شعارهای ۲١ آذر که با خون هزاران زن و مرد ميهنپرست ايران رنگين شده است فردا به شعار عمل ميليونها ايرانی مبدل خواهد شد.
شرايط پيدايش فرقه دمکرات آذربايجان
امسال سیامين سالگرد جنبش دمکراتيک ۲١ آذر است. تصادفی نيست که اين سالگرد با سیامين سالگرد شکست فاشيسم هيتلری و ميليتاريسم ژاپن همزمان است. در اثر شکست فاشيسم هيتلری و ميليتاريسم ژاپن در زير ضربات خورد کننده نيروهای مسلح اتحاد شوروی در عرصه بينالمللی تحولات تاريخی عظيمی پديد آمد. طی دومين جنگ جهانی جنبش رهايیبخش ملی که اينک به تلاشی کامل سيستم استعمار منجر شده است به همراه مبارزه ضد فاشيستی خلقها گسترش يافت.
دولتهای استعمارگر که در ائتلاف ضد هيتلری شرکت داشتند و نمیتوانستند از منابع انسانی و مادی کشورهای مستعمره و وابسته صرفنظر کنند و مجبور بودند که مبارزه رهايیبخش خلقهای ستمزده را به حساب آورند. بدين سبب طی برخی از اسناد و اظهارات در باره اعطای خودمختاری و يا حتا استقلال به کشورهای وابسته و مستعمره وعدههايی میدادند. از آنجمله در ١۴ اوت ١۹۴۱ روزولت و چرچيل سندی منتشر کردند که به منشور آتلانتيک معروف است. در اين سند گفته شده بود که هر خلقی حق دارد حکومتی را که میخواهد برای خويش برگزيند. با اين وجود طولی نکشيد که زمامداران دولتهای غرب با سرسختی عليه اصلی که خود اعلام کرده بودند برخاستند. پس از پايان جنگ امپرياليستها در هر جايی که توانستند بیدرنگ به خلع سلاح مبارزان ضد فاشيست و سرکوب جنبش رهايیبخش ملی پرداختند. همه ما جريانات هند و چين، فيليپين، اندونزی، يونان و غيره را به خاطر داريم.
در ايران نيز هنوز جنگ پايان نيافته بود که عناصر ارتجاعی سر بلند کرده و برای برچيدن بساط دمکراسی نوپا و احيای نظام ديکتاتوری دست به کار شدند. مجلس و دستگاه دولت تماماً به دست عناصر مستبد و دشمنان دمکراسی افتاد، روزنامههای آزادیخواه که در سراسر جنگ به طور خستگیناپذير عليه فاشيسم مبارزه کرده بودند برخلاف قانون و بدون حکم دادگاه متوقف شدند، از فعاليت علنی احزاب و سازمانهای دمکراتيک به زور سرنيزه و حکومت نظامی جلوگيری شد، مسأله تصفيه ارتش از مخالفان ديکتاتوری به ميان آمد و عده کثيری از افسران شريف و آزادیخواه که با سياست خائنانه هيأت حاکمه مبارزه میکردند اخراج و به نقاط بد آب و هوا تبعيد شدند. در آن موقع روزنامه آذربايجان نوشت: «بر سر آنند که در ايران يک دولت نيرومند ارتجاعی به وجود آورند و زمام آن را به دست سياستمداران لندن بسپارند، میکوشند رضاخان جديدی و هيتلری برای ايران به وجود آورند، مردم آذربايجان نمیتواند به اين ماجراها با خونسردی بنگرد.»
قبل از کودتای سوم اسفند ١۲۹۹ و استقرار حکومت رضاشاه، آذربايجان نظر به موقعيت جغرافيايی و وضع طبيعی خود يکی از استانهای آباد و پر ثروت ايران بود. در آذربايجان به زبان آذربايجانی روزنامههای متعدد انتشار میيافت، در مدارس به زبان آذربايجانی تدريس میشد، به زبان آذربايجانی نمايش داده میشد و مناسبات اقتصادی و بارزگانی آذربايجان با خارج از کشور رونق داشت.
