله پيوستن ديگر کشورها مطرح است. واشنگتن و تل آويو مدعي اند که کشورهاي ديگر ، و در درجه اول در خليج فارس ، به اين جريان مي پيوندند. ممکن است، هرچند بسياري از آنها خلاف آنرا اعلام کرده اند. اما مهم ترين تغيير در وضعيت با پيوستن يا عدم پيوستن عربستان سعودي اتفاق مي افتد. براي کشوري که پاسدار دو مکان مقدس اصلي اسلام، مکه و مدينه است، پذيرفتن حاکميت اسرائيل بر سومين مکان مقدس اسلام، بيت المقدس، مشکلي بزرگ است.

ملک سلمان چندين بار در اين مورد رسما موضع گيري کرده و اختلاف نظر با پسرش ، محمد بن سلمان را نشان داده است. « خيانت » به آرمان فلسطين براي کشوري چون امارات ،بدون جمعيت چشمگير «بومي» ، کمتر مشکل زاست تا براي کشوري که افکار عمومي محلي سنتي در آن وزني سنگين دارد. و از زماني که جنبش هاي انقلابي بسياري از کشورهاي عرب را به لرزه انداخته اند، رهبران اين کشورها ، هر قدرهم که فاسد باشند، از تغذيه اين پديده هاي خطرناک براي قدرت شان پرهيز مي کنند. اگرچه رياض چراغ سبز به توافق امارات و بحرين با اسرائيل داده است اما خود از برداشتن چنين گامي حذر کرد: وزير امور خارجه فيصل بن فرحان اعلام کرد که بدون ايجاد يک دولت فلسطيني به پايتختي بيت المقدس شرقي ، عادي سازي روابط در کار نخواهد بود.

يکي ديگر از مسائلي که در مورد آن حساسيت وجود دارد الحاق کرانه باختري و شهرک هاي بهودي است. مي دانيم که اين هدف نهائي جناح راست و راست افراطي اسرائيل از زمان به قدرت رسيدن در ١٩٧٧ است: بوجود آوردن سرزمين بزرگ اسرائيل (Eretz Israel). اين هيستري ضرب آهنگ سه انتخابات اسرائيل بين ٢٠١٩ . ٢٠٢٠ بود و دربطن برنامه ائتلافي است که از ١٧ مه قدرت به دست گرفته. مچلس جديد حتي قرار بود از اول ژوئيه ، قانوني در اين مورد را به بحث و راي بگذارد. اينکار به دليل عدم توافق امريکائي ها و اسرائيلي ها در مورد نقشه گسترش حاکميت اسرائيل بر ساحل غربي اردن انجام نگرفت.

مسئله اي هم چنان گنگ و ناروشن. بنطر نخست وزير اسرائيل علي رغم امضا توافق با امارات و بحرين، الحاق پيش بيني شده در « توافق قرن » هم چنان در دستور روز است. رئيس جمهور امريکا مي گويد اصلا چنين نيست و لااقل تا سال ٢٠٢٤ اين مسئله معلق شده است. اما اين موضوع براي حزب ليکهود وزني اساسي در انتخابات دارد: اين حزب مي تواند راي بيشتري در ميان شهرک هاي عصباني از توقف الحاق از دست بدهد تا آنچه مي تواند در ميان اسرائيلي هاي خوشحال از اين توافق بدست آورد.

يک عمليات انتخاباتي ؟

عمليات ١٥ سپتامبر بي شک براي طراحان آن منفعتي انتخاباتي دارد. دونالد ترامپ و بنيامين نتانياهو موضعي شکننده در افکار عمومي کشورشان دارند. در ايالات متحده، مديريت فاجعه بار همه گيري کويد-١٩ با ٢٠٠ هزار قرباني و عوارض اقتصادي به همان اندازه وحشتناک این بیماری، به اضافه جنبش ضد نژادپرستي قدرتمند بوجود آمده پس از قتل جورج فلويد، شانس انتخاب مجدد ترامپ را کم کرده است. از سوي ديگر رهبر حزب ليکهود، نتوانست در هيچکدام از سه انتخاباتي که خود آنها را برانگيخت، موفق شود: تنها تهديد همه گيري بود که رقيب وي بني گانتس را به اتحاد با او کشاند. اما دولتي که نام « اورژانس ملي» را بر خود دارد نتوانست بر اين بيماري تفوق يابد تا آنجا که اسرائيل مجبور شد مجددا سه هفته قرنطينه کامل کشور را اعلام کند. بي شک اين دو رهبر، ترامپ و نتانياهو، بر روي اين «موفقيت» ديپلماتيک حساب مي کنند تا تصوير و شانس شان در انتخابات را ترميم کنند. با اينهمه جاي شک است که راي دهندگان امريکائي تحت تاثير وقايع سياست خارجي قرار گيرند….