با تشکيل سلسله پهلوی آذربايجان سير قهقرايی آغاز کرد، استفاده از زبان مادری حتا در محاکم و خواندن و نوشتن به زبان مادری ممنوع گرديد، پيشرفت آموزش و پرورش محدود شد و از توسعه مناسبات بازرگانی و اقتصادی آذربايجان جلوگيری به عمل آمد. مردم آذربايجان به انواع گوناگون مورد تحقير قرار گرفتند و با آذربايجان که در گذشته چشم و چراغ ايران شمرده میشد مانند يک مستعمره رفتار کردند، ادارات دولتی را به دست کارمندان فارس زبان سپردند که در ميان آنان افراد فاسدی بودند که هر گونه ستمگری به مردم آذربايجان را مجاز میدانستند. به بهانه آنکه آذربايجان در مجاورت اتحاد شوروی قرار دارد از پيشرفت صنعت اين استان به شدت جلوگيری شد و عليه زحمتکشان ترور شديدی برقرار گرديد. فقر سياه و گرسنگی هزاران زحمتکش آذربايجانی را واداشت تا خانه و کاشانه خود را ترک کرده، برای کسب لقمه نانی به تهران و ديگر شهرهای ايران روی آورند.
مجموعه اين اوضاع و احوال توأم با فشار روزافزون ژاندارمها بر دهقانان برای اکثريت مطلق مردم آذربايجان وضع طاقتفرسايی به وجود آورده و آنان را از حکومت مرکزی عميقاً متنفر ساخته بود. مردم آذربايجان سالهای طولانی تغيير بنيادی وضع را آرزو میکردند.
مطالبات فرقه دمکرات و کاميابیهای حکومت ملی
در چنين شرايطی بود که فرقه دمکرات آذربايجان در ۱٢ شهريور ١٣۲۴ تأسيس خود را طی بيانيهای اعلام داشت و بیدرنگ مورد پشتيبانی تودههای وسيع آذربايجان قرار گرفت. در آن زمان لازم بود مبارزان راه آزادی را زير شعارهای دمکراتيک بيانگر منافع خلق و قابل فهم برای دارندگان نظريات و اعتقادات گوناگون گرد آورد، به نکاتی که آنها را متحد میگرداند تکيه کرد و از تشديد اختلافات آنها خودداری ورزيد. مسلم است که توافق همه مردان و زنان ضد استبداد در کليه مسايل نه ممکن بود و نه ضرور، مهم آن بود که همه آنها عليه ديکتاتوری و برای يک تحول دمکراتيک دست اتحاد به هم بدهند. بدين مناسبت فرقه دمکرات آذربايجان طی بيانيه 12 شهريور شعارهای بسيار روشن که با سنن انقلابی خلق آذربايجان و خواستهای قشرهای وسيع آنان تطبيق میکرد، منتشر نمود:
در چارچوب حفظ استقلال ايران تأمين خودمختاری آذربايجان به دست مردم آذربايجان، آموزش و فرهنگ و از جمله نشر کتاب، روزنامه، ادبيات به زبان مادری، تأمين بهداشت، ترقی و رفاه عمومی.
انجمنهای ايالتی و ولايتی، سازمانهای نوظهوری نبودند، گذشته بزرگ و تاريخی آنها و فعاليت انقلابی و فداکاری انجمن ايالتی آذربايجان را مردم ايران فراموش نکرده بودند. فرقه دمکرات آذربايجان توضيح میداد که در جريان انقلاب مشروطه مردم آذربايجان حق تشکيل انجمن را به بهای قربانیهای فراوان به دست آوردند ولی عمال استبداد، آنان که حکومت مشروطه را زير پا گذارده اند اين حق مردم را پايمال ساخته اند و لذا مردم آذربايجان برای استفاده از اين حق مشروع خود به کسب اجازه از هيچ مقامی مجبور نيستند.
فرقه دمکرات میگفت انجمن بايد طبق اصول دمکراتيک از طرف همه مردم انتخاب شود، همه ادارات دولتی و رؤسای آنها بايد در اداره امور تابع انجمنها بوده، دستورات آن را اجرا نمايند. فرقه دمکرات آذربايجان بر آن بود که تشکيل انجمن ايالتی آذربايجان مفهوم سياسی بزرگی دارد. اين انجمن برای مقابله با ارتجاع و جريان ضد آزادی که در تهران و شهرهای ديگر ايران سر بلند کرده است مشت محکم و پاسخ دندانشکنی خواهد بود… انجمن ايالتی آذربايجان تنها به منظور حل مسأله آذربايجان نيست، بلکه به منظور تأمين آزادی در سراسر ايران است. فرقه دمکرات توضيح میداد که در اثر نقض قانون اساسی و از جمله مسکوت ماندن انجمن ايالتی و ولايتی است که مردم ايران از مشروطه و آزادی مأيوس شده اند و مشتی خائن توفيق يافته اند سرنوشت تمام کشور را به دست خود گيرند. اختلاسها و سوءاستفادهها، تجاوز به مال و جان و ناموس مردم همه و همه از آنجا سرچشمه میگيرد که حکومت ملی و اختيارات محلی که پايه قانون اساسی را تشکيل میدهد از ميان رفته است.
گذشته از برخورداری از آزادیهای ابتدايی، آزادی بيان، عقيده و اجتماعات، بايد هر فرد کشور حق و امکان داشته باشد به طور مؤثر در تدوين، اجراء و کنترل اجرای تصميمات در همه عرصههای حيات سياسی، اقتصادی و فرهنگی شرکت کند. و اين کار بدون تشکيل انجمنهای ايالتی و ولايتی امکانپذير نيست.
اين شعارها مورد استقبال پرشور تودههای آذربايجان و مورد تأييد آزادیخواهان سراسر ايران قرار گرفت، ولی هيأت حاکمه که به اشاره امپرياليسم آمريکا و انگليس برای ريشهکن کردن آزادی در سراسر ايران به حمله پرداخته بود، به جای تأمين خواستهای قانونی و مشروع مردم آذربايجان دستور داد به زور سرنيزه فرقه دمکرات را ازميان برداشته، رهبران آن را توقيف و نابود سازند. لازم بود به مشتی که عليه آزادیخواهان آذربايجان بلند شده بود با مشت پاسخ داد. بدين منظور گروههای فداييان تشکيل شد. سازمان فداييان که يکی از صفحات درخشان جنبش دمکراتيک آذربايجان را تشکيل میدهد، با استفاده از تجارب و سنتهای سازمان مجاهدان انقلاب مشروطه و سازمان گارد ملی قيام خيابانی به شکل بسيار طبيعی از جنبش خلق پديد آمد. دهقانان برای رهايی از ظلم ژاندارمها و دفع شر آنها سلاح در دست به پا خاسته بودند و افرادی که در سازمان حزب تودۀ ايران و فرقه دمکرات آذربايجان تربيت تشکيلاتی يافته بودند در رأس اين جنبش مسلح تودهای قرار گرفتند و آنها را به راه درست و انقلابی هدايت کردند.
موافقان و مخالفان جنبش دمکراتيک آذربايجان را کدام طبقات تشکيل میدادند؟ در پاسخ اين سؤال تزهای مربوط به جنبش ۲١ آذر که از طرف هيأت اجراييه کميته مرکزی حزب تودۀ ايران انتشار يافته است چنين تصريح میکند: «نيروی محرک عمدۀ جنبش ۲١ آذر عبارت بود از کارگران، دهقانان، روشنفکران مترقی و محافل وسيعی از پيشهوران نيز در اين جنبش شرکت مؤثر داشتند. جنبش نسبت به جلب بورژوازی ملی و ملاکان کوچک و متوسط نيز توجه لازم را نمود و همه اين نيروها را عليه بورژوازی بزرگ مرتجع و فئودالها تجهيز کرد.»