در نتيجه يک سوال پيش مي آيد: برسر توافق « ابراهيم » چه مي آيد اگر دو پدر خوانده آن در انتخابات شکست بخورند ؟ و در درجه اول پيروزي جو بايدن چه سرنوشبي براي آن رقم مي زند ؟

تمام این نکات نبايد البته سبب شود که ما به اين توافق کم بها دهيم. اين توافق روند عادي سازي روابط کشورهاي عرب با اسرائيل را سريع مي کند: بعد از مصر و اردن، اکنون نوبت امارات و بحرين است. و آنچنان که در بالا اشاره کرديم پيوستن ديگر کشورها به اين روند ناممکن نيست. اين تحول ضربه جديدي براي منزوي کردن رام الله است که موفق شده بود دولت فلسطين را با حقوق کامل عضو يونسکو (٢٠١١) ، و سيس عضو ناظر سازمان ملل متحد(٢٠١٢) و بالاخره با حقوق کامل عضو ديوان کيفري بين المللي(٢٠١٥) کند .آخرين راي جلسه عمومي سازمان ملل به قطعنامه « حق ملت فلسطين به تعيين سرنوشت خود و داشتن يک دولت مستقل» در دسامبر ٢٠١٩ نشان داد که توازن قوا در ميان اعضاي سازمان ملل تا چه اندازه به نفع فلسطين است: ١٦٧ دولت راي موافق، اا دولت راي ممتنع و تنها ٥ کشور راي مخالف دادند( ايالات متحده، اسرائيل، جزاير مارشال، ميکرونزي و نائورو).

انزواي مسئله فلسطين

بايد پذيرقت که مسئله فلسطين گه مدتها در مرکز درگيري هاي خاورميانه بود، در سال هاي اخير تا اندازه اي به انزوا کشيده شده است. براي درک اين مسئله، بايد با عقب نشيني گام به گام ايالات متحده از منطقه پس از شکست فاحش در افغانستان و عراق آغاز کرد. قدرتهاي ميانه مانند آنچه در ظروف مرتبطه رخ مي دهد ، از خلا بوجود آمده استفاده کرده و آنرا پر کردند. در درجه اول روسيه با متحدينش ايران و دمشق، اما البته ايران، ترکيه و در سطحي پائين تر عربستان سعودي. تمام اين قدرتها تلاش مي کنند که هژموني برمنطقه را بدست آورند. موازي با اين روند ، کشورهائي که مدتها از آرمان فلسطين استفاده ابزاري مي کردند تا چهره واقعي شان را بپوشانند، در عراق و سوريه شکست هاي مفتضحانه اي را متحمل شدند.

در خليج فارس که کشورهای آن سومين عنصر بشدت شکننده دنياي عرب هستند ، وحشت دوگانه اي رشد کرد: ترس از دشمن سنتي ايران و انقلاب هائي که از سال ٢٠١١ ظهور کرده بودند. بر پايه همين وحشت آنها به دنبال يک حامي باکفايت، نظامي و ديپلماتيک عليه اين دو تهديد مي گشتند. آنها اميدوار بودند که اسرائيل و به واسطه آن ايالات متحده اين نقش را بازي کنند. راه واشنگتن از اسرائيل مي گذرد و بالعکس. محمد بن سلمان ، وليعهد عربستان با تکيه به اين ترس ها سعي کرد که جهان سني را زير رهبري اش عليه يک کشور يزرگ شيعه بسيج کند. ابعاد مذهبي کمتر از رقابتي اهميت دارد که از مدتها قبل رياض و تهران را براي تسلط بر منطقه رودروي يکديگر قرار داده است.

اين مسئله که دليل اصلي توافق هاي ١٥ سپتامبر است، جاي مسئله فلسطين را گرفت که الويت اش را با خاکسپاري توافق اسلو از دست داده بود. بخصوص که دره اي عميقي که بين فتح و حماس، کرانه باختري رود اردن و نوار غزه، بوجود آمده بود جنبش ملي فلسطين را فلج کرده و به تل آويو اجازه مي دهد که از اين اختلافات به نفع خود استفاده کند.