ممکن است گفته شود که اين نظر حزب تودۀ ايران است که از همان آغاز جنبش، همکار و همرزم فرقه دمکرات آذربايجان بوده است. ببينيم آقای پرويز همايونپور که از نظر يک ناسيوناليست ايرانی و بدون کوچکترين سمپاتی به جنبش دمکراتيک آذربايجان مینگرد، در اين باره چه میگويد. وی در کتابی که تحت عنوان «مسأله آذربايجان» به سال ١۹۶٧ در لوزان منتشر کرده است، مینويسد: «منابع دولتی و مؤلفين غرب که از اين منابع الهام میگيرند، ادعا میکنند که مردم نسبت به جنبش آذربايجان نفرت داشتند. اين نظريه بیپايه است. هيچکس از گواهانی که ما مورد سؤال قرار داده ايم، در چنين موضعی نبودند. موضع قشرهای مختلف اهالی را نسبت به فرقه دمکرات آذربايجان میتوان به شرح زير بيان داشت:
«دهقانان و کارگران طبقاتی بودند که فرقه دمکرات میگفت که به سود آنان اسلحه برداشته است. فعاليت تبليغاتی فرقه در ميان دهقانان و کارگران پشتيبانی اکثريت آنها را به طرف فرقه جلب کرده بود. برخلاف برخی اظهارات همه پيشهوران و بازرگانان با جنبش مخالف نبودند… طبق تحقيقاتی که به عمل آورده ايم عده زيادی از بازرگانان با فرقه دمکرات همکاری کرده اند. اما مالکان مخالفترين دسته را تشکيل میدادند، قدرت آنها را فرقه دمکرات تهديد میکرد، بسياری از آنها حتا قبل از آنکه جنبش به قدرت برسد، فرار کرده بودند. روشنفکران ناسيوناليست برای جنبش دمکرات چندان سمپاتی نداشتند، اما روشنفکران کمونيست سياست فرقه را تأييد میکردند و روشنفکران آذربايجان با آن فعالانه همکاری کردند. بايد در نظر بگيريم که عدهای از آذربايجانیها امروز نيز از فرقه دفاع میکنند و میگويند که فرقه با وجود اشتباهاتش نماينده اهالی آذربايجان بود.» وی اضافه میکند که «نويسندگان غرب متفقاً بر اين عقيده اند که اين جنبش در عرض يک سال بيش از ٢۰ سال دوران سلطنت رضاشاه اصلاحات به عمل آورده است.»
پس از پيروزی قيام ۲١ آذر حکومت ملی تشکيل يافت، به رهبری فرقه دمکرات آذربايجان به اصلاحات اساسی دست زد و کاميابیهای بزرگی به دست آورد، تقسيم اراضی خالصه و املاک فئودالها و ملاکان بزرگ ميان دهقانان، به کار افتادن کارخانهها، مبارزه شديد عليه بيکاری، اقدام به آبادی شهرها، تشکيل سازمانهای فدايی برای حفظ امنيت آذربايجان، تشکيل ارتش ملی، تأسيس راديو، تأسيس دانشگاه، پيشرفت فرهنگ، اعلام زبان آذربايجانی به عنوان زبان رسمی، تدريس به زبان آذربايجانی در مدارس، توسعه شبکه بهداشت و تنظيم امور بازرگانی، جلوگيری از هرجومرج بازار بخشی از اقدامات اصلاحی بود که در زمينههای گوناگون از طرف حکومت خلق به عمل آمد. در انتخابات مجلس برای نخستين بار در تاريخ ايران زنان با حق مساوی شرکت کردند، قانون کار دمکراتيک تصويب و اجراء شد.
توطئه شاه و امپرياليسم عليه حکومت ملی آذربايجان
جنبش ۲١ آذر برای بسط فعاليت حزب تودۀ ايران و ديگر سازمانهای دمکراتيک شرايط مساعد ايجاد کرد و زمينه را برای پيدايش وحدت عمل بين احزاب و جمعيتهای ملی و دمکراتيک فراهم ساخت. گسترش فعاليت حزب تودۀ ايران، تظاهرات دامنهدار پرشکوه اول ماه مه ١۹۴۶، اعتصاب کارگران مناطق نفتخيز آغاجاری ارتجاع را به هراس انداخت، امپرياليسم انگليس را نگران ساخت. وزارت خارجه انگليس منافع نفتی خود را در خطر ديد، در تيرماه به تحريک جيکاک عامل انتليجنس سرويس عشاير عرب خوزستان مسأله خودمختاری خوزستان و الحاق آن به عراق را مطرح کردند. همين اتحاديه عشاير که به دست امپرياليستهای انگليس مسلح شده بودند اعتصاب ٢۳ تير کارگران نفت را به خون کشيدند. کشتیهای جنگی انگليس به بهانه دفاع از منافع نفتی خود آبادان را مورد تهديد قرار دادند. واحدهای نظامی انگليس از بمبئی به سوی بصره حرکت کردند. سخنگوی وزارت امور خارجه انگليس اين اقدامات را طی اعلاميهای چنين توجيه کرد: «نفت ايران در رفاه جهان نقش مهمی ايفا خواهد کرد. اقدامات ما نه تنها به سود ايران و انگلستان، بلکه به سود سراسر جهان است.» امروز شاه ايران همان مطالبی را که سالها پيش سخنگوی امپرياليسم انگليس در مورد نفت ايران میگفت تکرار میکند. عمال امپرياليستهای آمريکا و انگليس در ميان عشاير جنوب به تکاپو افتادند و با سرهمبندی کردن نهضت عشاير جنوب به عصيان و غارت شهرها و دهات پرداختند. و بدين ترتيب به دستياری حکومت شاه و قوام امپرياليستهای آمريکا و انگليس مقدمات حمله به آذربايجان و کردستان را فراهم کردند.
ارتش ايران با زير پا گذاشتن تعهدات رسمی دولت مرکزی به بهانه انجام انتخابات آزاد وارد آذربايجان شد و دست به جناياتی زد که در شرح آنها دوگلاس، قاضی آمريکايی پس از ديدار آذربايجان چنين نوشت: «ارتش ايران، “ارتش رهايیبخش” در مسير خود آثار خشونت بر جای گذاشت. ريش دهقانان را آتش زدند، به ناموس زنان و دختران آنان تجاوز کردند، خانهها را به غارت بردند، دامها را دزديدند، ارتش از زير هر گونه کنترل در رفت، رسالتش نجات دادن بود ولی به غارت مردم غيرنظامی پرداخت و کشتهها و ويرانیها پشت سر نهاد، زندانها مملو از آذربايجانیهای بیگناه است، چوبهای دار و اعدام فراوان است، با ناسيوناليستها نيز بد رفتاری میشود، دهقانان بيچاره را که برای دمکراتها ابراز علاقه کرده بودند در معرض تحقير و توهين قرار دادند. يک دهقان پير آذربايجانی به ما چنين گفت: مال و حيثيت ما را پايمال کردند، آثار اين حوادث جگرسوز هرگز از خاطر آذربايجانیها زدوده نخواهد شد.»
شاه ضمن مصاحبه خود با حسنين هيکل چنين گفته است: «همه نيروها در آزمايشهای دشواری ما را آزموده اند: انگليسها در بحران مصدق، آمريکايیها در بحرانی ديگر و قبل از همه روسها در بحران جعفر پيشهوری و تلاش او برای جدا کردن آذربايجان» (اطلاعات).
عيار اين گفتار برای هر فرد ايرانی که اندک اطلاعی از تاريخ سی سال اخير ايران دارد، روشن است. با اين همه برای اينکه بیشرمی شاه در تحريف حقايق تاريخی نشان داده شود فقط به يادآوری يک واقعيت میپردازيم.
شانزدهم دسامبر ١۹۴۵، يعنی ۴ روز پس از قيام ۲١ آذر و تشکيل حکومت ملی آذربايجان دومين کنفرانس وزرای امور خارجه اتحاد شوروی، آمريکا و انگلستان برای حل مسايل ناشی از دومين جنگ جهانی در مسکو تشکيل شد. در اين کنفرانس برای حل مسايل ايران از طرف بوين وزير امور خارجه انگلستان با موافقت برنس وزير امور خارجه آمريکا پيشنهاد شد که يک کميسيون سهجانبه تشکيل شود. اين پيشنهاد را اتحاد شوروی مبايد استقلال و حق حاکميت ايران دانسته رد کرد. معذالک سر ريد ريولارد، سفير انگليس در ايران پس از خاتمه کنفرانس مسکو پيشنهاد مشترک آمريکا و انگلستان را برای حکومت حکيمی تشريح کرده اصرار ورزيد تا پذيرفته شود. طرح استقلالشکنانه امپرياليستهای آمريکا و انگليس و جريان کنفراسن مسکو از طريق «بی بی سی» به اطلاع مردم ايران رسيد، و مخالفت همه ميهنپرستان ايران را برانگيخت. دکتر مصدق در جلسه فوقالعاده مجلس به تاريخ ١۹ دی ١٣۲۴ ضمن اظهار تشکر از دولت شوروی که با رد طرح انگليس و آمريکا از استقلال ايران دفاع کرده است، نخستوزير حکيمی و نجم وزير امور خارجه را به مناسبت مخفی داشتن جريان ننگينتر از قراردادهای امپرياليستی ١۹۰٧ و ۱۹۱۹ محکوم کرد. او از موافقت حکومت ايران با اين امر که قانونگذاری کشور به دولتهای بيگانه واگذار شود ابراز تعجب نمود و تأکيد کرد که اختلافات موجود ميان حکومت و بخشی از کشور امری است داخلی و بايد از طريق مذاکره با مردم استانهای مربوط حل و فصل شود.