به همين دلايل گرايش قدیمي کشورهاي عرب به رها کردن مسئله فلسطين تشديد شده است. تاريخ متاسفانه پر است از ماجراهائي از اين نوع خيانت. اگر نيروي تحت قيموميت انگلستان توانست شورش بزرگ سالهاي ١٩٣٦-١٩٣٩ را سرکوب کند، به اين دليل بود که همسايه هاي فلسطين با انگلستان پيمان بسته بودند. «فاجعه»(نکبا) سالهاي ١٩٤٧-١٩٤٩ بر زمينه توافق عبداله اول، فرمانرواي اردن هاشمي با گلدن ماير دوازده روز قبل از طرح تقسيم سازمان ملل و در نبود حمله نظامي کشورهاي عربي صورت گرفت. در مدت ١٧ سالي که اردن ، کرانه باختري رود اردن را الحاق و مصر غزه را اشغال کرده بود، هيچکدام از آنها ايجاد يک دولت فلسطيني را مطرح نکردند. و قتل عام هاي متعدد فلسطيني ها ؟ از سپتامبر سياه (١٩٧٠) ملک حسين تا تل زعتر (١٩٧٦) حافظ اسد، « برادران عرب» همانقدر فلسطيني کشته اند که اسرائيل.

به سوي راهبردي جديد ؟

خروج از اين بن بست آسان نيست. تنها يک تغيير عميق توازن قوا مي تواند مجددا آرمان فلسطين را به جايگاه اولش باز گرداند.روشن است که در درجه اول همه چيز به نقش خود فلسطيني ها بستگي دارد. يک پارچگي ضروري جنبش ملي از راه ارزيابي مجدد يک راهبرد مي گذرد. دقيقا به ما ربطي ندارد که در مورد آن تصميم بگيريم: تمايل به اينکه ما مي توانيم به همه بگوئيم چه گونه بايد اوضاع را تغيير دهند، در حاليکه خودمان در کشورمان قادر به آن نيستيم، يک مهارت فرانسوي است براي به خنده انداختن جهانيان.

تکاندهنده اعتقاد روشن اکثريت فلسطيني ها ، بويژه جوانان است به اينکه چشم انداز وجود دو دولت به گذشته تعلق دارد. حتي طرفدارن يک دولت دو ملتي بر اين باورند که در شرائط کنوني اينکار به يک دولت آپارتايد ختم خواهدشد. بي شک تدارک يک راهبرد جديد با تکيه بر هدف برابري حقوق، بين افراد متعلق به دوخلق با سه مذهب متفاوت، انجام مي گيرد، حال شکل قانوني آن هرچه باشد.

بسيج بين المللي

ايجاد يک چشم انداز واقعي صلح البته فقط به فلسطيني ها بستگي ندارد و جامعه بين المللي که در اکثريتي مطلق به قطعنامه سازمان ملل راي داد، بايد براي دفاع از آن بسيچ شود.اين امر براي اتحاديه اروپا نيز درست است که تاکنون حرف را به عمل ترجيح داده است حتي وقتي که اسرائيل علنا حقوق بين المللي و حقوق بشر را زيرپا گذاشته است. اما از فرانسه که بلند پروازي اين را دارد که همراه با آلمان نقش موتور در بسيج اروپا را بازي کند، صدائي در نمي آيد. از آن بدتر: نه تنها امانوئل مکرون آخرين توافق هاي «طرح ترامپ» را مثبت ارزيابي کرد بلکه هنوز پروژه الحاق آنرا و اظهارات مکرر بنيامين نتانياهو در مورد به اجرا گذاشتن آنرا محکوم نکرده است.

اين بدان معني است که کليد تحولات بيش از هميشه در دست افکار عمومي است که در فرانسه مانند اغلب کشورهاي جهان، اکثرا نظري منفي نسبت به سياست جناح راست و راست افراطي اسرائيل دارد. آنچه ضرورتي فوري دارد نه متقاعد کردن شهروندان-آنها هم اکنون متقاعد شده اند- بلکه دادن ابزارهائي به آنها براي ابراز نظراتشان است.در اين چارچوب، حکم دادگاه حقوق بشر اروپا (CEDH) بر حق تحريم شهروندي يک حادثه بزرگ است. البته روشن است که مي توان موافق یا مخالف تحريم توليدات شهرک هاي استعماري و يا کالاهاي اسرائيل بود. اما نمي توان آنرا غيرقانوني دانست: حکم دادگاه حقوق بشر اروپا در اين قاره اعتبار قضائي دارد.

منبع: لوموند دیپلماتیک

Facebook
Telegram
Twitter
Email

گلوبال تایمز (جمهوری خلق چین): زمان آن رسیده است که کشورهای بریکس راهکارهای سیاسی برای حل مشکلات مناطق ناآرام را پیش ببرند. ترجمه: کاوه آیلین

ارگان مطبوعاتی حزب کمونیست چین، فرمولی جالب برای ارزیابی چهاردهمین نشست نمایندگان عالی کشورهای بریکس در سن پترزبورگ، با محوریت

ادامه مطلب