شاه و ارتجاع ايران که همواره میکوشند جنبش دمکراتيک خلق آذربايجان را توطئه اتحاد شوروی برای جدا کردن آذربايجان از ايران قلمداد کنند بیشرمانه تاريخ را جعل میکنند و حقايق را وارونه جلوه میدهند. اتحاد شوروی که پس از انقلاب اکتبر قراداد ١۹۰٧ را پاره کرده بود يک بار ديگر با رد پيشنهاد مشترک آمريکا و انگليس که در واقع پيشنهاد تجزيه ايران بود از استقلال و تماميت ارضی ايران دفاع کرد.
شاه ضمن همان مصاحبه گفته است: «در مورد تهديدات برتر از قدرتمان میگويم که قدرت مسلح نوعی قفل پشت در خانه است که حتا برای مدت زمانی هم که شده مقاومت میکند و به ما و دوستانمان و هر کسی که قصد کمک به ما داشته باشد فرصت میدهد.»
دوستان شاه امپرياليستهای آمريکا و انگليس هستند که پيشنهاد تشکيل کميسيون قيموميت و تجزيه ايران به مناطق نفوذ را داده بودند و اکنون چنانکه برنامه حزب تودۀ ايران تصريح میکند: «با در دست داشتن پايگاههای نيرومند اقتصادی، با نگه داشتن ايران در قيد قراردادهای سياسی و نظامی گوناگون، با داشتن مستشاران نظامی و غيرنظامی، با گسترش نفوذ فرهنگی و ايدئولوژيک خويش و با نگاه داشتن عمال متعدد در مواضع حساس و افزايش کادرهای مديريت و متخصص خود میکوشند کشور ما را تحت نظارت خويش نگاه دارند و اراده اسارتآور خود را بر وی تحميل کنند.»
مهمترين ثروت کشور که ثروت نفتی ما است به دست غارت همين امپرياليستها يا دوستان شاه سپرده شده است. قفل پشت در خانه به دست آنها ساخته شده و کليدش نيز در دست آنها است. تبليغات ارتجاع هرگز از حمله به احزاب کمونيست و کارگری باز نمیايستد و هر اقدامی را که برای دفاع از منافع زحمتکشان و از حقوق اجتماعی و ملی آنان به عمل آيد خيانت به منافع کشور قلمداد میکند و دسيسه کرملين مینامد. هدف اين تبليغات ايجاد تفرقه در صفوف نيروهای صلح و ترقی و استقلال ملی و جلوگيری از وحدت عمل آنان است. متأسفانه بايد خاطرنشان کرد که برخی از گروهای ميهنپرست تحت تأثير اين تبليغات قرار میگيرند. اين تجربه نشان میدهد که ارتجاع هنگام سرکوب کمونيستها هدفش تنها متلاشی کردن سازمانهای کمونيستی نيست، بلکه همه سازمانهای ميهنپرست و آزادیخواه است. حملاتی که برای سرکوب جنبش دمکراتيک آذربايجان آغاز شد به کودتای خائنانه بيست و هشتم مرداد و برانداختن حکومت ملی دکتر مصدق و اسقرار ديکتاتوری خونين محمدرضا شاه انجاميد.
گاهی ادعا شده است که گويا خواستهای فرقه دمکرات با وحدت و حاکميت ايران وفق ندارد. اگر هر استانی خودمختاری بخواهد، حق زبان خاص و مزايای ديگری بطلبد از ايران و از وحدتش چيزی باقی نمیماند.
يک بررسی اجمالی بیپايه بودن اين ادعا را آشکار میسازد. نخست اين مطلب را در نظر بگيريم که کشورهای يک ملتی در جهان معدودند، اکثريت کشورهای جهان چه سرمايهداری و چه سوسياليستی کشورهای کثيرالمله اند، کمونيستها در همه اين کشورها همواره مسأله ملی را از ديدگاه مبارزه طبقاتی مورد توجه قرار میدهند و همواره بر اين عقيده بوده و هستند که حل مسأله ملی بايد تابع منافع انقلاب و سوسياليسم باشد. بدين سبب هم در مبارزه مشترک عليه هر گونه ستمگری و برای استقرار نظام سوسياليستی وحدت زحمتکشان وابسته به مليتها و خلقهای مختلف را اساس قرار میدهند. ولی اين وحدت تنها بر پايه تأمين برابری حوقق ملتها و خلقها میتواند به دست آيد. با توجه به اين حقيقت، برنامه حزب تودۀ ايران چنين تصريح میکند:
«منافع اساسی خلقهای ايران در راه مبارزه عليه امپرياليسم و ارتجاع با هم درمیآميزد ولی در نتيجه وجود ستم ملی همه اين خلقها از حقوق حقه خود برخوردار نيستد، ستم ملی مانع تأمين اتحاد عميق بين خلقها و مانعی در راه ترقی سياسی، اقتصادی، فرهنگی همهجانبه کشور است».
به تجربه کشورهای سوسياليستی بنگريم. مگر وحدت ملل و خلقهای مختلف ساکن اين کشورها در اثر تأمين برابری کامل حقوق آنها تحکيم نشده است؟ در کشورهای کثيرالمله سرمايهداری نيز هر قدر اصل برابری حقوق خلقهای ساکن آنها بيشتر مراعات شود وحدت خلقهای آنها بيشتر است.
شادروان پيشهوری طی يکی از مقالات خود تحت عنوان «دولت مقتدر يعنی چه؟» چنين نوشته بود: «حکومتی که از محبت و توجه مردم برخوردار نباشد و دشمن خلق محسوب گردد، دير يا زود با رسوايی سرنگون میشود. اين قانون طبيعی اجتماعی است و ما با در نظر گرفتن اين است که نزديک شدن خلق به امور حکومتی را مطرح ساخته، ايجاد دولت ملی از طريق انجمنهای ايالتی را میطلبيم، اگر شرکت مردم در امور دولتی از طريق انجمنها در هر استان و شهرستان ايران عملی شود، ميليونها انسان شرافتمند به راه پشتيباتی از دولت میروند. بدين طريق حکومت مقتدری پا به ميدان مینهد و به درمان دردهای کشور موفق میشود. مرکزيت حقيقی نيز از اين راه پديد میآيد …».
شعارها، برنامه و عمل فرقه دمکرات آذربايجان و نتايجی که به رهبری اين فرقه علیرغم دشواریهای فراوان به سود مردم ميهنپرست و زحمتکش کشور به دست آمد نشان داد که دمکراتها ميهنپرستان واقعی هستند، زيرا بيانگر منافع اکثريت زحمتکش و همه مردم استقلالطلب کشور بوده و به سنن انقلابی و فرهنگ غنی ميهن خويش دلبستگی دارند و برای رهايی ايران از زنجير ستمگری ارتجاع و امپرياليسم پيگيرانه مبارزه میکنند.
ميهنپرستی اعضای فرقه دمکرات آذربايجان مانند ميهنپرستی همه کمونيستها رابطهای با ناسيوناليسم تنگنظرانه ندارد. زيرا در عصر ما هيچ فرد انقلابی نمیتواند رابطه موجود ميان حوادث درونی کشور و جريانات جهانی را ناديده بگيرد و بدون توجه به اين رابطه در راه رفاه و ترقی ميهن خويش گام بردارد.
فرقه دمکرات آذربايجان با اطمينان به مواقتنامه دولت مرکزی و برای ميدان ندادن به توطئه امپرياليستها در مورد تجزيه ايران و به خاطر حفظ صلح و با محاسبه شرايط آن روزی ايران و جهان عمل مقاومت مسلحانه را ضروری و مصلحت نشمرد و عقبنشينی کرد. عقبنشينی شکست نيست، شعارهای ۲١ آذر که با خون هزاران زن و مرد ميهنپرست ايران رنگين شده است فردا به شعار عمل ميليونها ايرانی مبدل خواهد شد.
منبع: دنيا، آبان ١٣۵۴